نتايج انتخابات رياست جمهوري ايران آنگونه كه دنيا توسط سي ان ان و بي بي سي و رسانه هاي غربي ديگر از آن مطلع شده اند ، و نه بدانگونه كه ما مي دانيم يعني تقلب گسترده، نه تنها براي اپوزيسيون ايران درس تازه اي بود، بلکه شوکی بود غیر منتظره برای مردمی که نمی دانستند منتظر چه معجزه انتخاباتی باشند. حال بررسی اینکه چه طیف هایی در این نبرد انتخاباتي و تبليغاتي بازنده و برنده شدند، بماند بجای خود. واقعیت این است که با معجزه و یا با نیرنگ رژیم از دیدگاه بین المللی ظاهرا برنده محسوب شده است. البته مي دانم كه بعضي ها به اين نتيجه گيري من اعتراض خواهند كرد و شايد آن را ناشي از روحيه شكست پذيري تلقي كنند. رژيم كرد آنچه را كه در آن تبحر دارد. يك نمايش تمام عيار تبليغاتي با شركت بي بي سي و سي ان ان و ديگران. رژيم ما را غافلگير كرد زيرا ما تمام تلاش خود را صرف تحريم چيزي كرده بوديم كه رژيم هرگز در صدد اجراي آن نبود، و یا گوش مردم داخل بدهکار حرفهای ما نبود. رژيم جمهوري اسلامي مكارانه نقشه يك تبليغات بين المللي را با كمك و حضور رسانه هاي بين المللي ريخته بود ، و ما بجاي كشف و خنثي كردن اين نقشه ماهرانه ، انرژي خود را صرف تحريم انتخاباتي كرديم كه انتخابات نبود. بهمين دليل رژيم حداقل در صنحه بين المللي خود را برنده اعلام نمود. ( مثلا راديو صداي آلمان اصلاح طلبان و تحريم كنندگان را بازندگان اصلي اين انتخابات به شمار آورده است) در دنياي پزشكي جوكي وجود دارد بدين مضمون كه يك پزشك جراحي كه به استعداد و توانائي خود مي باليد ، بر روي يك بيمار عمل جراحي را انجام داد. بعد از اتمام جراحي از اطاق عمل خارج مي شود و تحت محاصره نزديكان مشوش بيمار قرار مي گيرد كه نتيجه عمل را از او جويا مي شوند. جراح مغرور نيز جواب مي دهد: " خوشبختانه عمل جراحي كه بنده انجام دادم با موفقيت كامل انجام شد، اما متا سفانه بيمار شما درگذشت. اينگونه جراحان ماهر در بين اپوزيسيون ما فراوان هستند ، و تحت هيچ شرايطي انتقاد را نمي پذيرند.
البته بنده هرگز معتقد نيستم كه انتخابات اخير سالم بود و يا بخواهم آب تطهير بروي اين انتخابات فرمايشي و تقلبي بريزم. رژيمي كه از ريختن خون بيگناه سيزده هزار ( و يا بعبارتي ديگر بيست و هفت هزار) انسان بيگناه در عرض يك شب ابائي ندارد، از ريختن چند برگه در چند صندوق نيز واهمه اي نخواهد داشت. روي سخن من رژيم و ترفند هاي آن نيست، بلكه من با اپوزيسيوني سخن مي گويم كه ظاهرا كارا وموفق است ، اما در ژرفناي عمل، گيج و سترون است. از ديدگاه مديريت بايد اذهان كنم كه ما ( اپوزيسيون) حاضر نيستيم بپذيريم كه لغزش پذير هستيم. گناه هر نوع شكست مقطعي و يا تلخ كامي موضعي را به گردن حريف مي اندازيم. اين اولين نقض ما مشكل اصلي ما نيز است. بيايد از خود بپرسيم چرا حاصل اينهمه تحريم ، مبارزه شش كانال تلويزيوني ، دهها راديو و روزنامه ، هزاران وبلاگ و وب سايت ، تحصن و اعتراض و اعتصاب غداي زندانيان، ادعاي مشاركت پنجاه و پنج در صدي مردم و انتخاب بهترين ها يعني رفسنجاني و احمدي نژاد ، تابت شد؟ يعني چرا دنياي غرب نتايج انتخابات ايران را خريد ، ولي ادعاي ما مبني بر تقلب را نه تنها باور بلكه در رسانه هاي خود منعكس هم نمي كنند؟.
