« September 2007 | Main | November 2007 »

October 29, 2007

سینماگران اسلامی، دارن میان!

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

سعید شفا

انقلاب اسلامی ایران، موجی از کتاب درباره ایران، خاورمیانه و به ویژه اسلام را روانه بازار کرد. در همان زمان چند فیلم هم در باره فرار شش کانادایی از ایران، و آزادی چند زندانی امریکایی توسط «راس پرو» ساخته شد که در همان اوایل دهه 80 به سردی گرایید. اما حادثه 11 سپتامبر 2001 چهره دنیا را به کلی تغییر داد و گرچه بلندگوهای تبلیغاتی کشورهای غرب به انتقاد از اسلامیان جهان به صدا درآمد و تا آنجا پیش رفت که از یک طرف «رد نِک» های غربی به تهاجمات متعدد خود علیه آنانی که شباهتی با آنها نداشته و احتمالا از خاورمیانه می آمدند روی آوردند و از طرف دیگر، آنهایی که در همین کشورها، اسلام را دینی متفاوت یافتند و از طرف دولت ها و جامعه پوشالی شان به تنگ آمده بودند ، فوج فوج به دین اسلام گرویدند، به طوری که در حال حاضر اسلام تنها دینی است که به سرعت در حال جلب پیرو د ر اقصی نقاط این جهان درمانده است.

بالطبع، تمام این جریانات نمی توانست از دید سینماگران اسلامی یا غیراسلامی دور بماند. تفاوت فقط در این بود که سینماگران غیراسلامی، اسلام و پیروانش را با فیلم های خود مورد حمله قرار داده و می دهند و سینماگران اسلامی عاقبت آستین ها را بالا زده و به ساختن فیلم هایی روی آورده اند تا چهره پیروان این مذهب را بر عکس آن چه غربی ها به تصویر می کشند نشان دهند. کدام موفق تر خواهد بود، زمان معلوم خواهد کرد.


مجله عربی «آرامکو ورلد» وابسته به کارتل های نفتی عربستان سعودی، نگاهی دارد به چند تا از این فیلم ها:

«لیندا و علی» (ساخته: لوت وند کی باکس) - داستان یک زن امریکایی به اسم «لیندا»است که با یک عرب در «شارجه» ازدواج کرده و دارای هفت فرزند هستند. این فیلم که در «جشنواره بین المللی فیلم تیبران» هم به نمایش درآمد، ساخته یک فیلمساز بلژیکی است که مدتها با این خانواده زندگی کرده تا بتواند موقعیت یک مسلمان و یک مسیحی را که در کنار هم به طور مسالمت آمیز خانواده ای تشکیل داده اند نشان دهد.

«گذر از پل؛ آوای استابنول» (ساخته: فتیح اکین)- استانبول مدرن امروز را از طریق موسیقی نشان می دهد که آوای عربی، ایرانی و اروپایی را می توان در آن دید و شنید.

«بابا عزیز» (ساخته ناصر خمیر، از تونس) - داستان مرد کهنسالی است که با نوه اش به سفری می رود که مقصدش در یک صحرا است. باباعزیز می داند که اگر به سکوت صحرا گوش بدهد ابن مکان پیدا خواهد شد.

«تور کمدی عرب های امریکایی» (ساخته: احمد احمد) - دنباله همان تور کمدی «ماز جبرانی» و Axis of Evil است که چند کمدین خاورمیانه ای مدتی است آن را در شهر های مختلف امریکا اجرا می کنند.

«رویای گُل» : (ساخته مایا صنبر) - بازیکنان فوتبال را از چند کشور گرد هم می آورد تا بازتاب اشغال اجباری فلسطین را حتی روی بازی فوتبال به نمایش بگذارد.

«ایران: انقلاب سینمایی» (ساخته نادر تکمیل) - نگاهی دارد به نقش ایران در سینمای بعد از انقلاب در جشنواره های خارجی. فیلمساز با تعدادی از سینماگران روز ایران گفت و گوهایی دارد که هرکدام در معروف ساختن سینمای ایران نقشی داشته اند.

«روز نو در صنعای قدیم» (ساخته بدربن هیرسی، از یمن) -در باره عشق و سنت است در کوچه پس کوچه های یمن.

«آرامکو ورلد» در معرفی اش بیش از این فراتر نمی رود، ولی ماشین عظیمی به حرکت در آمده که در حال تهیه فیلم در باره جنگ تحمیلی در عراق است که موج جدیدی را در آینده نزدیک به ساحل خواهد آورد.

Posted by shahin at 10:02 AM | Comments (0)

October 23, 2007

توهینی که از ایران شروع شد...

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

نوشابه امیری

من روزنامه نگاری ایرانیم . برایم مهم نیست در ماجرای دانشگاه کلمبیا«بازنده اصلی اسراییل باشد» یا نباشد؛ رئیس دانشگاه کلمبیا«در چنان پست معتبرى باقى بماند» یا نماند. من به جای«اخلاق سیاست» با واقعیت سرو کار دارم،واقعیتی که می گوید: محمود احمدی نژاد پیش از کلمبیا، در تهران مورد تحقیر و توهین قرار گرفته بود. از همان موقع که با بی احترامی به ملت ایران، زمینه های نامحترم شدن خویش را فراهم آورد.
nobushnoahmadi.jpg
روشن نیست ـ به شکرانه ریاست آقای احمدی نژاد و همفکرانش بر نظام اطلاع رسانی در ایران ـ که شایعه مربوط به شرط آزادی خانم هاله اسفندیاری در ازای سخنرانی در دانشگاه کلمبیا، درست است یا نه، اما اگر هم نباشد، آیا کسی منکر علاقه رئیس دولت نهم به حضور در«تیتر روزنامه ها»ست؟

