آی آر دیپلوماسی مترجم : عليرضا عبادتى
رايس وزير خارجه آمريکا در حال برنامهريزى براى برگزارى نشستى بينالمللى در آناپولیس در حدود زمانى ماه نوامبر است [حدوداً اوايل ماه آذر ]. در حالى که رئيس جمهور بوش زمان بسيار اندکى از دوره رياستجمهورى خود را صرف ايجاد صلح عربى-اسرائيلى کرده، اما اکنون قصد دارد به اندکى از بلندپروازيهاى رايس وزيرخارجه آمريکا در آناپولیس فرصت جولان داده و از اصول بيانهاى که براى اين نشست تدارک ديده شده و نيت آن ارائه راهحل براى بحران فلسطينيها-اسرائيليهاست حمايت کند.
به نظر ميرسد که وزير خارجه آمريکا به اين نتيجه رسيده ميتواند بنيانى نو براى ايجاد صلح در آينده بنا نهد و حتى اگر در آينده نزديک اجرايى نشود حداقل خط مبنايى اساسى براى ايجاد دو دولت و دو کشور فراهم آيد.
رايس که به تازگى از سفر اخير خود به خاورميانه بازگشته است گويى انرژى جديد گرفته طورى که با اشتياق زياد از گفتوگوهاى جدى بين نخستوزير اسرائيلى و رئيسجمهور فلسطينى در باره راه حلهاى دائمى سخن گفته است.
او بر اين باور است که بحثها و گفتوگوهاى اخير تأييدى بر تصميم او و پيگيرى مبحثى تحت عنوان "افق سياسى" و پيش کشيدن بحثهاى اصلى از جمله تعيين تکليف دارالسلام، آورگان و مرز بين آنان است.
شايد، اين بحث و جدلهاى اوليه بايد اول به مفاهيم مشترک و بعد توافق بدل شود. حتى در همين هفته گذشته که از دو طرف تيمهاى کوچکى تشکيل شده تا باب گفتوگو در باره مسائل جدى باز شود کاملاً روشن شده که اختلاف نظر تا چه حد عميق و ايجاد تفاهم و توافق تا چه اندازه دشوار است.
معلوم نيست ايهود اولمرت نخست وزير اسرائيلى چگونه ميخواهد افکار عمومى مردم خود را متقاعد کند که نه تنها فلسطينيها حاضر شدهاند از حق بازگشت آوارگان فلسيطينى صرف نظر کنند بلکه دلايلى وجود دارد که باور کنند فلسطينيها قصد دارند به تعهدات خود مبنى بر توقف حملات راکتى جامه عمل بپوشانند. اين در حالى است که حماس قدرت خود را در غزه تحکيم بخشيده و مردم اولمرت به سادگى و آن هم با حرف متقاعد نميشوند.
براى محمود عباس هم متقاعد کردن مردمش کار آسانى نيست. اگر قرار باشد از مهمترين خواسته مردم فلسطينى -حق بازگشت آوارگان به خانههايشان - صرف نظر کند بايد به فلسطينى ها نشان دهد که بابت توافق بر سر دارالسلام و مرزها چه گير مردم فلسطينى ميآيد و چه زمانى به آن وعدهها خواهند رسيد.
عباس (و تيم گفتوگو کننده که از افراد کهنهکار و حاضر در روند صلح اسلو تشکيل شدهاند) حتماً انتظار دارند که يک جدول زمانبندى مشخص تعيين شده و سروقت بندهاى آن به اجرا درآيد (مثل برداشته شدن ايستهاى بازرسى و آزادى هزاران زندانى [فلسطينى] ) تا معلوم شود وعدهها توخالى نيست.