شايد عده اي به من اعتراض بكنند كه اصل مطلب را درك نكرده ام، يعني اكثر مردم انتخابات را تحريم كرده بودند و آراي تقلبي به نفع بعضی از کاندیدا ها در صندوق ها ريخته شده. بنده با شما در اين مورد موافقم. اما برويد اين را به دنيا بگوئيد ! برويد با سي ان ان و بي بي سي و رويتر و آسوشيئتد پرس و غيره رقابت كنيد و همانگونه كه شاملو از ته قلبش فرياد كشيد كه: " اي ياوه! ياوه ياوه ، خلايق ! مستيد و منگ؟ يا به تظاهر تزوير مي كنيد؟ از شب هنوز مانده دو دانگي. ور تايب ايد و پاك و مسلمان ، نماز را از چاوشان نيامده بانگي! تحريم خلق را گذاشته ! ، مي خواهد با اتكا به صندوق آراي خويش ، بيچاره خلق را متفاعد كند كه شب از نيمه نگذشته است" شما نيز اين را فرياد بكشيد! بحث من بر سر تقلب انتخاباتي رژيم و يا فعاليت هاي بيدريغ اپوزيسيون نيست. بحث بر سر نتيجه عملي تمامي اين كشمكش ها و كارزار عملي است. بحث بر سر اين است كه در نهايت مشروعيت رژيم در انظار بين المللي از بين نرفت. استدعا مي كنم كه خودمان را بجاي بينندگان و شنودگان بي بي سي و سي ان ان و غيره اشتباهي نگيريم. ما چيز ديگري را مي دانيم و آنها چيز ديگري را شنيده و ديد ه اند.
در نهايت بايد بپذيريم كه استراتژي ما در رابطه با اين انتخابات كارآمد نبوده است. البته روي سخن من با جراحان ماهر سياسي نيست. آنها بيست و شش سال است كه با "موفقيت" كار خود را انجام مي دهند. ما حتي نتوانستيم كه همرزمان خود در داخل ( بخشي از دفتر تحكيم وحدت) و در خارج ( امثال نبوي و بهنود) را متقاعد كنيم كه اصلاحات مرده است و راي خود را حرام مرده نكنند. وانگهي تا آنجا كه به تقلب مربوط است بايد گفت كه هر كانديد حق دارد كه يك نفر ناظر را بروي هر صندوق راي معرفي كند. پس كجا بودند طرفداران مصطفي معين و کروبی؟ چرا آن گروه از دانشجويان و جوانان كه از معين و یا کروبی و علیزاده و غیره حمايت كرده بودند ، نتوانستند بعنوان ناظر بر صندوق هاي راي حداقل تكليف شرعي خود را اداء كنند.
آيت الله خامنه اي با صراحت كامل تعيين تكليف كرده بود كه شركت در انتخابات يك تكليف شرعي است و راي بهر كسي يعني راي به رژيم جمهوري اسلامي همانگونه كه بوده و همانگونه است. دستور، فتواء و يا بهتر بگويم كه حكم حكومتي ايشان قابل تعبير و تفسير نيست، و منحصر فقط به دوره اول انتخابات نمی باشد. حال با چه توجيحي همرزمان و دوستان ما راي دادن خود را توجيح مي كنند؟ آيا شما مي دانيد كه با استفاده از آراي شما رژيم چقدر مشروعيت مردمي خود را در عرصه جهاني تبليغ كرده و مي كند؟ شما كه از حكم حكومتي رهبر در مورد معين و از فتواي اخير وي خبر داشتيد. شما كه خوب مي دانستيد كه شركت كردن در انتخابات يعني مشروعيت بخشيدن به رژيم جمهوري اسلامي همانگونه كه بوده و همانگونه است، پس چرا و به چه دليلي راي داديد. تعجبم از اينجاست كه چطور بعضی از افراد متفكر و هوشمند نمي توانند بپذيرند كه اصلاحات مرده است و مرده زنده نخواهد شد ! شما اگر هشت سال پيش و يا چهار سال پيش به اصلاحات راي داديد ، شايد حق داشتيد . اما بقول شاعر " جانم به قربانت . .. . ، ولي حالا چرا؟"
