بعد از جمعه معروف هفته گذشته تحلیل ها وتخریبها همچنان ادامه دارد و طبق معمول عده ای عده دیگر را متهم می کنند وعده ای معتقدند که روشنفکران از مردم فاصله گرفته اند وخواسته های مردم را نمی شناسند امروز مشکل مردم بیشتر اقتصادی است و آزادی سیاسی برای مردم عادی که غم نان دارند بی معناست . گرچه این سخن چندان هم بیراه نیست اما سوال اینجاست که چگونه همین مردم چهار سال پیش با رای بیش از بیست میلیونی خود باز هم خاتمی را برگزید که شعارهایش بر محور توسعه سیاسی استوار بود ؟ چگونه بود که چهار سال پیش روشنفکران ومردم عادی،مردم شهرهای بزرگ تا دور افتاده ترین ومحروم ترین روستا های ایران غم مشترک داشتند و همگی خواهان تغییرات سیاسی بودند؟ یعنی در عرض این چهار سال وضع اقتصادی مردم چنان دگرگون شده که دیگر بحث آزادی سیاسی برایشان مهم نیست ؟ مشکلات اقتصادی مردم مشکل دیروز و چهارسال پیش وحتی هشت سال پیش نیست روزی که اکثریت قاطع مردم به خاتمی بدون شعاراقتصادی رای دادند بیکاری ،تورم ،مشکل مسکن وغیره پدیده های جاری زندگی روزمره مردم بود اتفاقاً رقبای خاتمی همگی شعارهای اقتصادی می دادند که انتخاب نشدند ولی امروز به ناگهان همان مردم به شعارکمک پنجاه هزارتومانی رای دادند ؟
آیا نباید مشکل را در وجود آقای خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی جستجو کنیم؟چگونه اصلاح طلبان حکومتی انتظار داشتند مردمی که نه به خواسته های سیاسی شان رسیده بودند ونه کسی به مشکلات اقتصادی شان توجهی کرده بود دوباره به همان جریان فکری اعتماد کند؟ به راستی چه کسی غیر از آقای خاتمی مسئول سرخوردگی و بی اعتمادی جمعی است؟ بهای توسعه سیاسی فقط توسط جوانانی پرداخت شد که بیشترین رای را داده بودند و هنگامی که نیاز به اصلاح طلبان حکومتی داشتند خود را رها شده دیدند .شعار مردم سالاری آقای خاتمی توسط خودش لجن مال شد و اگر آقایان پیام حامیان گذشته خود را به هنگام انتخابات شورای شهر و مجلس در می یافتند امروز از نتایج انتخابات شوکه نمی شدند و گناه شکست خود را گردن تحریم کنندگان انتخابات و این و آن نمی انداختند .
شاید امروز بعد از کشمکش های بی ثمر هشت سال گذشته و شعارهای تحقق نیافته و خواسته های تلنبار شده وفشارهای اقتصادی روزمره به واقع دیگر برای اکثریت مردم خسته از این حرفهای بی حاصل مهم نیست که رئیس جمهورازکدام جناح باشد، خوش تیپ و خندان باشد یا زشت وکثیف . مهم آن است که کسی حداقل باری از دوششان بردارد حال چنین کاری شدنی است یا نه چها رسال دیگر معلوم می شود!
آرای مردم به حدی پراکنده است که انگار همه می خواستند دق و دلیشان را به نحوی خالی کنند چون حتی چهار کاندیدی که به اصطلاح اصول گرا بودندبه واقع همفکر نیستند و در یک جبهه مشترک نمی جنگند و در حقیقت انگار مردم سر هیچکس نیستند و این آرای پراکنده فقط نشان دهنده بی اعتمادی کامل است خصوصاًبه اصلاح طلبان حکومتی.روز جمعه راه خیلی ها از هم جدا شد و آن همبستگی چهار سال قبل به دست کسانی که ادعا ها داشتند تکه تکه شد ومتاسفانه روشنفکران که موتور تحولات اجتماعی هستند از تغییرات ناامید شده اند و عامه مردم هم در سردرگمی به سر می برند و اقتدارگرایان، جنبش اصلاح طلبی مردم ایران را به دست اصلاح طلبان حکومتی که به واقع فقط سوار موج احساسات بودند،برای حداقل مدتی دچار بحران کردند.
دوست عزیزی توصیه می کرد باید امروز به هاشمی رای داد که خاتمی برآمده از دوران پس از اوست یعنی بعد ازهشت سال روش آزمون وخطا با اصلاح طلبان حکومتی دوباره راه رفته را تکرار کرده تا شاید آن هم شاید چهار سال بعد سر جای امروزمان بیاستیم وبه احمدی نژاد اگر رای بدهیم چنین وچنان می شود همان استدلال هشت سال قبل با خاتمی .
نمی دانم برای ما تاریخ چند بار تکرارمیشود و ما چند بار باید آزمون وخطا را تکرار کنیم تا تمرین دمکراسی مان کامل شوداما هر چه است این آخرین آزمون نشان داد که هیچ جریان فکری امروز نمی تواند ادعای مردمی بودن داشته باشد و بر تصمیم شان مبنی بر رای دادن به این وآن ویا اصلاً رای ندادن تاثیر بگذارد هر کس برای خودش وجدای ازجریانهای فکری رایج تصمیم می گیرد.
اگر خاتمی محصول وادامه راه رفسنجانی بود متاسفانه با اشتباهات اصلاح طلبان حکومتی وسلب اعتماد مردم ،احمدی نژاد برآیند هشت سال شعارتوخالی است.
م. شایان