«احمق، موضوع اقتصاد است». اين شعاری بود که در نوامبر ۱۹۹۲ ميخ های تابوت انتخاباتی جورج هربرت واکر بوش را در اختيار رای دهندگان قرار داد و کليد طلايی کاخ سفيد را نيز تقديم بيل کلينتون نمود. رئيس جمهوری که در تابستان سال انتخاباتی در نظرسنجی ها، ارزيابی مثبت رای دهندگان را به جهت پيروزی در جنگ بر عليه عراق در کويت در اختيار داشت، انتخابات را به ناشناس صحنه سياست ملی باخت. او در حالی انتخاب مجدد را از دست داد که در بعضی از نظرسنجی ها حتی تا ۹۰ درصد نظر تائيدی رای دهندگان را در برابر رقيب خود از «اميد» آرکانزاس در اختيار داشت. اين تجربه ای است که تيم انتخاباتی جورج دبليو بوش کاملاً به آن وقوف دارد و به همين روی استراتژی مبارزاتی در چارچوب برجستگی دادن به نقاط «قدرت» و به حاشيه راندن «بريدگی های انتخاباتی» بود. رمز موفقيت کانديدای حزب دموکرات در ۱۹۹۲ قرار دادن ساکن کاخ سفيد در موضع دفاعی بود که اين در نهايت پيروزی را برای کلينتون رقم زد. چيزی که کمتر کسی چند ماه قبل از انتخابات آن را ممکن می دانست. امروزه رای دهندگان آمريکايی در حالی به محل های رای گيری پای می گذارند که شرايط دو کانديدا از نقطه نظر کيفی بسيار متفاوت با انتخابات يک دهه پيش است. در انتخابات آمريکا سه دسته موضوعات هستند که نقش تعيين کننده در شکل دادن به نتايج دارند. موضوعات اقتصادی نقش اوليه را بازی می کنند. در صورتی که اوضاع اقتصادی نامطلوب باشد محققاً رای دهندگان تنها براساس اولويت دهی به اين واقعيت است که رای می دهند. در صورتی که وضعيت اقتصادی معمولی باشد و آمريکا در صحنه سياست خارجی درگير منازعه باشد به ضرورت عامل تعيين کننده نتايج انتخابات و موضوع جنگ و صلح خواهد بود. در صورتی که در حيطه اقتصادی و سياست خارجی اوضاع تحت کنترل باشند حال موضوعات اجتماعی هستند که برجستگی و اعتبار پيدا می کنند. با توجه به اينکه در آمريکا حزب دموکرات موسوم به «حزب مادر» و حزب جمهوريخواه ملقب به «حزب پدر» هستند پس پرواضح می گردد که هر کدام در يک حيطه خاصی بهره مند از ارزيابی مثبت از نظر رای دهندگان هستند. رای دهندگان آمريکايی با توجه به ترکيب جمعيتی و طبقاتی طرفداران حزب دموکرات و سياست های اين حزب بر اين باور هستند که در مديريت حيات اقتصادی و مبارزه با معضلات و مشکلات اقتصادی کانديداهای حزب دموکرات روسای جمهور موفق تری را هستی می دهند. چهار دوره حضور فرانکلين روزولت و دو دوره حضور بيل کلينتون در کاخ سفيد به اين دليل ممکن گشت که مبتنی بر درک رای دهندگان از حزب دموکرات به عنوان حزب مديريت اقتصادی بود و کانديدای حزب دموکرات در مبارزه بر عليه جمهوريخواه ساکن کاخ سفيد تنها هنگامی به موفقيت دست می يابد که موضوع محوری انتخابات در قلمرو اقتصاد باشد. اقتصاد با حيات خانواده در ارتباط است و سياست های حزب دموکرات قادر است به بهترين نحو اين حيات را سامان دهد. جان کری از همان آغاز مبارزه انتخاباتی در موضع دفاعی قرار گرفت و در قلمروی وارد گشت که کمترين علاقه و پرستيژ را دارا بود و از حيطه ای دور گشت که بالاترين اعتبار و فزونترين اشتياق را نشان داده بود. طی دوران چهار ساله جمهوريخواهان بر سرير قدرت، نزديک به يک ميليون و هشتصد هزار شغل در آمريکا از بين رفته است. اين بدان معنا است که از ۱۹۴۵ تا اکنون يعنی در دوران يازده رئيس جمهور، برای اولين بار در دوران کنونی است که ساکن کاخ سفيد نتوانسته است در دوران رهبری خود با سياست هايش برای مردم شغل ايجاد کند. طی اين چهار سال شاهد نرخ بيکاری تقريبی ۸/۵ درصد، کاهش ارزش دلار و افزايش فقر بوده ايم. جان کری هيچ گاه اين فرصت را نيافت که اين موضوعات را در ذهن رای دهندگان و در مباحثات رسانه ای اولويت دهد. جان کری قدرت مانور در حيطه اقتدار دموکرات ها يعنی اقتصاد را نتوانست ممکن سازد و در نتيجه از برتری طبيعی محروم گشت. جورج دبليو بوش از همان ابتدای مبارزات انتخاباتی که هنوز حتی معلوم نبود کدامين يک از دموکرات ها رقيب نهايی او خواهند بود به اين واقعيت تاريخی در حيات سياسی آمريکا وقوف داشت که مبارزه انتخاباتی می بايستی بر محور مباحث سياست خارجی و به عبارتی موضوع جنگ و صلح در عراق باشد.
