رادیو زمانه ـ طاهر خلجانی ـ آنچه به واسطه اخبار رسانهها و فیلمهای ارسالی از شهرهای مختلف ایران با موضوع اعتراضات اخیر در ایران درک میشود تفاوت بسیاری با آن دریافتی دارد که در خیابانها و در میان معترضین به دست میآید. در خیابانهای ایران چه خبر است؟ به نفع بر اندازی شعار داده میشود؟ خواسته اقتصادی است؟ اعتراض به بیکاری و گرسنگی است؟ در حمایت از خاندان پهلوی شعار میدهند؟ معترضان جمهوری میخواهند یا سلطنت؟
شهر در روشنایی؛ شهر در تاریکی
از ظهر اینترنت را قطع کردهاند. شبکههای ماهوارهای میگویند فقط تلگرام و اینستاگرام فیلتر شده است ولی در نقاط بسیاری از ایران اینترنت کاملا قطع است. از "شبکه ملی اطلاعات" نیز خبری نیست و سایتهای داخلی و رسانههای اینترنتی خود رژیم نیز کار نمیکند. به خیابان میروم تا اعتراضات را دنبال کنم. تا وقتی هوا روشن است خبری از اعتراضات نیست. در بعضی شهرهای ایران اعتراضات در طول روز و حتی از ساعت ۱۱ صبح آغاز میشود اما در اکثر شهرهای ایران گویی مردم بی دفاع منتظر تاریکی هوا هستند. دلایلی دیگری هم وجود دارد، در این ساعات مردم از سر کار بر میگردند و پتانسیل بیشتری برای اعتراضات وجود دارد. همچنین خیابانها شلوغ و پر ترافیک باعث میشود که تحرک نیروهای امنیتی و ضد شورش کاهش بیابد. افزون بر این، تاریکی شب کیفیت عکسها و فیلمهای نیروهای امنیتی را پایین آورده و شناسایی افراد را دشوارتر میکند.
با وجود گذشت چند روز از اعتراضات شدید مردمی، آنطور که انتظار میرود پلیسی در خیابان نیست. شاید اشتباه باشد اما به نظر میرسد درجه داران رده پایین پلیس که معمولا افراد خشنی و بی ادبی هستند و عادت دارند خیره به چشمهای مردم و رهگذران نگاه کنند، ترجیح دادهاند با مردم چشم در چشم نشوند. این حسی است که مردم گاهی به زبان میآوردند: «خودشان را زدهاند به موش مردگی»، «همشون ترسیدن»، «دوره قلدربازیشان تمام شده» و...
تا وقتی هوا روشن است خبری نیست اما گرگ و میش که میشود مغازها در خیابانهایی که محل اعتراض بوده است بسته میشود و مغازه داران کرکره را پایین میکشند. وقتی هوا کاملا تاریک میشود و ترافیک سنگین میشود دلیل آن مشخص میشود. جوانان محلات فقر نشین در دستههای ده تایی، پانزده تایی و بیشتر در حال حرکت به این نقاط هستند. افرادی با تیپ لباس شخصی و بسیجی در پیادهروها حضور دارند اما این جوانان ترسی از آنها ندارند. بعضی از این جوانان روی خود را بستهاند و بعضی دیگر به زدن ماسک قناعت کردهاند. بعضی نیز برایشان مهم نیست که چهرهشان دیده شود. دلسوزانه هشدار میدهم که مراقب باشید. جوابها شنیدنی است:
«مثلا میخواهند چکار کنند؟ »، «این دفعه دیگه تمومه»، «از کار اخراج میشم؟ سه ساله بیکارم! »، «نگران زن و بچه ام باشم؟ نانخور اضافه پدرم هستم»، «بیچاره صاحبخانه! اگر مرا بگیرند طلبش را از کی میگیره؟ »، «من حاضرم یک روز بدون این روسری لعنتی زندگی کنم بعدش بمیرم»، «قبیله یعنی یه نفر»، «به خدا کسی بیاد سراغ من اول با قمه او را قیمه میکنم بعد خودم را میکشم»، «اعتراض حق قانونی ماست. ما که کار بدی نمیکنیم که بترسیم. مسالمت آمیز داریم شعار میدهیم» و...
