1- لندن پايتخت بريتانيای کبير است که کشوری است مستقل و پنجاه و يکمين ايالت شما نيست.
2- افتخار ما ملکه اليزابت دوم است (ما این را بر اساس اعداد لاتين با دو خط عمودی می نويسم و آن را دوم می خوانيم نه يازده) نبايد دستت را روی بازوی ملکه بگذاری، نبايد او را «عسل» يا « عزيزم » صدا کنی. ايشان هميشه «علياحضرت» يا « مادر ملت» هستند.
3- بزرگترين پسر ملکه پرنس چارلز نام دارد نه «چونک». با او درباره پيشخدمت ها و ملافه ها حرف زده نمی شود و کسی از او نمی پرسد که آخرين ويديويی که ديده چيست؟
4- در شام رسمی در کاخ بايد دستمال سفره استفاده کرد، بيگ مگ و سيب زمينی سرخ کرده هم در منو نيست.
5- ارتش امپراتوری بريتانيا در جنگ کبير به پيروزی رسيد، نه تام کروز يا بروس لی.
6- ما در يک دموکراسی زندگی مي کنيم و مردم حق دارند تظاهرات کنند، اگر هزاران نفر مخالف جنگ را در مسير ديدی نمی توانی بخواهی آنها را به کونتانامو ببرند.
7- ما شلوار می گوييم و نه تنبان. به همين ترتيب سياست خارجی شما آمريکا را قضاوت می کنيم.
8- ويليام شکسپير بزرگترين نمايشنامه نويس ماست که رومئو و ژوليت را او نوشته نه زفيرللی فيلمساز. تقاضای ملاقات با او هم نکن مرده است.
9- قبل از ورود به محدوده شهر لندن مطمئن شو که همراهانت عوارض شهرداری را پرداخته اند وگرنه برای هر اتومبيل 40پوند جريمه می شوی.
10- ما در چای خود شير می ريزيم نه يخ و صبح ها نان تست می خوريم نه کلوچه خمير و در پياده رو راه می رويم نه در حاشيه خيابان.
اين ها که خوانديد نوشته ای است از شماره روز دوشنبه روزنامه سان خطاب به جورج بوش که قرار است فردا به لندن بيايد. سان پرتيراژترين روزنامه بريتانياست و من معمولا آن را نمی خوانم ولی امروز به دليل آن که مصاحبه ای اختصاصی با رييس جمهور بوش کرده بود و احتمال دادم گفتگوی اين روزنامه که به شدت هم ضد جنگ عراق و ضد آمريکائی شده است جالب باشد آن را خريدم به بهای ارزانی که دارد. حالا چرا اين را برايتان نقل کردم چون به نوعی قصد دارم دنباله مقاله قبلی ام را با اين مثال بگيرم.
از ديروز مخالفان جنگ عراق از سراسر انگلستان و بعضی از بقيه نقاط اروپا و حتی چند تائی از قهرمانان جنگ ويت نام از خود آمريکا به لندن آمده اند تا مخالفتشان را با سياست های دولت جمهوری خواه جورج بوش پسر اعلام دارند. تدارک وسيعی ديده شده و برای رفت و آمدها مقررات استثنائی وضع کرده اند. در افواه گفته می شود بهتر است سوار مترو نشويد و ... با شدت گرفتن تظاهرات اين سئوال پيش آمده که آيا اصلا در اين شرايط اين سفر لازم بود. تونی بلر ديشب در پارلمان گفت که الان بهتر زمان است و برنامه ريزی اين سفر درست انجام شده . همه نگرانی از آن است که سفر در شرايط امروز به مخالفت ها دامن بزند و آن را تشديد کند.
افکارعمومی اروپائيان برای آدمی مثل جورج بوش هم مهم است و برای تونی بلر مهم تر، به همين جهت بوش پريروز مصاحبه ای کرد با ديويد فراست برنامه ساز بزرگ و قديمی انگليسی که در برنامه صبحانه خود پخش کرد و در بخش های خبری بی بی سی بارها و بارها چند تکه آن و از جمله جائی که درباره ايران حرف زده بود دوباره پخش شد. در آن مصاحبه بوش برای جلب نظر مردم انگلستان انواع دلبری ها را کرد و چند بار تاکيد کرد که جنگ آخرين راه حل ما با صدام بود و نه اولين آن. ده سال با او مماشات کرديم و برايش پيغام فرستاديم و.. و... انگار داشت به ديگر حکومت های خاورميانه هم هشدار می داد چرا که به ياد مردم اروپا آورد که سال گذشته چه نظری درباره حکومتی داشتند که به مردم احترام نمی گذاشت و آن ها را می کشت و در عين حال مخالف صلح جهانی بود.
