دوشنبه 24 فروردین 1383

عراق در سالی که گذشت، مهرنوش کيان

آغاز بهار که يادآور شکوفائی زندگی در طبيعت است، با سالگرد جنگ مخرب و تحميلی آمريکا به عراق مصادف می باشد. يکسال پيش دولت بوش حمله خود به عراق را در فروردين ماه عليرغم اعتراضات گسترده مردم در اکثر کشورهای جهان آغاز نمود. امروز پس از گذشت يکسال، صلح و آرامش در عراق همچنان رويايی دور دست می نمايد و اين کشور از هميشه ناامن تر گرديده است. روزی نيست که خبر از انفجار بمب يا راکتی در اخبار نباشد. لبه تيز حمله که در ابتدا بيشتر به سوی سربازان نيروهای اشغالگر نشانه رفته بود امروز بيشتر مردم عادی را به قتل می رساند. هرج و مرج همچنان بر اين کشور حکمفرما است. و در بسياری از شهرها هنوز ازارائه خدمات اوليه شهری همچون برق، آب، تخليه زباله و غيره خبری نيست. در اين هرج و مرج ديگر حتی سخنی از برقراری دموکراسی !!! نيز به گوش نمی خورد.
يکی از تاثيرات غير قابل اجتناب جهانی شدن، نزديک تر شدن تماس مردم اقصی نقاط جهان با يکديگر و تاثير پذيری متقابل بود. تا قبل از اين دوران کشورهای خاورميانه در ايزوله کردن مردم خود از ديگر نقاط ودر نتيجه ناآگاه نگاه داشتن آنان از آنچه در دنيا و در خود اين کشورها می گذشت، موفق بودند. آمريکا و متحدان آنان نيز تا زمانی که جريان نفت به سوی اروپا و آمريکا باز بود با حفظ و پشتيبانی از دولت های آلت دست خود در منطقه از سياست های عقب مانده و متحجر آنان دفاع می کردند. تا اين زمان اسلام نه تنها خطری محسوب نمی شد بلکه برای ساکت نگاه داشتن مردم مورد استقبال نيز بود. به ياد بياوريم که هنری کيسينجر در دهه 70 ايجاد "کمربند سبز" در منطقه را به دولت های وقت آمريکا پيشنهاد می کرد. اين سياست تا اواسط دهه 80 حتی اوايل دهه 90 ادامه يافت. نمونه های آن را می توان از حمايت سيا از طالبان در افغانستان برشمرد. اما با بسط دامنه جهانی شدن نطفه نا آرامی های ديگری نيز بسته شد. مسلمانان منطقه چهره ديگری از اسلام را برای مقابله با حقارت تحميل شده بر خود در جهت نشان دادن هويت خود،عليرغم عقب ماندگی قوانين آن، برگزيدند. انقلاب اسلامی و بدنبال آ ن پشت کردن طالبان به حاميان اوليه خود،سيا، پس از پيروزی بر نيروهای شوروی آغاز اين حرکت بود. اين نگرش و شيوه مقابله آن با "هجوم فرهنگی غرب" در 11 سپتامبر بر عليه اين جهانی شدن اعلام جنگ نمود. يازده سپتامبر به دولت بوش و محافظه کاران دست راستی بهانه لازم را برای اجرای سياست های خود بدون هيچ گونه لاپوشانی داد.
بطور خلاصه نظرات موجود در مورد خاورميانه را می توان چنين دسته بندی نمود:
نظر اول همچنان معتقد است که مردم منطقه خاورميانه اساسا مخالف و حساس به دخالت غرب در کشورهای خود و هر نوع حضور غربی همچون دموکراسی و رفرم هستند. اين دسته می گويند که هر نوع تلاش برای ايجاد تغيير در منطقه نهايتا به تثبيت حضور نيروهای اسلام گرا خواهد شد بنا بر اين بهتر است که همين وضعيت فعلی را حفظ کرد تا بتوان به نوعی ثبات دست يافته و خطر را به حداقل رساند.
