شنبه 2 آبان 1383

کري يا بوش (قسمت اول)، نيما راشدان

تفاوت ميان يک دختر مدرسه اي از نيويورک سيتي و يک دختر ۱۸ ساله مهاجر از ايران، عراق و يا افغانستان از زمين تا به آسمان است. دختر آمريکايي براي خاطر خرگوشهايي که در جريان آزمايش مواد شوينده کور شده اند ،‌ گريه مي کند ، دختر ايراني از کشوري مي آيد « که جلوي چشمان او دوست پسرش را به درخت بسته و در ملاء عام شلاق زده اند ،‌شلاق پوست را ترکانده به گوشت رسيده يک ورقه گوشت را بلند کرده و خون در ابتداي خيابان ميرداماد ،‌روي شلوار پسرک ۱۶ ساله دويده است » ، دختر نيويورک سيتي ،‌خاطره دختر « جان کري » از نجات « همستر - موش خرماي خواهرش » از زير آب را که مي شنود اشک مي ريزد و مي گويد « ويوا جان کري موش خرما دوست » !
دختر افغاني به ياد مي آورد که سه طالب به خانه شان ريختند ،‌ پدرش را جلوي چشم ۵ فرزند قد و نيم قد سوراخ سوراخ کردند ، دود باروت همه جا را گرفت ،‌چشمش جايي را نمي ديد ، فقط صداي جيغ خواهر ۴ ساله اش را مي شنيد که يک مرد غول پيکر به او تجاوز مي کرد ،‌جيغ بود و خون بود و مرگ ،‌ امروز -در کابل - دو خواهر بازمانده اش از جنگ - کلاس کامپيوتر مي روند - از او چه توقعي داريم جز « پرستيدن جرج دبليو بوش »