درگیری شروع میشود
معلوم نیست لاستیکها از کجا میآیند. آتش زده میشوند و چهار راهها بسته میشوند. تابلوهای راهنمایی رانندگی از ریشه در آورده شده و وسط خیابان میروند. خیابانها بند میآید و برای مقابله با گاز اشک آور و دیگر گازهای شیمایی مانند گاز فلفل و گار تهوع آور آتشها زبانه میکشد.
در پناه اقدامات جوانان جان به لب آمده محلات فقیر نشین، مردم شعار میدهند: «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنه ای»، «آخوند برو گمشو»، «سید علی حیا کن، مملکت رها کن»، «اسلام پله کردن، مردم زله کردن»، «رضاشاه روحت شاد»، «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»، «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم»، «برادر ارتشی، حمایت، حمایت» و...
تمرکز نیروی ضد شورش بیشتر بر روی کسانی است که از شعار دادن فراتر میروند. آنها به این جوانان معترض به بیکاری و فقر امان نمیدهند. صداهایی شنیده میشود و همه دولا میشوند و شروع به دویدن میکنند. کسی میگوید نارنجک صوتی است و بقیه داد میکشند: احمق مگه دیشب اینجا نبودی؟ هنوز حرفها تمام نشده که ساچمهها یکی را میاندازد. حداقل صدای ۲۵ شلیک در طی ۱۰ ثانیه به گوش میرسد. معترضانی که خواستههای اقتصادی دارند از باتوم نمیترسند اما وقتی اسلحه میبینند فرار میکنند. میگوید: «به کمتر از کشتن ما رضایت نمیدهند. ما اضافه ایم توی این مملکت» و چند نفر دیگر با فحش به حکومت و دولت و پولدارها پی میگیرند اما شعار اصلی همه را خاموش میکند: «می کشم، میکشم، آنکه برادرم کشت.» کسانی که در ماشینها نشستهاند و نمیخواهند وارد اعتراضات شوند برای حمایت از مردم سرعت را کم میکنند و بوق میزنند تا ترافیک بیشتر شود و بقیه روحیه بگیرند. عدهای نیز بی تفاوت هستند و فقط میخواهند زودتر به خانه بروند. زنان وجدان معذب خانوادههایی هستند که نمیخواهند به اعتراضات بپیوندند. دیدن تصویر جر و بحث یک زن و شوهر یا یک دختر و پدر و تلاش زنان برای راضی کردن همسران یا پدران و وارد کردن آنها به اعتراضات، فراوان دیده میشود.
چه خبر از خاندان پهلوی و طرفدارن رجوی
به شخصه هیچ شعاری در طرفداری یا علیه مجاهدین خلق نشنیده ام بنابراین راهی برای قضاوت درباره این مسئله در دست ندارم اما از هر چهار شعاری که داده میشود یکی درباره خاندان پهلوی است و در بین این نوع شعارها کفه ترازو بیشتر به نفع رضاخان سنگین است تا پسرش.
واقعیت این است که مردم از هر شعاری که بیانش راحت باشد و آهنگین، استقبال میکنند. هیچ شعاری روی زمین نمیماند. در جایی شعار داده میشود «دانشجو، کارگر، اتحاد، اتحاد» و شعار تکرار میشود، شعار جمهوری ایرانی نیز مورد استقبال است. شعار «کشور که شاه نداره حساب کتاب نداره» بلافاصله بعد از آن مورد استقبال قرار میگیرد. سپس چندین شعار علیه خامنهای تکرار میشود. اکثریت حاضران این شعارها را تکرار میکنند. از یکی از لیدرها میپرسم: بالاخره جمهوری یا سلطنت؟ میگوید: «من نمیدانم. شعارهایی را که بقیه جاها دادهاند ما هم میدهیم. حکومتی بیاد که کار درست کنه، اختلاس نباشه، ارزونی بشه، کرایه خونه کم بشه، عرق آزاد باشه، پلیس مردم را اذیت نکنه، زندان برای سیاسی نباشه، مردم را نکشند...»
اگر راستش را بخواهید این صحبتهای چهار الی پنج نفر است. با هم حرف میزنند و جملات هم را کامل میکنند. شکایتی از هم ندارند و از این روال راضی هستند.
لباس شخصیها کجا هستند؟
یک اتفاق عجیب را میشود مشاهده کرد. نمیشود دقیقا گفت چه کسی از مردم عادی است و چه کسی مأمور و لباس شخصی.
