« August 2007 | Main | October 2007 »

September 21, 2007

سینماگران ایرانی به خارج می روند!

سعید شفا

بعد از سرد شدن فیلم های جشنواره یی سینما گران ایران در جشنواره های بین المللی، چند تنی به ساختن فیلم هایشان در خارج از ایران روی کرده اند: عباس کیا رستمی، نیکی کریمی، محسن مخملباف... چند تنی نیز با یافتن بازار جدید ایرانیان مقیم خارج، فیلم هایی تهیه می کنند که باب دل این گروه است و خوب هم پول می سازند:«مارمولک» ساخته کمال تبریزی، «آتش بس» ساخته تهمینه میلانی.

نشریه «ورایتی» گزارشی در این باره دارد و از «نیکی کریمی» بازیگر نقل می کند که فیلم «شب » او را در ایران سانسور کرده و صحنه ی اولیه آن را در آورده اند. فیلم، ابتدا کپی بسیار ضعیف و ناشیانه ایست از کارهای «کیا رستمی». در آوردن یک صحنه هم به کل فیلم نمی تواند آن چنان لطمه ای بزند زیرا در مجموع فیلم فاقد هر گونه جذابیت و اهمیتی ست که بتوان روی آن تاکید کرد.
فیلم خانم کریمی سیاه مشقی ا ست که از روی دست استاد معلمش کیا رستمی کپی برداری کرده . معلمی که خود این روزها در گیر مسیری تازه برای کارهای تکراری گذشته اش است.
او نیز بعد از چند تجربه نا موفق (FIVE,ABC-AFRICA ...)برای راضی نگهداشتن فرانسوی ها، فیلم«رونوشت برابر اصل است» را با هنر پیشه فرانسوی «جولیت پینوش» در فرانسه می سازد که باز در بطن جامعه ی روز ایران نیست .
انتقاد بنده از ابتدا به کارهای «کیا رستمی» دوری و بیگانگی او با جامعه ایران است، برای در گیر نشدن با دولتمردان ایران. رفتن به روستا،و مسا یل پیش پا افتاده مرم ده را فیلم کردن، گریز از مسایل بغرنج شهری و شهروندان ایران است.
«کیا رستمی» همواره از روبرو شدن با دولتمردان ایران، برای آزاد گذاشتنش پرهیز کرده . این بار هم راهی کشوری بیگانه شده تا به طور کل مسایل ایران را مطرح نکند و در گیر آن نشود.
خانم «نیکی کریمی» هم در کارش موفق تر خواهد بود اگر به بازیگری خود ادامه دهد. اما ایشان نیز به دلیل قانون عرضه و تقاضا، که بازیگران جوان تر جایگزین بازیگران با سابقه تر می شوند، به عنوان کار گردان راهی زیرکانه برای خود بر گزیده است تا دریچه تازه ای برای خود بگشاید.

اما مشکل، نداشتن جهت است و سبک. زهری که «کیا رستمی» در سینمای ایران وارد کرد، اشتیاق به کپی برداری ازکارهای او بود. چرا که اکثریت فکر کردند چون فیلمهای «کیا رستمی» ساده و خارجی پسند است، بالطبع هر کسی می تواند این کار را بکند. اما موضوع فقط این نبود. او برای خود اسم و وجهه ای نیز درست کرده، بطوری که آنهایی که با ساخته های پیش پا افتاده ای مثل «پنج» یا « ده روی ده » روبرو شدند، نمی دانستند بعد از تعریفهای جانانه شان از کارهای گذشته «کیا رستمی»، چگونه 360 درجه مسیر عوض کرده و به انتقاد از این ساخته ها بپردازند.
اما موضوع «مخملباف» با اینها و بقیه جداست.او بطور زیرکانه ای با ساختن فیلم «سکوت» خود را از دایره «کیا رستمی» و پیروانش و حتی از سینمای ایران خارج کرد و با موفقیت فیلم های خانواده اش (خودش، سمیرا، مرضیه و دیگر فرزندانش) را با تمرکز حواس عرضه می کند که با بقیه به طور مشخصی متفاوت است. او اینک با یک کمپا نی فرانسوی به نام «وایلد بانچ » قرار داد بسته تا فیلمهای او را که در سال های اخیر در افغانستان می سازد، در دنیا پخش کند. در واقع «مخملباف» بعد از ساختن فیلم «سکوت»، ساختن فیلم در ایران را تعطیل کرد و از نخستین افرادی بود که با وجود انجام کار های تهیه فیلم هایش در ایران، خارجه نشین شد.

فیلمساز بعدی «بهمن قبادی» است که از دل کردستان برخاست. فیلم «زمانی برای مستی اسبها» او را در دنیا به شهرت رساند. اما اینک او نیز فیلم هایش را در خارج (عراق) می سازد و به اسم کشور عراق، نه ایران .
«ابوالفضل جلیلی» هم با یافتن چند تهیه کننده ژاپنی، گرچه فیلمهایش را در ایران می سازد، اما یک پایش در ایران است و یک پایش در ژاپن. فیلم آخرش را هم در هند در دست تهیه دارد و به این ترتیب او نیز به جمع فیلمسازان ایرانی خارج پیوسته است ...و «تهمینه میلانی ». این فیلمساز موفق و زمان سنج، وقتی فیلم «دو زن» را ساخت، جنجال سانسور و احتمال اعدامش در ایران، تبلیغ در باره فیلم رادر میان سینما روهای خارج به جایی رساند که تعدادی از کارگردانان آمریکایی برای حمایت و آزادی او اوراقی را کور کورانه امضا کردند که بیشتر یک تاکتیک تبلیغاتی حساب شده بود برای جلب تماشاچی تا اقدام برای آزادی او.
فیلم های بعدی او مثل « آتش بس» نمونه مشخص دیگریست از آن دسته از فیلم هایی که اصلا ربطی به جامعه ی واقعی ایران ندارد و می تواند در هر کشور اروپایی یا آمریکایی مطرح شود بجز ایران. این فیلم همچنین توانسته رکورد فروش هر فیلم ایرانی را تا کنون بشکند و از مرز یک میلیون دلار هم فراتر رود که برای یک فیلم ایرانی بی سابقه است.
در همین ردیف ، فیلم «مارمولک» هست که آن نیز سوا از محتوای زیرکانه اش، هدفش تماشاگر ایرانی مقیم خارج بود که این نیز با یک برنامه بسیار دقیق و حساب شده، روی پرده رفت و حسابی هم پول ساخت، بدون آن که اکثر تماشا گرانش بدانند انگیزه اصلی این فیلم چه بود.

با کوچ فیلمسازان ایرانی به خارج، نمی توان گفت اینها نمی توانند در ایران فیلم بسازند، بهانه سانسور و غیره هم مطرح نیست چون کلیه آنان در ایران زندگی می کنند، ولی چون فیلم هایشان ایرانی پسند نیست (ایرانی داخل ایران)، و خارجیان بیشتراز آنها استقبال می کنند، در نتیجه برای ادامه کار و کسب در آمد ، فعالیت هایشان را در خارج متمرکز کرده اند، ولی چون در ایران زندگی می کنند، می دانند محتوای بودار برایشان درد سر تولید خواهد کرد و احتمال بازگشت شان به ایران دچار اشکال خواهد شد، در نتیجه به تبلیغات واهی «در آوردن یک صحنه از فیلم » (خانم نیکی کریمی )...و غیره متوسل می شوند تا بهانه ای برای ساختن این فیلم های غیر ایرانی، ولی خارجی پسند برای مردم داشته باشند.

Posted by ashena2 at 07:17 AM | Comments (0)

بحران بازار وام در آمریکا!

دانی امینی

در چندماه اخیر،سقوط چند موسسه عظیم تامین کننده ی وامهای ملکی در سطح کل جامعه آمریکا در رأس اخبار اقتصادی و مالی اکثر رسانه ها قرار داشت. بخصوص بیشترین بحران و خسارت متوجه بخش وام های Sub-Prime (دارای ریسک بالاتر از حد متوسط) است که باعث شده موسسات وام دهنده در شرایط خود برای تصویب کردن صلاحیت تقاضانامه های متقاضیان، در حال حاضر، سخت گیری های بیشتری به عمل آورند.

عوامل دگرگونی:
طی چند سال گذشته، تعداد قابل توجهی از وامها به اشخاصی داه شده که سابقه «کردیت»، اثبات در آمد و مقدار پیش پرداخت آنها برای خرید ملک با روشهای متداول آن زمان مطابقت نداشته است.