دومين نظر را نئو محافظه کاران يعنی دولت بوش، پنتاگون و ميليتاريست های آمريکا ارائه می کنند. اين عده معتقد به "جنگ پيش گيرانه" بوده و می گويند که بايد خطر را قبل از آنکه آغاز به حرکت کند در نطفه خفه کرد. آنان اصرار می ورزند که بايد به رژيم های منطقه برای ايجاد تغيير و به اصطلاح دموکراتيک کردن جامعه، فشار آورد و در صورت ناتوانی اين رژيم ها يا مقاومت شان با اعمال زور آنها را تغيير داد. نئو محافظه کاران خواهان برتری مطلق آمريکا در جنگ و نهايتا تقسيم غنائم جنگی ميان خود هستند. دولت بوش رسما اعلام کرد که برای پيشبرد سياست های جنگ طلبانه خود حاضر به ائتلاف های موقت با هر کشوری که سلطه آمريکا را بپذيرد می باشد. برای اروپائيان پذيرش سلطه مطلق آمريکا به اين شکل غيرقابل قبول است.
سومين نظر که بيشتر در اروپا طرفدار دارد، در اساس با نئومحافظه کاران موافق است. يعنی اينان نيز معتقدند که تغييرات دموکراتيک در کشورهای خاورميانه امری ضروری است اما "ملت سازی" با اعمال زور موفق نخواهد شد بلکه بر عکس به مقاومت مردم نيز بر عليه آن خواهد افزود. آنها به دنبال رفرم از داخل و ايجاد نهادهای دموکراتيک در اين کشورها و بالاخره ايجاد تغيير از درون هستند. گرچه در مورد لزوم اعمال زور را نيز ناديده نمی گيرند. نمونه آن حمايت اروپا از حمله به افغانستان و شرکت ناتو در بمباران صربستان است. اين گروه، يعنی نئوليبرال ها، که اغلب با نئو محافظه کاران اشتباه گرفته می شوند، مسئله فلسطين و ايجاد صلح در اين منطقه را کليد حرکت به سوی ايجاد دموکراسی در کل خاورميانه می بينند. مشکل نئو محافظه کاران با اين نظر در اين است که ايجاد نهادهای دموکراتيک در هر کجا نهايتا به ضرر خود آنان تمام می شود بدين ترتيب اين گروه تمايلی به جز در حرف به گسترش اين کانون ها ندارند. کافی است به بيلان کار يکساله دولت بوش در عراق و چرخش سياست های تجاوزکارانه اسرائيل نگاهی بکنيم. پس در واقع اروپا و آمريکا در مسئله بسط نفوذ غرب در منطقه مخالفتی با يکديگر ندارند، مسئله "چگونگی بسط اين سلطه است که موجبات اختلاف اين دو قطب می گردد. اما ببينيم بهانه هايی که آمريکا برای قانونی جلوه دادن حمله خود به عراق مورد استفاده قرار داد کدامند.

بهانه های تجاوز به عراق
منافع نفتی آمريکا در عراق از همان آغاز به عنوان يکی از اصلی ترين دلايل بوش برای سلطه بر عراق عنوان شد. در همين راستا پل مايکل ويبی که تا چندی پيش در انستيتوی تحقيقات پيشرفته سياسی و استراتژيک کار می کرد گفت: " پس از سقوط صدام منابع عظيم نفت به منابع کنونی ما اضافه خواهد شد. منابع نفتی اين کشور اگر از عربستان سعودی بيشتر نباشد حداقل به همان اندازه است." اما بدون اينکه اهميت تسلط بر نفت عراق را مورد سئوال قرار دهيم، بگذاريد مسئله را از زاويه ديگری هم ببينيم.
