( يادداشت روز )
الف... با. آب...بابا. نقطه سر خط.
نيازي به نگارش تحليل هاي پيچيده و مغلق از آن جنس كه برخي صاحبان ادعا و قلم عادت كرده اند ارايه دهند و هم خود و هم مخاطب را گيج كنند، نيست. اصلا آنچه فرقه هاي سياسي اعم از احزاب عادي يا گروهك هاي آنورمال را بارها به حيرت و بن بست تحليل درباره مردم عادي كوچه و بازار رسانده، همين واقعيت ساده اما مغفول است كه مردم، بي پيرايه و عادي بوده اند ولي برخي اصحاب ادعا و تحليل به آنها پيرايه بسته و تصاويري موهوم از مردم رسم كرده اند. آنها در تاريكخانه هاي خود، از شاهكاري كه به نام «خلق» آفريده اند، به خود باليده و غش و ريسه رفته اند اما چون اين صورتگري در منظر خلايق آمده، جز شگفتي و خنده و نگاه عاقل اندر سفيه درپي نداشته است. درست مانند آن شاه مغرور و ساده لوحي كه به حيلت تردستان رند گرفتار آمده بود، لباس عادي از تن كند و لباس «توهّم» برتن كرد- كه آن رندها ادعا مي كردند بافته اند و هيچ نبافته بودند- و در ميان خلايق آمد. حتي آن كودك بازيگوش هم فهميد كه مرد ساده لوح، لخت و عور است اما سلطان همچنان مي پنداشت كه فقط، هركه حلال زاده است، آن جامه تازه بافت(!؟) را مي بيند و بس... تا رسيد به آنجا كه متكبر ساده لوح، هو شد.
الف...با...آب...بابا. همين! نقطه سر خط.
نيازي به تحليل هاي عجيب و غريب نيست. تنها بايد چشم ها را شست و مردم ايران را همان گونه كه هستند ديد. اگر آينه باشي، مثل گله اي از سياست پيشگان و روشنفكران مدعي- و تهي از فضايل و ابتدائيات روشنفكري و سياست گري- گرفتار و غافلگير حركت و جنبش مردم نمي شوي و چشم هايت- از گردي- نمي خواهد از حدقه و كاسه سر بيرون بزند. اگر آينه بودي، زلال مردم را مي بيني و مي نماياني، بي هيچ تشويش يا اعوجاج. همين و بس! اما اگر چنين نبود و از اوهام و خودشيفتگي و كوچك پنداري مردم به دور خويش تار عنكبوت كشيدي، آنگاه سزاواري ناگهان خود را اسير امواج سهمگين و متلاطم جنبش مردمي بيابي كه در يك روز داغ بهاري- كه بيشتر به تابستان مي زند- خودي نشان داده اند و مجبوري فرياد بزني سيل! سونامي! غافل از اينكه اين مردم، همان مردم سال پيش و دو سال و چهارسال و 8سال و 20سال و 25سال گذشته اند و تو ذهن خويش را با ماليخولياي تحليل هاي بغرنج چنان پكانده اي كه در نعلبكي هم كه مي افتي، هراس موج و طوفان داري. درست تر بگويم؛ اين اعتياد به اوهام ماليخوليايي چنان مي كند كه افيون با آدمي كه در كوچه به اين ديوار و آن ديوار مي خورد، بر زمين مي افتد و جاذبه را فحش مي دهد كه «جاذبه! تو هم!» و از جوي آب كه مي خواهد بگذرد، در آن سرنگون مي افتد و مي نالد كه فاصله ها و فضاها چقدر دور، مبهم و نامربوط شده اند. كه او اساسا مقياس ها و اندازه ها را از دست داده و گم كرده است. اين، به اختصار و اجمال، حال و روز قبرستان نشينان عادات سخيف منورالفكري است همان ها كه مدام به مردم فخر فروخته اند و ميهمان ناخوانده زندگي مردم بوده اند. اين همان داستان فيلم «خانه عنكبوت» است كه روزگاري مسعود بهنود در آن بازي كرد و او و صدها مثل او همچنان در آن تاروپود عنكبوتي درهم مي لولند و به هم گره مي اندازند بي آنكه راهي به روشنايي و آبرو بيابند.
الف. با.آب. بابا. نقطه سر خط.
نيازي به تحليل هاي پيچيده نيست. گزارش هاي خبري و مستند امروز روزنامه را كه مرور كنيم، بخش مهمي از مختصات چشمگير بيست و هفتمين انتخابات مردمي در جمهوري اسلامي كه بخشي از مدعيان تفكر و سياست از آن غافل بوده اند، از زبان خود همان ها رخ مي نمايد تا معلوم شود چرا پروژه تحريم كه ميلياردها دلار توسط آمريكايي ها و اروپايي ها و به واسطه گله اي از اپوزيسيون متواري و ماهواره ها و رسانه ها و سايت هاي دراختيار آنان هزينه شد، چنان رسوا پرده برداري شد و چرا ائتلاف برخي احزاب ورشكسته دولتي با گروهك هاي منحله و جبهه ضد انقلاب مقيم خارج- از سلطنت طلب ها تا توده اي ها و جداشدگان از گروهك منافقين و اكثريتي ها و جمهوري خواهان مشروطه و...- در وزن كشي انتخاباتي چونان حبابي كه بر موج دريا نشيند و ناگهان بي هيچ صدايي از خود تهي شود، انگشت نما شدند.