اگر هر کجاي دنيا يک کرد مي شناسيد ، اينبار از او بپرسيد ، برايتان خواهد گفت : « آمدند و ۱۲۰ هزار کرد را با خود بردند ، پير و جوان ، زن و مرد ،‌کودک و نوزاد ، تا کنون ۹۰ گور دسته جمعي کشف شده است ، عکسهاي بمباران حلبچه را هر که ببيند تا پايان عمر مثل سابق نخواهد خوابيد ، اينها که مي گويم داستان نيست ، ماشين دو متري چرخ گوشت انسان داشتند ، براي اعتراف گرفتن فرزند و همسر مرداني را جلوي چشمشان در چرخ گوشت انداختند ، وقتي دربهاي سياهچال را پس از تصرف بغداد گشودند ،‌ آدمهايي در قعر سياهچال ۱۹ سال بود که نور نديده بودند ، چشم ديگر جايي را نمي ديد. گوش ديگر نمي شنيد. تنها در يک سرکوب سال ۱۹۹۰ در مناطق جنوبي در کمتر از يک هفته ۹۰ هزار نفر را در خيابانها و کوچه ها دسته جمعي اعدام کردند و ... »
مارکو - دوست روشنفکر اروپايي من ، که علاقه خاصي به جمع کردن کف « شير قهوه ماکياتو » و ليسيدن آن دارد ، همانطور که لبهاي کف آلودش را مي ليسد و لم داده است به من مي گويد « دمکراسي دوست عزيزم ، يک امر تدريجي است ، حمله نامشروع ايالات متحده به افغانستان و عراق همه چيز را به هم ريخت ...» و من با خود فکر مي کنم ،‌يا من کودن ام و يا او جنايتکار بالفطره - به راستي - چه توقعي دارند اين آدمها ،‌ مردم ۳۰ سال ديگر در سياهچال چرخ گوشت شوند ، هزار هزار زن در خيابانهاي کابل و مزار قتل عام شوند ، گل زندگي دخترکان يک سال و دهسال و يک عمر در کنج خانه و پستو نشکفته ، رنگ پژمرده گي و مرگ گيرد. ميليونها ناراضي سياسي قتل عام شوند که چه ؟ روشنفکران اروپايي با « اقدام نظامي براي تغيير رژيم مخالف اند» - اصلا چه معني دارد که صدام حسين و اسامه و ملا محمد عمر بروند ؟ اين درد را بايد به کجا برد که تا قبل از « حمله ايالات متحده آمريکا به افغانستان »‌ - لغتهايي نظير « کابل و افغانستان » ماهها و ماهها پي درپي از همه رسانه هاي اروپايي غايب مطلق بودند ، افغانستان در پاريس و برلين فراموش شده بود ، مرگ روزانه ۳۰۰۰ نفر بر اثر سرما ، خشکسالي ، قحطي ، مينهاي ضد نفر و اعدام توسط طالبان ، حتي ارزش يک سطر لوموند و ليبراسيون را نداشت ، روزنامه هايي که نيم صفحه درباره تولد « بچه کرگدن باغ وحش پاريس » يا « سکس تلفني آليزه با دوست پسر جديدش » مي نوشتند ، از قتل عام هزاران هزار افغاني و عراقي ،‌ تا قبل از التيماتوم « جرج بوش به طالبان » کلمه اي ننوشتند. همه و همه ، حتي قرار بود « به رهبري فرانسه قطعنامه هاي شوراي امنيت را وتو کنند تا بماند آقا صدام و چرخ گوشت منتقد چرخ کني کار کند ، ژاک شيراک به بغداد رود و ۸ ميليارد دلار قرارداد نفتي ببندد » و دوست عراقي من مي گويد :‌ « الان ۱۵۰ روزنامه در عراق بدون يک کلمه سانسور منتشر مي شوند ، اصلا مجوز لازم نيست ،‌تصميم بگير ، کاغذ بردار ،‌روزنامه چاپ کن ! حزب کمونيست عراق ۴ نفر عضو در بالاترين سطوح کابنيه و وزارتخانه ها دارد ، ديگر يک افسر ساده بعثي خواهرم را جلوي رويم به خرابه نمي کشاند و زل زده در چشمان من به او تجاوز نمي کند ، حق تظاهرات داريم ، حق اعتراض داريم ، حق مرگ بر آمريکا و مرگ بر بوش داريم - تصور کن همه اينها را اگر فقط ال گور راي مي آورد. باز قطعنامه پس از قطعنامه ،‌تحريم پس از تحريم ، بمباران پس از بمباران ، صدام مي ماند و بعد از بيست سال نوبت به عدي مي رسيد و بعد از ۵۰ سال بچه قصي و نوه .... »


***


۱ - بررسي اجمالي من از راي شهروندان آمريکايي - ايراني نشان مي دهد بيش از ۷۳٪ از اتباع ايراني - آمريکايي قادر به شرکت در انتخابات نوامبر ۲۰۰۴ به « جرج دبليو بوش » راي خواهند داد. علل و دلايل اين انتخاب را به فرصتي ديگر وا مي نهم. (تحقيق با پرسشنامه )

۲ - نظر سنجي دوم من از جوانان ايراني ۱۷ تا ۳۰ سال ، پنج شهر بزرگ ايران ، ۶۹.۳٪ از پيروزي جرج دبليو بوش در انتخابات نوامبر استقبال مي کنند. در اين ميان زنان پرسش شونده ۷.۷٪ بيشتر از مردان متمايل به انتخاب بوش هستند. همچنين رقم خيره کننده ۸۲٪ از پرسش شوندگان ايراني عقيده دارند ، « علي خامنه اي » رهبر مذهبي ايران به همراه اسامه بن لادن و ابومصعب الزرقاوي - اگر امکان شرکت در انتخابات ماه نوامبر را داشته باشند - به جان کري راي خواهند داد.

۳ - نظر سنجي سوم مربوط به بازديدکنندگان سايت « نوانديشان » - يک سايت با جهت گيري ضدبوش و نزديک به احزاب اصلاح طلب در تهران است ، در اين نظرسنجي نيز « بازديدکنندگان اين سايت »به انتخاب جرج بوش ۲ برابر بيشتر از جان کري علاقه نشان داده اند.