آمريکا فقط يک چهارم از کل نفت توليدی در منطقه خليج فارس را می برد در حاليکه سهم اروپا 30 درصد و مابقی سهم کشورهای آسيايی است. در واقع اروپائی ها و چينی ها بسيار بيشتر از امريکا متکی به نفت حوضه خليج فارس هستند. از طرف ديگر شرکت های بزرگ نفتی در اقصی نقاط جهان به دنبال استخراج نفت هستند. شورون ـ تکزاکو در کازاخستان از بزرگترين سرمايه گذران استخراج نفت است. همچنين اين شرکت ها در کشيدن لوله انتقال نفت به دريای سياه سهم بزرگی دارند. در سيبری آکسون موبيل، بی پی، آموکو و هالی برتون مشغول يافتن حوضه های نفتی و استخراج آن هستند. به هر حال مسئله اين است که برای آمريکا که از زمان جنگ عراق ـ کويت در منطقه حضور نظامی فعال دارد و می تواند همچنان جريان فروش نفت را کنترل کند. بيشتر به صرفه بود که نفت عراق را در بازارهای جهانی بخرد تا هزينه نظامی جنگ را متحمل شود. لوله های نفتی و ماشين آلات استخراج در عراق به گفته متخصصين آمريکائی و فريدمان مولر متخصص انرژی در انستيتو علو م و سياست در برلين، برای نوسازی و رسيدن به سقف توليد 4 ميليون بشکه در روز حداقل نياز به ده سال سرمايه گذاری و کار دارد. رژيم صدام حتی نمی توانست همان 2 ميليون بشکه در روز را که تصويب شده سازمان ملل بود توليد نمايد.
علت ديگر اشغال عراق اهميت ژئوپليتيکی آن است. ورمسر، استراتژيست نئو محافظه کار و مشاور ديک چينی در باره منطقه خاورميانه است. او در اواسط دهه نود به همراه پرل در انستيتو بازرگانی آمريکا کار می کرد. در آن زمان او مداوما از پروژه مشترک آمريکاـ اسرائيل برای تحت فشار قرار دادن سوريه و از ميان بردن حزب بعث در آن کشور حمايت کرده و می گفت: " از ميان بردن حزب بعث سوريه نظم جديدی را درمنطقه مديترانه ايجاد می کند. ما بايد از قبايل و عشاير که تحت سلطه دولت های کوچک قرار دارند، حمايت کنيم." در همان زمان وی با حمايت از برکناری صدام اظهار می کرد که: " هر که عراق را به دست بگيرد از نظر استراتژيک کليه منطقه مديترانه و خاورميانه را در دست دارد." ( مقاله برای انستيتو تحقيقات پيشرفته سياسی و استراتژيک در 1996) او همچنين موافق تغيير توازن قدرت به نفع مثلث اسرائيل، اردن و ترکيه بوده و برای ايجاد چنين تغييری در درجه اول سقوط صدام و سپس از ميا ن بردن حزب بعث در سوريه را پيشنهاد می کرد. در همان مقاله وی می نويسد:" اسرائيل می تواند محيط اطراف خود را از نظر استراتژيک با همکاری ترکيه و اردن و با تضعيف و از ميان بردن سوريه دوباره شکل دهد. ايجاد يک محور طبيعی بين اين سه کشور سوريه را از شبه جزيره عربستان جدا کرده و ايزوله می نمايد." او همچنين می نويسد:" در برخورد با کشورهايی که در حال فروپاشی هستند بايد نقشه خاورميانه را تغيير داده و خطوط جديد را بر اساس مرزهای قبيله ای، عشيره ای و برای مقابله با پديده رو به رشد دولت های سکولارـ ناسيوناليست عرب کشيد." همانطور که گفته شد تفاوت نظر امريکا و اروپا درمورد تعيين سرنوشت آينده عراق کاملا قابل مشاهده است. امريکائيان تلاش برای سه پاره کردن عراق و تقسيم آن به مناطق کرد، سنی و شيعه نشين دارند در حالی که اروپا (منظور کشورهای مخالف جنگ است) بر يکپارچگی عراق اصرار ورزيده و خواهان تشکيل دولتی فدرال که کليه اقليت ها را در بر می گيرد می باشد. فرانسه و آلمان در دعوای قطعنامه پيشنهادی آمريکا برای تقسيم بخش اندکی از غنائم جنگی ميان کشورهای مخالف جنگ که در جهت ترغيب آنان به مشارکت صورت گرفت مداوما بر سه اصل دادن نقش تعيين کننده به سازمان ملل، نوشتن قانون اساسی دموکراتيک و تشکيل دولت موقت منتخب مردم عراق و خروج هر چه سريعتر نيروهای نظامی از آن کشور اصرار می ورزيدند. همانطور که گفته شد فرق اين دو گروه فکری در جمله آقای شيراک در مصاحبه ای در 21 سپتامبر 2003 ديده می شود. او گفت:" از ميان بردن صدام کاملا صحيح بود اما اين کار بايد بدون جنگ صورت می گرفت." کشورهای اروپائی که بعدا موافقت خود را با دادن کمک های مالی اعلام کردند، در عين حال تصريح نمودند که کمک های خود را از طريق تشکيل هئيت امنايي تحت نظر سازمان ملل و سازمان جهانی پول و نه تحت کنترل مستقيم آمريکا ارائه می کنند.
