چهارشنبه 6 آبان 1383

چامسکی و هانتينگتون عليه بوش، روزنامه ايران

با نزديک شدن روز دوم نوامبر ـ روز انتخابات رياست جمهوری آمريکا ـ صف بندی های سياسی هر چه شفاف تر می شود و سياستمداران، نخبگان فکری، فرهنگی و … براساس مواضع نامزدهای احزاب جمهوريخواه و دموکرات اعلام نظر می کنند. اين درحالی است که صحنه سياسی آمريکا از وجود احزاب و سازمانهای سياسی قدرتمند ديگری که بتواند به فضای دوقطبی اين کشور پايان دهد، خالی است.
در همين ارتباط، طی روزهای گذشته، چهره های سرشناسی چون «نوام چامسکی»و «ساموئل هانتينگتون» ضمن انتقاد شديد از سياستها و عملکرد دولت جورج بوش اعلام کرده اند که در روز انتخابات به جان کری رأی خواهند داد.
به نوشته روزنامه آلمانی «فرانکفورتر آلگماينه» بسان بسياری از موارد در تاريخ ايالات متحده، در سال۲۰۰۴ نيز نمی توان از مردم اين کشور به مثابه ملتی يکپارچه و دارای وحدت نظر يادکرد. يکی از محورهای اصلی سياست خارجی دولت جورج بوش يعنی شعار «هرکه با ما نيست، عليه ماست» به نظر می رسد که در صف بندی های درونی جامعه آمريکا نيز مصداق يافته است: اينجا آمريکای آبی، آنجا آمريکای سرخ؛ اينجا ايالات دورتر از اقيانوس که در هواداری از جمهوريخواهان شهره اند، آنجا ايالات ساحلی دارای تمايلات ليبرالی؛ اينجا جورج بوش، آنجا جان کری.
اين روزنامه افزود: اگر کسی بخواهد رد اين دو قطب را ميان انديشمندان سياسی آمريکا دنبال کند، بلافاصله به دو نام برمی خورد: «نوام چامسکی» و «ساموئل هانتينگتون»، اولی، خود را مخالفی در ميان خبرگان آکادميک و با گرايشهايی اثبات گرايانه در نگاه به قدرت می نگرد. او که به خاطر متون و مطالعاتش در عرصه زبان شناسی به شهرتی بين المللی رسيده، از دهه ها پيش به عنوان يکی از تندترين منتقدان سياست خارجی آمريکا نيز نام و آوازه ای يافته است. هانتينگتون هم کمتر از چامسکی شناخته شده نيست. او که سال۱۹۹۶ با تئوری معروف «نبرد تمدنها» نامش بر سر زبانها افتاد، به ويژه پس از ۱۱سپتامبر و از رهگذر استنادی که رسانه های جمعی به نظرات او در تبيين روندهای موجود می کنند، تا سطح يک پيشگوی تحولات معاصر برکشيده شده است. چامسکی و هانتينگتون علاقه ای به يکديگر ندارند. دوری و وازدگی ميان اين دو صرفاً به مباحث ۴سال گذشته برنمی گردد و ريشه در نظرات مختلف آنها در مورد جنگ ويتنام دارد. آنها به دعوت ما برای مناظره ای در مورد مسائل و روندهای کنونی آمريکا پاسخ منفی دادند و اين در حالی است که ميان دانشگاه «هاروارد» در «کمبريج» که هانتينگتون در آن تدريس می کند با دفتر چامسکی در انستيتوی تکنولوژی «ماساچوست» فاصله چندانی وجود ندارد. در نگاه به وضعيت کنونی آمريکا و چالش های پيش روی آن اما، فرسنگها فاصله اين دو را از هم جدا می کند و همين سرانجام ما را مجبور کرد که جداگانه با آنها به گفت وگو بنشينيم.
فرانکفورتر آلگماينه اضافه کرد: برای هانتينگتون، جوهر «رؤيای آمريکايی» در متن و بطن فرهنگی نهفته است که او با عنوان «فرهنگ آنگلو ـ پروتستانی » از آن يادمی کند. تأکيد هانتينگتون متوجه برابری افراد در دستيابی به شانس برخورداری از امکانات، روحيه کاری متمايز و ويژه مردم آمريکا و نيز متن و فضايی است که اين کشور برای پيشرفت در اختيار هر فرد قرار می دهد. چامسکی اما اصطلاح «رؤيای آمريکايی » را مشکل ساز می داند. به باور او انسانها دارای رؤيا هستند و نه کشورها. هر کس که از رؤيای آمريکايی سخن می گويد، عملاً در دام تبليغات دولت و يا «دستگاههای توهم سازی » گرفتار شده است. برهمين اساس، برای چامسکی اصلاً تعجب آور نيست که کارزار انتخاباتی جاری نه حول مسائل وراه حلها، بلکه بر سر شخصيتها و تفاوتهای آنها جريان دارد. او می گويد که در پس پشت اين کارزار، استراتژی زيرکانه و حساب شده دستگاهای تبليغاتی محافل ذی نفوذ عمل می کند که هدفش، به دنبال نخود سياه فرستادن شهروندان و منحرف کردن اذهان آنها از ضرورت قرار گرفتن نقطه نظرات نهادها و سازمانهای اجتماعی در مرکز بحث ها و چالش هاست.
اين روزنامه آلمانی در ادامه با اشاره به اينکه چامسکی با ديدگاههای «جرمی ريفکين » که از ضرورت ايجاد چشم انداز يک «رؤيای اروپايی » به عنوان گزينه ای آگاهانه در برابر «رؤيای آمريکايی» سخن می گويد نيز ميانه خوشی ندارد، نوشت: به باور وی، چنين نگرشهايی بی معنا هستند، چرا که مسأله به زاويه ديد انسانها برمی گردد که در درون هر کشور بيش از آنکه متجانس و همگون باشد، متمايز و چندگانه است.