مردم آمريکا به دلايل تاريخی اين اعتقاد را دارند که جمهوريخواهان از ظرفيت مديريتی و از همه مهم تر از صلابت ارزشی مطلوب برای حفظ امنيت اين کشور و در داخل و خارج برخوردار هستند و به همين روی هميشه با يک نگاه مثبت به ارزيابی عملکرد جمهوريخواهان در صحنه سياست خارجی می پردازند. اين بدان معنا است که حتی زمانی که روسای جمهور جمهوريخواه در خارج از مرزهای آمريکا رهبری جنگی را برعهده دارند که شايد چندان هم موفق به نظر نيايد، او را بر يک دموکرات ترجيح می دهند. از دووايت آيزنهاور در کره تا ريچارد نيکسون در ويتنام شاهد اين موضوع بوده ايم.در مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۰۴ جنگ عراق اولويت يافت چرا که تيم انتخاباتی جورج دبليو بوش آگاه بود که اگر مبارزه بين جان کری و کانديدای آنها بر محور مسائل اقتصادی باشد شانس کمی را برای انتخاب مجدد بايد در نظر بگيرند، اما موضوع عراق اگر اولويت يابد، هر چند تضمينی برای انتخاب مجدد نمی تواند باشد اما محققاً فضای وسيع تری را برای مانور و پيروزی فراهم می کند. جان کری که در جنگ ويتنام شرکت کرد و به کسب مدال شجاعت نائل شد برخلاف ميل خود مجبور شده است در خصوص جنگی صحبت کند که او را از قلمرو اقتدارش يعنی اقتصاد دور ساخته است. جورج دبليو بوش که هيچ گاه در ميدان عمليات جنگی حضور نداشته بود به لحاظ پايگاه قدرت حزب جمهوريخواه، جنگ عراق را به شاه مهره مبارزات انتخاباتی تبديل کرد. تشکيلات انتخاباتی برای اين شکل می گيرند که اولويت ها را شکل دهند. اين بدان معنا است که آنچه طی مبارزات انتخاباتی در جامعه به موضوع اصلی تبديل می شوند نه به جهت اهميت آن بلکه به اين روی است که يکی از کانديداها توانسته است موضوعی را که اساس قدرت و نردبان صعود به کاخ سفيد می داند برجستگی دهد. جورج دبليو بوش «به عنوان فرمانده کل قوا که رهبری جنگ عراق را به عهده دارد. آگاه است که مردم بر اين اعتقاد هستند که در «هنگام مسابقه نبايد اسب را عوض کرد.» پس بسياری از رأی دهندگان شايد از عملکرد او در خصوص جنگ عراق راضی نباشند اما اين اميد را دارند که شايد او جنگ را به شکلی مطلوب پايان دهد. اينان وقوف دارند در صورتی که بخواهند جان کری را انتخاب کنند احتمال پيروزی با توجه به عدم قطعيت محققاً به شدت کاهش خواهد يافت. با توجه به اين اصل بديهی بود که جورج دبليو بوش، موضوع جنگ عراق را به مرکز صحنه انتخابات وارد ساخت تا حزب پدر به ضرورت، انتخاب طبيعی جلوه کند.