پس از اعلام نتايج مرحله اول انتخابات ايران، بار ديگر صاحبنظران سياسی ايرانی دچار چند دستگيهای معمول خود شده اند. در اين ميان عده ای همچنان بر طبل تحريم می کوبند، دسته ای اعتقاد دارند که همه اين اتفاقات با برنامه ريزی قبلی حاکمين برای انتخاب هاشمی با رأی بالا بوده، و بالاخره گروهی هم هستند که می گويند فارغ از مسايل جانبی، تنها راهی که پيش پای مردم برای مقابله با فاشيسم مانده است، حضور همگانی در پای صندوقهای رأی است تا جنبش اصلاح طلبی ناکام از بين نرود.
تحريم کنندگان انتخابات راهی پر ريسک را به همه پيشنهاد می کنند که حتی در صورت موفقيت اوليه، آينده مبهم و گنگی را در پيش خواهد داشت. اين گروه از اپوزيسيون معتقدند که بايد به هر نحو ممکن با رژيم جمهوری اسلامی مبارزه کرد و سعی در سرنگونی آن داشت. گروهی از اين آقايان بر اين باورند که مردم ايران آنچنان به تنگ آمده اند که تا سقوط رژيم زمان زيادی باقی نمانده و به محض اين که رژيم سقوط کند، مردم با درک سياسی بالای خود همين آقايان را حاکم بر سرنوشت خود خواهند کرد. عده ای هم هستند که پس از ديدن آنچه بر سر افغانستان و عراق رفت، اميدوار به ياری بيگانگان برای تحقق حکومت مورد نظرشان هستند و خود را در نقش حامد کرزای ايرانی می بينند. تقريبا تمامی اين گروه های تحريم کننده انتخابات، مدام اين را فرياد می زنند که با تحريم انتخابات از سوی مردم، رژيم مشروعيت خود را از دست داده، دچار بحران خواهد شد. جالب اينجاست که بيان اينکه شرکت فعال مردم با در انتخابات، به رژيم مشروعيت می بخشد شعاری است بر آمده از ادبيات حاکمان ايران و تحريم کنندگان بر اين گمانند که با نفی شعارهای حکومتی به ساختار نظام ضربه وارد می کنند. اما همانطور که سابقه گذشته نشان می دهد حضور چهل يا پنجاه درصدی مردم هم از نظر جامعه جهانی کاملا مقبول و کافی است. از طرف ديگر، نکته ای که به نظر می آيد اپوزيسيون ايرانی از آن غافل است شکل و نوع حکومت جايگزينی است که آنها به جای نظام جمهوری اسلامی در نظر گرفته اند. به جز تعداد قليلی، اکثر مخالفين جمهوری اسلامی بيان ميکنند که هدف مبارزات خستگی ناپذير آنها، برقراری دموکراسی در ايران است. در يک حکومت دموکراتيک، حاکم گروهی است که رأی اکثريت مردم را با خود داشته باشد. راستگرايان سنتی ايران به طور ثابت رأی حداقل سی درصد جامعه را با خود دارند. کدام يک از گروه های اپوزيسيون می تواند ادعا کند که از چنين پشتيبانی مردمی برخوردار است؟ حتی در صورتی که هر يک از اين گروه ها در يک نظام دموکراتيک بر سر کار بيايند، چگونه بدون توسل به زور از پس اين اقليت منسجم و معتقد برخواهند آمد؟
به اين دليل و به دلايل بسيار ديگر، به نظر من، تنها راه بهبود حکومت در ايران، رفرم مداوم و هدفدار است. در شرايط کنونی کشور، اگر گروهی هدف خود را براندازی نظام تعريف کند، از ادامه حرکت در ايران باز می ماند و ارتباط خود را با مردم از دست می دهد. پيشرفت سياسی بايد از داخل ايران و با آموزش و اطلاع رسانی به توده ايرانيان صورت بگيرد. بايد آگاهی مردمی به جايی برسد که حاکميت مردمی خواست تک تک مردم بوده و هر کس برای رأی و نظر خويش آن ميزان بها و اهميت قايل باشد که فعالانه در هر انتخاباتی شرکت کند و بداند که خود اوست که سرنوشت نهايی خود را تعيين می کند. از طرف ديگر، مردم بايد آنقدر هم ظرفيت سياسی داشته باشند که در صورت شکست در انتخابات، به رأی اکثريت احترام بگذارند و از تخريب رقيب خود دادری کنند. هر چند که هيچ کس، حتی عاملين حکومت ايران، منکر تخلفات انتخاباتی نيست، اما نتيجه اين که همه انتخابات امور نمايشی جلوه داده شده اند اين بوده که هر وقت نامزد مورد نظر گروهی در انتخاباتی رأی نياورد، فورا تقلب در انتخابات را مطرح ميکنند و يا اگر حضور مردم در پای صندوقهای رأی بيش از پيش بينی آقايان باشد، فورا مجريان به دستکاری در تعداد آرا ريخته شده به صندوقها متهم می شوند. دود برافراشتن اين ديوار بی اعتمادی تا ساليان سال همه را خواهد آزرد، فارغ از اين که چه رژيمی در ايران بر سر کار باشد.