در این دوران ، بانکها بدون در نظر گرفتن قابلیت بازپرداخت وام از سوی متقاضی، با شرایطی فوق العاده آسان، اقدام به تصویب وام میکردند و به اشخاصی که «کردیت» متوسط و یا پایین و با در آمد محدود داشتند، با پیش پرداخت خیلی ناچیز و یا حتی بدون پیش پرداخت، وامهای متغیر 1 تا 2 و یا 3 ساله ثابت عرضه می کردند و برای جذب بیشتر متقاضیان، حداقل پرداخت ماهیانه را به فقط بهره وام Interest Only و یـــا حتی کمتــر از آن Payment Option ARMS تنزل می دادند. در این نوع وامها، پس از اتمام دوران اولیه ثابت، وقتی که بهره متغیر تجدید محاسبه می شود، پرداخت ماهیانه در بعضی موارد 40 تا 70 در صد و در برخی اوقات تا صد در صد افزایش پیدا می کند ! جالب این است که بسیاری از دارندگان این نوع وامها ازنحوه عمل کرد وام خود آگاهی کامل ندارند. شاید به این خاطر که جزئیات آن از سوی وام دهنده برای آنها هیچگاه تشریح نشده بود.

زنگ خطر
در چنین شرایطی، بسیا ری از موسسات خصوصی سرمایه گذاری در بازار وام، مانند خریداران اوراق قرضه غیردولتی (Bond Market) که با خرید وامهای در جریان از بانک ها، باعث گردش دوباره پول و فراهم کردن سرمایه ی این موسسات برای عرضه به متقاضیان جدید می باشند، ناگهان برنامه های خود را مورد تجدید نظر کلی قرار داده و برای خرید این نوع وامها، دستورالعمل ها و شرایط سخت تر و محکم تری را برای متقاضیان وام در نظر گرفتند.
اولین وقفه، در بخش وامهای Sub-Prime در فوریه امسال اتفاق افتاد، زمانی که این وامها پس ازاتمام دوره ثابت 2 تا 3 سال اولیه، به دوران تجدید محاسبه یا Reset Provision رسیدند. با توجه به تثبیت ارزش کنونی املاک و یا کاهش آن در نقاط مختلف، بسیاری از قرض کنندگان این نوع وامها، با مشکل اساسی روبرو شدند و سرمایه گذاران در اوراق قرضه ی مربوط به آن را به وحشت انداختند و آنها را متوجه زیان های کلان در آینده نه چندان دور کردند.
در همین راستا، در اواخر ماه جولای، بسیاری از اوراق قرضه ی تامین کننده وامهای Sub-Prime ، وامهای کم ریسک تر ALT-A یا (Alternative - A)استقبال سرد و عدم توجه سرمایه گذاران مواجه شد.
از جانب دیگر، دو کمپانی خصوصی FNMA و FHLC که با داشتن پروانه از طرف کنگره آمریکا با خرید وامهای Conforming (تا مبلغ 417،000 دلار برای یک واحد مسکونی و تا 801،000 دلار برای 4 واحد مسکونی ) باعث تجدید جریان پول برای تولید بیشتر این وامها می شدند، کماکان به فعالیت های خود ادامه می دهند.
از آنجایی که این بخش از بازار وام کمترین ریسک را در مقایسه با درجه بندی ALT-A و Sub-Prime در بردارد، تقریبا بدون وقفه و یا تغییرات اساسی، همچنان در دسترس متقاضیان واجد شرایط می باشد.

چشم انداز بازار
وضعیت فعلی در آینده نزدیک به تدریج به یک ثبات نسبی بازخواهد گشت و موسسات وام دهنده را مجبور خواهد کرد که به اصول اساسی و بنیادی در تصویب وامها رجوع کنند. همچنین با عرضه برنامه های جدید، بسیاری از وامهای با ریسک بالا، بازنگری و تعدیل شده و با شرایط مناسب تر به متقاضیان عرضه خواهند شد.علاوه بر نمره کردیت Credit Score ،عوامل کلیدی دیگری در تصویب وام مورد توجه قرارخواهند گرفت. از جمله : نسبت مبلغ وام به ارزش ملک Loan to Value، مقدار پشتوانه مالی در بانک، Financial Reserves، شغل آزاد و یا حقوق مستمر متقاضی.
اگر امروز به دنبال وام جدید هستید و یا اگر در مورد وام فعلی خود مردد می باشید،هنوز برنامه های زیادی توسط منابع مختلف در بازار موجود است. با مشورت با یک مشاور آگاه، مجرب و مورد اطمینان که دسترسی به منابع مختلف بانکی دارد، از بهترین نوع وام متناسب با وضعیت و شرایط خود مطلع شوید و بر اساس آن آگاهانه تصمیم بگیرید.

Posted by ashena2 at 07:16 AM | Comments (0)

احمدی نژاد و گروه حامیان او ایران را به کجا خواهند برد؟

دکترمحمد علی مهرآسا

بارها تصمیم گرفته ام که در باره ی وضع ایران و حاکمانش قلم بس بدهم و چیزی ننویسم؛ و پیش خود اندیشیده ام که این حکومت وضعش مشخص، رفتارش معلوم و شیوه ی کارش روشن است و همه ازآن باخبرند. نوشتن مطالبی که اغلب متعارف است و همه ازآن آگاهند، فقط تکرار مکررات است و به چه کارآید.

باخود اندیشیده ام آنان که توصیّه میکنند وظیفه ی ما درخارج ازمرز میهن روشنگری و اطلاع رسانی است، باید به این حقیقت آگاه باشند که کارکرد و رفتار رژیم چنان از پرده برون است که نیازی به بازگوئی نیست و طشت این رسوائی مدتهاست برروی زمین است... اما چون سران رژیم به جای هر انجام وظیفه و کارمثبت، تنها حرافی و گزافه گوئی در چنته دارند، لذا دراین پرگوئی ها سخنان و جملاتی می گویند که نیازمند بحث و تفسیراست. درضمن ممکن است برای کسانی که با اینترنت سروکار ندارند، این آگاهی ها جالب و مفید باشد.
پیشترها نیز گفتهام و درمقالات قبلی اشاره کردهام، وجود احمدی نژاد درحاکمیّت ایران اسلامی اگرچه نکبتی است برای مردم ایران و جهان، درعوض موهبتی برای کل رژیم محسوب میشود. زیرا درست به شکل و قوارهی حاکمیّت دراین پست قالب شده است.
درحاکمیتی که ایدهها و نظریات مطرح درجهت اعمال حاکمان و روال حکومت همه برگرفته از فتواها و سخنان رهبر معمم و معظم و دیگر آیتالله های عظیم و قلیل است، خردگرائی و توسل به دانش و بینش برای راهبرد امور و گذار ازمشکلات، بهائی ندارد. درحکومتی که هرنوع انتقاد از کیفیّت کار و انجام وظیفه ی یک مأمور دولتی و سپاهی، یا بیان هر واقعیبت درمورد گرانی و تنگی معیشت، به براندازی نرم و کودتای خزنده تعبیرمیشود، ایجاد ترس و وحشت درمیان جامعه و اقدام به اعدامهای جمعی، باید راه حل معضلات شود. درکشوری که مبارزه با اندیشه و مخالفت با هوشمندی درسرلوحه ی کارهاست، البته بی مایهای مانند احمدی نژاد باید مسئول اجرای اوامر باشد.
بدیهی است کشور ایران مانند تمام حکومتهای توتالیتر، دولت ندارد، بلکه رهبر دارد؛ قانون حاکم نیست، مذهب حکومت میکند. فرمانده و دستوردهنده, خودکامه ای است که به گفته ی آخوندهائی امثال مصباح یزدی، ندا ازلاهوت می شنود و سخنانش خدائی است؛ و لازم نیست آنها را با معیار منطق و استدلال زمینی سنجید. پس اگر تضاد و ناهمخوانی دراین فرمانها باشد، باکی نیست چون ریشهی اندیشه نیز چنین است. رهبر، به قدرت عمامه ای که برسر مینهد و عبائی که بردوش دارد، زورگوست و ذهنیّتش برگرفته ازمآخذی است که به آسمان دوخته شده و باخردگرائی نمی توان باآن برخورد کرد؛ برعکس عقل باید درآن حیران و سرگردان باشد. همین وابستگی به لاهوت و سماوات، مجریان را برههائی مطیع و دستآموز بارمی آورد، که دست بالا، همان دیدگاههای ارتجاعی را میپذیرند و درانجامش سر از پانمی شناسند. درچنین فضا و مکانی، احمدی نژاد بهترین گزینه بود و هست.
بی شک نظاره ای برکارهای جاری و تأملی در سخنان احمدی نژاد روشن میکند که ضریب هوشی و شعور این نابغه - برای چنین مسئولیّتی - بسیار پائین است؛ و حتا دریک زمینهی قحط الرجال هم، شهرداری ورامین برایش زیادی است. مسئولیّتهای بزرگ را به شخصیّتهای کوچک سپردن که از ویژگیهای کشورهای استبدادی و حکومتهای تکنفره است، نتیجهاش همین فاجعه ای است که ایران به آن مبتلا شده است. حاکمان خودخواه و قدرتگرا چون پیش از هرچیز دراندیشۀ مطرح شدن خویشتن خویشند، لذا زیردستانی ابله و معجوج را ترجیح میدهند؛ و شخص کوچک را به کار سترگ می گمارند تا شخصیّت خود را دربرابر حقارت او نمایان سازند و به رخ بکشند. به همین لحاظ، آقای خمینی رئیس جمهوری اش باید کسی مثل رجائی و بعد شاگرد مطیعش خامنه ای می بود؛ و خامنه ای هم به مراتب از وجود احمدی نژاد خوشنودتر ازخاتمی و رفسنجانی است.
اینکه مرتب اوقات احمدی نژاد درسفر استانها و شهرستانها و اخیراً درمسافرت به کشورهای کوچک و گم نام میگذرد، دلیل درماندگی و ناتوانی دراجرای مسئولیّتی است که با خدعه و فریب برعهده گرفته است... این حضرت بیشتر وقت خود و کابینه را به گردش دراستانها و وراجی درمیدانها و سالنهای کنفرانس شهرستانها مشغول است. حقیقتاً دستگاه ولایت، با سپردن این منصب به احمدی نژاد، یک کوتوله ی سیاست و کیاست را به جهان معرفی فرمود. اگر ذرهای منزلت و حرمت را خاتمی برای رژیم دست و پا کرد، این دُردانه ی ولایت، همه را بربادداد.

