تهران ، خبرگزاری سینا - سعید شمس
شاید بتوان گفت تاریخ ایران و شاید جهان بیشتر تاریخی مردانه است چرا که اغلب قهرمانان را مردان تشکیل می دهند و کمتر به نام قهرمانان زن برمی خوریم.
با این پیشینه کهن مردسالاری که زن به حکم یک دیدگاه و عرف کهن تاریخی همیشه"ضعیفه" بوده است! یک قهرمان زن متولد می شود.
ماجرای "پویه مهدوی "دختر جوان ایرانی که شاید بتوان گفت تنها تنها دختری است که توانسته دور جهان را با دوچرخه رکاب بزند.
در زمانه ای که به گواهی آمار و ارقام میانگین سن اعتیاد و فحشا رفته رفته در حال کاهش است بسیار تحسین برانگیز است که یک دختر جوان با کمترین امکانات ممکن دور دنیا را با دوچرخه رکاب بزند.
پویه مهدوی را بسیاری از جوانان ورزشکار می شناسند همانی که بارها با همان دوچرخه نه چندان جدیدش مسافت های طولانی را با اراده ای قوی طی کرده است و پیام عشق دوستی و صلح جهانی را از سوی جوانان ایرانی به مردم جهان رسانده است .
خبرنگار سینا با این دختر جوان ورزشکار به گفتگو نشست است.
س- چگونه شد که فکر اینگونه سفرهای دوره ای به ذهنت خطور کرد ؟
ج- فکر می کنم علایق آدمها معمولا ریشه فطری دارد و انجام این سفرها در واقع نوعی حرکت فطری است که من در پی انجامش هستم .
س- پس یعنی فکر می کنید از کودکی هم این عشق و علاقه در وجود شما بود؟
ج- بله، من از نوجوانی عشق و آرزوی سفر به دور دنیا را داشتم و یکی از خوابهایی هم که زیاد می دیدم این بود که در حال گردش در دور دنیا هستم.
س- در آن سن چه تصوری از دنیا می تواند در ذهن یک نوجوان وجود داشته باشد ؟
ج- (باخنده ) واقعا نمی دانم اما از همان سن همیشه آرزو داشتم که تمام دنیا را ببینم.
س- در سفرهایی که داشتید آیا با مردم ارتباط می گرفتید یا در سفر هم تنها بودید؟
ج- تقریبا همیشه زندگی ام را با مردم گذرانده ام ، بنابراین در سفرهایم نیز با مردم در ارتباط بوده ام بویژه در روستاها اما هرگز بخاطر نداشتن همراه قید سفر را نزده ام .
س- این سفرها از چه جنبه ای شما را ارضا می کرد؟
ج- اولا این را بگویم که خانواده من بویژه پدرم همگی اهل سفر بوده اند منتها با شرایط خاص کنونی زندگی،دیگر امکان سفر براحتی پیش نمی آید . اما درباره خودم باید بگویم . یک عامل مهم آن عشق به طبیعت و زیبایی نشانه های خدا بود به همین خاطر علاقه زیادی به کوه داشتم و سفرهای بعضا چندروزه متعددی به کوه و دشت داشته ام علاوه بر این به بسیاری از شهرهای کشورمان هم سفرکرده ام که بیشترین آن به مشهد بوده است.درمورد بیشتر این سفرها خصوصا مشهد عامل اصلی حرکت،دل بود یعنی احساس می کردم باید بروم و می رفتم .
س- مثل آن داستان زیارت دانیال نبی(ع) که گفتید انگار یکی شما را صدا می زد که به آنجا بیایید؟
ج- بله، بعضا حتی خیلی قویتر از آن بویژه در مورد مشهد .
س- آنوقت آنجا اتفاقاتی هم می افتاد؟
ج- مطمئنا نشانه ها در تمام لحظات در اطراف ما وجود دارند و بنابراین دلیلی ندارد تا حتما به جایی مقدس برویم و منتظر اتفاقی خاص باشیم چون زمین مقدس است و خدا هم در همه جا حضور دارد تنها باید کمی حواسمان را جمع کنیم تا اتفاقات و نشانه های خدا را ببینیم .
س- در طول این سفرها هیچوقت ترس و هراس از خطرات و مشکلات احتمالی به دل شما راه پیدا نمی کرد ؟
ج- هرگز . البته معمولا سفر را به دلیل هیجان خطرپذیری آن انتخاب نکرده ام هرچند که می دانم قدرت ریسک کردنم بطور ذاتی بالاست اما این توانایی همیشه همراه با اختیار و آگاهی بوده است با این حال اساسا با کلمه ترس و هراس آشنا نبوده ام و نیستم.