از لحاظ ذهنى و در تصور همه، اين گونه به نظر ميآيد که هر دو طرف به خوبى ميدانند که در اين معامله چه پيشنيازهايى براى پايان اين بحران حداقل در اصول وجود دارد. اما بعد از گذشت تقريباً هفت سال و بدون هيچ پيشرفت و بروز خشونتهاى بيشمار- بهخصوص وجود افرادى در غزه که هرگونه معاملهاى با اسرائيليها را رد ميکنند- قيمت مصالحه افزايش يافته و مهمترين عنصر در اين معامله ميزان حقيقى "صرفنظر کردن از حقوق" يا در حقيقت ميزان "تسليم و واگذارى" است. آيا هيچيک از اين دو يعنى عباس و اولمرت از قدرت سياسى کافى براى برداشتن گامهاى اوليه برخوردار است؟
رايس وزيرخارجه ممکن است، بهدرستى، استدلال کند که آزمودن اين پيشنهاد ارزشش را دارد، بهخصوص در زمان کنونى که ميتوان نشان داد فلسطينيهاى ملى و سکولار ميتوانند آينده مردم فلسطينى را تضمين کنند اما حماس نميتواند.
وزيرخارجه درست گفته که اين نشستبينالمللى نبايد فقط به گرفتن عکس يادگارى بسنده کند. حقيقت هم همين است که اگر حاصل اين نشست، مشتى عکس باشد، بايد به حساب شکست و ناکامى آن نشست گذاشت. اگر حاصل آن کليگويى و تئوريپردازى باشد و گامى ملموس و پيگيرى معتبر و نظارت بر مکانيزمهاى اجرا نباشد، يک گام رو به عقب است. حتى "يک روز بعد از" تعيين استراتژى، براى اثبات به افکار عموميِ شکاکِ هر دو طرف لازم است مشخص شود چه اقدام معتبر و ملموسى در شرف وقوع است.
پس چه کار بايد کرد؟ اساساً وزيرخارجه قصد دارد 6 تا 8 هفته آينده را با هردو طرف از نزديک کار کند. او قصد دارد مشخص کند چه پلى ميتوان بين دو طرف ايجاد کرد و در چه مسائلى اصولاً نميتوان ارتباط برقرار کرد. اين هم آسان نيست.
هيچيک از دو طرف حاضر نيست به اندازه سرسوزن کوتاه بيايد مگر آن که در ثانيه آخر به اين تشخيص برسد که گزينه ديگرى پيشرو ندارد و وقت چانهزنى را از دست داده است. اما يک اشکال اساسى اينجا هست: مشخص نيست که کدام يک از طرفين واقعاً باور دارد که بايد تا نوامبر به خاطر حياتش دست به مصالحه و سازش بزند.
يکى از دلايل که وزيرخارجه بايد بين دو طرف در رفت و آمد باشد اين است که تقريباً هيچيک قصد کنار آمدن ندارد و هر دو ميخواهند ببينند تا کجا ميتوانند خواستههاى خود را پيش ببرند و رايس بايد تشخيص دهيد طرفين چه خواستههايى از يک ديگر (و از ما) دارند.
اما هزينهاي که او طاقت پرداختش را ندارد اين است که فقط بنشيند و منتظر بماند و اميدوار باشد فشار ناشى از نزديک شدن زمان نشست، خواستههايش را برآورده ميکند. درحقيقت بايد خيلى مراقب باشد اين احساس به وجود نيايد که او تنها کسى است که به اين نشست نياز دارد. در چنين شرايطى فلسيطينيها و اسرائيليها طورى عمل ميکنند که همه فشارها روى او متمرکز شود تا به اين وسيله بتوانند پيش از هر پيشنهادى، از طرف مقابل چيزى به دست آورند.
جالب اينجاست، سعوديها که رايس، اولمرت و عباس بيتابانه به حضورشان در اين نشست علاقه نشان ميدهند نيز همين رويه را در پيش گرفته [قصد دارد طورى عمل کند که فشارها روى رايس متمرکز شود]. آنها هنوز اعلام آمادگى نکردهاند که در اين نشست شرکت ميکنند و حتى شروطى هم براى حضورشان وضع کردهاند. تعجبى هم ندارد که حضورشان مشروط به برآورده شدن تقاضاهايى است که روز به روز افزايش مييابد، نه کاهش.