انتظار بر این می رفت که بعد از دور اول ، تنور انتخابات کمی سردتر شود. اما رژیم جمهوری اسلامی بسیار زیرکتر و چالاکتر از آن است که اجازه دهد رئیس جمهور آینده اش با شش یا هفت ملیون رای به جهانیان معرفی شود. خاتمی همواره به سران دول دنیا می گفت که با بیست میلیون رای "آزاد" مردم انتخاب شده است. حال تمامی دستگاههای رژیم بطرز بسیار هوشمندانه ای به کار افتاده اند تا رفسنجانی با بیش از بیست و پنج میلیون رای انتخاب شود. رفسنجانی از همان روزی که با خفت و خواری در انتخابات مجلس نفر سی و سوم ( بعدا ارتقاع داده شد با آقاسی) تصمیم گرفت که انتقام خود را از این مردم "نمک نشناس" به وسیله خود مردم ( یعنی رای مردم) بگیرد. حال این کشمکش ها و خیمه شب بازی های بد و بدتر و جلوگیری از خطر فاشیسم و غیره در مقابل چشمان ما همچون نمایشی مضحک تکرار می شوند. دریغا که بسیاری از مردم ، آن را اینگونه نمی بینند. از هر کسی بپرسی ، جواب می دهد: " اینبار خطر جدی است ! این بار تنها موقعیت حساسی است که ما می توانیم مسیر را از بدترین به بد سوق بدهیم. بسیاری از ایرانیان پیر و جوان با حالتی فیلسوفانه از سرنوشتی محتوم صحبت می کنند که گویا تنها راه فرار از آن رای دادن به رفسنجانی می باشد زیرا احمدی نژاد غیر قابل تصور است.
بحث بر سر این است که آیا این جدل ها ، پیش آمد ها و حوادث جنجالی چند روز اخیر حاصل اجتناب ناپذیر و طبیعی اختلافات غیر قابل حل درون حاکمیت است و یا بخش از یک سناریوی طراحی شده برای جذب مردم به پای صندوق های رای می باشد که با حذف معین و علیزاده توسط شورای نگهبان شروع شد و آخر این هفته با مجهز کرده رفسنجانی با آرای بیش از بیست و پنج میلیون ایرانی ساده باور خاتمه خواهد یافت. سپس رفسنجانی در تلویزیون ظاهر خواهد شد و با پوزخندی به مردم خواهد گفت: " خبر مرگ سیاسی من بعد از آن انتخابات مجلس بسیار زودرس بود ، من هاشمی بهر مانی ام ! من مظهر و شناسنامه این انقلاب هستم ! من سیمرغی هستم که حتی از خاکستر خود زنده بر خواهم خاست. میزگرد مرا با جوانان تهرانی دیدید؟. همان تهرانی هایی که مزه تلخ شکست انتخاباتی را به من چشاندند. لازم بود آنها را دور یک میز و در مقابل دوربین ها جمع کنم و برای ابراز احساسات آن دختر جوان و بیزار از جمهوری اسلامی دو قطره اشک بریزم، و ریختم. اشک ریختم زیرا می دانم برای به قدرت رسیدن و بقاء لازم است ، همانگونه که در سال 1367 خون هزاران زندانی بیگناه را یک شبه به خاک ریختم. ریختم ، زیرا برای بقاء سیاسی لازم بود. بر خلاف آن ضد انقلاب خارج نشین ، من این ملت نجیب را بهتر می شناسم. اینها در روز رای گیری ، قطرات اشک انسانی مرا بخاطر خواهند داشت ، نه خون ریخته شده هزاران جوان بیگناه ایرانی را که شانزده سال پیش اتفاق افتاد. من قادرم با دو قطر اشک تمساحی آثار تمامی کشتار مخالفان ، قتل های زنجیره ای ، معامله با اسرائیل و سرکوب معاندان را برای همیشه از ذهن این ملت نجیب پاک کنم.