آیا احمدی نژادی کردن مطبوعات ایران،و البته به شیوه دولتمردان نهم، بر کسی پوشیده است؟ چرا نگران باشیم که این برخوردها به درد تیتر روزنامه ها می خورد؛ وقتی کسی خود انتخابی جز این ندارد؟

پس به انتخاب بنگریم و در عین حال، متن سخنانی را که قرار است در یکی از مهم ترین دانشگاه های جهان ایراد شود، بازخوانی کنیم. اینکه آنها چه گفتند و چرا گفتند، باز مسئله من نیست؛ اما بی تردید این مسئله من ایرانیست که رئیس جمهوری که «سقراط» می خوانندش و «معجزه هزاره سوم» است، در دانشگاه کلمبیا، قرار است از چه بگوید و با چه واژه هایی که پیش از این در سه سال ریاستش بر جمهوری اسلامی، نگفته باشد.

الحق و والانصاف خانم مترجم، همه احساسات خویش را بر ترجمه افزود. صدایش را بالا و پایین برد، به نرمی گفت و به تندی؛ دکلمه کرد بنده خدا؛ اما یک انشاء ساده دبیرستانی را کار دیگر هم مگر می شود کرد؟جملاتی مانند«انسان آلوده با حقیقت مقابله می کند»،«عالمان انسان را از جهل نجات می دهند»،«قلب باید از کینه خالی باشد»،«ما برنامه داشتیم که به قربانیان مظلوم 11 سپتامبر ادای احترام کنیم»، «عیسی چنین گفت...»، «قران با اقرا آغاز می شود.»... به چه کار می آید در یک محفل دانشگاهی؛ آن هم وقتی که باعملکرد خویش، جماعتی را آماده کرده ایم تا برای شنیدن«دیکتاتور کوچک سنگدل» هورا بکشند؟

آیا برای طرح دو سئوال «هولوکاستی» که هزاران بار در طول دو سال گذشته، از سر غرض و مرض، تکرار شده، رفتن به دانشگاه کلمبیا لازم بود؟ آن هم وقتی که درصد قابل توجهی از دانشجویانی که الزاما «صهیونیست»نیستند و شاید حتی اسراییل را هم ندیده اند، اما کلاه های کوچک شان نشان از ایمان مذهبی شان دارد، سالن را پر کرده اند.

اصلا آقای احمدی نژاد، نماینده ایران بودند یا نماینده مردم فلسطین؟ این فرصتی بود که در اختیار حماس و مقتدی صدر گذاشته شده بود یا رئیس جمهور ایران؟ [بگذریم که می شد به زبان شیرین فارسی گفت به نام خداوند بخشنده و مهربان تا حاضران انگلیسی زبان فکر نکنند رئیس جمهوری ایران به زبان عربی سخنان خود را آغاز کرده]

نه؛ مشکل اینها نبود. مشکل آنجا بود که کسی که می گوید قلب باید از کینه خالی باشد، دانشجویان میهنش به جرم توهین به وی، روزها و روزها در بندهای انفرادی، شکنجه هایی می شوند که حتی رئیس کل دادگستری آن مملکت هم تاب شنیدنش را ندارد. آنجا که مطبوعات کشوری تنها به دلیل آنکه مدیحه سرای دولت نیستند ـ انتقاد که پیشکش شان ـ یکی بعد از دیگری و با شکایت دفتر رئیس جمهور درهایشان تخته می شود. آنجا که کسی می گوید در ایران ما دست مادران را می بوسیم، اما زنان جوانی که در حرکتی مسالمت آمیز سخن از حق شان می گویند، به زندان و شلاق محکوم می شوند. آنجا که هنوز مهر لایحه زن ستیز خانواده مان خشک نشده است. آنجا که می گوییم در کشور ما همجنسگرا نیست و «پارک دانشجو»را انکار می کنیم.آنجا که از علم و عالم سخن می گوییم و استادان مان را به جرم دگر اندیشی،خانه نشین می کنیم. آنجا که از آزادی انتخابات می گوییم و سرداری را برای نظارت بر انتخابات می گماریم که «طرح محدودیت احزاب» را می ریزد، به این نیت که نه فقط اصلاح طلب حکومتی، که«اصولگرای منتقد» هم در جمع یکپارچه ما باقی نماند.

نه، مشکل اینها نیست. مشکل این است که از صلح آمیز بودن برنامه هسته ای خود سخن می گوییم و دیگرانی را به جرم تلاش برای جااندازی این تفکر به جاسوسی متهم و زبان شان را می بندیم، رئیس سابق پرونده هسته ای را از سفری، نیمه کاره، باز می گردانیم و خود هر روز «خبرخوش اتمی»می دهیم. مشکل این است که نمی گوییم اگر آمریکا ابوغریب دارد برای خارجی ها، ما سوله های کهریزک را داریم برای آنها که به نام«اراذل و اوباش»شبانه و با نقاب بر صورت، دستگیرشان کرده ایم و به سه سوت، بر دار! نمی گوییم ...

آری، واقعیت این است كه «روساى دانشگاه هاى ايران، اگر منتخب استادان و نه منتصب دولت بودند» آلان باید شديدتر ازرئیس دانشگاه کلمبیا به رييس جمهوری اعتراض مى كردند كه به عنوان «نماينده يك ملت مستقل و كهنسال» در طول زمانی کوتاه، با عملکرد خویش، جهان را چنان بر کشور ما شورانده که هر چه می توانست امتیازی باشد برای ما، شد چشم اسفندیار ما. کسی که با گفتار و رفتار خویش، «بن لادن را به یاد جهانیان» می آورد؛ آنکه ....