باوجودی که احمدی نژاد ازمیان مردم عادی برخاسته و سنش نیز اقتضا میکند که به فریبکاری و پوشاندن عیبها ازسوی مقامات آگاه باشد؛ و میداند چگونه دررژیم گذشته نیز، مسافرتهای بزرگان به استانها، برکتی به همراه نداشت و تنها علتی بود برای خودنمائی مقامات محلی، بازهمان شیوه ی بی ثمر تکرارمی شود و مستقبلین دستوری، هورا میکشند. چرا...؟ چون بدبختانه، استبداد در ایران- و کل خاورمیانه- تنها مربوط به حاکم و نوع حکومت نیست، همه به آن دچارند. درایران، استبداد ریشه درباورها و فرهنگ خود مردم و نهاد جامعه دارد و سرچشمه ازغیب میگیرد. به این دلیل، دیدیم با رفتن نظام سلطنت، مسائل ریشهای درکشور عوض نشد؛ و انقلاب بنیان را تغییرنداد؛ و تنها به مانند وقایع تاریخ گذشته، سلسله ای رفت و سلاله ای دیگر جانشین گشت.
کشور ایران درمقطع کنونی نیز سلطان دارد، اما درمقام ولایت فقیه و دررخت آخوند. رژیم ایران هنوز پادشاهی است، اما با نام و نشان دین اسلام... مردم ایران دیدند و می بینند که اگر شاه رفت و اگر سلطان سقوط کرد، سلطنت برجای ماند و سلسله ی آخوندی، جانشین خانواده ی پهلوی شد. آقای خمینی، درمقام ولی فقیه، ازهمان ابتدا- حتا پیش از تصویب قانون اساسی- تمام مناصب شاه را به خود اختصاص داد: فرمانده ی کل قوا، سرپرست قوای سه گانه، تصمیمگیرندهی اصلی، تعیین کننده ی جنگ و صلح... و دیگر مواهبی که شاه سابق از آن برخورداربود. اگر دقت کرده باشید، خمینی حتا درفرعیّات نیز کم نیاورد: خیابان «شاه» به «امام خمینی» تبدیل شد؛ بیمارستان پهلوی، نام«امام خمینی» گرفت؛ میدان شاه، میدان «امام» شد؛ و آخرین پرده، فرودگاهی که شاه سابق دستور ساختنش را صادرکردهبود، باپایان گرفتن کار دراین عصر، نامش به«فرودگاه امام» مزین گشت.
اگر با تأمل و انصاف در اسکلت رژیم گذشته و کنونی دقت کنیم، احمدی نژاد همان هویدای بی کاره است. تنها فرق دراین است که ارباب هویدا، خود سخن می گفت و دستور میداد و هویدا اجرا می کرد؛ اما احمدی نژاد فزون براجرای دستور، حالت ضبط صوت را نیز دارد. هرآنچه احمدی نژاد عمداً یا بی هوا می گوید، همه درونمایه ذهن رهبراست که ازدهان ملیجک بیرون میزند.
با توجه به این همه بدیهیّات و نشانههای سلطنت و خلافت دراین رژیم، مشکل مردم ایران درجائی است که این حکومت، نام جمهوری برخود نهاده و به عنوان جمهوری اعلام موضع میکند. چون درروی زمین، زیر نام جمهوری حکومتهای خودکامه و کودتائی نظیر مصر، سوریّه، لیبی، تونس، پاکستان و... فراوان و پذیرفته شده است، لذا موجودیّت چنین هدیۀ خداوندی نیز درهمین رابطه و ردیف سنجیده میشود. تنها تفاوت این است که درآن حکومتها، تمام خواستههای حاکمیّت و نظرات دولت، ازدهان همان دیکتاتور حاکم صادرمیشود، اما درایران، علاوه بررهبر که در رأس اموراست، به تعداد امامان جمعه و نمایندگانش دردستگاه، سخنهای یاوه و افاضات بی مایه درفضا پخش میشود و به شنود جهانیان میرسد. چنین است که نوع حکومت ولایت فقیه، به حقیقت یکتا و بی نظیر و حیرت زاست. اینجا رهبر دیکتاتور، غیر ازحلقوم خود، هزاران بلندگو دارد؛ و مخاطبان نمی دانند مسئول کیست و با کی طرفند. به عنوان نمونه:
سردار سرلشکر فیروزآبادی رئیس کل نیروهای مسلح درمراسم صبحگاهی ارتش گفته است:«باید هوشدار بدهیم به جناحهای سیاسی و دست اندرکاران وسائل ارتباط جمعی که جریان سایه تشکیل داده و نه تنها بااحمدی نژاد همراهی نمیکنند، بلکه کارهائی میکنند که همراهی با دشمن است. اما همه باید بدانند که این دولت محبوب رهبر و ملت است و ملت ایران درپشتیبانی از این دولت همه نوع فداکاری و حمایت خواهد کرد...» و بعد سه صفحه توصیف و تمجید ازدولت بلاهت گستر... کسی از رئیس ستاد کل نمی پرسد، تیمسار! شما رئیس ارتش با رخت نظامی، ولی بدون دانش نظامی، چگونه به خود حق میدهید که ازجانب ملت ایران سخن بگوئید. مگر ملت به هرشکل صوری یا حقیقی، نماینده درمجلس ندارد؟ آیا منظورتان از همه نوع پشتیبانی، همان دخالتها از سوی ارتشیان نیست که ملت بیچاره را جلوانداخته اید؟ اما اینگونه پرسشها دراین حاکمیّت اگر اجازه بیان داشت، نامش حکومت خدائی و امام زمانی نبود!
سردار پاسدار«نجار» وزیر دفاع گفته است:«... این دولت ازلوله ی تفنگ حکومت میکند و حرف میزند...» آیا چنین بیاناتی از سوی رئیس ستاد کل ارتش و وزیر دفاع، تأیید و اثبات همان دیدگاه نیست که به هنگام پیروزی احمدی نژاد می گفت:«نظامیان ایران احمدی نژاد را به مردم تحمیل کردند»؟

این از نظامیان بود؛ ازآن سوی از روحانیان بشنوید:
آیت الله خزعلی می گوید«به جای عید نوروز، تعطیل عید غدیر را سه روزه کرده و نوروز را بردارید» یعنی جانشین کردن یک اتفاق بسیار ساده درعربستان و مربوط به یک خاندان عرب، به جای جشن باستانی کشور ایران و ایرانیان!
امام جمعه ی مشهد در خطبه های نماز جمعه فرموده است:«برخی اقدامات دربدنه ی دولت، سنگ اندازی درمقابل ظهور امام زمان است...»
یکی از نمایندگان مجلس اسلامی به نام آخوند محمد تقی رهبر، فرموده است:«دولت برای فرج امام زمان، زمینه سازی کند...»
تمام این سخنان یاوه، غیر از انعکاس درجراید ایران، از راه رسانه های دولتی به آگاهی جهانیان نیز میرسد؛ و هیچ دولتمرد ایرانی نیز دغدغه خاطری ازاین بی آبروئی درجهان ندارد.