۴ - بسياري مي گويند دستگاههاي امنيتي جمهوري اسلامي ايران در ايالات متحده آمريکا به واسطه برخي از ايرانيان « غير شهروند ايالات متحده » به ستاد کري ادواردز پول پرداخته اند. به غير از دکتر « نمازي » شهروند آمريکايي که رسما براي جمهوري اسلامي ايران « جناح رفسنجاني » لابي مي کند. دو پناهنده سياسي ايراني در آمريکا يعني « فرج علائي و همسرش سوسن اکبرپور » تا کنون حداقل ۲۰۰ هزار دلار به ستاد جان کري کمک کرده اند ، اين زوج ايراني پيش از اين و بلافاصله پس از اخذ پناهندگي ، براي فراهم آوردن زمينه فعاليت اقتصادي بنگاههاي اقتصادي سپاه ، کميته امداد و بنياد مستضعفان در ايالات متحده کوشيده اند ( مدارک مربوط به تماسهاي ايشان در رسانه هاي آمريکايي منتشر شده است ).

۵ - بسياري از حاميان ايراني « جان کري » به دنبال تماس کنسولي با سفارت يا دفاتر حافظ منافع جمهوري اسلامي ايران در سالهاي گذشته به ايران سفر نموده اند. ناگفته پيداست « سفارتخانه هاي ايران در اختيار ماموران امنيتي حکومت اسلامي قرار دارد و مخالفان سرشناس بلافاصله پس از ورود به ايران بازداشت شده يا براي همکاري تحت فشار قرار مي گيرند » لذا بسيار محتمل است شماري از ايرانيان مقيم آمريکا تحت فشار سازمانهاي امنيتي در ايران و يا از ترس متهم شدن به « رويه تغيير رژيم جرج بوش » خود را حامي جان کري نشان دهند تا از اين ناحيه امنيت خود و خانواده و يا سرمايه گذاري شان در ايران را تضمين نمايند.


۶ - برخي ديگر حاميان ايراني جان کري نظير « دکتر پيروز مجتهدزاده » نيز عليرغم شخصيت قابل قبول آکادميک کارنامه فعاليت سياسي روشني ندارند. ايشان که زماني به همراه گروهي ديگر از ايرانيان نظير « آقاي بهمني » در منزل « شجاعي » از نزديکان « عبدالرضا پهلوي » - با خون خود طوماري در تلاش براي بازگرداندن « شاهنشاه ايران » را انشاء و امضاء نمود - اکنون به مانند « حميد مولانا » - در نشريات سازمانهاي اطلاعاتي ايران نظير « کيهان هوايي » براي تيم « کري - ادواردز » علنا تبليغ مي کنند.


۷ - برخي از ايرانيان حامي و يا عضو حزب دمکرات مثلا در ايالت کاليفرنيا ، سابقه فعاليت در احزاب کمونيست مسلح ، سابقه اقامت و همکاري با دستگاههاي اتحاد جماهير شوروي و يا عضويت در سازمانهاي بنيادگراي مسلح در مصر ،‌ لبنان و يا فلسطين - را دارند. بدون آنکه قصد نتيجه گيري عملي خاصي درکار باشد ، حضور توامان بنيادگرايان مذهبي سابق و يا چپگرايان افراطي فقط با وجه مشترک آنتي گلوباليزاسيون و ليبراليزاسيون تجارت را جز سربرآوردن دوباره شعارهاي انقلاب ايدئولوژيک بهمن ۵۷ نمي توان ديد. به بياني « آقاي کري » بازي را از حد مرسوم کمپينهاي انتخاباتي در ايالات متحده آمريکا و حتي دنياي آزاد فراتر برده و قصد دارد ضعف محبوبيت و منابع مالي خود را از ناحيه اتحاد با « دشمنان دمکراسي » پوشش دهد. ( در حالت خوشبينانه او واقف به نتايج گشاده رويي سياسي خويش نيست)