کوتاه کنیم این کلام را که می تواند به درازا بکشد؛ درازایی هم اندازه ستمی که بر ملت ما رفته است؛ و بگوییم آقای احمدی نژاد، پیش از رفتن به کلمبیا، آنگاه که احسان منصوری را به جرم توهین به وی، چنان به زیر مشت و لگد گرفتند که هنوز اشگ چشم مادر از آن درد خشک نشده؛زمینه های توهین به خویش را فراهم آورده بود. آن زمان که چنان بر سر منصور اسانلو کوبیدند که نور از چشمانش بگرفتند، آنگاه که معلمان را با نابکاران به بندهایی کشیدند که علم از اندوه آن گریست، کارگران گرسنه را به رگبار بستند تا شکم، نان را به فراموشی بسپارد، برکرد و ترک و بلوچ چنان تاختند که هجی«ملت» را فراموش کنند، روزنامه نگاران ایران را آواره جهان کردند و بر آنان که مانده بودند، ترس را هدیه...از همان زمان، توهین به آقای احمدی نژادآغاز شده بود و خود کرده را تدبیر نیست.

من از تمامی آن همایش شرم آور، از پس اشگ، تنها به پلاکاردی می نگرم که روی آن نوشته است:«نه احمدی نژاد ایران است، نه بوش آمریکا».

Posted by shahin at 09:52 PM | Comments (0)

زنان ایران در دوران ایران باستان

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

دکتر درخشنده صادقی

در دوران باستان ایرانیها،راستگویی و دلاوری را ارج بسیار می دادند و این ویژگی برای زن و مرد یکسان بود. زنان، همتای مردان دلیرانه در جنگ ها شرکت می کردند و دختران همیشه از خداوند شوهری نیرومند و فرزندانی دلاور در خواست داشتند. در تاریخ باستانی ایران نام زنان قهرمان و فداکار بچشم می خورد که جا دارد از چند تن آنها نام برده شود. باشد که پس از گذشت زمان، یادشان را گرامی و نمونه ای برای زندگی ما زنان باشند.

گرد آفرید: زنی شجاع بود که در رزم با سهراب دلاوریها نشان داده، در یورش سهراب به ایران، گرد آفرید خود را به لباس رزم آراست و موی رادر زیر خُود پنهان کرده وهمچون مرد رزمجویی بر زمگاه رفت.پس از رو در رو یی و گفتمان با سهراب، رزم و ستیز بین آنها در گرفت. به ناگاه سهراب شگفت زده او را شناخت و دریافت که دختری است. سهراب شرمسار رزمگاه رارها کرد و به توران بازگشت. فردوسی ا زاین شگفتی چنین یاد می کند:

هماورد را دید گرد آفرید
که برسان آتش همی بردمید
سر نیزه را سوی سهراب کرد
عنان و سنان را پر از تاب کرد
رها شد ز بند زره موی او
دُر افشان چو خورشید شد روی او
شگفت آمدش گفت از ایران سپاه
چنین دختر آید به آوردگاه؟
زنانشان چنینند ز ایرانیان
چگونند گُردان جنگ آوران؟
چو بشنید سهراب، ننگ آمدش
که آسان همی دژ بچنگ آمدش
به تاراج داد آنهمه بوم و رست
به یکبارگی دست بد را بشست
چو گفت این عنان را بتابید و رفت
سوی جای خود راه را برگرفت(1)
و بدینگونه دلاور توران و چین را زنی دلیراز رزمگاه بیرون راند و کشور را ا ز تاراج دشمن رهانید.

پس از گرد آفرید، قهرمان دیگر زنان شاهنامه فرنگیس است. او در جنگ ایران و توران با زیرکی و هوشیاری بکمک مردان شتافت و با گیو و کیخسرو به رزمگاه رفت و دلیرانه در کنار آنها جنگید.
آنگاه که گیو و کیخسرو خسته شده و به خوابگاه رفتند، فرنگیس در کمین دشمن بیدارنشست و به هنگام نزدیک شدن تورانیان مردان را ندا داد، بیدار کرد و توانست نقشه شبیخون دشمن را در هم دریده و کشور را از یورش آنان برهاند.

فدا کاری و پاک دامنی «پانته آ » زنی دیگر از دوران باستان،بسیار ارزشمند و شنیدنی است. دختری از تبار شوش، بسیاز زیبا و همسر «آبرا داتاس » بود.

هنگامی که شوهرش از سوی پادشاه آشور به سفارت به باختر رفته بود، مادیها چادری را آراسته و پانته آ را به ارمغان به سراپرده کوروش بردند. کوروش با جوانمردی بسیار از زن زیبا گذشت و او را به نزدیکترین دوست خود «آرارسپ » سپرد که تا آمدن شوهرش پاسداراو باشد. آراسپ در برابر زیبایی و طنازی پانته آ تاب و توان نیاورد و سخت به او دل بست. پانته آ پس از پایداری در برابر درخواست های نابجا و ناپاک آراسپ به تتگ آمد و سر انجام به کوروش شکایت برد . کوروش آراسپ را بسیار سرزنش کرد و او را ازنگاهداری پانته آ باز داشت. زن جوان در برابر این جوانمردی کوروش پس از بازگشت شوهرش او را برای خدمت به کوروش برانگیخت. کوروش به «آبراداتاس» دست دوستی داد و او رابه سرداری لشکر در یورش ایران به مصر برگماشت . آبراداتاس بسیار مردانه با دشمن به سود کوروش جنگید و سرانجام با واژگون شدن ارابه اش در زیر پای اسبان پایمال و جان سپرد. پانته آ که خود و کوروش را در این مرگ نابهنگام گنهکار می دانست، تاب زیستن پس از عشق از دست رفته نیاورد. بدین روی کوروش با او بسیار همدردی کرد،
به سوک او نشست و پیمان بست که او را بهر کجا که بخواهد بفرستد و همه گونه آسایش زندگی را برایش فراهم سازد. پانته آ هیچ یک از پیشنهادهای کوروش را نپذیرفت، زیرا زندگی رابدون شوهرش نخواسته و سرانجام با خنجری که همراه داشت دست به خودکشی زد. کوروش از این پیش آمد بسیار افسرده شد. برای این دو عاشق آرامگا هی باشکوه ساخت و کالبد هر دو را با تشریفات شاها نه در آنجا بخاک سپرد. (2)