آقای احمدی نژاد مقام ریاست جمهوری درهمین سفر به استانها، درکرمان گفته است:«... آنقدر قطعنامه صادر کنید تا خسته شوید» همچنین در الجزایر و مصاحبه با جراید آنجا گفته است:«... حمايت ما از ملت فلسطين براي تشكيل كشور غيرمشروط است؛ اما اسرائيلي ها مي توانند جای ديگری غير از فلسطين را برای زندگی پيدا كنند»
نمی توان باورکرد حضرت رهبر نمیداند اینگونه سخنها چه اندازه از زبان دیپلوماسی دور و به زیان کشور و مردم است؛ و شاگرد مکتب مصباح یزدی درمقام ریاست جمهوری، چه میزان بی هوا و ابلهانه سخن میگوید و حقارت ببار می آورد. زیرا باور خود رهبر نیز همین است.
وضع نابسامان اجتماعی که خودی را شرمنده کرده و بیگانه را به حیرت افکنده است؛ نامهی سرگشادۀ 57 استاد و عالم اقتصاد کشور که خطر اضمحلال اقتصاد را گوشزد کردهاند؛ وضع آشفتهی صنایع و کارخانهها و بیکاری کارگران که به جای ریشه یابی منجر به کنار نهادن وزیر می شود؛ حالت اسفبار دانش و دانشگاه ها و زندانی شدن مکرر دانشجویان؛ تهدیدهای خارجی نسبت به تمامیّت ارضی کشور؛ اوضاع خراب اندر خراب نفت و گاز که منجر به جیره بندی بنزین درکشور شده و هرآن ممکن است به قطع صدور نفت هم بینجامد؛ فقر کشنده در میان دستکم ده میلیون ایرانی؛ گرانی ازمرز گذشته و تورم بی مهار؛ فساد اخلاقی درمیان جوان و پیر؛ اعتیاد دامنه دار و پخش مواد مخدر حتا درسطح جهانی که منجر به دستگیری 94 نفر قاچاقچی بین المللی درایران شدهاست؛ تهدید خارجی به دلیل دخالتهای ایران در بحرانهای منطقه؛ و دهها فلاکت دیگر، همه گره کورهائی هستند که حتا درصورت سقوط رژیم، گشودنشان طاقت فرسا و زدودنشان دورازباوراست.
دربرابر این همه جفا و ستم به ملت و کشور، سخاوتمندانه به گواتمالا و کوبا و حماس و حزب الله و حتا طالبان و القاعده، و دیگر اوباشان، دلارهای نفتی را هدیه می دهند تا به زعم خود امریکا را مستأصل سازند و خطر را از حکومت ولایت دورکنند. اتفاقاً حضرات با این همه نقصان و عیب درظاهر و باطن کشور، هیچگاه از تعریف خود و توصیف کارهای انجام شده و نشده و یا اقدامات صوری و بی ارزش دریغ نمی دارند.
کوتاه سخن، ازهرذاویه نگاه کنیم، وضع ایران و ملت ایران وخیم و بحرانی و حتا خطرناک است.

Posted by ashena2 at 07:11 AM | Comments (0)

September 17, 2007

سپاه پاسداران، یک امپراتوری مالی؟

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

تحلیل لوس آنجلس تایمز
کیم مورفی


سپاه پاسداران انقلاب ایران به تدریج به یک قدرت سیاسی و اقتصادی کشور تبدیل شده است. به گفته تحلیلگران ایرانی، سپاه با کنترل بیش از 100 شرکت و به گمانی بیش از 12 میلیارد دلار سرمایه در تجارت و ساخت و ساز ایران حضور دارد.

سپاه پاسداران در سال 1979 به عنوان یک نیروی نظامی و امنیتی برای پشتیبانی از آرمان های انقلاب اسلامی ایران تاسیس شد. ولی این نیروی قدرتمند 125 هزار نفری پس از جنگ هشت ساله با عراق، با به کارگیری توان مهندسی خود وارد صحنه بازسازی کشور شد و گلوگاه های استراتژیک اقتصادی ایران را در اختیار گرفت.

اقتصاد دانان و تجار داخل ایران و نیز تحلیلگران خارج از کشور می گویند این ارتش افسانه ای و مردمی با ورود به انواع و اقسام فعالیت ها که حتی شامل امور دندانپزشکی و مسافرتی هــم می شــود، به بازیگر اصـــلی در پروژه های عظیم تبدیل شده است.

دامنه حضور سپاه، تحت زمامداری محمود احمدی نژاد، رییس جمهورایران که خود سابقه ای در این ارتش دارد به کابینه دولت هم رسید: 14 عضو از کابینه 21 نفری دولت را فرماندهان سابق سپاه تشکیل می دهند. ضمناً، افسران سابق 80 کرسی از 290 کرسی مجلس را نیز به خود اختصاص داده اند و در شوراهای محلی و شهرداری ها هم حضور پیدا کرده اند. علی لاریجانی، مذاکره کننده اصلی ایران در مناقشه هسته ای هم، قبلا عضو سپاه پاسداران بوده است.

رشد فزاینده اقتصادی سپاه پاسداران، خود می تواند توضیح مناسبی برای دلایل تلاش دستگاه دیپلماسی بوش در اعلام نام آنها به عنوان سازمان تروریستی باشد: حتی بیشتر از خود این عنوان، در نظر گرفتن سپاه به عنوان گروه تروریستی می تواند به مسدود ساختن دارایی ها و اخلال در فعالیت طرف های تجاری وابسته به آنها بیانجامد. این اقدام از طریق اختلال در عملکرد همه امور مرتبط با سپاه، خود موجب تاثیر بر تامین اعتبار و سرمایه گذاری در محدوده های وسیعی از اقتصاد ایران خواهد شد.
تحلیلگران می گویند، سپاه پاسداران به کمک درآمدهای میلیارد دلاری و به عنوان قلب ایدئولوژیک انقلاب اسلامی، توانایی های خود را در حمایت مالی و انجام عملیات های نظامی به دور از چشم مردم گسترش داده است.

«رابین هیوگز»، معاون سردبیر هفته نامه دفاعی «جینز» در لندن، گفت: «حالا همه پول هایی که به دست می آید، صرف این می شود که آنها تبدیل به قدرتمندترین نیرو شوند. نکته مهم این است که هیچ عامل کنترل کننده ای برای نظارت بر فعالیت های اقتصادی سپاه پاسداران ایران وجود ندارد.»

در خارج از ایران، پروژه های احداث خط لوله، جاده ها، پل ها و به میزان رو به رشدی، پروژه های نفت و گاز در اختیار شاخه مهندسی سپاه است، چیزی معادل شرکت مهندسی ارتش ایالات متحده. گاهی هم شرکت های وابسته به سپاه مشغول انجام آن هستند.

یک اقتصاددان در تهران که به دلایل امنیتی نخواست نامش فاش شود، گفت: «ما از پول زیادی، بین 12 تا 15 میلیارد دلار در قراردادها صحبت می کنیم. واقعیت این است که جز تعداد کمی، برای بقیه بخش خصوصی، پروژه ای نمی ماند. بیشتر پروژه ها توسط شرکت های وابسته به سپاه انجام می شوند.»

مقامات ایرانی قراردادهایی به ارزش 6 میلیارد دلار را در مدت کوتاهی فاش کرده اند که به سپاه واگذار شده، چیزی حدود یک دهم ارزش کل صادرات سالانه ایران که تازه بخش عمده آنرا نفت تشکیل می دهد. تولید ناخالص ملی سالانه در ایران حدود 204 میلیارد دلار است که با هزینه های زندگی مردم مطابقتی ندارد.

«ماهان عابدین»، مدیر تحقیقاتی ایرانی الاصل مرکز مطالعات تروریسم در لندن می گوید حتی شرکتهایی که سپاه در آنها سهم مالکیت مستقیمی ندارد، تحت کنترل آنها هستند.
«عابدین»گفت: «کسانی که عملاً کارهای سخت در پروژه های ساخت و ساز انجام می دهند، با در نظر گرفتن اینکه سپاه مشغول طراحی تعداد زیادی از این پروژه هاست، عملاً افراد سپاهی هستند. اما حرفی از مالکیت زده نمی شود. یک ساختار پیچیده تجاری وجود دارد. آنها همیشه این ارتباط را مخفی نگه می دارند.»

