سرهنگ معمر قذافى در سال 1969 ميلادى با رهبرى كودتايى عليه پادشاه ليبى، ادريس اول، به قدرت رسيد. او زمانى زمام امور كشور ليبى را در دست گرفت كه كشورهاى جهان سوم در ميان دنياى دو قطبى آنزمان در آرزوى ترميم زخم هاى استعمارى و با تكيه بر حمايت اردوگاه سوسياليسم به رهبرى اتحاد جماهير شوروى در پى جستجوى راهى براى رسيدن به "سوسياليسم" بودند بدون آنكه مجبور باشند در راه توسعه سرمايه دارى گام بردارند و از همين رو بود كه " راه رشد غير سرمايه دارى" را برگزيدند. در هر كشورى توسعه نيافته اى كه سرهنگى يا عضو و يا گروهى از نيروهاى چپى ها با تكيه بر بخشى از نيروهاى نظامى با خونريزى يا بدون خونريزى به قدرت مى رسيدند، طرفداراران" عدالت اجتماعى" به وجد مى آمدند و ورود يك كشور جديد به جرگه كشورهاى" راه رشد غير سرمايه دارى" را خوش آمد مى گفتند.
اينگونه بود كه كودتاى نور محمد تره كى در افغانستان، سرهنگ منگيستو هايله ماريام در اتيوپى و يا سرهنگ
معمر القذافى در ليبى، همانطور كه خود كودتا چيان مى گفتند، انقلاب ناميده مى شد. به اين شكل سرهنگ قذافى در راس" شوراى انقلاب" ليبى قرار گرفت.
اما اين نظامى جوان از كشورى اسلامى، عربى و نفت خيز را سوداى برقرارى نظامى در سر بود كه تلفيقى از اسلام و سوسياليسم مى خواندش. مانند مائو" راهنماى جيبى" انقلاب را نوشت و هر چند افكار و متدهايش سرخ بود تحت تاثير اسلام آنرا" كتاب سبز" نام نهاد، كتابى كه در ايران دوره انقلاب نيز جلو دانشگاه تهران به فروش مى رفت. گويا از همين رو بود كه نام "دمكراتيك" يا "خلقى" را براى رژيم خود كافى نمى دانست و عنوان پر طمطراق" جماهير متحده عربى سوسيايستى ليبى" را برگزيد.
قذافى از فرداى به قدرت رسيدنش با رفتارها و گفته هاى گهگاه عجيب وغريبش در مورد اتحاد كشورهاى عربى و يا مسلمان براى نابودى اسرائيل و حمايتش از تروريسم دنيا را شگفت زده مى كرد.
در آستانه انقلاب اسلامى در ايران، دخالت او در ربوده شدن امام موسى صدر از رهبران شيعيان لبنان كه در پى سفرى به ليبى ديگر رد پايى از او پيدا نشد، باعث كدورت روابط بين جمهورى نوپاى اسلامى ايران و حكومت ليبى شد. عليرغم مواضع شديد ضد امريكايى قذافى و استقبال او از وقوع انقلاب اسلامى در ايران، آيت الله خمينى و اطرافيان او هميشه به او به ديده شك و ترديد مى نگريستند و هرچند روابط خوبى با ليبى داشتند، هرگز حاظر نشدند از او كه بعنوان "سياستمدار ديوانه" دنياى عرب و اسلام مشهور شده بود، در تهران پذيرايى كنند.
ظاهرا اولين شوك واقعى به قذافى، در مورد هزينه داشتن فعاليت هاى تروريستى براى او و رژيمش، هنگامى وارد شد كه رونالد ريگان در سال 1986 دستور بمباران موضعى ليبى براى تنبيه و گوش مالى دادن به قذافى را صادر كرد.
اين عمليات در نوع خود بعد از سالها جنگ سرد، بى سابقه بود و جهان را شگفت زده كرد. در جريان اين حمله حتى چادرهاى موقت محل زندگى سرهنگ قذافى كه توسط دختران عضو مليسياى ليبى كه محافظت از جان "رهبر كبير" را بر عهده دارند، حفاظت مى شد مورد حمله بمب افكن هاى امريكايى قرار گرفتند. يكى از فرزندان قذافى جزو
كشته شدگان بود.
در پى انفجار هواپيماى پان امريكن برفراز دهكده "لاكربى" در اسكاتلند و هواپيماى فرانسوى" يو.ت.آ" بر فراز كويرى در شمال افريقا و روشن شدن دست داشتن ليبى در اين عمليات تروريستى كه به كشته شدن مسافران و تعداد ديگرى مردم بيگناه انجاميد، رژيم طرابلس مورد تحريم اقتصادى از سوى امريكا و ديگر كشورهاى مهم غربى قرار گرفت و بيش از پيش در عرصه جهانى منزوى شد.
سرانجام بعد از سال ها تكذيب، ليبى چند سال پيش پذيرفت كه دو متهم ليبيايى در ماجراى انفجار هواپيماى پان امريكن را به دادگاهى بين المللى در هلند تحويل بدهد. در پى حكم دادگاه مبنى بر دست داشتن ماموران رژيم قذافى در اين عمليات تروريستى، ليبى ضمن قبول دخالت خود در اين ماجرا و عذزخواهى از جامعه جهانى در تابستان گذشته، پذيرفت كه به خانواده هاى قربانيان انفجار هواپيما امريكايى بر فراز "لاكربى" و يك هواپيماى فرانسوى در صحراى افريقا خسارت مالى پرداخت كند. در مقابل، بلافاصله جامعه جهانى دست از تحريم اقتصادى ليبى برداشت.
بى شك مشاهده سرنوشت طالبان در افغانستان و اخيرا صدام در عراق در تلاش بخشيدن به فعاليت هاى سرهنگ قذافى براى فاصله گرفتن از گذشته تروريستى رژيمش و بيرون آمدن از انزواى بين المللى بى تاثير نبوده است. اعلام ليبى مبنى بر متوقف ساختن توليد و انهدام سلاح هاى كشتار جمعى اگر بعد از دستگيرى صدام حسين كادوى نوئل ديگرى است براى جرج بوش و تونى بلر، خبر خوشحال كننده اى براى مردم صلح دوست جهان بخصوص مردم ليبى و ديگر ملت هاى خاورميانه نيز هست.
واقعيت هاى جهانى سرهنگ قذافى را مجبور كرد كه وداع با اسلحه را بپذيرد، كتاب سبزش را بر زمين گذارد و به استخراج نفت سبزش بپردازد.