امروز تمدنى به قدمت تاريخ، به تمامى در برابر كشورى از آمريكاى مركزى قد علم مى كند. آيا اين سخن درستى است؟ بگذاريد بررسى كنيم.
قرعه كشى مسابقات فوتبال جام جهانى ،۲۰۰۶ عكس العمل هاى متفاوتى را در سرزمين ما به وجود آورد. ابتدا خوشحال شديم كه با برزيل و انگليس و آرژانتين همگروه نشده ايم و بعد وحشت زده كه مگر مى شود از سد پرتغال و مكزيك گذشت.
بخت با ما يار بود و روند حركت تيم در اين مدت، قوسى صعودى را طى كرد.
همزمان با رشد اين منحنى، منحنى توقعات از پيروزى تيم ملى نيز رشد كرد و نمايش هاى مكزيك در بازى هاى تداركاتى، اميد به صعود را بيشتر و بيشتر.
بد بين ها اما مثل هميشه وارد گود شدند: همين كه به جام جهانى رفته ايم از سرمان هم زياد است، همين كه بازى هاى خوبى كنيم و حريف تمرينى نباشيم بس است. ترس از شكست، سايه اش را بر سر ما گسترد و سيماى اين هراس در سخنان بازيكنان تيم آشكار شد. آنها هم به لاك دفاعى فرو رفتند.
منتقدان اميد به صعود تيم ملى استدلال مى كنند كه آخر كجاى فوتبال ما شبيه مكزيك و پرتغال است كه توقع برد داريم؟ كيفيت ليگ برترمان؟ نظم و انضباط برگزارى فينال جام حذفى مان؟ همدلى و مغازله رئيس سازمان تربيت بدنى و رئيس فدراسيون فوتبالمان؟
بى ربط نمى گويند. نيم نگاهى به فرآيند رشد فوتبال در سرزمين ما در مقايسه با رقبايمان كفه ترازو را به نفع آنها پائين مى برد. اما اين همه ماجرا نيست. بگذاريد ما هم نگاهى به تاريخ بيندازيم. تجربه نشان مى دهد كه در تمام جام ها، اتفاقاً شگفتى سازها همان هايى بوده اند كه ليگ درست و درمانى نداشته اند و روى نيمكت مربيگرى شان هم سوپراستارهاى چند ميليون دلارى ننشسته بوده اند. با چه معيارى مى توان برونو متسو سرمربى سنگال در سال ۲۰۰۲ را يك مربى آرمانى دانست؟ قبل از جام جهانى متسو كجا بود؟ چه نام و نشانى از دستياران والرى نپوم چى مربى كامرون در سال ۱۹۹۰ به جا مانده است؟ همان موقع هم حتى نمى توانستيم اسمشان را تلفظ كنيم؟ چرا ما نبايد اميد داشته باشيم؟
منتقدان اما اين گونه از ميدان به در نمى روند. آنها مى گويند اميد به موفقيت ايران در جام جهانى، احساسى غير منطقى است و انسان هاى مدرن افسار عقلشان را به دست عواطف هيجانى نمى دهند. آنها مى گويند بايد منطقى بود و تنها توقع داشت ايرانى ها له نشوند در اين هياهوى ستاره ها. از طرف ديگر معتقدند اگر روحيه قهرمانى در جام جهانى را در ميان مردم تقويت كنيم اتفاق ديگرى مى افتد. برفرض كه ايران قهرمان جام جهانى شود. آيا اين سرخوشى اتفاقى، تنها پوششى براى ضعف هاى آشكار و بنيادين نظام فوتبال ما نخواهد بود؟
آيا همين اتفاق باعث نمى شود كه يادمان برود چه معضلاتى گريبان باشگاهدارى ما را گرفته است و چه اشتباهات فاحشى در انتقال بازيكنان ارزشمندمان كرده ايم كه امروز نبايد پاشازاده ها را در اختيار داشته باشيم؟ سكه اما به زعم آنها روى ديگرى هم دارد. تبديل شدن فوتبال به مظهر تمام آرمان ها و آرزوها، ويژگى اصلى كشورهاى توسعه نيافته و در حال توسعه است. وقتى قرار شد با اين اميدهاى واهى، مردم يك سرزمين را گمراه كنيم، عكس العملمان در قبال شكست، كه كاملاً قطعى است، چگونه خواهد بود؟
پرسش ها جدى است اما شايد مبتنى بر يك خلط منطقى. اميدوارى ضرورتاً نسبت معكوسى با عقلانيت ندارد. مى توان منطقى انديشيد اما اميدوار بود و زمانى كه موفقيت و پيروزى به روحيه اى عظيم نياز دارد، تمام توش و توان خود را مصروف بازتوليد آن روحيه كرد. مى توان قهرمانانه شعار پيروزى سر داد و در پس زمينه ذهن به خاطر داشت كه بايد كاستى ها را جبران كرد و نقص ها را ترميم. مى توان فرياد حمله حمله را در ورزشگاه هاى آلمان طنين انداز كرد و از خاطر هم نبرد كه در كشور ما، درست يك ماه قبل از جام جهانى، فدراسيون و سازمان تربيت بدنى چگونه به مرافعه رسيدند. مى توان ديوانه وار، تنها به پيروزى انديشيد و رندانه در مستى اين رويا غرقه شد، اما شكست را هم به منزله نابود شدن همه آمال تصور نكرد. آرى، جمله نخستين اين نوشتار بهره اى از حقيقت ندارد. حتى شايد عظمت تاريخ و تمدن ما كوچكترين نقشى در جدال امروز نداشته باشد. اما به هرحال امروز تيم ملى ايران، با تمام اميدها و دعاهايى كه بدرقه راهش شده است، با همه چشم هاى نگران و پراميدى كه به دنبالش مانده اند، مى رود تا گوشه اى از دردهاى ما را التيام بخشد.
آقايان منتقد! همه حرف هايتان روى چشم ما. همه نكته سنجى هايتان آويزه گوشمان. اما بگذاريد يك بار هم كه شده، چشم بر تمام ناكامى هاى تاريخ سرزمين مان بنهيم و فرياد جنون سر دهيم كه امروز مكزيك شرمسار حرمت امليانو زاپاتاست.