پادشاهی همای: در بُندهش آمده که چون پادشاهی به «وهومن سپنداتان » (یهمن پسر اسفندیار) رسید، ایران ویران بود و ایرانیان با یکدیگر بجنگ داخلی و کشتار بر خاسته بودند و از دودمان پادشاهی پسری باقی نمانده بود. بدین روی همای دختر بهمن به شاهی رسید. این بانو سی سال پادشاهی کرد. فردوسی در شاهنامه از او بنام زنی دانا و سیاستمدار و خردمند یاد کرده است. در دوران پادشاهی او، مردم آسوده خا طر بودند و از پرداخت مالیات رها. او لشکری گران به روم فرستاد و رومیان را شکست داد و توانست دیگر فرمانروایان همسایه های کشور را بفرمان خود بگیرد.(3)

پادشاهی دینگ: یزدگرد دوم در واپسین سالهای پادشاهی بیمار شد و در سال 447 پس از زایش مسیح درگذشت. پس از او بزرگ فرزندش هرمزد سوم بجای او نشست. برادر کوچک هرمزد بنام پرویز، برای رسیدن به شاهی با او به جنگ در آمد و در این دوران کشور بدون رهبر و در شورش داخلی و آشوب بود. دینگ مادر آنها با لقب ملکه ملکه ها (بان بیش تان بان بیشن ) کشوررا اداره می کرد. در کتاب «زن در ایران باستان» درباره او چنین می خوانیم:«از او مهری موجود است که صورت این ملکه با اسم و لقبش ( Ban Bishnan Banbishn) ملکه ملکه ها به حروف پهلوی در آن کنده شده است...»(4)

پادشاهی پوراندخت: از میان سی و پنج پادشاه ساسانی، برخی زمانی کوتاه و بعضی دورانی دراز پادشاهی کردند. در شمار این
سی و پنج شاه،نام دو زن بنام پوراندخت و آزرمیدخت دختران خسرو پرویز در تاریخ بجای مانده است. در دوران پادشاهی این دو زن ایران به سراشیبی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی افتاد و بدترین زمان را میگذراند. افزون بر این، آفات زمینی و آسمانی مانند سیل دجله و فرات، زلزله و فروپاشی سد ها در پایتخت (تیسفون) سلطنت را برای آنها بسیار دشوار تر کرده بود. با اینهمه پوراندخت با سزار روم پیوند دوستی بست و صلیب حضرت عیسی را به اورشلیم برگرداند که خود کاری چشم گیری در تاریخ است .
پادشاهی پوراندخت یکسال و چهار ماه بود و سکه هایی از او بجا مانده که نشانگر زمان سلطنت اوست. او پادشاهی دادگستر و نیکو سیرت بود و خراج یکسال را به شهروندان بخشید.

پادشاهی آزرمید خت: آزرمیدخت دختر دیگر خسرو پروز بود که در تیسفون تاج بر سر نهاد و چهار ماه پادشاهی کرد .«آرتور کریستن سن» از قول طبری می نویسد «یکی از سپهدان موسوم به فرخ هرمزد مدعی سلطنت شد و ملکه را به زنی خواست. چون آزرمیدخت نمی توانست علنا مخالفت کند، در نهان وسايل قتل او را فراهم آورد. آنگاه پسر فرخ هرمزد که رستهم نام داشت، با سپاه خود پیش راند و پایتخت را گرفته آزرمیدخت را خلع و کور کرد و کسی از کیفیت وفات او آگاه نیست (6). فردوسی در شاهنامه ازاو بسیار به نیکی یاد می کند. ادامه دارد

1- حکیم ابوالقاسم فردوسی -شاهنامه ، برگ 107
2- حسن پیرنیا (مشیرالدوله) ، تاریخ ایران باستان، جلد 1، برگ 327
3- ابن بلخی، فارسنامه ، برگ 64
4-هدایت الله علوی، زن در ایران باستان ،انتشارات هیرمند، 1377، برگ 26
5- همان کتاب
6- آرتور کریستن تن ، ایران در زمان ساسانیان، برگ 522

Posted by shahin at 07:00 PM | Comments (0)

October 18, 2007

نقش محبت و قاطعیت در تربیت فرزندان

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

دکتر رضا جعفری

معمولا والدین در تربیت فرزندان خود مرتکب اشتباهات مشترکی می‌شوند. این گونه خطاهای تربیتی والدین را می‌توان در طرحی ساده طبقه‌بندی کرد.