«در سالهای دهه 80، این نیرو از نظر عقیدتی یکدست بود و به شدت اسلامی. اما حالا همه چیز به پول در آوردن ربط پیدا کرده است.»

سپاه پاسداران نقش منحصر به فردی را در جامعه ایران بازی می کند. اوایل به عنوان یک ارتش مردمی در ایجاد توازن با نیروی نظامی حرفه ای کشور، برای حفاظت از انقلاب اسلامی آیت الله روح الله خمینی در برابر ضربات و دسیسه های وابستگان خارجی، و امروز هم به همان دلیل، اما برای جناح مشهور به اصولگرا باقی مانده اند.

نیروهای سپاه به موازات ارتش ایران با دانشکده افسری و نیروهای دریایی، هوایی و زمینی مجزا سازمان یافته اند که گزارش آنها مستقیماً به رهبر حکومت شیعه ایران داده می شود.
سپاه پاسداران با آوردن تجهیزات ذخیره شده، امکانات پزشکی زمان جنگ، توانایی های مهمات سازی و نیروی کار ارزان، تبدیل به پیمانکار برگزیده ای در بسیاری از پروژه های دولتی شده است.

«هنری پالسن»، وزیر خزانه داری ایالات متحده، در نطق ماه گذشته اش گفت: «سپاه، چنان در شرکت های اقتصادی و موسسات تجاری ایران ریشه دوانده، که هر چه بیشتر جلو می رویم، فکر می کنیم وقتی با ایران وارد معامله ای می شوید، یعنی با سپاه پاسداران انقلاب ایران وارد معامله شده اید.»

بنابر عقیده بسیاری از کسانی که با عملکرد سپاه پاسداران آشنایی دارند، ارزش هیج اقدام دیگری برای ایالات متحده قابل مقایسه با اعمال تحریم علیه سپاه پاسدارانی نیست که خارج از سیستم بازرسی مجلس ایران و سازمان مدیریت و برنامه ریزی این کشور به کسب درآمدهای چندین میلیارد دلار مشغول است.

چنین گردش سرمایه ای، بر اساس بحث های موجود میان رهبران مخالف و برخی تحلیلگران، می تواند صرف حمایت مالی عملیات پنهانی نظامی نظیر پشتیبانی از جنگجویان شیعه در عراق، ارسال تجهیزات به جنگجویان حزب الله لبنان و نیز توسعه برنامه های سری هسته ای شود.

تاسیسات بحث انگیز غنی سازی اورانیوم در نطنز که در سال 2002 برملا شد، تحت نظارت نزدیک سپاه پاسداران و بدون نظارت سیستم عمومی بودجه بندی مجلس ایران توسعه یافت. از آن زمان به بعد، مقامات آمریکایی سعی در تحمیل یک سری تحریم ها برای توقف کمک های مالی به ایران برای توسعه برنامه های هسته ای و موشکی آن کشور کردند.

Posted by ashena2 at 07:02 PM | Comments (0)

در پیرامون انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

شهلا صمصامی

انتخابات ریاست جمهوری 2008 می تواند فصل جدیدی در تاریخ سیاسی و اجتماعی آمریکا باشد. برای نخستین بار یک زن و یک آمریکایی سیاهپوست کاندیداهای ردیف اول ریاست جمهوری از طرف دموکرات ها و یک آمریکایی «مورمون» Mormon و شهردار پیشین نیویورک که طرفدار حق انتهاب زنان در سقط جنین است، از طرف جمهوریخواهان کاندیدا های مهم ریاست جمهوری هستند.

اگر به یاد داشته باشیم در آمریکا زنان درسال 1920 حق رأی را بدست آوردند و سیاهان در سال 1965، با رهبری «مارتین لوتر کینگ»به حقوق مساوی با سفید پوستان دست یافتند، متوجه اهمیت این دو کاندیدای دمکرات می شویم. همچنین اگر بیاد بیاوریم که چگونه و به ویژه از سالهای 70 ناگهان مذهبی های دست راستی در جامعه و سپس سیاست و دولت آمریکا دارای قدرت بسیاری شدند بطوریکه به وضوح انتخاب دو دوره ای پرزیدنت «بوش» به پول، قدرت و استراتژی «نئوکنسرواتیو» ها و مسحییان «اونجلیست» ارتباط یافت، به اهمیت دو کاندیداهای جمهوریخواه پی می بریم.

این دو کاندیدا از مذهبی های دست راستی بحساب نمی آیند. در دو دوره اخیر، نفوذ مذهبی های افراطی «اونجلیست» بحدی بود که در تمام سطوح مهم جامعه، از کنگره گرفته تا دادگاه عالی آمریکا،کسانی شانس انتخاب شدن داشتند که مورد قبول و حمایت این دست راستی های مذهبی بودند.

مذهب، امروز بخش مهمی از جامعه و سیاست آمریکاست.

ازافتخارات «ریگان»، «بوش» پدر و «جورج بوش»، کنسرواتیو بودن آنها بوده است.

معتدل های آمریکا کوشیدند با انتخاب «بیل کلینتون»وقفه ای در این رشد گروهای مذهبی افراطی بیاندازند. ولی با بهانه ای که «کلینتون» بدست آنها داد، عملا قدرت «نئو کنسراتیو» ها بیشتر شد و بالاخره با واقعه 11 سپتامبر به اوج خود رسید. جنگ عراق در ابتدا بقدرت این گروه های افراطی سیاسی-مذهب افزود، ولی ادامه جنگ و شکست سیاست های آمریکا درعراق و رشد تروریسم- به گروه های متعادل تر در آمریکا فرصت داد که بتوانند طنابی بگردن این اسب افسار گسیخته بیاندازند. اگر چه پیروزی دموکرات ها در کنگره، امیدی برای موفقیت حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری بود، ولی مسائل مهمی در سر راه موفقیت دموکرات ها و جود دارد. ازجمله تضاد بین آزادی های فردی و امنیت ملی، معمای پیچیده جنگ عراق، مسائل اقتصادی، آموزشی و بسیاری مسائل پیش بینی نشده در جهان.

آزادی های فری و امنیت ملی
زمانیکه سال پیش دموکرات ها اکثریت را در کنگره به دست آوردند، بسیاری امیدوار بودند با انتخاب «نانسی پولوسی» بعنوان اولین سخنگوی زن لیبرال درمجلس و سناتور «هری رید» رئیس سنا و سیاستمدار با تجربه و معتقد به آزادیهای فردی، حمایت و حفاظت از قانون اساسی آمریکا بار دیگر بر سیاست ارجحیت پیدا کند. زیرا حکومت «نئوکنسرواتیو»ها و دست راستی های مذهبی با واقعه 11 سپتامبردر سال های اخیر اساس دموکراسی آمریکا رامتزلزل کرد. برای آزادیخواهان و روشنفکران آمریکایی، به ویژه، دو مورد نگران کننده وجود داشت. یکی قانونی کردن شکنجه و دیگرتفتیش عقاید و دستگیری افراد مورد سو ظن و حتی گوش دادن به مکالمات شهروندان آمریکایی بدون داشتن مجوزقانونی.
متمم چهارم قانون اساسی آمریکا صریحا می گوید که«پیش از اینکه بتوان یک شهروند آمریکایی رابازرسی و بازپرسی و یا در مورد او جاسوسی کرد، باید با دلیل و تائید دادگاه باشد» .

«جاناتون آلتر» مفسر سیاسی در مقاله ای می نویسد «این واقعیتی است که به فرمان رئیس جمهوری که به قسم اش در دفاع از قانون اساسی عمل نکرده است و با تسلیم رهبران یک کنگره دموکرات، متمم چهارم قانون اساسی زیر پاگذاشته شده است. تاریخ نویسان بدون شک این را به عنوان یک نمونه روشن « ترس» قلم خواهند زد. ترس فیزیکی و سیاسی، آنچه که از قدیم تضاد و تنش بین آزادی های فردی و امنیت ملی بوده است.»

