پرويز قليچ خانی
ملاها سفر تيم آلمان را موفقيتی برای خود به حساب خواهند آورد. عليرغم آن، اين مسابقه کمک بزرگی برای مردم ايران است. چنين واقعه ی ورزشی به مردم نيز اين فرصت را می دهد که گردهم آيند و آزادانه به شادی بپردازند. رژيم اسلامی ايران قبل از هر چيز ايرانيان را به سوگواری کردن محدود می کند، فوتبال با اين فرهنگ عزاداری مقابله می کند
جمعه ١۷ مهر ١٣٨٣ – ٨ اکتبر ٢٠٠۴
اخبار روز: در آستانه مسابقه تيم های ملی فوتبال ايران و آلمان، هفته نامه آلمانی اشترن گفتگويی با پرويز قليچ خانی کاپيتان اسبق تيم ملی فوتبال ايران انجام داده است، که در شماره اخير اين هفته نامه به چاپ رسيده. برگردان اين گفتگو را در زير می خوانيد:
پرويز قليچ خانی، پنجاه و پنج ساله، کاپيتان تيم ملی فوتبال المپيک ايران در سال های 64، 72 و 76 بود. پيش از جام جهانی 78، در اعتراض به حکومت شاه از اين عنوان استعفا داد. رژيم شاه و بعدتر رژيم اسلامی، او را به دلايل سياسی زندانی کردند. امروز او در پاريس ناشر ماهنامه «آرش» که مخالف حکومت فعلی است، می باشد و با ورزشکاران کشورش در ارتباط نزديکی قرار دارد.
آقای قليچ خانی، روز شنبه تيم آلمان با تيم ملی ايران مسابقه می دهد. آيا آلمانی ها با انجام اين مسابقه بطور غيرمستقيم، رژيم ايران را حمايت نمی کنند؟
طبيعتا ملاها سفر تيم آلمان را موفقيتی برای خود به حساب خواهند آورد. عليرغم آن، اين مسابقه کمک بزرگی برای مردم ايران است. چنين واقعه ی ورزشی به مردم نيز اين فرصت را می دهد که گردهم آيند و آزادانه به شادی بپردازند. رژيم اسلامی ايران قبل از هر چيز ايرانيان را به سوگواری کردن محدود می کند، فوتبال با اين فرهنگ عزاداری مقابله می کند. فوتبال به مردم دليلی می دهد برای ساعاتی بتوانند قواعد را فراموش کنند.
رژيم ملاها بعد از انقلاب 1979 تلاش کرد ورزش را محدود کند؟
دقيقا. بعضی آيت الله ها می خواستند مسابقه با شلوار کوتاه ورزشی را ممنوع کنند. می دانيد چه اتفاقی افتاد؟ حتی در عاشورا، بزرگترين مراسم سوگواری شيعيان، مردم در برابر مساجد، بعد از مراسم دعا، فوتبال گل کوچک بازی می کردند. وقتی تيم ملی اجازه نداشت بازی کند، فوتباليست ها تيم های محلی را در شهرها پايه گذاری کردند. چند سال طول کشيد تا وضع مسابقات فوتبال به حالت عادی بازگردد.
چرا فرمانروايان جديد اين قدر از فوتبال هراس دارند؟
به خاطر آوريد، در سال 1997 وقتی ايران در آخرين دقايق در برابر استراليا به جام جهانی راه يافت، چه اتفاقی افتاد. مردم در خيابان ها رقصيدند، زنان روسری های خود را برداشتند. اين کاروان شادی، در عين حال يک تظاهرات عليه ملاها بود. پاسداران انقلاب در کنار ايستاده بودند و نمی توانستند کاری بکنند. ملايان می توانند تمام کشور را زير فشار بگذارند و همه چيز را کنترل کنند، اما وقتی صد هزار تماشاگر در يک بازی فوتبال گرد هم می آيند، آن ها ديگر امکانی برای کنترل ندارند. اين توده انسانی قدرت و نيروی بسيار بيشتری از جنبش دانشجويی در ايران دارد. زيرا اين جا سخن در مورد انسان های ساده است. ملاها از فوتبال می ترسند.
فوتبال هيچ وقت از ميان نمی رود؟
بله. ملايان می کوشند از فوتبال استفاده کنند. آن ها امروز سرمايه زيادی را وارد تشکيلات ورزشی کرده اند. فعاليت باشگاه ها را کنترل می کنند، پاسداران به عنوان مدير و مربی به باشگاه ها وارد شده اند تا ايدئولوژی حکومت را در ميان ورزشکاران رايج سازند. در يک مسابقه در اندونزی اعضای تيم جوانان را وادار کردند تا در صحن هتل سينه زنی، که يک سنت شيعی است، بکنند. تيم ملی فوتبال پيش از يک مسابقه در کويت موظف شد بطور دسته جمعی روی زمين ورزشگاه دست به دعا بردارد. اين طور حکومت می خواهد از مسابقات ورزشی استفاده کند.
حکومت ملاها می داند ورزشکاران منتقد به خصوص برای آن خطرناک هستند.