۸ - از ديگر حاميان مالي جان کري جامعه اسلامي بوستون است که مسجدي ۲۲ ميليون دلاري را در ايالات متحده احداث مي کند ، يکي از سرشناس ترين حاميان مالي اين جامعه « عبدالرحمان العمودي » نام دارد که به جرم ارسال نيم مليون دلار براي حماس و القاعده به ۲۳ سال زندان محکوم شده است. رهبران ديگر اين جامعه نظير « اسامه قنديل » و « يوسف قراداوي » - علنا مسلمانان عراقي را به کشتار کفار صليبي ترغيب کرده اند. تبليغات انتخاباتي « جان کري » در فلوريدا - توسط شوراي روابط آمريکا و اسلام ميزباني شد ، سازماني که دهها عضو آن تا کنون به اتهام ارسال « پول » براي سازمانهاي تروريستي اسلامي بازداشت شده و يا تحت تعقيب قرار دارند.

۹ - به نظر مي رسد راي ايرانيان آمريکايي در ايالاتي که قادر به جابجا کردن اساسي نتيجه انتخابات اند ، ناچيز باشد :
( گالوپ ۱۶ اکتبر ۲۰۰۴ - جرج بوش ۳۲۱ الکترال کالج در مقابل جان کري ۲۰۷ - حداقل کالج الکترال ۲۷۰ )
اما ،‌ چرا جامعه جوان ايراني در داخل و خارج از کشور تا حد قابل توجهي ( برخلاف جوانان بسياري کشورها) هم جهت با « تيم انتخاباتي جرج بوش » عمل و انتخاب مي کند ؟

الف - به باور من ، اساسي ترين جستار سياسي در شخصيت جوانان ايراني منتقد ، « تکيه بر هويت ملي ايراني است» ،‌هويت « ايراني » ما - خوشبختانه يا متاسفانه - با نفي « مولفه هاي عربي » فرهنگ روزمره آغاز مي شود. به بيان ديگر ، اساسي ترين اولويت جوان ايراني - داخل و يا خارج از ايران - در گفتگو و عمل انتقادي « عرب زدايي » از فرهنگ اجتماعي است. بدترين فحش به يک جوان ايراني « عرب » خواندن اوست و ... ( مشابه وضعيت جوانان در ترکيه ) ، حال در نظر آوريم ايالات متحده آمريکا و هم پيمانان او
( ۱۱ سپتامبر ،‌قطار مادريد و انفجار بالي و ... ) توسط گروهي از « اعراب » مورد تهديد قرارگرفته اند. پس طبيعي است اگر جوان ايراني حتي بيش از ميزان مورد انتظار - با ايالات متحده آمريکا ، اسپانيا ، استراليا ، اسرائيل و ... همدردي از خود نشان دهد. در عمل نيز شاهد همين پديده هستيم.

ب - جوان ايراني - آمريکايي شاهد به خيابان ريختن ، شادي ، هلهله و پايکوبي اعراب در فلسطين ، لبنان ، اردن ، سوريه و .... پس از فاجعه ۱۱ سپتامبر است. شاهد تحسين ابومصعب الزرقاوي و اسامه بن لادن در دنياي اسلام است. شاهد مبارز خواندن ، گروههاي جنايتکار و تقديس سر بريدن کارگران خارجي در عراق است. از اين ناحيه بدليل تشابه ظاهري با اعراب هزينه مي پردازند پس طبيعي است اگر براي تبري از « گفتمان جنايت براي الله » - انعطاف پذيري کمتري در برخورد با واقعيتي به نام « تروريسم اسلامي » بروز دهد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