س- تصمیم به انجام سفر دور دنیا تنها برای برآورده کردن آرزوی دوران کودکی بود یا دلایل دیگری هم داشت ؟
ج- البته فکر دیدن دنیا از همان بچگی همیشه در ذهن من با قوت وجود داشت منتها از زمانی که در همان سالهای جوانی مسیر زندگی ام در راه خدمت به افراد بی سرپرست تغییر کرد همواره با خودم و احساسم درگیر بودم که آیا درست است که برای تحقق یک آرزوی شخصی حضورم را در این کار برای مدتی قطع کنم چون فکر می کردم این حضور برای دیگران خیلی مفیدتر است تا نهایتا یک روز هنگام دعا به خدا گفتم : "قبول ، به سفر دور دنیا نمی روم اما در عوض من را در آن دنیا جهانگرد کن"
س- آن جرقه اولیه ای که در ذهن شما برای این سفر زده شد چه بود؟
ج- پس از اینکه احساس کردم خدا نخواهد که در مورد این سفر پا برروی دلم بگذارم و به ویژه به دلایلی که قابل بیان نیست ، معتقد بودم رسالت زندگی ام نیز در این سفر خواهد بود با استادم آقای دکتر شهریار روحانی مشورت کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر این کار را نکنم سالهای بعد حسرت آن را خواهم خورد بنابراین برنامه و زمان سفر را مشخص کردم و شعار سفرم را نیز "بنام عشق، دوستی و صلح جهانی" قرار دادم . چیزی که همواره در تمام طول این سالها باور زندگی ام بوده است و بخاطر آن تلاش کرده ام . البته سه هدف هم برای این سفر بگزیدم .
1- جمع آوری کمکهای مالی برای بچه های یتیم و خانواده های بی سرپرست.
2- آشنایی با فرهنگ و اقوام ملل مختلف و ارتباط با جوانان کشورهای مسیر و بازتاب آن به جوانان ایرانی .
3- دیدن نشانه های خداوند بر روی زمین .
س- احتمالا از همان زمانی که سفرهایتان را آغاز کردید این سفرها نباید خیلی هم جنبه مادی برای شما داشته بوده باشد بدین معنا که فقط جاهای مختلف را ببینید و با مردم آشنا شوید و ...
ج- بله همینطور است و دیدن نشانه های خدا در طبیعت و در میان مردم همیشه انگیزه ای قوی برای من بوده است اما سفر و یا به معنایی هجرت هم همیشه جزو دلایل اصلی و مهم برای من بوده است بویژه در این سفر دور دنیا که هجرت انگیزه و هدف شخصی خیلی مهمی در آن بوده است.
س- در واقع می توانم اینطور بگویم که رفتن برایتان مهم بوده است نه مقصد؟
ج- بله،البته مقصد چندان هم بی اهمیت نبود چون من به هرجایی سفر نکرده ام اما کلا سفر کردن،رفتن و کندن همیشه نقش اساسی داشته است .
س- آیا در طول این سفرها هیچوقت درباره چیزهایی که می دیدید و یا اتفاقاتی که برایتان رخ می داد مطالبی هم می نوشتید؟
ج- در مورد سفرهای قبلی خیر چون عادت به نوشتن خاطرات ندارم اما در مورد سفر دور دنیا چون قصد انتشار کتاب خاطرات را دارم با دقت زیادی مطالبی را روی کاغذ آورده ام .
س- شما گفتید که به بحث نشانه ها اعتقاد دارید؟
ج- بله ، من به دنبال نشانه هایی که خدا می فرستد هستم و معتقدم که او هر لحظه حضورش را با پیامدهایی که برای ما می فرستد محکم می سازد و راهمان را نیز روشن می کند.
س- این اعتقاد از چه زمانی در شما ایجاد شد؟
ج- از همان زمانی که نگرشم نسبت به زندگی عوض شد و در نتیجه حضور خدا ، اسلام و سنت حضرت رسول (ص) و آن بزرگواران به زندگی ام رنگی دیگر داد .
س- تعریفی که از نشانه ها دارید چیست؟
ج- من با اعتقاد به اینکه اصل هستی از خدای مهربان و یکتاست و همه چیز از او آغاز و به او هم پایان می یابد ، نشانه ها را نیز پیامهایی از سوی آن حضور بی منتها می دانم که روشن کننده راه زندگی ماست بنا به این گاه حتی ممکن است آنها را از زبان کودکی 3،4 ساله شنید .
س- پس بدین ترتیب شما نشانه ها را پیامهای خدا می دانید؟
ج- بله ، اصلا همه آفریده ها و تمام موجودات نشانه های خدا هستند چون حضوری دیگر غیر از او نیست که نشانه دیگری وجود داشته باشد با اینکه به نظر من درختان یکی از معصوم ترین ستایشگران خدای مهربان هستند.