در چنين شرايطى، عاقلانه است که رايس وزيرخارجه همين که جايگاه هر دو طرف معين شد پيشنهادهايى براى ايجاد پل مطرح کند و نشان دهد که اگر واکنشها نشان دهد فاصلهها قابل پرکردن نيست و امکان برقرار ارتباط فراهم نيست اهداف عقبنشينى وى چه شکلى پيدا خواهد کرد [يعنى چه عواقبى براى هردو طرف دارد].
يکى از ارزشهاى مشخص شدن نحوه عقبنشينى ايالات متحده اين است که طرفين به دنبال راههاى ديگر ميگردند نشان دهند تا چه حد علاقه آنها به مصالحه و سازش اصالت دارد، بهخصوص در زمينه توافق در اصول اصلى اختلافات بين دو طرف.
به علاوه اگر مشخص شود و به درستى در اين نشست مطرح و تفهيم شود که در صورت نرسيدن به نتيجه، اهدافى براى عقبنشينى تعريف شده باز هم ميتوان گفت اين نشست ارزش برگزارى را داشته است.
بنابراين اگر وزيرخارجه نميتواند متنى فراهم آورد که توافق طرفين را در معاملات اصلى بر سر دارالسلام، [بازگشت] آوارگان [فلسطينى به خانه و کاشانه خود] و مرزها داشته باشد حداقل ميتواند به دنبال اهداف نسبتاً کوچکتر اما به هر حال بسيار مهمى باشد.
براى مثال توافق بر سر مسائلى مثل: حق حاکميت و ميزان آن، رابطه بين دو دولت [فلسطينى و اسرائيلى] و فرايند بهبود چنين رابطهاى، عقبنشينى اسرائيليها از کرانه باخترى به شرط اجراى توافقهاى مهم و تأمين امنيت، توقف کامل شهرکسازى اسرائيليها در دل سرزمينهايى که اکنون فلسطينيها در آن زندگى ميکنند، التزام و تعهد اسرائيليها به توقف ساخت وساز در منطقهاى که به E-1 معروف شده، تسريع در فرايند آزادسازى زندانيان فلسطينى بر اساس معيارهاى توافق شده و آزاد کردن حداقل تعدادى زندانى هر چند هفته يک بار، پيگيرى يک مکانيزم جدى (با مداخله رهبران هر دو طرف) براى جلوگيرى از دامن زدن به نفرت و کينه و در نهايت ايجاد گروههاى کارى مشترک براى مطالعه بهترين راهحل و فصل مسائل اصلى مورد اختلاف خصوصاً وضعيت دارالسلام، بازگشت آوارگان و مرز نهايى بين آنها و ايجاد کميتههايى براى بررسى تحقق تعهدات از سوى هردو طرف.
چنين دستاوردى شايد همه خواستههاى رئيسجمهور و وزيرخارجه را برآورده نسازد اما همين مقدار ميتواند موجب دگرديسى در حقايق کنونى بين اسرائيليها فلسطينيها شود.
براى تعيين اهداف مشخص که بتواند با ابزارهاى موجود برآورده شود و ما و ديگران بتوانيم از اين ابزار براى دستيابى به اهداف استفاده کنيم و همچنين اين که بدانيم چه اهدافى را در چه زمانى دنبال کنيم نياز به سياستمدارى دارد.
بگذاريد اميدوار باشيم که رايس وزيرخارجه بداند چه زمانى بايد فشار آورد، روى چه چيزهايى پافشارى کند و چه زمانى عقب بنشيند- مخصوصاً اگر تنها گزينه باقيمانده غير از اين عقبنشينى، فقط نشستهاى ناکام و بيحاصل باشد.