مرحله اول انتخابات پرشكوه رياست جمهوري به پايان رسيد و مرحله دوم آن جمعه آينده برگزار مي شود. فارغ از نتيجه اين انتخابات، ضرورت دارد نظري دوباره به مراحل پروژه جريان نفاق جديد در قبال اين انتخابات بيفكنيم.
تكرار قصه انتخابات شوراها و مجلس
بي ترديد ملت و نظام اسلامي برترين پيروز انتخابات جمعه 27 خرداد 84 بوده اند، انتخاباتي كه كاخ سفيد و شبكه هاي ماهواره اي وابسته آن را غيردموكراتيك مي خواندند و با تبليغاتي انبوه دعوت به تحريمش مي كردند .
خط تحريم با مشاركت 65 درصدي ملت درهم شكست تا آنجا كه حتي شخصيت ها و رسانه هاي مطرح آمريكايي، بوش را هو كردند و مورد سرزنش هاي تند قرار دادند. و خط اپوزيسيون مدعي- كه با حزب دولتي مشاركت همداستان شده و عليه قانون اساسي و جمهوري اسلامي گارد گرفته بودند -درهم كوبيده شد آنجا كه نامزد اين جريان درميان 7 نامزد رتبه اي بهتر از رتبه پنجم كسب نكرد و از آخر سوم شد و اين همان روندي بود كه از سال 81 با انتخابات شوراها و پس از آن با انتخابات مجلس در سال 82 آغاز شده بود.
بي ترديد ملت ايران پيروز اصلي اين صحنه بزرگ اند و حلاوت اين پيروزي برجان آنها نشسته است. اما همان جريان ورشكسته و شكست خورده مي كوشد به فاصله يك هفته با تغيير گريم، از موقعيت و مسئوليت شكست شانه تهي كند و پيروزي نظام و مردم را با فن بدل، به نفع خود مصادره كند و به رغم كجروي ها و كم فروشي ها و بي صداقتي ها، خوشه چين مجاهدت و عزم ملت باشد.
جنگ زرگري
اثبات اينكه خط تحريم انتخابات با جريان ساختارشكن راديكال حاضر در انتخابات جمعه 27 خرداد، يك جريان بيشتر نيستند، زحمت چنداني نمي طلبد. طي چند ماه گذشته جريان ائتلافي مذكور يكي به نعل زد تا مشاركت مردم را پايين آورد و يكي به ميخ تا نامزد خود را از صندوق ها بيرون آورد و بامزه تر، همين بود كه اين جريان طي سال هاي اخير اگرچه ادعا كرده طرفدار مشاركت حداكثري مردم است و اين جريان اصولگرا است كه از حضور مردم مي ترسد، اما همواره با سياه نمايي، خالي كردن دل مردم و ادعاي خروج از حاكميت و تحريم جمهوري اسلامي، نشان داده كه همواره از مشاركت بالاي مردم و ريخته شدن آراي آنها در صندوق مشروعيت و اعتبار نظام هراسان است و به هر قيمت مي كوشد مردم را از حضور در عرصه سرنوشت بازدارد. در واقع «هدف استراتژيك» آنها خالي كردن جمهوري اسلامي از پشتوانه آراي مردم و به رخ كشيدن اين امر بوده اما چون طي انتخابات مجلس معلوم شد كه خط تحريم ناتوان است، بالاجبار مجبور شدند تاكتيك حضور در انتخابات رياست جمهوري را به هواي مصادره دولت پيشه كنند كه اين تاكتيك هم به بن بست خورد .