دليل ديگری که آمريکا با عراق وارد جنگ گرديد مسئله مقابله با اسلام در هر شکل آن و صدور ارزش های فرهنگی غربی(از نوع آقای بوش) بود. متاسفانه اکثر کسانی که به مسئله اشغال عراق پرداخته اند برای اجتناب از لحن طرفدارانه نسبت به عقب ماندگی های فرهنگی در منطقه به اين مسئله کمتر پرداخته اند. جريان نئو محافظه کاران در آمريکا تقريبا با اکثريت مطلق تحت سلطه يهوديان صهيونيست و طرفداران جناح راست در اسرائيل است. اکثريت کسانی که به عنوان استراتژيست، مشاور در امور خاورميانه و متخصص مطرح می گردند، همچون پرل، ولفوويتز، ورمسر و غيره ،حداقل در يک انجمن دست راستی افراطی صهيونيستی عضويت دارند. ريچارد پرل در برنامه پانوراما در بی بی سی گفت: " لحظه تعيين کننده در تاريخ معاصر ما قتل عام يهوديان توسط هيتلر است. اين کار پاکسازی قومی بود و ما نتوانستيم به موقع نسبت به اين تهديد و در هنگامی که در حال شکل گيری بود، عکس العمل نشان دهيم. چنين چيزی ديگر نبايد اتفاق بيافتد و اگر ما توانائی از ميان بردن رژيم های ديکتاتوری را داريم بايد اين کار را انجام دهيم چون در غير اين صورت نتيجه فاجعه بار خواهد بود." به نظر اين عده اگر کشوری از نظر نظامی توانائی از ميان بردن دشمن را دارد، بستن قرار دارد صلح به دلايل " حفظ دموکراسی" و "انسان دوستی" نوعی باج دهی و سازش است. رابرت پولاک درمجله دست راستی وال استريت ژورنال می نويسد:" به صلح نمی توان اعتماد کرد و صلح در طی يک پروسه به وجود نمی آيد. " در همين مجله قبل از جنگ آمده بود که: " آمريکا بايد قبل از نگرانی برای بازسازی عراق، به پيروزی قاطع و کوبنده در جنگ دست يابد."
نئو محافظه کاران می خواهند با "جنگ پيش گيرانه" در درجه اول هر نوع تهديدی در برابر اسرائيل را ازميان ببرند. آنان مداوما با سخن گفتن در باره خطر ميليتاريزه شدن اسلام، ناسيوناليسم عرب و راديکال شدن فلسطينی ها خواهان "امن کردن" منطقه برای اسرائيل و در واقع از ميان بردن هر نوع تفکر دموکراتيک و سکولار می باشند. اين گروه از سال 1993 وقرارداد اسلو هر چه بيشتر به جناح راست اسرائيل (حزب ليکود) نزديک شده و همراه آن با اين قرارداد صلح مخالفت جدی می ورزند. همانطور که گفتيم از نظر اينان صلح سازش است. ويليام بنت نئو محافظه کار حرف آخر را زده است:" سرنوشت آمريکا و اسرائيل يکی است." پس آمريکا برای حفظ منافع اسرائيل و تضمين تسلط آن بر منطقه وارد جنگ نيز می گردد.