الگوی تربیتی بی‌محبتی و سخت‌گیری
اکثر علایم عصبی که روزانه در افراد مشاهده می‌کنیم، از طریق این الگو به وجود می‌آید. نگرانی، تنش، اضطراب، افسردگی و در نهایت خودکشی، خصوصیات عاطفی و هیجانی‌ای هستند که به واسطه این الگوی تربیتی ایجاد می‌شوند. کودکانی که براساس این الگو تربیت می‌شوند، معمولا به ترس‌های غیرمنطقی مانند ترس از حیوانات، تاریکی، آسیب‌دیدگی، موفق نشدن و... مبتلا می‌شوند. این ترس‌ها با سرزنش هر چه بیشتر والدین، بیشتر آشکار می‌شوند.

والدینی هم که مطابق با این الگو با فرزندان خود رفتار می‌کنند، مقررات شدید و سختی را وضع می‌کنند که موجب می‌شود در نهایت میان آنها و فرزندانشان روابط ارباب و رعیتی ایجاد شود. با ادامه این روند، جهان در نزد کودک به دو بخش حقارت و برتری تقسیم می‌شود که در انتهای بخش حقارت، خود کودک و در انتهای دیگر والدینش قرار می‌گیرند. والدین در این الگو کودک را به دلیل ناتوانی‌هایش سرزنش می‌کنند اما به او اجازه چون و چرا داده نمی‌شود. هر خطایی که از کودک سر بزند، فورا با او برخورد می‌شود و این سرزنش‌ها و برخوردهای مداوم باعث می‌شود در ذهن کودک تصور ضعیفی از خودش به وجود آید و اعتماد به نفسش کاهش یابد و رفتارش بدتر شود و موجب می‌شود به زودی باور کند آنچه درباره او تصور می‌کنند، حقیقت محض است.

الگوی تربیتی محبت و عدم قاطعیت
امروزه کودکان بسیاری را می‌بینیم که از زیر بار مسوولیت شانه خالی می‌کنند، پرتوقع هستند و احساس می‌کنند همه دنیا به آنها بدهکارند. این گونه کودکان با مشکلاتی چون بی‌حوصلگی، نارضایتی از زندگی و درک این نکته که از استعدادهای خود به نحو مطلوب ا‌ستفاده نکرده‌اند، دست به گریبان‌اند.
آنها درماندگی و ناتوانی خود را درک می‌کنند، اما از اعتماد به نفس لازم برای رفع این نقایص برخوردار نیستند، بنابراین تنها کاری که از دست آنها برمی‌آید، درخواست و تقاضای بیشتر از والدین‌شان است.

این الگوی تربیتی، کودکانی لوس، ضعیف‌النفس، وابسته و از لحاظ عاطفی نیز کودک صفت تربیت می‌کند. از کودکی که با مهربانی و ملاحظه بیش از حدی با او رفتار می‌شود، اجازه هر کاری دارد و تقاضای کمی از او می‌شود و محدودیتی برایش نیست، نمی‌توان انتظارات زیادی داشت.

رایج‌ترین اشتباهی که والدین در این الگوی تربیتی مرتکب می‌شوند، این است که اعتقاد دارند کودکان نباید ناکام و ناراحت شوند. باید کودک را وادار کرد تا با سعی و تلاش خود به اهدافش دست یابد و نباید هر چیزی را که می‌خواهد در اختیارش قرار داد. در غیر این صورت، او هرگز نخواهد آموخت که بدون دیگران و به تنهایی از عهده کارهای خود برمیآید.

کودکی که به دلیل رفتار بیش از حد محبت‌آمیز والدینش صبر و تحمل در برابر ناملایمات و سختی‌ها را نیاموخته است، در بزرگسالی با مشکلات فراوانی رو به رو خواهد شد. ممکن است قوانین اجتماعی را زیر پا بگذارد یا نادیده بگیرد، اما درک نکند که قانون، همچون والدینش بخشش ندارد و از اشتباهاتش چشم‌پوشی نخواهد کرد. این گونه افراد در زندگی زناشویی و اجتماعی نیز انتظار دارند همه تابع هوس‌های آنان باشند و هنگامی که خواسته‌های آنها برآورده نمی‌شود، خشمگین، آزرده خاطر، پرخاشگر و برآشفته می‌شوند. دیدگاه‌های دیگران هیچ اهمیتی ندارد و تنها نظریات خودشان ارزشمند است. چنین افرادی با همسر و همکاران خود مشکلات بسیاری خواهند داشت.

الگوی تربیتی بی‌محبتی و عدم قاطعیت
این الگو بسیار شبیه الگوی قبلی اما به مراتب مخرب‌تر و ویرانگرتر از آن است. در الگوی قبلی، ارائه محبت و پذیرش از جانب والدین، مطلوب و دل‌پسند بود، هر چند که به طریق مناسب و منطقی صورت نمی‌گرفت.

اما در این الگو، آن محبت و صمیمیت نیز وجود ندارد. در این الگوی تربیتی اعتقاد بر این است که کودک به عمد بدرفتاری می‌کند و اگر بخواهد می‌تواند به سادگی در کارهایش موفق شود. این واقعیت که کودک پس از اینکه مورد سرزنش قرار گرفت، سعی نمی‌کند رفتار خود را بهتر کند، برای والدین دلیلی بر ناسپاسی و بی‌ارزشی ذاتی اوست، بنابراین رفتار خوب زمانی از کودک سر می‌زند که بخواهد هدیه و پاداشی دریافت کند و با خشنود کردن والدینش جایزه‌ای بگیرد. کودک در چنین شرایطی دچار سردرگمی می‌شود، چرا که اگر بدرفتاری کند، طرد می‌شود، اما اگر بدرفتاری نکند، مورد تشویق والدینش قرار نمی‌گیرد. او همواره در خور سرزنش است، اعم از اینکه کار ناشایستی از او سر بزند یا خیر.