اين گزارش حاکی است: هانتينگتون ديدگاههای ريفکين را قابل اعتنا می داند اما تذکر می دهد که اروپا هنوز راه درازی پيش روی خود دارد: «رؤيای آمريکايی واقعيتی مشهود است، اما رؤيای اروپايی تا اطلاع ثانونی در همان سطح رؤيا باقی خواهد ماند…» به باور هانتينگتون، کشش و جذابيت الگوی آمريکايی را می توان در حرکت ميليونها مهاجری که همچنان به سوی اين کشور روانه هستند، مشاهده کرد. او در عين حال، همين موج مهاجرت ها را محمل خطرها و چالش های آتی آمريکا می داند. «ما که هستيم؟» اين سؤالی است که او در کتاب جديد خود مطرح می کند، کتابی که شايد عنوان «ما که نيستيم؟» برايش مناسب تر باشد، چرا که در آن تعريفی از چيزی به دست داده می شود که به باور هانتينگتون «آمريکايی» نيست. اين کتاب با بارانی از مخالفت ها و انتقادات در روزنامه ها و نشريات مواجه شده است و کسانی حتی اتهام «نژاد پرستی» را عليه آن اقامه کرده اند. در واقعيت امر هم، هانتينگتون در اين کتاب از خطر مدفون شدن «فرهنگ آمريکايی» در زير فرهنگ ميليونها مهاجر مکزيکی و آمريکای لاتينی ابراز نگرانی می کند. او به جای آنکه در توصيف سياست مهاجرتی موفقيت آميزی که آمريکا تاکنون داشته از استعاره «ديگ در هم جوش» استفاده کند، آگاهانه اصطلاح «سوپ گوجه فرنگی» را به کار می گيرد.
به نظر هانتينگتون، همانطور که ماده اصلی سوپ گوجه فرنگی را گوجه فرنگی تشکيل می دهد، مبنا و محور هويت و همزيستی جامعه آمريکا نيز از قرن هفدهم، فرهنگ آنگلو ـ پروتستانی بوده است . اين فرهنگ اما بنا به تعريفی که وی از آن ارائه می دهد، نه يک جهت گيری ايمانی و عقيدتی، بلکه هويتی عموماً به رسميت شناخته شده و نيز مجموعه ای از ارزشهايی است که در جامعه مقبوليت و رواج يافته اند. اين ارزشها به باور هانتينگتون در خلال سده ها، پايدار مانده اند، چرا که «همه مهاجران در آن ذوب يا به عبارتی جذب آن شده اند. آنها خود می خواسته اند که آمريکايی بشوند. « سوپ گوجه فرنگی را به گفته هانتينگتون نمی توان اساساً تغيير داد، حداکثر می توان ادويه های جديدی به آن افزود. «مزه گوجه فرنگی اما به عنوان مزه اصلی آن دست نخورده باقی می ماند.»
فرانکفورتر آلگماينه نوشت: اما آن گونه که هانتينگتون شرح می دهد، آمريکا برای اولين بار در تاريخ خود، در برابر خطری قرار گرفته است که موجوديت آن را تهديد می کند، زيرا که اسپانيولی تبارها و آمريکای لاتينی ها ديگر نمی خواهند فرهنگشان در جامعه آمريکا جذب وبی اثر شود. به اين ترتيب، زبان اسپانيايی در حال تبديل شدن به زبانی موازی در «آمريکايی موازی» است. هانتينگتون می افزايد: «کشورهای ثروتمند از طريق صدور تکنولوژی و محصولات صنعتی خود درکشورهای ديگر، نفوذ و جای پا پيدا می کنند ، اما کشورهای فقير از رهگذر صدور انسان به چنين امکانی دست می يابند.» براين اساس، وی تداوم جذب و ذوب مهاجران در فرهنگ آمريکايی را ضرورتی مبرم و تأخيرناپذير تلقی می کند.
به عقيده نويسنده اين روزنامه، برای چامسکی، اما افسانه جذب و ادغام همه مهاجران در فرهنگ و جامعه آمريکا از بوته آزمون واقعيت ها، هيچگاه موفق بيرون نيامده است: «آيا شما تا به حال سری به شهرک های فقيرنشين بوستون زده و تحقيق کرده ايد که رؤيای آمريکايی و ديگ در هم جوش اين جامعه درمورد سياهان و اسپانيولی تبارها چگونه عمل می کند؟» او می افزايد که ساده سازی قضايا به توهم می انجامد و باعث می شود که بسياری از چالش های واقعی و عينی جامعه ناديده گرفته شوند و اين به آنجا راه می برد که «گويا ما همه ديدگاهها و آماج های يکسانی داريم.» زمانی که بحث به سياست دولت بوش در مورد «جنگ با تروريسم» و دکترين «حمله پيشگيرانه» کشيده می شود، لحن و زبان چامسکی صراحت بيشتری می يابد: « اين معيار و مبنا در سياست خارجی دولت بوش انزجارآور است… رسانه ها هم به کلی ناديده می گيرند که «جنگ عليه تروريسم» اصلاً پديده نوينی نيست. دولت ريگان هم در دهه ،۸۰ همين شعار را دستاويز قرار داد تا به تروريسم دولتی خود، ردای مشروعيت بپوشاند. انتقاد چامسکی به «جنگ عليه تروريسم» امروز نيز همانی است که عليه سياست دولت ريگان مطرح می کرد:«اين رياکارانه است که از يکسو شعار جنگ عليه تروريسم سر داده شود و از ديگر سو در اين راه، شيوه ای به کار رود که قرار است عليه آن مبارزه شود. فهرست چنين سياست مزورانه ای از جنگ عليه دولت ساندينيست ها در نيکاراگوئه تا حمله اخير به افغانستان را شامل می شود… ظاهراً تروريسم زمانی پليد و شيطانی است که عليه ما به کار رود. ولی اگر ما آن را عليه ديگران به کار گرفتيم، ديگر کثيف و غيرانسانی نيست!»