نتو محافظه کاران فقط مخالف مسلمانان تندرو و تروريست ها نيستند. آنها اين جنگ را همانطور که بوش بارها در سخنرانی های خود گفته است مقابله "تمدن و ارزش های غربی" با عقب ماندگی می دانند. امانوئل تاد در مصاحبه ای با روزنامه آلمانی "دی سايت" گفت:" آمريکا با وجود افسانه تروريسم به خود حق داده که علم جنگ های صليبی را در فيليپين، يمن و عراق به نمايش بگذارد. آمريکائيان می خواهند با حفظ شرايط جنگی همه دنيا را در در دست بگيرند. ما تروريسم را با جنگ نمی توانيم از بين ببريم."
در درک موضع نئو محافظه کاران همين بس که نظرات برژينسکی دموکرات را در مورد نقش آمريکا در دنيا ببينيم. برژينسکی در مقاله ژئو استراتژی برای اروپا و آسيا می نويسد:" هيچ کشوری در دنيا در چهار عامل قدرت بخش يعنی قدرت نظامی، اقتصادی، تکنولوژی و فرهنگ از آمريکا برتر نيست. در صورتی که آمريکا از مسئوليت خود صرفنظر کند تنها آلترناتيو جهانی در برابر رهبری آمريکا، هرج و مرج جهانی خواهد بود." او در همان مقاله می گويد:" در بی ثباتی امروز در اروپا و آمريکا وظيفه اصلی ما عبارت است از اطمينان يافتن از اينکه هيچ کشوری به تنهائی و يا به همراه ديگر کشورها نخواهد توانست نقش تعيين کننده آمريکا را از ميان برده و يا حتی کاهش دهد." او در جای ديگری می افزايد:" ... اروپای بزرگتر نفوذ آمريکا را گسترش می دهد و از ايجاد اروپائی متحد چنان که بتواند آمريکا را در مسائل مهم ژئو پليتيکی بخصوص خاورميانه به چالش فراخواند جلوگيری خواهد کرد." با اين تصوير می توان نقش لهستان را در ايجاد خلل در تصميمات اتحاديه اروپا در باره عراق و قانون اساسی اتحاديه اروپا بهتر دريافت.
بنا بر اين هدف ديگر امريکا در اشغال عراق صدور اقتصاد سرمايه داری در درجه اول و سپس ارزش های فرهنگی و مذهبی خود می باشد. آمريکا اميدوار است با اشغال عراق، بنياد گرايان اسلامی را تضعيف کرده و مقاومت فلسطين را پايان بخشد.
وضعيت عراق در يک سال گذشته
هفته نامه نئو محافظه کار ويکلی استاندارد مورخ 8 سپتامبر 2003 (يعنی 7 ماه بعد از آغاز جنگ) در نامه سردبير می نويسد:" امنيت در عراق، چه برای عراقی ها و چه نيروهای موتلفين و ديگر کارکنان سازمان های بين المللی در عراق به حداقل رسيده است. کمبود الکتريسته در سراسر کشور به شهرت آمريکا به عنوان قوای اشغالگر مسئول ! صدمه زده و بسياری از مردم عراق را واداشته است که به نيات آمريکا شک کنند. ترورهای مکرر و خرابکاری مداوم در وسائل خدمات عمومی توسط نيروهای بعثی و احتمالا تروريست هائی که از کشورهای همسايه يعنی سوريه و ايران وارد عراق می شوند صلح شکننده فعلی را مورد خطر قرار داده است." از همين پاراگراف کوتاه نقل شده از مجله ای نئو محافظه کار می توان وضعيت داخلی عراق را حدس زد حتی اگر همه روزه خبری از انفجارات مختلف در اقصی نقاط بغداد و ديگر شهرهاخبری به گوشمان نرسد.