در چنین شرایط آشفته‌ای، راهی برای کسب موفقیت وجود ندارد. در نتیجه کودک خشمگین و رنجیده خاطر می‌شود. در این زمان احساسات خصمانه خویش را یا در خود می‌ریزد و یا به نزدیکان خود و به طور کلی به اجتماع منتقل می‌کند.

قاطعیت نداشتن والدین در این الگو، یکی از دلایلی است که موجب می‌شود کودکان، آشوبگرانه عمل کنند. بیشتر رفتارهای ضد اجتماعی که امروزه شاهد آن هستیم، ناشی از این الگوی تربیتی است. در رفتارهایی از قبیل مصرف مشروبات الکلی، دزدی‌های کوچک، تشکیل گروه‌های ولگرد و تبهکار و... می‌توان ردپای این الگوی تربیتی را مشاهده کرد. اگر عوارض این الگوی تربیتی در دوره جوانی و نوجوانی اصلاح نشود، در بزرگسالی موجب بروز انواع دیگری از رفتارهای ضد اجتماعی خواهد شد.

الگوی تربیتی محبت و قاطعیت
والدینی که از این الگو پیروی می‌کنند، معتقدند که نباید درباره رفتارهای کودک سخن بگویند، یعنی همیشه بر رفتار کودک تاکید دارند و هرگز کودک یا شخصیتش را مخاطب قرار نمی‌دهند. مثلا به کودک می‌گویند «پسرم،‌ من دوست ندارم که تو با خواهر و برادرت با تندی صحبت کنی» و هرگز به او نمی‌گویند:«من تو را دوست ندارم، زیرا با تندی صحبت می‌کنی.»

این گونه والدین به ذات نیک همه انسان‌ها و ارزش وجودی آنها ایمان دارند و معتقدند که اگر به نیکی و خوبی بها داده شود، شکوفا خواهد شد. این گونه والدین می‌دانند که زندگی سرشار از مشکلات و ناکامی است و هیچ کودکی نمی‌تواند این ناملایمات را تحمل کند، مگر آنکه والدین او را برای مقابله با این ناملایمات آماده کنند.

آنها اعتقاد دارند که رفتارهای اشتباه کودکان برای رسیدن به بلوغ فکری و مقابله با مشکلات دوران بزرگسالی ضروری است و در هنگام آموزش فرزندان خود، بدون کوچک‌ترین خشونت و فشاری به آنها می‌آموزند که با ارزش‌ترین هدیه در زندگی، خود نظمی است؛ چرا که تمامی نعمات این جهان،مثلا ثروت، به تدریج از بین می‌روند، مگر آنکه با نظم و ترتیب و به نحو مطلوب مورد استفاده قرار بگیرند.

به همین دلیل این‌گونه والدین بی‌آنکه خشن باشند، قاطع و جدی هستند و فقط کودک خود را به دلیل اینکه بیاموزد تا رفتارهای خود را اصلاح کند، تنبیه می‌کنند، نه به این علت که مستحق تنبیه بوده است. در این الگوی تربیتی، کودک هرگز طرد نمی‌شود و فراتر از رفتارهای ناشایستی که از او سر می‌زند، مورد توجه واقع می‌شود و در همین حال جنبه‌های مثبت او نیز در نظر گرفته می‌شود. در انتقاد از کودک و تنبیه او به ندرت خشونت به خرج می‌دهند و همواره انصاف را رعایت می‌کنند.

آنها بیش از آنکه تنبیه کنند، از کودک تعریف و تمجید می‌کنند و می‌دانند که آنچه به طور مداوم به کودک می‌گویند، در ذهن او نقش خواهد بست. در نتیجه توانایی‌ها و جنبه‌های مثبت کودک را گوشزد می‌کنند.‌

تحقیقات و بررسی‌ها حاکی از آن است که در شکل‌گیری خصوصیات تربیتی کودک، الگوی تربیتی حاکم بر خانواده سهم به سزایی دارد. بنابراین لازم است که هر یک از این الگوها به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرند.

Posted by shahin at 06:56 PM | Comments (0)

October 17, 2007

اگر واقعيت باشد و نه جنگ روانی، بايد درانتظار حمله ای هولناک بود

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

سايت انترنتی آلمانی «تله پوليس» - ترجمه ستاره عسگری

سايت اينترنتی«تله پوليس» در رابطه با طرح های امريکا برای حمله به ايران گزارش جديدی منتشر کرده است. در اين گزارش روی بمباران ايران و نه اشغال آن تاکيد شده و از جمله آمده است:

به عقيده متخصصان امور نظامی باتوجه به مجموعه شرايط موجود، امريکا در حمله احتمالی به ايران نيازمند نيروی نظامی گسترده مثل زمان حمله به عراق نيست. در وهله اول آمريکا، مراکز اتمی جمهوری اسلامی را مورد هدف قرار خواهد داد. برای اين حمله، ضروری خواهد بود تا آمريکا بمنظور جلو گيری از حمله های متقابل ايران، در ابعادی بسيار گسترده ای اهداف از پيش تعيين شده را با عمليات و سلاح های غافل گيرانه، از طريق حمله های هوائی گسترده کاملا خنثی کند.

می توان تصور کرد که جهت انجام چنين حمله هوائی گسترده ای، از نيروی دريائی مستقر در آب های منطقه استفاده می شود. همانگونه که در حمله به عراق در ماه فوريه سال 2003 ميلادی عمل شد.