در تابستان امسال، در محافل جاسوسی و اطلاعاتی آمریکا زمزمه یک حمله دیگر «القاعده» در آمریکا شنیده میشد. اعضای مهم کنگره نیزدر پشت درهای بسته از این نقشه های احتمالی مطلع شدند.
«جاناتون آلتر» در این مورد می نویسد: «برخی از اعضا کنگره واقعا می ترسند که در تابستان امسال خود و خانواده شان درخطر هستند. شاید این ترس قابل توجیه باشد، ولی سپس عقلشان را هم از دست دادند و قانون اساسی آمریکا را زیر پا گذاشتند که موقعیت سیاسی شان را حفظ کنند و بقیه مردم راهم در تاریکی گذاشتند. دلیل اینکه ما نمی دانیم پشت این درهای بسته چه می گذرد، اینست که بقول سناتور «پاتریک موینهان» که بتازگی درگذشت، به عنوان حفاظت منابع خبری و جاسوسی همه در بیخبری محض قرار می گیرند. آنچه که ما می دانیم اینست که رهبری دموکرات کنگره با اعتمادی که به دریا دار «مایکل کانل» داشت موافقت کردکه ماموران ضد اطلاعاتی بتوانند به مکالمات خارجیان که از طریق شبکه های تلفنی آمریکایی صورت می گیرد گوش دهند.
«جاناتان آلتر» اضافه می کندکه این امر تازه ای نبود، زیرا سازمان های اطلاعاتی آمریکا همیشه به مکالمات خارجیان گوش می کردند، ولی این بار صحبت از شهر وندان آمریکایی است. زیرا دریادار «مک کانل» که قرار بود بی طرف باشد، به کاخ سفید خواند ه شد و در باز گشت دستورات جدیدی داشت. به این معنی که دادستان کل اجازه دارد که بدون دریافت مجوز قانونی در مورد تمام آمریکای هایی که با خارج صحبت می کنند جاسوسی کند حتی اگر این صحبت با شخصی در بمبیی در مورد درست کردن کامپیوتراست.»
«جاناتان آلتر» می گوید : شاید بنظرمی آید که دموکرا ت ها با اعتراض گفته باشند این عمل غیر قانونی است، ولی چنین نشد. دلیل نمایندگان دمکرات، حتا لیبرال ها این بود که اگر اتفاقی بیافتد و حمله ای در آمریکا شود، دموکرات ها نابود خواهند شد.
گذشت این لایحه در حالی بود که 82 درصد از دموکرات های مجلس نمایندگان علیه این لایحه رای دادند. ولی سناتورهای بانفوذ، ازجمله رئیس سنا «هری رید» معتقد بودند این ریسک بزرگی است.»
«جاناتان آلتر» معتقد است اگرچه این لایحه برای شش ماه اعتبار دارد، ولی در حال حاضر یک از مهمترین متمم های قانون اساسی لغو شده است.
بهانه اصلی، مبارزه با تروریسم بود. این بهانه شاید منطقی بنظر می رسید اگر بهترین راه به تله انداختن تروریست ها گوش کردن به مکالمات مردم بود. ولی با میلیونها مکالمه تلفنی و غیرتلفنی و تعداد انگشت شمار مترجما ن عربی شانس پیدا کردن تروریست مانند پیدا کردن سوزنی در یک انبوه کاه است . اگر تکنولوژی استراق سمع، آنچنان پیشرفته است، باید آنرا به اطلاع «القاعده» برسانیم، نه اینکه بصورت یک راز فاش نشده در آوریم. «پنهان کاری، متعلق به بازنده است.|» بقول سناتور «موینهان»: «در زمانی هستیم که آزادی و امنیت رابا هم از دست می دهیم».

شکنجه اُسرای جنگی
بر اساس مفاد «کنوانسیون جهانی ژنو»، شکنجه اسرای جنگی غیرقانونی است. پس از 11 سپتامبر بنا به اصرار و پیشنهاد دولت پرزیدنت «بوش» و «نئوکنسرواتیو» ها مفهوم جدیدی از اسرای جنگی بوجود آمد. این تعریف جدید «دشمنان جنگی» Enemy Combatant بود. بر اساس این تعریف جدید، دستگیری، زندانی کردن و شکنجه این نوع افراد هیچ نیازی به مجوز قانونی نداشت.
حتی دسترسی این افراد به وکیل مدافع و یا ملاقات با هر نوع نماینده قانونی یا مراجع بین المللی نیز می توانست ممنوع باشد. به یک معنی، دولت آمریکا می تواند افرادی را که «دشمن جنگی» هستند دستگیر، زندانی و حتی شکنجه کند. در دفاع از شکنجه گفته شده است که چون قصد و منظوراز شکنجه، گرفتن اطلاعات، نه آزار شخص است، شکنجه قانونی است . این قانون توسط کنگره آمریکا نیز تصویب شد. در یکی از جلسات مناظره که بین کاندیداهای ریاست جمهوری دموکرات ها انجام شد، خبرنگاری پرسید :آیا هیچکدام از شما کاری در زندگی تان کرده اید که از آن شرمگین هستید؟» سناتور «کریس داد» گفت: «من شرمنده هستم که نقشی در تعویض قانون بین المللی ژنو درمورد اسرای جنگی داشتم و کوشش خواهم کرد این اشتباه را جبران کنم ».

ادامه جنگ
آمریکاییان بسیاری با اکثریت یافتن دموکرات ها در کنگره امیدوار بودند جنگ عراق باتمام رسد. از راههایی که دموکرات ها پیشنهاد کرده بودند، قطع بودجه جنگ بود.ولی پس ازروزها بحث و گفتگو، بالاخره کنگره آمریکا مجبور شد بودجه سرسام آورجنگ را تصویب کند. برای بسیاری از دموکرات ها و بویژه مخالفان جنگ این تسلیم شدن کنگره نا امید کننده بود. از طرفی واقعیت این است که 160 هزار نیروی نظامی که در عراق مستقر هستند، نیاز به خوراک، پوشاک، مراقبت های پزشکی و اسلحه و مهمات دارند. در حالیکه جنگ هنوز ادامه دارد،چگونه می شود بودجه جنگی را قطع کرد. چند تن از نمایندگان دمکرات حاضر بودند اینکار را انجام دهند، ولی باز مسئله انتخابات ریاست جمهوری موجب شد، نمایندگانی که با شعار های ضد جنگ و تغییر سیاست خصمانه آمریکا اکثریت را در کنگره بدست آوردند، همان رویه و سیاست قبلی را ادامه دهند.

سلب اعتماد از هر دو حزب
اکثر مردم آمریکا به «بوش» و جمهوریخواهان بی اعتماد شده اند. «کنسرواتیو»های آمریکا اگر چه بطور کلی از جمهوریخواهان دلسرد شده اند، ولی به دموکرات ها هم اعتماد نمی کنند.مسائلی مانند قانونی بودن سقط جنین، ازدواج همجنسگرایان و قانونی شدن مهاجران غیرقانونی از مهمترین مسائل برای سنت گرایان مذهبی که غالبا جمهوریخواه هستند می باشد.این گروه که قبلا به پرزیدنت «بوش» رای داده بودند، به یک کاندیدای جمهوریخواه «کنسرواتیو» رأی خواهنـد داد. در حال حاضر 3 نفر جمهوریخــواه در ردیف اول هستند. Mith Romney فرماندار پیشین ایالت«ماساچوست»، «کنسرواتیو» ولی «مورمن»، شهردار سابق نیویورک «رودی جولیانی» Rudy Giuliani ، طرفدار آزادی انتخاب زنان در مورد سقط جنین و «جان مک کین» John Mccain طرفدار ادامه جنگ عراق. برای جمهوریخواهان سنتی هیچکدام ازاینها کاندیدای ایده آلی نیستند.
دو کاندیدای اول دموکرات ها یعنی سناتور «هیلری کلینتون» و سناتور «باروک اوباما» نیز اشکلات ویژه خودشان را دارند. «هیلری» زن است و بسیاری از آمریکایی ها هنوز آماده انتخاب یک زن آنهم در زمان جنگ نیستند. بعلاوه اسم آخرش «کلینتون» است و بسیاری دیگرحاضر نیستند به کسی که نامش «بوش» و یا «کلینتون» است رای بدهند. «اوبا ما» نیز با وجود دورگه بودن، سیاهپوست محسوب می شود و چون پدرش مسلمان بوده، مسلمان بنظر می آید. برای کسانیکه نژاد و مذهب «اوباما» مسئله ای نیست کم تجربه بودن او در امور سیاسی، مسئله است .
در حال حاضر، یکسال پیش از انتخابات ریاست جمهوری، نه جمهوریخوا هان و نه دمکرات ها، به دلایل گوناگون، مورد اعتماد مردم نیستند و هیچکدام از کاندیدا ها حائز شرایط کامل بنظر نمی آیند. هر کس از هرحزبی که انتخاب شود، مشکلات بسیار پیچیده داخلی و خارجی را وارث خواهد بود. ازجمله سرطانی به نام جنگ عراق. هر نوع حادثه تروریستی در داخل آمریکا می تواند تا آخرین لحظات نتایج انتخابات را تغییر دهد. ولی شکی نیست که آمریکا در یک مقطع تاریخی بسیار با اهمیت قرار گرفته است .
برای حفظ دموکراسی در این کشور و بازگشت اعتبار از دست رفته، آمریکا به یک رئیس جمهور عاقل، صبور، قوی، صلح دوست و بمعنی واقعی انساندوست نیاز دارد. کسی که واجد این شرایط باشد، مورد اعتماد خواهد بود.