مهم ترين و اصلی ترين مسئله در عراق نبود امنيت است. نيروهای امريکائی بخشا هم نمی توانند و هم نمی خواهند امنيت لازم را ايجاد نمايند. پليس عراق نيز هنوز قدرتی نداشته و در نظر بسياری از مردم دست نشانده آمريکائيان است. ماهيت نيروهائی که مسبب اين نا امنی هستند هنوز کاملا مشخص نيست. مسلما بخشی از آنان نيروهای مقاومت بر عليه اشغالگران هستند اما چه کسانی در مراسم مذهبی کربلا بمب گذاری می کنند و يا هتلی که بازرگانان عرب و مردم عادی در آن رفت و آمد دارند مورد حمله قرار می دهند، کاملا مشخص نيست؟ علاوه بر نبود نيروهای امنيتی برای جلوگيری از چنين حرکاتی، هنوز هيچ کدام از نهادهای مدنی نيز مشخصا شکل نگرفته اند. بسياری از سربازان امريکائی در شهرهای مختلف مسئوليت قضاوت و امور اداری شهرها را نيز به عهده دارند.نداشتن تخصص در امور مدنی، ندانستن زبان و نداشتن آشنائی به فرهنگ مردم عراق به کليه مشکلات ديگر افزوده است.
مسئله دوم نبود سرمايه کافی برای ايجاد هرنوع نهاد مدنی است. آمريکا تلاش کرد بار سرمايه گذاری در عراق را با ديگر کشورهای اروپائی تقسيم نمايد. در کنفرانس اسپانيا در سال گذشته کشورهای اروپائی به دليل شرايط غير قابل قبول پيشنهادی از طرف آمريکا کمک های خود را بسيار محدود و فقط تحت کنترل سازمان ملل ارائه کردند. تازه بخشی از اين کمک ها بخصوص در انگليس به قيمت قطع و يا کاهش پروژه های توسعه در کشورهای ديگر بخصوص کشورهای آمريکای لاتين جمع آوری گرديد. دفتر بين المللی توسعه در لندن بر اساس گزارش گاردين برای تامين بودجه 267 بيليون پوندی در دو سال آينده برنامه های کمک انگليس به کشورهائی مثل پرو، بوليوی، برزيل، بوسنی و غيره را محدود و يا قطع می نمايد.
اين همه در حالی است که بسياری از وزارت خانه ها و کارخانه ها به دليل عدم کنترل و جلوگيری سربازان آمريکائی پس از اشغال غارت شده اند(يکی از مقامات آمريکائی آن را "غارت قدرت اقتصادی" می خواند). اما سرمايه گذاری در عراق بايد انجام گيرد.پس اين هزينه ها از کجا تامين خواهد شد؟ بخش بزرگی از اين هزينه ها توسط مردم عراق پرداخت شده و در آينده نيز پرداخت خواهد شد. تمامی منافع حاصل از فروش نفت در طی ساليان و تمامی دارائی های دولت سابق عراق در صندوقی در اختيار سازمان ملل اما تحت کنترل برنامه بودجه توسعه آمريکا قرار گرفته است. همه هزينه های پرداختی به شرکت های طرف قرارداد در عراق ازاين صندوق انجام می شود. شرکت هائی مثل هالی برتون وبشتل فاکتوری را دراين ليست قرار می دهند و صندوق بدون اما و اگر پول به آنها پرداخت می کند. بدين ترتيب به گزارش ايژيا تايمز يک وکيل فعال در عراق برای تلفن موبايل 495 دلاری 6000 دلار و برای ماشين 15 هزار دلاری 33000 دلار دريافت می کند. کار به اينجا نيز خاتمه نمی يابد. بانک صادرات و واردات آمريکا می تواند به هرکدام از شرکت هائی که خواهان آغاز کار در عراق و يا خريد شرکت های عراقی هستند از همين صندوق وام بپردازد. لازم به تذکر است که آمريکا در نظر دارد در چهارچوب برنامه خصوصی سازی در عراق بخش اعظم شرکت های موجود را به فروش برساند. بدين ترتيب عراقی ها دو يا سه برابر بيشتر از جيب خود به آمريکائيان برای آمدن به عراق و گسترش نفوذشان در منطقه می پردازند. مردم عراق به آمريکائيان پول می دهند تا شرکت هائی را که قبلا به آنان تعلق داشت بدون اجازه شان تصاحب کنند. حتی نسل آينده عراق نيز از هم اکنون به رهن رفته