از سال 2005 تجهيزات بسيار مهمی از نظر نظامی درعرشه ناو شکن های آمريکائی مستقرمنطقه انجام گرفته است که در تاريخ تجهيزات نظامی دنيا بی نظير می باشد. هسته اصلی اين تغييرات البته پنهان نگاه داشته می شود.
برنامه اين تغييرات و تجهیزات تحت عنوان 8022-CONPLAN نامگذاری شده است. بخشی ازتجهيزات مذکور که در چهار چوب يک برنامه و عملکرد«Global Strike»نامگذاری شده است، شامل «مرکزفعال شبکه»ی رهبری جنگ، امکانات ايجاد اغتشاش در مراحل جنگ از جمله استفاده از:«بمب های آبی»می باشد و نيز شامل نيروهای نظامی مجهز به سلاح های کاملا سری و مدرن با تکنولوژی ارتباطاتی که درمراحل جدی تر برای حمله های کاملا «برق آسا» برنامه ريزی شده است.

منطقه از تاريخ 2005 تا کنون به 8 ناوگان هوائی مجهزشده است که قادراست در شرايط ضروری با بيش از 200 بمب تاکتيکی و استراتژيکی و نيز کلاهک های هسته ای هر نقطه از کره زمين را در ابعادی کاملا گسترده بمباران و صاف کنند.

تقويت کارائی بمب ها اين امکان را فراهم می کند تا در فاصله حداکثر چند ساعت، هزاران هدف مورد حمله قرار گيرد. فقط يک مرحله حمله با نيمی از تعداد جنگنده جت های مستقر در ناوهای هواپيما برمستقر در منطقه می تواند حدود 10 هزارهدف را نابود کند. اين ناوگان ها كه تا سال 2009 می بايستی به راکت های قاره پيما نيز مجهز شوند، مطابق برنامه ريزی ها، هم اکنون به بمب های ضد تونل های زير زمينی مجهز شده اند. بمب هائی با وزن 13تن که قادرند تاعمق 60متری تونل های بوتنی را شکافته، متلاشی کرده وتجهيزات و افراد درون اين تونل ها را ذوب کنند. دراين حملات از جنگنده بمب افکن های نسل مدرن Typs BGM-109 و Tactical Tomahawkاستفاده خواهد شد.

حدود 40 کشتی جنگی آمريکائی در نزديکی سواحل ايران بخش عظيمی از سلاح های مدرن را جابجا خواهند کرد.از راکت انداز های های قاره پيمای MLRS که از سال 2003 در عراقمستقر شده اند نيز استفاده خواهد شد . اين راکت ها که نيروی دريائی و زمينی ارتش آمريکا را مجهز می کنند تا عمق 300 کيلومتری داخل خاک ايران می توانند اهداف مورد نظر را مورد اصابت قرار دهند.

بديهی است که بخشی از حمله ها با هدف نابودی مراکز اتمی ايران خواهد بود. همچنين بخش هائی از سواحل تنگه هرمز و خليج فارس را ارتش آمريکا تصرف خواهد کرد.عکس العمل های نظامی جمهوری اسلامی البته قابل پيش بينی است، مشكل اين است که اگر اهداف حملات مورد نظرنظامی، جمهوری اسلامی دقيق تعيين نشده باشند، بايد منتظر خسارت های بسياری بود. به منظور جلوگيری از خسارت های ناشی از مقابله بمثل جمهوری اسلامی، با اهداف غير دقيق، که می تواند خسارت بالائی را ايجاد کند، مقرراست در چهارچوب برنامه تهاجمي CONPLAN 8022 بطور کاملا گسترده مراکز و ساختارهای بنيادی و استراتژيک جمهوری اسلامی از جمله مراکز نظامی، ساختمان های حکومتی و ديگر مراکزمهم کاملا منهدم شوند.

به همین جهت،تحت نام و Oplan 1019 Oplan 1002 -04 تعداد قابل توجهی از نيروهای پياده نظام آمريکائی مستقر در هواپيماها،هليکوپترها، کشتی های ويژه پياده کردن نفرات و تجهيزات، تانک ها، تجهيزات توپخانه و هزاران تن از نيروهای پياده نظام به همراه تجهيزات معينی توسط کشتیهای مشخص شده مستقر درخليج فارس و اقيانوس هند، تنگه هرمز را در کنترل کامل نيروهای آمريکائی خواهند گرفت.

يک سند مربوط به مرکز فرماندهی نظامی آمريکا (USCentCom) نشان می دهد که تعداد500 فروند جنگنده بمب افکن از نوع F-15 و F-16 که هم اکنون در عراق، افغانستان، کشور های متحد آمريکا در حاشيه خليج فارس، پاکستان وآسيای مرکزی مستقر هستند، وارد ميدان جنگ خواهند شد.

امکان ديگر، استفاده از نيرو های نظامی اسرائيلی است که برنامه های اتمی جمهوری اسلامی را به عنوان تهديدی عليه خود احساس می کنند.

هماهنگی های نيروهای نظامی آمريکائی ـ اسرائيلی با توجه به امکان لو رفتن اين هماهنگی ها کاملا مخفی نگاهداشته شده است، چون پيش بينی می شود که اطلاعات مربوطه، توسط عوامل جاسوسی جمهوری اسلامی فعال در منطقه لو رفته و خنثی شود. به همين دليل، احتمالا دخالت نيروهای اسرائيلی در موج دوم برنامه تهاجم نظامی به جمهوری اسلامی پيش بينی شده است. در اين مرحله ،نه فقط از نيروهای مستقر در خليج فارس و عراق، بلکه همچنين از نيرو های نظامی مستقر در شرق ايران، همچون نيروهای مستقر در افغانستان و «نيروهای شمالی» مستقر در منطقه کشورهای حاشيه دريای خزر استفاده خواهد شد.