با همه اهميتی که اولين سفر بوش رييس جمهور به لندن دارد، اما مقامات انگليسی از ديروز سعی کرده اند به مردم بگويند که تدارکات امنيتی وسيعی که داده شده و مزاحمت هائی که ممکن است در سه روز آينده در جريان بازديدهای جورج بوش برای زندگی عادی مردم فراهم آيد هيچ تاثيری روی تظاهرات آن ها نمی گذارد و آن ها می توانند احساسات خود را ابراز کنند و اين تدارکات به خاطر تروريست هاست که دنيا را به خطر انداخته اند. البته اين حرفی درست است چون تظاهرکنندگان معمولا خطری ايجاد نمی کنند و ضد خشونتند و حداکثر آن که مانند چند دقيقه پيش می روند و پرچم آمريکا را که بالای برجی نزديک باکينگهام نصب شده به اعتراض پائين می کشند و پليس هم آن ها را می گيرد و بعد دو ساعت شصت پوند جريمه می کند.
از طرفی چون به هيچ وجه نمی توانند سنت پارلمانی بريتانيا را عوض کنند و نمايندگان مجلس حق دارند هر طور که دلشان خواست مخالفت خود را بيان کنند و حالا هم که اقليت جدی مخالف سياست خارجی آمريکا در مجلس وجود دارد نمی توان جلوی سخنرانی آن ها را گرفت، پس برنامه شرکت در جلسه پارلمان را از ديدارهای بوش حذف کرده اند و از قرار در مجلس لردها حاضر می شود. اما با دو رييس حرب مخالف دولت کارگری تونی بلر مذاکره خواهد کرد و آن چه را بايد بشنود از آن ها خواهد شنيد.
حالا باز می گردم به موضوع مقاله گذشته. دولت آمريکا نمی تواند به دليل اين که مردم انگلستان، آمريکا را مخالف صلح جهانی می دانند – که می دانند – برای دولت آن ها نامه اعتراض بنويسد بلکه سعی می کند با آن مردم صحبت کند و از طريق رسانه ها جواب سئوالات آن ها را بدهد. چرا که می داند دولت تونی بلر کاری نمی تواند بکند در اين مورد و خودش هم گرفتارست.
چرا آن ها نامه اعتراض نمی نويسند به دولت و جمهوری اسلامی مطابق خبرها می نويسد. چون آن ها دولت ها را خدمتکار مردم می دانند و می دانند که اعتراض به مردم را نمی توانند به دولت ها منتقل کنند و ما در ذهنمان حکومت را قيم و ارباب مردم می دانيم و قادر به هر کاری. آن ها به مردم توضيح می دهند و حاکمان ما به مردم امر می کنند. به نام مردم همه کار انجام می دهند اما هر کس بخواهد مردم را آگاه کند او را به زندان می اندازند. در موضوع های مهمی مانند مخالفت با صلح جهانی و سياست گذاری های کلان نظر مردم را نمی پرسند در جمهوری اسلامی و اگر هم کسی مانند موسسات نظرسنجی پرسيد و نظر مردم را آشکار کرد، او را به آشکار کردن اسرار مملکتی متهم کرده در سلول انفرادی می اندازند و آن قدر فشارش می دهند که از کرده ابراز پشيمانی کند.
از همين روست که در ميان موج مخالفت های شديدی که در لندن عليه جنگ عراق ابراز می شود همين الان بی بی سی نشان می داد که مردم معترض پلاکاردی دارند که روی آن نوشته شده ما با مردم آمريکا دشمنی نداريم بلکه با دولت بوش مخالفيم. اما در مورد ايرانيان و ساير مسلمانان اين شعار را نمی دهند و مردم در خيابان به کسی که هم لباس و قيافه ملاعمرست فحش می دهند و آن ها را در فرودگاه ها آزار می دهند و در مواقع حساس به مواظبتشان می پردازند که مبادا بمبی با خود داشته باشند و بخواهند به قول جورج بوش صلح جهانی را به خطر اندازند.
باری بايد رفت و مصاحبه بوش را نگاه کرد که البته مثل روزهای اول رياست جمهوريش نيست و غلط های مشهود و معلوم ندارد که بتوان دقايقی به آن خنديد و در مصاحبه به ديويد فراست مسلط هم می نمود اما باز همان تپوق ها هست و گيرکردن ها و گاه خودش هم به خنده می افتاد.
حالا من و شما هی بخنديم. دولت او دارد نقشه دنيا را عوض می کند و ديکتاتورها را به زاری می اندازد و شوخی شوخی جائی هم برای خود در تاريخ باز می کند. گرچه اصلا به نظر می رسد بوش به تاريخ و اين حرف ها توجهی ندارد. مثل بيش تر آمريکائی ها که در اين يکی دو روزه سوژه مدام طنز پردازان و کمدين های انگليسی شده اند، فرانسوی ها که ديگر جای خود دارند که چه می کنند با جوک هايشان درباره بوش و سگش و مامانش که اسمش را آمريکائی ها گذاشته اند روباه نقره ای. و حالا سان تيتر زده است جوجه بوش.