است. سنای آمريکا چندی پيش تصويب کرد که 10 بيليون دلار از کمک های اعلام شده از طرف آمريکا به عراق به عنوان وام محسوب می گردد. ليست شرکت هايی که در اين غارت سهيم هستند بسيار دراز است. اين همه در حالی است که کمال ال گايلانی وزير اقتصاد منصوب شده از طرف آمريکا در 20 سپتامبر سال گذشته اعلام کرد که عراق امروزه "يکی از باز ترين کشورهای جهان است." بر اساس قوانين مصوبه شرکت های خارجی حق دارند به جز صنعت نفت و زمين صد در صد بر دارائی های خود در عراق تملک داشته و با سود حاصله هر چه می خواهند، بکنند. همچنين او تعرفه واردات را به 5 درصد کاهش داده و به بانک های خارجی اجازه داده که سيستم بانکی عراق را در دست بگيرد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دولت انتخابی آمريکا در عراق بالاخره توانست قانون اساسی موقت را مورد تصويب قرار دهد. شيوه تشکيل غير دموکراتيک کميته تهيه قانون اساسی از همان ابتدا محتوی آن را به زير سئوال برده است. بر اساس دکترين نئو محافظه کاران اعضای اين کميته نيز بر اساس تعلقات قبيله ای، عشيره ای و مذهبی انتخاب شده اند. از اولين گروه مورد ستم قرار گرفته در عراق نوين می توان از زنان نام برد. در دوران صدام حداقل قوانين موجود بر روی کاغذ بسياری از حقوق زنان را برخلاف سنت ها و قوانين مذهبی به دادگاه های مدنی ارجاع داده و حل و فصل می کردند. امروزه مجددا قتل های ناموسی و ديگر تجاوزات به زنان در دستور کار قرار گرفته است. در مناطق تحت کنترل شيعيان حتی زنان بی حجاب تهديد به مرگ می شوند. با چنين پيش زمينه ای اينکه کميته انتخابی چگونه خواهد توانست شرايط لازم و دموکراتيک برای تعيين دولت آتی را فراهم کند بسيار مورد سئوال است.
شيعيان و سنی ها در عراق
يکی از نيروهای مورد بحث در عراق شيعيان هستند. شيعيان عراق در کليه نقاطی که دارای اکثريت بودند، منجمله در بغداد بلافاصله پس از استقرار نيروهای اشغالگر وبه اصطلاح پايان رسمی "جنگ" بنا بر مدل ايران عهده دار رتق و فتق امور مردم و برقرای نظم گرديدند. مساجد تبديل به ستادهای فرماندهی و نيروهای داوطلب درست مثل انقلاب ايران با تشکيل کميته ها به بازگرداندن زندگی به مسير عادی آن آغاز کردند. نام شهرها و محلات تغيير يافت. مثلا محله "صدام شهر" در بغداد بلافاصله "شهر صدر" نام گرفت. اما ميان شيعيان نيز گروه بندی های مختلف وجود دارد. در اينجا اين گروه ها را که معمولا با اين يا آن آيت الله شناسايی می شوند ،بررسی کنيم.
محمد صادق ال صدر در سال 1999 توسط دولت صدام ترور شد. وی از شاگردان خمينی در نجف بود. پدر او در زندان های رژيم در سال 1980 به قتل رسيده بود. پسر 23 ساله آيت الله به نام مقتدا ال صدر در نجف مستقر می باشد. او يکی از تندروترين رهبران شيعيان محسوب شده و خواهان برقراری حکومت اسلامی و ولايت فقيه از نوع ايرانی آن می باشد. قتل عبدالمجيد خوئی در 10 آپريل سال گذشته به حساب او نوشته شده است اما نيروهای اشغالگر از ترس عکس العمل مردم وی را تا کنون دستگير نکرده اند. طرفداران وی در بغداد اولين کميته ها را برای برقراری نظم يا به عبارت ديگر غارت حساب شده به نفع اسلام تشکيل دادند.طرفداران او با شعار " با روح و خونمان خود را برای اسلام قربانی می کنيم" بدنبال برقراری "اسلام به جای صدام" هستند. نيروهای هوادار وی مسلح و سازمان يافته و مخالف با حضور نيروهای اشغالگر و خواهان برقراری حکومت اسلامی می باشند.