ماسک زدن در بین لباس شخصیها رواج یافته است. حضور دارند، نزدیک پلیس ضد شوروش میایستند. با دقت به همه نگاه میکنند اما تحرک آنچنانی ندارند. عدهای از آنها با باتوم و کابل در کنار پلیس به مردم حمله میکنند، ولی جدا از پلیس عملی انجام نمیدهند. کسی دلیل قطعی تغییر روش آنها را نمیداند و نظرات متفاوت است. بعضی میگویند «آنها نیز فهمیدهاند این بار مسئله جدی است» و بعضی میگویند «می خواهند مردم تحریک نشوند». عدهای اعتقاد دارند «فعلا دارند شناسایی میکند» و کسانی میگویند «دیگه حساب کار از دستشان در آمده و خودشان هم نمیدانند باید چکار کنند.»
آنچه فعلاًمی توان گفت این است که رفتار لباس شخصیها نسبت به قبل عوض شده است. بعضی لیدرهایی که به صورت افراطی خود را پوشاندهاند میگویند: «اینجا نمیگیرند. شب از روی فیلم دوربینها میآیند و بازداشت میکنند.»
تصاویری که به یاد میماند
دختربچهای که بین ۸ تا ۱۰ سال دارد بین معترضان خسته و تشنه بطریهای آب پخش میکند. بطریها از آب لولهکشی پر میشوند. وقتی خالی میشوند آنها را بر میدارد و به حیاط خانهای میدود که مشخص است ساکنین متمولی دارد. بطریهار ا پر میکند و برای مردم میبرد. لباس فانتزی به تن دارد و موهایش به زیبایی بسته شده است. پدر، مادر و سایر افرادی که مشخص است با او نسبتی دارند مراقبش هستند. «پدرش میگوید اگر در را ببندیم جیغ میکشد و قهر میکند. بیچاره کرده ما را.»
زنی چادری با سه دختر خود در خیابان حاضر است. بر خلاف خود زن، دخترانش چادری نیستند. زن فقط شعار مرگ بر خامنهای و مرگ بر دیکتاتور میدهد اما دخترانش رضاشاه روحت شاد را نیز تکرار میکنند. جوانی درشتاندام با احترام کامل میگوید «حاج خانوم همش تقصیر شماست. حکومت را دادید دست آخوندها و ما را بدبخت کردید». جواب زن همه را تحت تاثیر قرار میدهد: «حالا آمده ایم درستش کنیم.» در جوابش هیچ نشانهای از حاضرجوابی نیست؛ بالافاصله شعار مرگ بر خامنهای و مرگ بر دیکتاتور را سر میگیرد. از بین سه دختری که همراه خود دارد دست دختر کوچکتر را محکم گرفته است و به دو دختر بزرگتر کاری ندارد. فقط کنار هم ایستادهاند.
جوانی ۳۰ ساله بدون آنکه صورت خود را بسته باشد ماشین به ماشین جلو میرود و فریاد میکشد: «چرا میترسید؟ راضی هستید؟ راضی هستید از وضعیت؟ دوست دارید؟ غیرت ندارید؟ شرف ندارید؟ بیاید بیرون. بیاید توی خیابون. تو ماشین چکار میکنید؟ کتک خوردن هموطن برات فیلم سینمائیه؟ حال میکنی ما کتک میخوریم؟ بیاید بیرون. مگه سینماست؟ بیا پایین. انقلاب شده...» در ابتدا رانندگان بی تفاوت هستند و در مقابل فریادهای این جوان سرشان را پایین انداختهاند ولی پافشاری آن جوان و فریاد کشیدن هایش روی بعضی رانندگان اثر میگذارد. ترمز دستی را میکشند و پیاده میشوند.
جوانی با لباسهای ارزان قیمت و تا حدودی کهنه در فاصله ده متری از محل استقرار بیش از ۵۰۰ نیروی ضد شورش ایستاده است و با تمام قدرتش فریاد میکشد: «من از شما نمیترسم»، «من از شما نمیترسم» و...! آجری از روی زمین بر میدارد و به طرف پلیش ضد شوروش پرتاب میکند. پلیسها چند قدم جلو میآیند اما او عقب نمیرود. خطاب به مردم و معترضانی که چند متر پائین تر هستند میگوید: «نترسید، بیائید، اینها کارشان تمام است.»