رفسنجانی در ادامه نطق پیروزی خود بدین صورت ادامه خواهد داد" بعله دیدید که بعد از دور اول و قبل از دور دوم حتی مخالفان من از من بعنوان ناجی ایران یاد می کردند که رای ندادن به او انگار خیانت هر مسلمان است به قربان. حتی آن کمونیست های قدیمی که در سالهای اخیری معشوقی بهتر از ما پیدا کرده بودند ، همانند طفلان یتیم به دامن قبای من باز گشتند. آری من رفسنجانی هستم ! همان رفسنجانی که توسط مردم مطرود و منفور محسوب شده بود. در جمهوری اسلامی ایران مردم به کاندیدای مورد علاقه خود رای نمی دهند؛ چون در رژیم ما کاندیدا مورد علاقه مردم هر گز مورد تائید شورای نگهبان قرار نخواهد گرفت. بدین ترتیب مردم بر علیه کسی رای می دهند که منفور و مطرود باشد. حال بنده با این سابقه که عرض کردم لازم بود فردی را پیدا کنم که از دیدگاه مردم بسیار منفورتر و مطرود تر از من باشد. بسیاری بدلایل مختلف از من طرفداری کردند، از دانشجوی رفراندمی گرفته تا زندانی سیاسی ، از نویسنده و فکاهی نویس فرنگ نشین گرفته تا سوسیالیست مداح، از مخالف حمله آمریکا گرفته تا مخالف ولایت فقیه. آری ! واقعیت این بود که "هر کسی از ظن خود شد یار من هیچکس از درون من نجست اسرار من". یادتان است که وقتی بچه بودید چگونه پدر و مادران با تهدید های ترسناک لولوء خوره خوره شما را بخواب گران می فرستادند؟ آری بسیاری از شما احساس می کنید که بزرگ شده اید و دیگر گول لولو خور خوره ها را نمی خورید. آری من نیز با شما موافقم ، اینک شما یک ملت بزرگ و آگاه هستید ، با این انتخابات خود ثابت کردید که دیگر گول نمی خورید. شما جایگاه تاریخی و پر اهمیت خود را یکبار دیگر در بین ملل بزرگ و مفتخر و آزاد پیدا کردید. خدمتگزار چنین ملت آگاه و آزاده ای بودن افتخاری است بس عظیم برای من.
آری ! چنین است که تاریخ کشور ما در یک مدار بسته ء تزویر و فریب، تمطیع و جبر ، چاپلوسی و کرنش تکرار می شود. ملت ایران ملت بزرگی است ، اما افسوس این ملت بزرگ نتوانسته است تا کاری بزرگ انجام بدهد. بقول شاعر " چو خود می کنی اختر خویش را بد نکوهش مکن جرخ نیلوفری را". از ستارخان و باقرخان ها گرفته تا وارطان و خسرو گلسرخی ها ، از مهندس اشکان بلوچ گرفته تا خسرو مبارکی ها که همه همچون ستاره ای روشن در آسمان درخشیدند و رفتند. اینک هستند بسیاری که در سیاهچالهای جمهوری اسلامی و سلولهای انفرادی آن اسیر هستند. در این شرایط بسیار حساس ، بنده متردد هستم که آیا مثلا از اکبر گنجی اسم ببرم یا نه؟ اگر این ملت شریف و نجیب تصمیم گرفتند که رای بیست و پنج میلیونی به عالیجناب سرخ پوش بدهند ، چه جوابی برای اکبر گنجی دارد. چرا ما ملت از بیماری کم حافظه ای تاریخی رنج می بریم؟ چرا از خود نمی پرسیم که اکبر گنجی دقیقا برای چه و به چه دلیلی در زندان است؟ اگر این ملت نجیب و شریف اکبر رفسنجانی را بر تخت ریاست جمهوری نشاندند، بنده بدینوسیله از اکبر گنجی عذرخواهی می کنم.
هنوز چند روزی باقی است تا این ملت بزرگ به جای تکرار خسته کننده و دردآور گذشته ، حماسه آزادی و رهایی خود را با دستان خود بیآفرینند. اما افسوس و هزار افسوس که ما همواره یاد گرفته ایم که مسئولیت اعمال خود را به گردن دیگران بیندازیم. هیچ انسان عاقلی از ترس نیش عقرب به دامان اژدها پناه نمی برد ، اما ما ایرانیان در گذشته این کار را کرده ایم و اینک با افتخار آن را تکرار می کنیم ، زیرا ما می دانیم که راه دیگری نیست ، آری ما اسیریم ! اسیر ذهنیات خود ! یک ملت اسیر و برده گزینه های فراوانی ندارد ! ما فقط می توانیم بین ارباب بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم ! انگار سرنوشت یک برده محتوم و قطعی است و در آن گزینه ای بنام آزادی محلی از اعراب ندارد. تا زمانی که دانشجویان ما ، روشنفکران ما، سیاسیون ما، نویسندگان ما ، اینچنین ذهنیتی را به توده ها القاء می کنند ، باید گفت که این کشتی بلازده را تا ساحل آزادی و دمکراسی بسی راه است.
دكتر عبدالستار دوشوكي
سه شنبه سی و یکم خرداد 1384
[email protected]