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

فرانکفورتر آلگماينه نوشت: هانتينگتون نيز اصطلاح «جنگ عليه تروريسم» را رد می کند، اما از انگيزه و منظری متفاوت از چامسکی. به گفته وی، دولت بوش با اين سياست در سراسر جهان به دولتها امکان داد که چالش ها و تنش های محلی را به تروريسم نسبت دهند و زير لوای مبارزه با تروريسم به نفی و نابودی آنها اقدام کنند. بايد دقيقاً تأکيد می شد که جنگ های متعدد و مختلفی وجود دارند که آبشخور همه آنها يکسان و مشابه نيست. « هانتينگتون به ويژه جنگ عليه عراق را اشتباه اساسی دولت بوش می داند. به باور وی، اين وظيفه آمريکا نيست که به اين سو و آن سو لشکرکشی و ارزشها و ايده های خود را به زور به کشورهای ديگر تحميل کند. براين اساس، هانتينگتون تصميم گرفته است که در انتخابات دوم نوامبر به جان کری رأی دهد. چامسکی نيز برخلاف ۴ سال پيش قصد ندارد که به رالف نيدر (نامزد آن زمان حزب سبزها که امسال به عنوان نامزد مستقل وارد کارزار شده است.) رأی دهد.قصد او اين است که مانع حضور بوش در کاخ سفيد برای ۴ سال ديگر شود. از اين رو، رأی دهندگان در ايالاتی که رأيشان معمولاً در نوسان است را فراخوانده است که به جان کری رأی دهند.
اگر جان کری برنده انتخابات دوم نوامبر شود، شايد که چامسکی و هانتينگتون هم به رغم همه اختلافات دلايل خوبی پيدا کنند که بزودی بر سريک ميز بنشينند و در مورد رئيس جمهوری بحث کنند که هردوی آنها مايل به حضور وی در کاخ سفيد بوده اند.

در همين زمينه:

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/13632

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'چامسکی و هانتينگتون عليه بوش، روزنامه ايران' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016