ج - « خوشمان بيايد يا نه ، فقط و فقط در کشور زادگاه ما ، زادگاه پدري يا مادري ما ،‌دختر ۱۳ ساله اي به دار آويخته مي شود ، دختر ۱۶ ساله اي به جرم عشق اعدام مي شود و ما همگي روزي چند بار از خجالت آنچه بر مردمانمان مي رود ، سرخ مي شويم. بالا و پايين رفتن مالياتها در آمريکا ، بيمه بيکاري و ثبت ازدواج همجنسگرايان در کاليفرنيا ، بدون آنکه خود بخواهيم مسئله ما نيست ، ديوانه مان کرده اين خيال که زني روزنامه نگار به ضرب مشت راهي قبرستان شود ، جنازه را بدون کالبد شکافي به زور در خاک کنند و بعد اتحاديه اروپايي از پيشرفت حقوق بشر در ايران احساس رضايت کند ، بخواهيم يا نخواهيم ، ته دلمان ، عمق وجودمان صداي فرياد زني است که ضجه مي زند ، ۲۷ ضربه کارد مي زنندش ، مقابل پيکر داريوش فروهر شوهر بيمار تکه تکه اش مي کنند ، شاعري را با طناب خفه مي کنند ،‌ پيرمردي را با شياف سيانيد مي کشند ، چند هزار زنداني را بدون محاکمه اعدام مي کنند و بعد دوست اروپايي من شاکي است از اينکه بوش اين نظام را « محور شرارت » خوانده اند. اگر اينها شرارت نيست. پس ابليس بر روح القدس شرف دارد.

د - « دوست ديگر من در ايران ۷۲ ساعت زندان انفرادي بوده است ،‌يادتان نرود فقط ۷۲ ساعت و او مي نويسد :‌ « که آهاي ‌ملت ما هزينه پرداخته ايم ، ما هزينه مي پردازيم ، ما بار اصلاحات را زمين نمي گذاريم ، ما بر عهدمان با خاتمي و ملت پاي بنديم ، صبر بايد کرد ، ملت ايران قيم لازم ندارد ، فرهنگ بايد ساخت ، تدريج لازم است ، به قول مصطفي تاجزاده ،‌آهاي دانشجويان من از شما گله مندم چرا به کميسيون حق بشر سازمان ملل نامه نوشته ايد ، چرا جلوي بيگانه دست دراز کرده ايد ؟ مگر آقاي کروبي و محتشمي و مصطفي معين مرده اند خداي نکرده ؟ ....» و خدايا چه اندازه تنهايي من بزرگ است. يادتان مي آيد ؟ چندي پيش بود ، هاشمي شاهرودي فردي را نام برد که در اهواز ۲۱ سال بازداشت موقت بوده است بدون محاکمه ، ۲۱ سال بازداشت موقت و من يکي ديگر را در بند نيمه عمومي ۱۰ - بازداشتگاه ۲۰۹ اوين مي شناختم که ۹ سال انفرادي بود و هنوز در بند ، ۱۱ سال بدون ملاقات - بدون تلفن ! آقايان ، خانمها ۹ سال انفرادي ، و نمي دانم چطور شرم نمي کنند ، آنها که شير کاکائو مي نوشند و مي گويند - زمان لازم است ، اصلاحات يعني تدريجي و نه تزريقي و مگر نمي بينند ، دربهاي زندانهاي کابل را که چشم بر هم زدني گشوده شد و ۱۵۰ روزنامه آزاد و صدها حزب و جماعت و انتخابات.
اي واي بر من ، قرار است که آن بيچاره ۲۱ سال بازداشت موقت را و آن نگونبخت ۹ سال انفرادي و ۱۱ سال ممنوع الملاقات را راضي کنم ، که صبر کن دوست عزيز ، آن آقا که خيلي معتدل و ميانه رو شده است و در ضمن خيلي هم عقلانيت دارد ، ديروز برايم مثنوي خواند و مثال آورد که « اصلاحات تدريجي است و مداخله خارجي بد است » يعني که تو حالا که ۲۱ سال بازداشت موقت بودي ۵۰ -۶۰ سال ديگر هم صبر کن ، بلکه - جان کري راي بياورد ، خطر « تغيير رژيم از ميان برخيزد » و بلکه محاکمه شوي ،‌مثل عباس امير انتظام.
پروردگارا ! به که بگويم ، دانشگاه علوم سياسي که مي روي ، همان جلسه اول دنيا را به سه قسمت - کشورهاي دمکراتيک - شبه دمکراتيک و ديکتاتوري تقسيم مي کنند. و بعد که مي خواهند کشورهاي دمکراتيک را مثال بزنند مي گويند « سوئد - سوئيس - انگلستان و ... بعد ادامه مي دهند : ناميبيا ،‌ بوتسوانا ، بنين ،‌غنا ،‌مالي ، سنگال ، مغولستان ، بوليوي ، شيلي ، آلباني ، السالوادر ، پرو ، اروگوئه و .... » و بعد خدا شاهد است در ايران ما - ۱۲۰ سال پس از مشروطه آقاي علوي تبار و تاجزاده ، عقيده دارند ما سالهاي سال بايد تمرين دمکراسي و گفتمان بکنيم ، ديگري از نهضت فرهنگي مي گويد ، يکي تئوري مدرنيتيه و سنت ارائه مي دهد - که « اي آقا هنوز وقتش نشده که ايران مثل سنگال ، مغولستان و ناميبيا دمکرات شود، بايد که کار فرهنگي کرد ، تدريج و مدارا ! تغيير رژيم يعني چه ؟ همه چيز بايد منشاء داخلي داشته باشد »