Posted by ashena2 at 06:59 PM | Comments (0)

چرا انقلاب مشروطه رو به غرب داشت و انقلاب ۱۳۵۷ اسلامی شد و پشت به غرب گردانید؟ (1)

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

غفور میر زایی

عواملی و شرایطی که ناکامی مشروطه را در ایران سبب شده است

بخش اول

از انقلاب مشروطه بیش از یک صد سال می گذرد. کتاب ها و مقالات بسیاری از کسروی و ملک زاده و آدمیت و اسکندری و آجودانی و صد ها تن دیگر انتشار یافته است. در مورد لزوم مردم سالاری و آزادی وحاکمیت قانون نیز آنقدر گفته اند و نوشته اند که تکرار آن بی مورد است. مگر کسی در ایران وجود دارد که ازحق انتخاب کردن و انتخاب شدن، ازحاکمیت قانون مردمی بدش بیاید و یا ازحکومت زور گو و مستبد و خود رأی و فاسد فردی و گروهی تعریف کند؟

البته افراد معدود و طمع ورز وخودپرست و متحجری چون ایت الله مصباح یزدی هم هستند که دموکراسی و آزادی انتخابات را توطئه غربی ها برای چپاول کردن منافع ملی ما می دانند، غافل ازاین که هر هنگام مقاومتی در برابر مطامع غرب صورت گرفته، وسیله مردم و نمایندگان واقعی مردم بوده است. قرار داد تحت الحمایگی ایران ر ادر سال 9191 که دولت وثوق الدوله با آن موافقت کرده بود، همان مجلس نیم بند شورای ملی و همان مشروطه نیمه جان بود که تصویب نکرد.

در زمان قاجار که مشروطه هنوز بر قرار نشده بود، بیش از یکصد قراد داد تحمیلی غرب، وسیله شاهان مستبد و اطرافیان فاسد تر از آن شاهان، به ایران و ایرانی تحمیل کردند. جالب آن است که از آیت الله ها و مراجع بزرگ آن روزگار که در واقع رهبران فکری جامعه آن روزی ایران بودند ( به استثنای قضیه تنباکو) هیچ اقدامی، حتی مخالفت لفظی هم به این قرارداد های تحمیلی انجام نگرفته است.

آنچه امروز مهم است این است که بدانیم چرا همه از روشنفکر و تکنوکرات، از مقامات حکومتی تا مردم عادی کوچه و بازار از دمکراسی و آزادی و مزایای آن سخن می گویند و بیش از یکصد سال هم از پیروزی مردم در انقلاب مشروطه علیه استبداد و حکومت غیرانتخابی می گذرد، اما هنوز از آزادی و دمکراسی قابل قبولی که واقعا رأی آزادانه مردم بتواند حکومتی را انتخاب کند که جوابگو در برابر مردم باشد خبری نیست. چرا؟

من از میان دلایل متعددی که می توانم بیان کنم، به سه عامل کلیدی آن اشاره می کنم:
1- مردم با شور و شوقی به مشروطه رسیدند و با آن همه انتظارازمواهب و مزایای مشروطه، بلافاصله با پادشاهی رو به رو شدند که گرچه سوگند خورده بود که حافظ مشروطه باشد، ولی ازهمان آغاز، پیمان شکنی کرد.
محمد علیشاه قاجار به کمک بریگاد قزاق، مجلس را در اوایل سال دوم سلطنتش که همان اوایل سال دوم مشروطه هم بود به توپ بست و تعطیل کرد. مردم هنوز شور و حالی داشتند، کمیته های شهری و گروهک هایی داشتند، احزابی به وجود آورده بودند... دو سال جنگ کردند تا شاه یاغی را شکست دادند و از سلطنت خلع کردند و فرزند دوازده ساله او را - برای آن که ساختار را به هم نریزند و سنت دیرین را حفظ کنند - به سلطنت نشاندند.
محمد علیشاه به سفارت روسیه پناه برد و مردم او را به خارج ا ز کشور تبعید کردند وحتی حقوق ماهیانه ای هم برایش تعیین کردند تابتواند آسوده زندگی کند.
اما شاه مخلوع سال بعد، از سوی شمال و برادرش شعاع السلطنه از سوی غرب با سپاهی به ایران حمله کردند و مشروطه ضعیف نو پا، یعنی مردم ستمدیده ای را که برای رهایی از مفاسد و عقب ماندگی های دوران استبداد، انقلاب کرده بودند، مجددا مجبور به جنگ کردند تاسرانجام مهاجمان را شکست دادند.

هنوز مشروطه کمر راست نکرده بود که جنگ بین الملل اول 1918-1914 آغاز گردید و با آن که ایران بیطرف بود، جاسوسان آلمانی سرگرم تحریک عشایر، سپاه عثمانی از شمال شرقی، روسیه تزاری ازشمال و انگلستان ازعراق به ایران حمله کردند. بدیهی است که دولت ضعیف مشروطه، ضعیف تر شد و نتیجه عملی که مردم از مشروطه بدست آوردند، علاوه بر فقر تاریخی، ناامنی سراسری نیز بر آن مزید شد. بلوای سیمتقر و سردار ماکو و شورش و راهزنی بعضی عشایر و جدا سری شیخ خزعل در خوزستان و جمهوری گیلان در شمال ...و اختلاف و دشمنی میان سران مشروطه. هنگامی که سران دولت مشروطه از انگلستان،با دریافت رشوه ضعف بیشتر نشان می دادند، معلوم نیست که اگر انقلاب کمونیستی در روسیه رخ نمی داد و همکاری سنتی سیاسی روس و انگلیس در موردتقسیم ایران مانند قرار دادهای 1907 و 1915 ادامه می یافت، بر سر ایران چه می آمد؟

2- دومین گرفتاری مشروطه نوپا، باقی ماندن دستگاه فاسد سلطنت قاجار و صد ها و هزاران شاهزاده حریص و مداخله گر بود که در همه امور مداخله داشتند و بعضی از آنها با املاک وسیعی که داشتند حافظ منافع و روابط فئودالی بودند که خود ضد دموکراسی و بیگانه با حقوق بشر و مفاهیم مشروطه و آزادی فردی و تکامل صنعتی و اقتصاد جدید است. در این میان رضاخان سردار سپه با درک این مشکل و داشتن جاه طلبی کافی و قدرت تصمیم گیری و مدیریتی که در بزرگان آن روزگار ایران کمیاب بود، در یک بازی سیاسی در صدد خلع قاجار ، از راه تبلیع برای برقراری نظام جمهوری بر آمد. اگر این کار انجام می گرفت ، کانون ثابت و دایم قدرت که مرکز تجمع چاپلوسان و فاسدان است برچیده می گردید و یک تغییر و تحول ساختاری اساسی و مفیدی به وجود می آمد. اما رضا خان که در دوران نخست وزیری توانسته بود امنیت نسبی به وجود آورد،هوادارانی در میان روشنفکران و مردم شهر ها به دست آورده جنبش جمهوری خواهی را - شاید با آگاهی از کارهای آتاتورک و جنبش ترک های جوان در ترکیه - راه انداخته بود.
رضاخان با توجه به قدرت روحانیت به دیدار مجتهدان و علمای تبعیدی از عراق مانند میر زا حسن نائینی ، شیخ عبدالکریم حائری شیخ ابولحسن اصفهانی و دیگران که در قم ساکن شده بودند رفت. این رهبران دینی در آن زمان نامی از جمهوری نشنیده بودند و به رضاخان گفتند این سر و صدای جمهوری چیست که در آمده است، ما، در اسلام، جمهوری نداریم و اگر می گفتی شاه می خواهم بشوم می توانستیم حمایتت کنیم. پسر حائری که در این ملاقات حضور داشته، می نویسد که رضا خان دست روی سینه گذاشت و گفت هر طور شما امر بفرمایید و خداحافظی کرد. می دانیم که رضا خان در سال 1304 به سلطنت برگزیده شد و سلسله قاجار که به موجب قانون اساسی، سلطنت اش تا ظهور حضرت مهدی مخلد بود، خلع گردید و سلطنت تا ظهورحضرت مهدی در خاندان پهلوی مخلد شد!