آيت الله سيستانی، يکی از پرطرفدار ترين مراجع تقليد در عراق است. او در نجف مستقر بوده و خانه او نه تنها مقری برای ارائه فتاوی و پاسخگوئی به سوالات مذهبی مردم است بلکه ستادی برای رسيدگی به مشکلات آنان در باره برق و آب و ... می باشد. او به طور سنتی از سياست دوری می کند و علنا اظهار کرده که :" روحانيت نبايد به هيچ وجه در سياست قاطی شود. فقط در اين صورت می توانيم صد در صد منزه باقی بمانيم." اما اين جدائی دين از سياست آنگونه که غربی ها فکر می کنند به معنای دولتی سکولار نيست. اشتباه دولت آمريکا و غربی ها اغلب در فهم اين واقعيت است که در کشورهای اسلامی، قوانين اسلام اساس و پايه قوانين قضائی را تشکيل داده و در مواردی همچون ايران ، افغانستان وغيره چگونگی روابط اجتماعی را نيز تعيين می نمايند. يعنی کلا نمی توان اسلام را از قوانين موجود جدا ساخت. سيستانی همچنان خواهان انتخابات مستقيم می باشد. اما در عين حال در برابر حضور نيروهای آمريکائی سياست صبر کنيم و ببينيم چه می کنند را پيشه کرده است.
تعجب آور ترين پديده ميان آيت الله های شيعه بکر ال حکيم بود. وی رهبر مجلس اعلای شيعيان عراق بوده و حدود 20 سال را در ايران در تبعيد به سر برد. در بدو ورود به عراق از شهره بصره مورد کم لطفی نيروهای انگليسی مستقر در منطقه قرار گرفته و يک روز را در زندان به سر برد. اما پس از ورود به بصره به جای تحريک احساسات مردم بر عليه امريکا از "عراقی آزاد و مستقل برای همه اقليت های مذهبی و ملی" صحبت کرده و اساس حرکت خود را بر ناسيوناليسم عرب قرار داد تا مذهب. اما با مرگ او در ا ثر يک بمب گذاری، آمريکا متحدی را در ميان شيعيان از دست داد.
اقليت سنی در مقابله با نيروهای آمريکائی از همان ابتدای اشغال عراق نام هائی چون مثلث سنی ها و فولوجا را در صدر اخبار عراق قرار دادند. اما ببينيم در فولوجا چه رخ داد؟ شهر فلوجا برای سنی ها مثل نجف است برای شيعيان. اکثر رهبران مذهبی سنی ها در اين شهر زندگی می کنند. در 18 آپريل سال گذشته مردم اين شهر برای اعتراض به اشغال يک مدرسه توسط ارتش آمريکا و استفاده از آن به عنوان مقر فرماندهی دست به تظاهرات زدند. سربازان به اين عنوان که از طرف جمعيت به سوی آنان تيراندازی شده است به روی تظاهر کنندگان آتش گشوده و 18 نفر را کشته و 66 نفر را زخمی کردند. از اين حادثه به بعد سربازان آمريکائی در اين شهر امنيتی ندارند و منطقه تبديل به قلب مقاومت بر عليه آنان شده است.
آمريکا نمی خواهد در دراز مدت در منطقه حضور مستقيم داشته باشد. ولی در حال حاضر خروج نيروهای اشغالگر احتمالا منجر به جنگ داخلی شده و منافع آمريکا مورد خطر قرار خواهد گرفت. به قول آرونداتی روی، سرنوشت نئو محافظه کاران در حوادث آتی خاورميانه ، بخصوص عراق و فلسطين، تعيين خواهد شد.

پا نويس:
تمامی تاکيدها از نويسنده است.
به علت تعداد زياد مقالات مورد استفاده در اينجا فقط ليست کلی منابع را ارائه می کنم.
www.onlinejournal.com
www.guardian.co.uk
www.truthout.org
www.atimes.com
www.zeit.de
www.spiegel.de
www.bbcworld.com
لطفا نظرات خود را با عنوان "عراق" به آدرس زير بفرستيد.
Nsy39@gmx.de

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/6346

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'عراق در سالی که گذشت، مهرنوش کيان' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016