یکی از ویژگی های انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری، ایجاد شکاف درجبهه روشنفکران و طرفداران آزادی و دمکراسی بود. از تحریم کنندگان حرفه ای که بگذریم ( چراکه آنها اکثرا اصولا به دمکراسی و صندوق های رای باور ندارند)، بخشی به خاطر دفاع از دست آوردها ی اصلاحات و کمک به پیشرفت امر دمکراسی خواستار حمایت از کاندیدای اصلاح طلبان مصطفی معین شدند و آنگاه که وی در مرحله اول از دور انتخابات خارج شد، حمایت از هاشمی رفسنجانی برای سد راه کاندیدای اقتدارگرایان را راه درست تشخیص دادند. گروهی دیگر از آزادیخواهان با همان دغدغه دمکراسی، حمایت از کاندیداهایی مانند مصطفی معین و یا هاشمی رفسنجانی را چاره کار ندانستند و تحریم را توصیه کردند. اما با آشکار شدن نتایج دور اول انتخابات در فردای 27 خرداد قلم ها تند وتیز علیه یکدیگر به راه افتادند آنهم در جبهه طرفداران دمکراسی. ابراهیم نبوی برآشفته از تحریمی که به شکست معین منجر شد، با لحنی تند نارضایتی اش را از شخصیت ها و نیروهای سیاسی داخل کشور و اصولا مردمی که عدم اقبال شان از صندوق های رای معنی دیگری جز شکست این بهترین گزینه در شرایط موجود نبود، بیان نمود. مسعود نقره کار هرچند به لحن تند ابراهیم نبوی ایراد گرفته بود، خود با لحنی تندتر به او پاسخ داد. عباس معروفی نیز در مقاله ای شدیداللحن و توهین آمیز نویسندگان و هنرمندانی مانند محمود دولت آبادی، محمد علی سپانلو، هدیه تهرانی، فولادوند، ابطحی، آیدین آغداشلو و مسعود بهنود را که اعلام کرده بودند در دور دوم بخاطر جلوگیری از پیروزی احمدی نژاد به هاشمی رفسنجانی رای می دهند را مورد سرزنش قرار داد. او دولت آبادی، نویسنده سالخورده ای که روزگار سپری شده مردمش را می نویسد و دیگرانی که فراخوان حمایت از هاشمی رفسنجانی در دور دوم داده بودند را به همین خاطر در پایان مقاله اش " تن فروش" می خواند. عباس معروفی در در مقاله ای که از تیترش " مراسم پوززنی" تا سطر آخرش بوی کینه و نفرت برمی خیزد بر آن است تا ثابت کند که دیگران اهل معامله اند اما او نیست، بدون اینکه متوجه شود که در مقاله خویش قلم خود را به نفرت فروخته است. آیا این چنین نامیدن نویسنده بزرگ کشورمان یادآور برخورد آنانی نیست که در جریان کنفرانس برلین نیز دولت آبادی و اکبر گنجی را مزدور خواندند؟
در ایران بازی دمکراسی تازه آغاز شده است. در اکثر کشورهای دنیا مردم در برابر انتخاب میان بد و بدتر قرار می گیرند و در همه جا نیز عده بیشتری "بد" را بر" بدتر" ترجیح می دهند و عده کمتری زیر بار چنین انتخابی
نمی روند. هر دو طرف نیز دیدگاهها و راهکارهای سیاسی یکدیگر را نقد می کنند. اما ظاهرا در هیچ جای دنیا به اندازه ایران مخالفان دو راه و روش سیاسی اینقدر همدیگر را مورد توهین قرار نمی دهند و تا این اندازه یکدیگر را مزدور، خود فروش، مشکوک همدست رژیم و یا عامل امریکا نمی خوانند. انتساب چنین القابی به یکدیگر بخاطر در پیش گرفتن راه و روش دیگری در عرصه سیاست روز، آن هم از سوی اهل قلم که از یکسو دردی مشترک دارند و از سوی دیگر به عنوان نخبگان و روشنفکران کشور قرار است سرمشقی برای دیگران باشند، جای نهایت تاسف را دارد.
بپذیریم که ما نیز تافته جدا بافته ای در جهان پهناور نیستیم و در آینده نیز حتی اگر خود به نیرویی مستقل تبدیل شده باشیم نیز امکان اینکه در برابر چنین انتخاب هایی قرار بگیریم و راهکارهای مختلفی را برگزینیم، کم نیست. طرفداران آزادی قلم و بیان به اندازه کافی در محاصره سانسورچیان و قلم شکنان هستند که لزومی به نشانه رفتن قلم های خویش به سوی یکدیگر نداشته باشند.
فراموش نکنیم که چه آنها که شرکت در انتخابات به نفع بهترین گزینه موجود را توصیه کردند، چه آنان که در آغاز رای دادن را همانقدر درست دانستند که رای ندادن ولی بعدتر رای ندادن به معین را گناه شمردند و در پایان حاضر به انتخاب میان بد و بدتر نشدند و بالاخره چه آنانی که از آغاز تحریم را توصیه کردند، همه در یک جبهه ایم. جبهه ای که اکنون تمام حاکمیت یکدست شده را روبروی خود دارد و باید همه توان و انرژی خود را صرف آرایش درست نیروهایش کند.
دراین میان بویژه نویسندگان، و سیاست مداران خارج از کشور مسئولیتي اخلاقی، انصافی، انسانی و منطقی نسبت به نویسندگان، روشنفکران، هنرمندان و سیاست مداران داخل کشور دارند و آن درک شرایطی است که آنها در آن زندگی می کنند. این دولت آبادی ها، سپانلوها و هدیه تهرانی ها هستند که با سانسورچی ها، مامور وزارت اطلاعات موازی و غیرموازی و هزار و یک مشکل دیگر روبرویند و نه نویسندگان خارج از کشور. اگر برخی قلم زنان در خارج از کشور ساحت مقدس آرمانگرایی شان را به انتخاب "بد" نمی آلایند، که صد البته حق چنین انتخابی را دارند، به قدرت رسیدن بد یا بدتر نیز تاثیر مستقیمی در زندگی روزمره شان ندارد. بیاییم بخاطر همین یک دلیل هم که باشد حرمت انتخاب آنها را بیش از پیش پاس بداریم. بیاییم همدیگر را نقد کنیم اما درد اهل قلم را به جنگ اهل قلم تبدیل نکنیم.