به چه دليل؟
در کشورهای جهان سوم ورزشکاران نقش سرمشق و نمونه دارند. سخنان آن ها در مقايسه با ورزشکاران کشورهای غربی، بيشتر به حساب می آيد. به همين دليل حکومت های ديکتاتوری از آن ها وحشت دارند و زير فشارشان قرار می دهند.
اين چطور اتفاق می افتد؟
به طور مثال اعضای سازمان های امنيتی، ورزشکاران را در خانه های امن روزهای طولانی با چشمان بسته مورد بازجوئی قرار می دهند تا يک موضوع به سرعت روشن شود: چه چيز اجازه هست و چه چيز اجازه نيست. اين را من شخصا در آغاز سال های دهه هشتاد تجربه کردم. اين وضعيت تا امروز تغييری نکرده است.
بعضی وقت ها خانواده ی ورزشکاران تحت فشار قرار می گيرند و يا پول هايشان مصادره می شود.
تحت تعقيب قرار دادن قهرمانان ورزشی که مورد توجه افکار عمومی هستند، دشوار نيست؟
نويسندگانی که ناپديد شدند و مدتی بعد اجساد بی جان آن ها پيدا شد را به خاطر بياوريد. آن ها نيز انسان های مشهوری بودند. بيست سال پيش يکی از بهترين ورزشکارانی را که ايران به خود ديده بود، اعدام کردند: حبيب خبيری. همه چيز ممکن است.
بسياری از ايرانی ها در خارج از کشور بازی می کنند. مثل وحيد هاشميان در باير مونيخ و مهدی مهدوی کيا در هامبورگ. رژيم چگونه می تواند اين ورزشکاران را کنترل کند؟
امکان آن کاملا وجود دارد. به طور مثال وحيد هاشميان...
... مهاجم باير مونيخ. او اخيرا از بازی برای تيمش در تل آويو امتناع کرد. ظاهرا به طور ناگهانی دچار کمردرد شد.
همه می دانند ملاها نمی خواهند که ايرانی ها در برابر دشمنان صهيونيستی از اسرائيل قرار بگيرند. من مطمئنم حکومت هاشميان را تحت فشار قرار داد. او می داند که خانواده اش در ايران زندگی می کند، و البته او می خواهد پول خود را در کشورش سرمايه گذاری کند. او همچنان قصد دارد در آينده مجددا به ايران مراجعت کند. پولی که ورزشکار در اروپای آزاد به دست می آورد، وسيله ی اعمال فشار به او می شود. اگر هاشميان در اسرائيل بازی می کرد، شايد بعدا در ايران زندانی می شد.
اعمال فشار چگونه صورت می گيرد؟
يا به صورت دوستانه از طريق تماس رسمی ميان فدراسيون فوتبال ايران و باير مونيخ توافق می شود و يا کسی از نيروهای امنيتی به ورزشکار اطلاع می دهد چه چيز انتظار او را می کشد و بعدا هاشميان ها می گويند که کمر درد دارند. نيروهای امنيتی همچنين معمولا از طريق واسطه های بازيکنان ايرانی توصيه های خود را به گوش ورزشکاران می رسانند. اين موضوع را اخيرا يک ورزشکار برای من شرح داد.
می توانيد اين موضوع را اثبات کنيد؟
نه. اما هر کسی می داند جريان چيست. در ايران هم هر چند رسما گفته نمی شود، اما همه می دانند. رژيم اين طور قدرت خود را اثبات می کند.
اين ورزشکاران در خارج از کشور هم تحت کنترل نيروهای امنيتی قرار دارند؟
بدون ترديد. به هاشميان پيشنهاد يک مصاحبه با اشترن بدهيد تا اين مساله را توضيح دهد. اين اتفاق نخواهد افتاد. به همين دليل دقيقا می توان ديد چه کسانی اجازه دارند به خارج بروند. در زمان شاه وقتی باير مونيخ می خواست مرا به خدمت بگيرد، يک مامور سازمان امنيت به من تلفن کرد و گفت در روزنامه های ايران نوشته اند من در تمام عمرم ايران را ترک نخواهم کرد. برای من راه ديگری باقی نماند جز اين که به کشور مراجعت کنم. رژيم فعلی يک پله بدتر است.
اما الان بازيکنان ايرانی زيادی در خارج از کشور بازی می کنند.
زمانی که رفرميست ها قدرت به دست آوردند، آن ها اجازه يافتند بروند. اما آخرين انتخابات پارلمانی را محافظه کاران بردند. حالا بازيکنان کمتری به خارج از کشور می روند. وضعيت در ايران بدتر و غيرمطمئن تر شده است.
برای اينکه ورود تيم ملی آلمان به ايران معنای بيشتری پيدا کند، مردم دوباره در خيابان ها جشن خواهند گرفت؟
فکر نمی کنم. ايرانی ها می دانند رفرميست ها تضعيف شده اند و اروپائی ها به دليل منافع اقتصادی خود، مراقب روابط خوب خود با حکومت ايران هستند. حضور آلمانی ها در ايران در چنين وضعيتی صورت می گيرد. مردم ايران واقع گرا هستند. شش سال پيش در جام جهانی، جشن ها در پيوند با اين اميدواری بود که چيزهايی تغيير خواهد کرد. مردم ديگر چنين اميدی ندارند.