سند روشن تكاپو و تغيير تاكتيك جريان ياد شده عملكرد روزنامه زنجيره اي شرق است. اگر به خاطر داشته باشيد اين روزنامه چند ماه پيش سرمقاله اي به قلم فردي به نام خشايار ديهيمي چاپ كرد كه طي آن با سياه نمايي تمام عليه جمهوري اسلامي و با لحني تند بر ضرورت تحريم انتخابات تأكيد شده بود. اين مقاله بلافاصله از سوي تاج زاده پاسخ داده شد مبني بر اينكه حق با شماست اما جايگزيني نيست جز شركت در انتخابات. بعد هم اين دو نفر در يكي از دانشگاه هاي تهران - صنعتي شريف يا اميركبير- با ميزباني طيف ملي-مشاركتي (افراطي) تحكيم گردهم آمدند تا با جنگ زرگري ميان تز تحريم و آنتي تز مشاركت، سنتز مشاركت مشروط! (با حفظ موضع اپوزيسيوني و همچنان زير سؤال نگاه داشتن روند انتخابات) را به خورد مخاطب دهند. يكي دو هفته مشرف به انتخابات هم كه دم خروس بيرون افتاد و تاج زاده و خشايار ديهيمي -و ده ها مثل آنها- درسايت مشاركتي امروز مشتركاً از نامزدي معين حمايت كردند تا معلوم شود روزنامه شرق هم مانند برخي روزنامه ها و سايت هاي خريداري شده، مأمور است براي حزب دولتي كه طي 8 سال ناكارآمدي و بي كفايتي كامل در دولت نشان داده و بي اعتمادي عمومي را موجب شده، از طريقي ديگر جاذبه درست كند و آن طريق -البته نافرجام- همين است: در قدم اول پروژه، با طيف ها و قشرهاي سرخورده و نااميد ابراز همدلي و همزباني شود و سخن از بي فايدگي انتخابات و رأي مردم رود و چون توجه ها جلب شد، در گام دوم پروژه مناظره هاي به ظاهر جدي اما فرماليته و از قبل هماهنگ شده ترتيب داده شود و وقتي جلب توجه شد همگي اين فعالان سياسي ابراز كنند كه با اين تبيين و توجيه و در فضايي كه نامزد گروهك نهضت آزادي رد صلاحيت شده، چاره اي نيست جز مشاركت و سرويس دهي فعال براي احزاب دولتي حاكم (حزب مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب) .اين جنگ زرگري در واقع همان قصه شيرهاي مرده ناصرالدين شاه است . متوليان نگهداري اين دو شير مرده كه بيم جان داشتند، صلاح آن ديدند كه پوستين شيرها را برتن مش قربان و اوس شعبان كنند تا شاه بويي از مرگ شيرها نبرد. مش قربان بالاجبار داخل قفس شيرها شد و شيري ديگر را ديد كه به او نزديك مي شود، لرزه بر اندامش افتاد. اما چون شير دوم نزديك آمد، از او شنيد كه نترس مش قربان! منم اوس شعبان!
بي ترديد از همان روزهاي نخست مناظره بين خط تحريم و مشاركت در جبهه راديكال كه نمونه آن مناظره آقايان تاج زاده و ديهيمي بود و بعداً در چارچوب يك پروژه عملياتي تسري پيدا كرد به سايت ها و روزنامه ها و ميزهاي مناظره مشابه، همان قصه جنگيدن اوس شعبان و مش قربان بود كه مي خواستند چنگي به دل ناظران بزنند و جلب توجه كنند. با اين تفاوت كه اين بار اوس شعبان ها و مش قربان ها از قبل همديگر را مي شناختند و قرار و مدارشان را گذاشته بودند.
از ترور شخصيت تا كيش شخصيت
آن هاحالا براي پاك كردن صورت مسئله كه چيزي نيست جز آشكار شدن وزنشان در وزن كشي بزرگ 27 خرداد روي باسكول انتخابات، مي كوشند خود را حامي يكي از دو نامزد راه يافته به مرحله دوم نشان دهند. همان طايفه اي كه پاييز و زمستان سال 78 در بحبوحه انتخابات مجلس ششم (بهمن همان سال) تمام ظرفيت رسانه اي و حزبي و دانشجويي و تشكيلاتي خود را خرج كردند تا از آقاي هاشمي رفسنجاني عاليجناب سرخپوش قتل هاي زنجيره اي بسازند و او را چنان ترور شخصيت كنند كه از هستي ساقط شود و به مجلس راه نيابد، حالا ادعا مي كنند كه از وي در انتخابات مرحله دوم حمايت مي كنند. در ميان اين حزب بادي ها و نان به نرخ روزخورها مشخصا مي توان حزب مشاركت، سازمان مجاهدين انقلاب، روزنامه زنجيره اي شرق (وارث روزنامه هاي زنجيره اي وابسته به گروهك نهضت آزادي نظير جامعه، توس، نشاط، عصر آزادگان) و عناصري نظير بهزاد نبوي، عماد باقي، آرمين، تاج زاده، جلايي پور، دفتر تحكيم (طيف افراطي) و... را مشاهده كرد به عنوان مثال حال همان آقاي ديهيمي خط تحريم در شرق سرمقاله مي نويسد تا منافقانه از حضور در انتخابات و مثلاً حمايت از هاشمي دفاع كند.