***
جوان ايراني ، يا ايراني - آمريکايي همه اينها را مي فهمد ، مي داند که اگر « D-DAY » نبود ، اگر بمباران « درسدن » نبود - اگر بمباران برلين و هامبورگ با ۲۰ هزار کشته نبود ،
اگر با کمال تاسف « Fat Man و Enola Gay's Little Boy » نبودند ، اگر آيزنهاور نبود ، اگر ترومن نبود ، دنيا هنوز که هنوز است در چنگال هيولاهايي مثل هيتلر ، موسوليني هيروهيتو ،‌غرق خاک و خون مي بود.
اگر « ريگانيست » ها ،‌اتحاد شوروي را به هم نمي پيچاندند ،‌اگر ايالات متحده ، سالهاي سال « يکايک منتقدين در اروپاي شرق و شوروي » را زير بال و پر نمي گرفت. اگر غول کمونيسم به حال خود رها مي شد ،و دنيا مي نشست به اميد بلوغ ملل و اصلاحات تدريجي و اجازه فرانسه و سازمان ملل ، وزرش نسيم آزادي چند قرن ديگر ، نيمي از جمعيت جهان را هرگز در نمي نورديد. نسل ها مي آمدند ، مي رفتند ، جوانها پير مي شدند ، پيرها مي مردند ، هيچ به هيچ !

جوان ايراني - آمريکايي برخلاف « بچه روشنفکر ليبرال يا چپ غربي » درد ، تحقير ، شلاق ، بازرسي بدني ،‌فحش ، انفرادي ،‌ گزينش و ... را با گوشت و پوست و خون تجربه کرده است. درست يا غلط ،‌خواهان تغيير نظام حاکم بر سرزمين مادري است ،‌ خوشمان بيايد ، يا نه به جان کري راي نخواهد داد و خواهد گفت :‌ « سيد علي خامنه اي ،‌اسامه بن لادن ، ابومصعب زرقاوي از جرج بوش عصباني باشند و از اين عصبانيت بميرند ،‌صدام حسين در زندان است ، ملا محمد فراري است ،‌ نوبت سيد علي و ملا اکبر هم خواهد رسيد ! .... »

براي اعلام نظر اينجا را کليک نماييد.

ادامه دارد ....

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/13394

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'کري يا بوش (قسمت اول)، نيما راشدان' لينک داده اند.

انتخابات سرنوشت ساز
اين انتخابات از آنجا حائز اهميت است که نتیج...
یادداشت‌های فرهنگ
October 23, 2004 05:41 AM

Copyright: gooya.com 2016