س- شما که به بحث نشانه های الهی اعتقاد دارید فکر نمی کنید کسی که وارد این دنیا می شود و معانی آن را درک می کند وظیفه دارد که این نشانه ها و پیامها را به دیگران هم انتقال دهید؟
ج- معتقدم که اگر زندگی ما در راستای خدا و خیرالهی قرار بگیرید بنابر اراده او نشانه های زیادی سرراهمان قرار می گیرد البته در صورتیکه خودمان هم بخواهیم که در این راه قرار بگیریم و برای آن تلاش نماییم.با این حال حتما نباید آنچه برای یک شخص پیام است برای دیگری هم باشد . اما به مسئولیت پذیری کاملا باور دارم . از وی هم ندارد که همه انسانها به دنیا و بحث نشانه های خداوندی وارد شوند . گاهی اوقات اتفاقهایی در زندگی ما رخ می دهد و نعمتهایی دریافت می کنیم که بخاطر آنها در برابر خداوند مسول هستیم و بنابراین با انتقال این نعمت می توانیم شکرگذار پروردگار باشیم مثلا در قبال نعمت تحصیل و یافتن علم باید حس مسئولیت و انتقال هم وجود داشته باشد .
س- شما گفتید نشانه ها را می توان از راههای گوناگونی دریافت کرد فکر نمی کنید شاید گاهی خودتان هم واسطه ای برای انتقال این نشانه ها باشید ؟
ج- نشانه ها معمولا شخصی است اما هر انسانی مسئولیت دارد که در قبال نعمتهایی که از طرف خدای مهربان به او ارزانی شده است شکرگذار باشد و به اعتقاد من زمانی که عملا وارد این شکرگذاری شویم درهای نعمت بیشتری را بر روی خود باز می کنیم . من هم به عنوان یک انسان تلاش می کنم تا بتوانم از آنچه تابحال یادگرفته ام در جهت رضای خدا و خیر استفاده کنم و همانطور که افرادی سرراه من قرار گرفته و خواهند گرفت و باعث تعالی و پیشرفت من شدند . من هم متقابلا این نقش و وظیفه را به خوبی در قبال دیگران انجام دهم . چون این مسئولیت باید زنجیروار ادامه پیدا کند ضمن اینکه من هم در قبال آموخته ها و نشانه هایی که از طرف خدا دریافت نموده ام مسئول هستم .
• در پایان می خواستم پرسشی را مطرح کنم که شاید خیلی کلیشه ای باشد اما ...
• می شود آن چیزهایی را که دلم می خواهد بگویم .
• بله ، حتما
• سفری را به انجام رساندم که یکی از آرزوهای دوران بچگی ام بوده است و می دانم که این آرزو، آرزوی انسانهای زیادی در تمام دنیا است .سفر من به نام سفر دور دنیا با دوچرخه معروف شده است هر چند که دوچرخه تنها یک وسیله برای من بود و اهمیت سفرم هم به دوچرخه سواری نبود.حتی خود این سفر هم هدف زندگی من نبود بلکه تنها راهی بود برای رسیدن به رسالت اصلی زندگی ام . این سفر در ابتدا با نیت هجرت و سفر از درون به بیرون آغاز شد اما نه از روز نخست فروردین 1382 بلکه از سالها پیش . از همان سالهایی ک 3 پرسش معروف امیرمومنان علی (ع) فکر و ذهنم را مشغول کرد: از کجا آمده ام ؟ بهرچه کاری ؟ به کجا خواهم رفت ؟
سفر دور دنیا را با شعار " بنام عشق ، دوستی و صلح جهانی " تنها چند ساعت پس از انفجار نخستین بمب آمریکا در عراق آغاز کردم زمانی که در همه جای کره خاکی صحبت از جنگ بود، چون معتقد بودم حرف زدن از صلح زمانی که صلح وجود دارد هنری نیست بنابراین با توجه به اعتقادات و چارچوبی که در زندگی ام داشتم حرکتم را شروع کردم آن هم در شرایطی که هیچ کس نه باورم کرد نه حمایت و تنها با 350 دلار پول قرضی اما در عوض ، خدا درهای بی شمار از نعمت را برویم گشود بهترین آدمهایی را سرراهم قرار داد و تجربه ای خاص نصیبم کرد که جز با این سفربه دست نمی آمد . در انتها نیز پس از 16 ماه و گذر از کشورهایی همچون ایتالیا، فرانسه ، انگلستان ، آمریکا ، عربستان، هند ، نپال ، تبت و چین در کره جنوبی در نخستین جشنواره و کنفرانس صلح جوانان دنیا بعنوان تنها میهمان افتخاری ، از طرف یونسکو ویک سازمان بین المللی جوانان به عنوان سفیر صلح معرفی شدم.
امیدوارم به زودی شاهد روزی باشیم که همه عزیزان و جوانان با استعدا کشورمان، سرمایه های امروز و فردا پیش از شناخت ترسهای دست و پاگیر،به حضور خدا و تواناییهایشان شناخت پیدا کنند.