در حال حاضر، اکثريت مردم ايران انتخاب سختی را در پيش رو دارند. يا بايد رأی خود را به کسی بدهند که، در بهترين حالت، به امور اجتماعی و فرهنگی بی تفاوت بوده و ساليان سال در مورد فساد مالی اطرافيانش داستانها ساخته اند و يا اجازه بدهند کسی به کاخ رياست جمهوری برود که همين ميزان محدود آزاديشان را هم کمتر کند و احتمالا کشور را به سوی رويارويی مستقيم با دنيا پيش ببرد. احمدی نژاد کسی است که به فکر اداره اجتماعی، سياسی، و اقتصادی کشور با روشهای چهارده قرن پيش است. در صورت انتخاب شدن، احمدی نژاد، به مانند هر برگزيده ديگری، سعی در پيشبرد برنامه های خود و همفکران خود خواهد داشت. کسی نمی تواند از او انتظار داشته باشد که فعاليت و حضور زنان را محدود نکند، سانسور را در عرصه فرهنگ اعمال نکند، و بسياری از اعمال ديگر را که عمده مردم ايران نمی پسندند عملی نسازد. او با همين اهداف پا به ميدان انتخابات گذاشته و در اين راه هم از ياری بخش تندرو حکومت برخوردار است. بر سر کار آمدن احمدی نژاد، آينده سياسی، اقتصادی، و اجتماعی ايران را تاريک و مبهم می کند. هر کس که در خود حداقل احساس مسوليت در قبال آينده کشورش را دارد بايد جلوی اين تاريکی مسلّم را بگيرد. با از دست رفتن فرصت در مرحله اول انتخابات، در حال حاضر اين مهم تنها با رأی دادن به هاشمی ميسر می شود.
جناح راست از متفکرين سياسی هوشمندی برخوردار است (اين امر قابل تکذيب نيست). هيچ بعيد نيست که جناح راست افراطی سرمنشا بسياری از شايعات انتخاباتی کنونی با هدف بی انگيزه کردن مردم برای شرکت در انتخابات باشد. نمی توان قبول کرد که از يک طرف کل ساختار حکومت تبانی کرده اند که با جلو انداختن احمدی نژاد، هاشمی را با رأی بالا به کاخ رياست جمهوری بفرستند (که مسلما هاشمی هم در جريان اين بازی فرضی خواهد بود)، و از طرف ديگر احمدی نژاد در کمال نا پختگی سياسی در مصاحبه اش به طور ضمنی بيان کند که بخشی از ثروت نفتی کشور به جيب خانواده هاشمی می رود. به نظر من همين جمله کافيست تا نشان دهد که در اينجا دو گروه هستند که در مقابل هم قرار گرفته اند، وگرنه هاشمی هيچ گاه بيان چنين مطالبی را از دشمنان خود هم بر نتابيده، چه رسد به زير دستان و عروسکان سياسی.
در نهايت، هيچ کس در برتری نسبی هاشمی بر احمدی نژاد برای تصاحب پست رياست جمهوری ترديدی ندارد. مهم اينجاست که ايرانيان با رأی خود مانع بدترين اتفاق ممکن شوند. در دوران رياست جمهوری هاشمی، احتمال ادامه اصلاحات وجود دارد، اما با آمدن احمدی نژاد، تمامی امکانات کشور در راستای تحکيم پايه های نظاميگری و تحجر به کار گرفته خواهند شد. با رأی به هاشمی، نشان دهيم که به به آينده خود و کشورمان اميدواريم.