آنها البته هرگز نخواهند توانست اين دوگانگي و تناقض در موضع را براي هواداران هوشيار شده كه حالا بيشتر ميل به گسست دارند، توضيح دهند. آنها نه آن روز كه چهره اي سياه و خشن از آقاي هاشمي تصوير كردند، جانب انصاف را رعايت كردند و نه امروز كه دم از ائتلاف با احزاب حامي وي (نظير كارگزاران) مي زنند و وي را قديس و ضرورت اصلاحات معرفي مي كنند. آنها روزي توسط امثال اكبر گنجي و عماد باقي شخصيت هاشمي را آماج حمله قرار دادند و مگر مي توانند درباره همان شخص گونه اي رفتار كنند كه گويي مومن به كيش شخصيت درباره وي هستند.
عبور از معين، معامله با كارگزاران
چند ماه پيش وقتي حزب مشاركت و سازمان مجاهدين اعلام كردند از نامزدي آقاي معين حمايت مي كنند، شايعه اي دهان به دهان گشت و در سايت ها و مطبوعات منعكس شد مبني بر اينكه بهزاد نبوي از طرف پدرخواندگان اين دو حزب، معامله با كارگزاران را طي جلساتي به پايان برده و معرفي آقاي معين به عنوان نامزد صرفا ظاهرسازي است و سران آن دو حزب آقاي معين را براي رد صلاحيت- و نه تاييد صلاحيت وي- نامزد كرده اند و قطعا از سوي شوراي نگهبان رد صلاحيت خواهد شد و بدين ترتيب مي توان در پي رد صلاحيت وي مظلوم نمايي پيشه كرد.
پروژه ظاهراً هنرمندانه و به شكلي كاملا عملياتي طراحي شده بود. اما تدبير بهنگام رهبر فرزانه انقلاب مبني بر خواستن از شوراي نگهبان براي تجديدنظر در صلاحيت آقايان معين و مهرعليزاده براي اينكه همه سليقه ها امكان حضور در عرصه انتخابات را داشته باشند، در عمل باعث شد آن پروژه از هم بپاشد و معامله دو حزب دولتي ائتلافي (مشاركت- كارگزاران) براي ماندگاري دايم العمر در دولت و قدرت با دشواري مواجه شود.
اگر چند ماه پيش آن خبر براي حفظ ظاهر تكذيب شد اما امروز با اعلام رسمي پيوستن دو حزب سازمان مجاهدين و مشاركت به كارگزاران در مرحله دوم انتخابات، سنديت خبر مذكور تاييد مي شود. و نكته افزودني اينكه، اگرچه روز شنبه الهه كولايي سخنگوي دولت مستعجل معين! اعلام كرد حزب مشاركت و تيم حامي آقاي معين روز دوشنبه كنگره برگزار مي كنند تا تصميم انتخاباتي اتخاذ كنند، اما پدرخواندگان حزب كه نمي دانستند سرانجام چنان كنگره اي براي حمايت از هاشمي- با مواضعي كه عليه هاشمي در حزب و رسانه هاي وابسته ديكته كرده اند- چه خواهد شد، تشخيص دادند كنگره حزب با حضور اعضا را لغو كنند و ديروز، سعيد شريعتي عضو شوراي مركزي حزب در خبري مضحك اعلام كند كه كنگره مذكور (براي تصميم گيري) دوشنبه هفته بعد يعني پس از برگزاري انتخابات برپا خواهد شد!
حالا ديگر كاملا آشكار است كه دعوا صرفا سر مادام العمر كردن نفوذ در دولت است. در خرداد 76، جريان آن زمان چپ كمك كرد تا حزب حاكم بر دولت سازندگي، در دولت بعدي ماندگار شود و امروز پس از 8 سال كه دولت و شوكت حزب مشاركت رو به زوال است، حزب كارگزاران دستان خود را قلاب كرده و شانه هاي خويش ارزاني مي دارد تا معلوم شود آنها دو لبه قيچي قدرتند كه اگرچه از حقوق مردم ببرند و تباه كنند اما هرگز به هم صدمه نمي رسانند و به واقع با ائتلاف 8 (بلكه 12-10) سال پيش خود، شركت سهامي ثروت و قدرت تشكيل داده اند.