روحانیت ایران تاکنون در طی تاریخ صدمه ها و زیان های جبران ناپذیری به جامعه ما زده اند که یکی از آنها جلوگیری از پیشرفت علوم عقلی است که در قرن های سوم و چهارم با شکوفایی بیمانندی درجامعه ما جریان داشت و صد ها دانشمند و متفکر ایرانی تمدن اسلامی را به وجود آوردند که اگر ادامه می یافت ایران یا شرق اسلامی، می توانست رنسانس و انقلاب فکری و شاید انقلاب صنعتی را چند قرن پیش از اروپا بدست آورد. ولی روحانیت به مدد استبداد حکومتی، دانش « عقلی » را خلاف شرع دانست و با رشد سرطانی فقه و توسعه علوم «نقلی »، کتاب های علمی را سوزاندند، بعضی از دانشمندان را کشتند و روز به روز بر تعلیمات فقهی افزوده و از پیشرفت دانش و علم جلوگیری کردند که دیگراز قرن ششم و هفتم، ریشه دانش پژوهشی و پیشرفت خشکید. تکفیر وآزار و قتل عالمان و ترویج خرافات در میان مردم تسلط استبداد و فقها رابرجامعه محکمتر کرد.

بهر صورت، رضا خان از تشخیص درست خود روی توصیه روحانیتی که بطور تاریخی برای حفظ موقعیت، مقام و منافع خودشان جهل پروری می کردند دست برداشت و مقام ثابت سلطنت را به شکل دیگری حفظ کرد.رضا شاه به مدرن ساختن کشور پرداخت و نه تنها نهاد های جدید حکومتی و آموزشی و اداری مانند ثبت اسناد و دادگستری و ارتش و دانشگاه و مدارس امروزی را دایر کرد و امنیت و یک پارچگی ملی را تامین نمود، بلکه به رشد اقتصادی و صنعتی کردن کشور و ساختن راه آهن و راه های شوسه نیز توجه داشت و حتی مجلس شورای ملی که تا پیش از رضا شاه برای چهار دوره که می بایستی در مدت هشت سال می بود بیش از شانزده سال انجام گردیده بود هر دو سال یک بار به موقع تشکیل شد و در شانزده سال سلطنت او، هشت بار انتخابات مجلس در سر تاریخ مقرر انجام گردید.
آنچه در زمان رضا شاه به بوته فراموشی افتاد ، روح قانون مشروطه بود.در آن زمان چون افکار انقلابی چپ در ایران رواج نداشت و سنت روحانیت نیز مداخله و تصرف قدرت دولت نبود، رضا شاه با آن محبوبیت و قدرت شخصی و پس از برقراری امنیت کامل -یعنی پس از پنج شش سال اول سلطنت- می توانست آزادی های لازم را برای تشکیل احزاب سیاسی و نهاد های مدنی به مردم بدهد تا دست آورد های تمدن تازه ای را که بنیان نهاده شده بود نهادینه کند. ولی گویا فرهنگ شاه نیز مانند فرهنگ عامه مردم با موکراسی بیگانه بود و رضا شاه نیمه دوم سلطنت خود را به مال اندوزی گذراند.

زیان روحانیت ایران به مردم این کشور متاسفانه بعد از انقلاب 1357 بیشترگردیده است که تنها از نظر جهل پرروری به تصمیم آنها در مورد اسلامی کردن دانشگاه ها اشاره می کنم.با ظهور پدیده ویژه ای بنام احمدی نژاد، جناح متعصب تر اسلامی روی کار آمد و ولی فقیه نیز تاکنون در همه موارد از او پشتیبانی کرده است.در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد گروه تند روی روحانی که در اوایل انقلاب نتواست دانشگاه را تصرف کند، دوباره آغاز به کار کرد و موفق شد اولین گام تبدیل دانشگاه به حوزه را بردارد و یک روحانی رارئیس دانشگاه کرد. مدتی طول کشید تا مخالفت ها فرو نشست و این گروه از زبان آیت الله مصباح یزدی و قید این که آیت الله خامنه ای ، ولی فقیه هم با آن موافق است، نغمه حوزه ای شدن دانشگاه را ساز کردند. اسلامی کردن دانشگاه، یعنی به جای تربیت دانشجو دانشگاه به پرورش استشهادی بپردازند. یعنی به جای پرورش متخصصین مفید برای سازندگی کشور،تروریست انتحاری برای نابود کردن زندگی و دستاورد های آن آماده کنند.یعنی تکرار و توسعه ی کاری که در مدارس اسلامی پاکستان رایج است . اگر طرح اسلامی کردن دانشگاه ها در ایران عملی گردد،جهان با موج تازه ای از تروریست های انتحاری در سال های آینده روبرو خواهد شد و علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.

3- سومین علتی که ما با وجود پیروزی انقلاب مشروطه و حتی انقلاب سال 1357 نتوانسته ایم واقعا به مشروطه برسیم این است که تداوم نظام استبدادی، فرهنگ بیماری در یک یک ما جا سازی کرده است. ما غالبا در نظر دمکراتیم و در عمل دیکتاتور. منش و روش ما در کردار و گفتار با هم تفاوت فاحشی دارند. در گفتار دم از آزادی و تحمل و تساهل می زنیم، اما اگر کسی در همان سخنرانی، سخنی بر خلاف ما بگوید عنان اختیار از دستمان بدر می رود. این دو گانگی شگفت انگیز فرهنگی تنها در حوزه سیاسی و فکری نیست، درحوزه اعتقادات دینی نیز همین گونه ایم. آن فردی که واقعا به دینی که گفته است: وای بر درودغگویان، ایمان هم دارد، اما دروغ می گوید. آن که باور دارد به وای بر کم فروشان،ایمان هم دارد اما اِبایی از کم فروشی ندارد!

با چنین فرهنگ و چنین تاریخی چه کنیم.؟
به نظر می رسد که ما به دنبال آزادی می گردیم و برای رسیدن به آزادی نیازمند داشتن فرهنگی هستیم که در محیط آزادی وجود دارد. به عبارت دیگر، ما گرفتار بیماری هستیم که داروی آن روی انسان سالم موثر است! یا به عبارت دیگر هر توصیه ای تکرار نسخه های بی اثر قبلی است.
اما به دلیل انسان بودن، دارای توانی هستیم که اگر به کشف درد و درمان پی بریم، می توانیم با نیروی اراده آن را بکار بریم. بنا بر این در حوزه فردی هر کسی که به درک این مشکل برسد دیگر وظیفه دارد که با تمرین دموکراسی، فرهنگ جا سازی شده در ذهن خود را تغییر دهد. از نظر سازمان ها و ساختار نهادهای عمومی نیز توجه به آموزش و پرورش از کودکستان و تدریس و تمرین قانون گرایی، احترام به حقوق و عقاید دیگران،انتخاب نهادهای کودکستانی و دبستانی، ترتیب گفتگو های گروهی موافق و مخالف، ازعادی ترین مسائل تا مسائل سیاسی مملکت و جامعه بایستی آماده شود.
شاید نهاد دادگستر و انتخاب قضات مستقل بیطرف در چهارچوب قانون اساسی و بیطرف از نظر سیاست های حزبی و اعتقادات دینی نیز همان اهمیت اول را دارد.
توجه به این مطلب بسیار مهم است که در جامعه های غیردموکراتیک، قدرت واقعی حقیقی با قدرت حقوقی متفاوت است. قانون، مداخله دولت را در مطبوعات منع کرده است (این قدرت حقوقی است) . حکومت با داشتن پلیس و ارتش، در مطبوعات به نفع خود دخالت می کند. (این قدرت حقیقی ) است- جامعه بایستی نهادهای مدنی قوی داشته باشد تا پشتیبان قدرت قانونی باشد، تا قدرت قانونی پیروز شود و جای قدرت های دیگر را بگیرد.

یکی از شرایطی که امکان رشد نهاد های مدنی را می تواند فراهم کند و تا آن اندازه قدرت بدهند که بتواند وظایفی را که قانوناً از پیش برای آن تهیه کرده است، انجام دهد، اساس ساختاری است که حکومت مالکیت نداشته باشد و مردم مالک منابع و ثروت ملی باشند و دولت را تا آنجا که ممکن است برای انجام وظایف مشخص خود قدرت بدهند.

Posted by ashena2 at 06:56 PM | Comments (0)