اين روزها اعترافات آنها را بايد خواند و خنديد. اين اعترافات را كه ديگر نمي توان ادعا كرد در سلول انفرادي و با شكنجه از آنها گرفته اند تا خود را به زبان ساده ضايع كنند.
الف. با. آب. بابا
اين ملت، سالها در جمهوري اسلامي اي كه خود با جان و مال خويش نگاهباني اش كرده اند، به تمرين مردم سالاري پرداخته اند، خوب يا بد، قوي يا ضعيف، به رأي و انتخاب خويش رئيس جمهور و نماينده مجلس انتخاب كرده اند و حالا از پس سال ها آزمون طيف هاي گوناگون سياسي، آنقدر خبره شده اند كه نشود بر سرشان به سادگي شيره ماليد و كلاغ را جاي قناري به آنان قالب كرد. حالا بي خبرترين مردم هم دستان آلوده اپوزيسيون را در كاسه اجنبي مي بينند همچنان كه دستان آلوده جماعتي از سياست پيشگان وطني و مدعيان روشنفكري را در كاسه هاي لفت و ليس و زد وبند و حيف و ميل بديهي ترين حقوق مردم مشاهده مي كنند و لعنت مي فرستند به هرچه نامردمي، خيانت، بي عدالتي و تبعيض و فسادگري در حوزه فكر و فرهنگ سياست است.
الفباي سياستگري و روشنفكري چند حرف ساده بيش نيست: خدمتگزاري پاك و بي پيرايه، در دسترس مردمان و شنواي رنج ها و محروميت هاي آنان بودن، منصب و امضا و قلم و خطابه را در خدمت باندها و قبايل سياسي و پدرخوانده هاي حزبي قرار ندادن، قدرت فكر و سياست را معطوف به قاطبه مردم كردن، دولتي حقيقتا ملي و ديني تشكيل دادن، بر زياده خواهان سيري ناپذير سخت گرفتن و زندگي مردم را آسان ساختن، و عادات و رويه هاي معارض با كرامت مردم را در دستگاه دولت جارو كردن و به دور ريختن.
الف. با. انتخاب.
كتاب ها مي نوشت در تحليل آراي ميليوني ملت، اما اين تحليل ها هرچقدر مبسوط و قطور، پايانش جز بيان اين نتيجه مجمل نخواهد بود كه دولت، سياست، رفتار تشكيلاتي، محتواي كافه ها و گئده هاي روشنفكري بايد از عادات و اخلاقيات سخيف جارو شود. پنجره ها را بايد گشود تا هواي تازه و نسيم افكار عمومي در اين عرصه ها جاري گردد. نقاط عفونت خيز و تاريكي زده سياست و فرهنگ را بايد به آب و گلاب حضور پرنشاط مردم شست و طراوت جوانانه را در گوشه هاي دستگاه دولتي طنين انداخت.
الف. با. رأي آزاد و تعيين كننده مردم.
برخي از همان پستونشينان و مقيمان تاريكخانه هاي حزبي و گروهكي، آخرين زور را مي زنند تا نوعي جبريت را به فضاي آزاد مردم تحميل كنند و ملت را نااميدانه به انتخابي از سر اضطرار و ترس و توهم رهنمون سازند. نه، ملت آزادند- و كسي نمي تواند اين آزادي را از آنان سلب كند- كه بهترين خدمتگزار را انتخاب كنند و با شوق و اشتياق رأي دهند، نه اينكه خود را مجبور به رأيي خاص بيابند. آنها تازه سر نشاط آمده اند و مي خواهند اين نشاط جوانانه در دستگاه اجرايي حاكم شود. آيا مي شود آنان را به توهم انداخت كه «انتخابي در ميان نيست و فضا بحراني و قمر در عقرب است پس بايد سوگوارانه و به رغم نياز و ميل و مصلحت خويش، رأي دهيد!».
اگر جماعتي انتخابات را تعبير به «سونامي» كردند و خود را « صاعقه زده جنبش مردم» مي خوانند، از ثقل سامعه و ضعف باصره آنها بود وگرنه مي شد در پس آرامش مردم صبور، به خشم و خروش آمدن آنان را در لايه هاي زيرين اجتماع ديد و شنيد. اكنون هم اگر در ميان طايفه اي از آنان بتوان صداقت را يافت، اول قدم اين است كه باد از سر بيرون كنند، از توهم تهي شوند و پاي درس افكار عمومي درباره مطالبه مردم داري، خدمتگزاري، عدالت خواهي و تبعيض ستيزي بنشينند. مگر نمي توان فروتنانه در كلاس اكابر نشست و آموخت آنچه بايد و به كار آيد.