شباهت و تفاوت خاتمي و هاشمي
7 سال زمان برد تا آقاي خاتمي رئيس جمهور بالاخره 16 آذر سال گذشته پس از هو شدن توسط جمعي از لمپن هاي سياسي متوجه شده و در همان جمع دانشجويان اعلام كند كه «از اردوگاه اصلاحات، صداي دشمن را مي شنوم». اگرچه برخي از صاحب نظران از همان سال اول و قبل از خرداد 76 دستان و صداي دشمن خارجي و اپوزيسيون ورشكسته را در جبهه در حال تاسيس- به بهانه حمايت از آقاي خاتمي- مي ديدند و مي شنيدند و مردم هم پس از 4-5 سال به اين مهم واقف شدند كه بازتاب آگاهي مردم را در تحريم تحصن افراطيون مجلس ششم از سوي مردم و انتخاب مجلس اصولگرا در انتخابات مجلس هفتم شاهد بوديم.
اكنون گويي همان اتفاق در حال تكرار است و همان جريان چند سر مي خواهد همراهي منافقانه و ناصادقانه را اين بار با هاشمي تكرار كند با اين تفاوت كه اگر از سال پنجم،ششم دولت خاتمي بود كه اين جريان منافق شروع به هو كردن خاتمي نمودند و روزنامه شرق از وي خواست به خاطر اظهارات صريح و گزنده اش عليه اين جريان، ساكت شود- همچنان كه اسلاف اين روزنامه تعبير شاه سلطان حسين را درباره آقاي خاتمي به كار برده بودند- اما اين مدت فاصله درباره هاشمي رعايت نشد و سال ها قبل از آن كه هاشمي پاي در عرصه رقابت هاي انتخابات رياست جمهوري شود، مورد ترور شخصيت قرار گرفت و تكليف جبهه نفاق جديد با وي از همان سال 78 آشكار شد.
هاشمي با ذكاوتي كه دارد چگونه مي تواند در برابر حمايتشان سكوت كند؟ آيا نگران است كه در صورت اعلام موضع صريح، باز در معرض هجمه و ترور شخصيت همان جريان محفلي و تاريكخانه اي قرار گيرد؟ آيا او كه براي انقلاب كار كرده آماده است مانند رجايي عليه جريان نفاق روشنگري كند ولو اينكه مغضوب آنان قرار گيرد؟ آيا او يكبار براي هميشه به شايعه مذاكرات بهزاد نبوي با كارگزاران بر سر حمايت از نامزد مشترك- چه با تكذيب يا تاييد- پايان خواهد داد؟ آيا او اصلا در جريان اين قول و قرارها بوده يا دورش زده اند؟ حالا كه همه چيز آشكار شده، چگونه موضعي دارد؟ او البته مختار است با اين ابهامات و سؤالاتي از اين دست به تشخيص خود مواجه شود و روشنگري كند يا به سكوت برگزار نمايد اما از موضع شخص هاشمي كه بگذريم واقعيت آن است كه ماجراي گرد و غبارآلود خرداد 76 تكرار ناشدني است. آن روز بر در و ديوار شهر پوستري مي چسپاندند كه در آن عكس امام و رهبري و آقاي خاتمي بود و زير آن نوشته شده بود «سلام بر سه سيد فاطمي- خميني و خامنه اي، خاتمي» اما در برخي پستوها مي گفتند خاتمي به كار حاكميت دوگانه و معطل گذاشتن مقوله خدمت و كارگشايي در جمهوري اسلامي مي آيد. و امروز هم همان شيوه دوگانه و منافقانه را تكرار مي كنند.
هرچه هست مردم از ائتلاف هاي معطوف به قدرت كه دولت را تبديل به شركت سهامي احزاب و ملك طلق پدري مي كند، خسته اند و چقدر خوب است كه دو نامزد نهايي انتخابات، يكبار براي هميشه به احزاب امتيازخواه و همه رانت جويان نه بگويند كه در آن صورت سلامت انتخابات و دولت آينده- فارغ از اينكه احمدي نژاد انتخاب مي شود يا هاشمي رفسنجاني- تضمين خواهد شد و شيريني حضور سهمگين ملي در 27 خرداد و 3تير در كام ملت دو چندان ماندگار خواهد شد.
آنچه در بهار 76 و با عملكرد تك تك شخصيت ها و جريان هاي سياسي گذشت در تاريخ ثبت شد و ماند و آنچه در خرداد و تير84 بگذرد در تاريخ خواهد ماند؛ در فهرست بلند خدمت و خيانت يا غفلت و كوتاهي.