احتمال يک حمله اتمی از طرف آمريکا برعليه ايران با توجه به اهداف برنامه CONPLAN 8022 در صورتی که جمهوری اسلامی از سلاح های شيميائی و ميکروبی استفاده کند، غير محتمل نيست. بويژه اينکه از زمان رياست جمهوری بوش درکاخ سفيد و پنتاگون مرتبا کوشش شده است تا نه فقط از محدوديت سلاح های هسته ای بحثی به ميان کشيده نشود، بلکه تا حد ممکن اين سلاح ها به عنوان «سلاح های معمولی» ارزيابی شوند.

با توجه به امکان مقابله به مثل جمهوری اسلامی توسط راکت های دوربرد، اين ارزيابی وجود دارد که قدرت موشک های ايران در مقابل ابعاد برنامه «Global Strike»چه ميزان می تواند باشد؟ بويژه که اگراساسا اولين حمله آمريکا يک حمله اتمی باشد؟

سياست خارجی ايران بعنوان عامل تحريک کننده درگيری بين ايران و آمريکا درمرحله فعلی نقشی ويژه ايفا می کند. اطلاعات به بيرون درزکرده از منابع انگليسی نشان می دهد که اساسا برنامه حمله به ايران يک بار در ماه مارس 2003 تا مرحله اجراء پيش رفته، ولی به دلايلی از انجام آن پيشگيری شد. اين ادعا را رهبر جمهوری اسلامی نيز در سخنرانی خود در مهمانی افطار تائيد کرده است.

Posted by shahin at 06:53 PM | Comments (0)

چه عواملی انقلاب مشروطه را به پیروزی انقلاب اسلامی کشانید که پشت به غرب داشت؟ (۲)

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

غفور میرزایی

با آن که در انقلاب مشروطه فقط گروه هایی از مردم شهرنشین وکاسب کاران به دنبال روشنفکران و تکنوکراتها و روحانیون مشروطه خواه بودند، انقلاب پیروز شد. شاید دلایل پیروزی کم هزینه مشروطه طلبان را بتوان به شکل زیر خلاصه کرد:

۱- پیش از آن که نیروی مردم و یا برنامه روشنفکران به قدر کافی نیرومند و یا دقیق باشد، حکومت قاجار ضعیف و بی برنامه بود. مظفرالدین شاه مریض بود و نتوانست بیش از ده سال حکومت کند و پس از امضای فرمان مشروطه در کمتر از سه ماه درگذشت.

۲- مشروطه طلبان برای براندازی پادشاه قاجار شعار ندادند و در نتیجه برای حکومت و طرفداران آن، مسئله مرگ و زندگی نبود و به همین دلیل مقاومت در برابر آن تخفیف کلی پیدا کرد.

پیروزی آسان انقلاب مشروطه، با توجه به بومی نبودن اندیشه و تفکر مشروطه، نمایانگر ضعیف بودن نیروی انسانی و کادرهای اداره کننده دولت بعد از پیروزی بود. حقیقت این است که بیشتر مقامات مؤثر در دولت مشروطه، همان کسانی بودند که در دروان استبداد حکومت را اداره می کردند. در نتیجه اگر دولت پیشین از روی ضعف و فساد فرو ریخت، دولت تازه نیز از این عقب ماندگی ها و فساد ها پاک نبود.

ویژگی مهم انقلاب مشروطه این است که با آن که مردم ایران متدین بودند و با آن که روحانیون نیز در کشاندن مردم به صحنه مبارزات بسیار تأثیرگذار بودند، جهت مبارزه، روی به غرب سکولار صنعتی داشت. همان غربی هایی که در زمان صفویان نجس بودند و جای پای آن ها را وقتی به اصفهان می آمدند، مستخدمان شاهی، با‌ آب و صابون می شستند تا پاک شود!

چرا جهت انقلاب رو به غرب بود؟
ایران فقیر و عقب مانده بود و کسانی که به غرب رفته بودند و با غرب آمد و شد داشتند، به مردم گفته بودند که غرب پیشرفته و مرفه است و علت پیشرفت آنها را نیز داشتن قانون و حکومت غیرمستبد می دانستند.

مشروطه طلبان نیز داشتن قانون و حکومت منتخب مردم و منع سلطنت از دخالت درامور اجرایی و مشروط کردن شاه به قانون را می خواستند.

غرب، برای ایرانی مشروطه طلب آن روزگاران، از نظر قانون مندی و پیشرفت، مدل والگوی حکومتی و جامعه ای بود که او می خواست. در غرب، سال ها بود که نهضت جدایی دین و دولت پیروز شده بود. بنابراین برای دولت های غربی، در ارتباط با ایران موضوع دین مطرح نبود و در ایران نیز بهره گیری از تمدن، دانش و صنعت غرب و حتی الگوی حکومتی آنها به معنی تسلیم شدن به فرهنگ غرب تعبیر نگردید.

چرا این جهت به تدریج تغییر کرد؟
پیروزی انقلاب مشروطه به پیروزی قانون مشروطه و رفاه و امنیت موجود در غرب نیانجامید. حوادث دردناکی که بر مشروطه گذشت، مانند طغیان محمدعلی شاه و توپ بستن مجلس، جنگ بین الملل اول و اشغال بخشی از ایران وسیله عثمانی،روس و انگلیس، تلاش انگلیس و روس برای تقسیم ایران در سالهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ و سپس توطئه انگلستان در تحمیل قرارداد تحت الحمایگی ایران در سال ۱۹۱۹، ناامنی سراسری،طغیان بعضی از ایلات وعشایر و کوشش شیخ خزعل برای جداکردن خوزستان از ایران و نهضت جنگل و تشکیل جمهوری گیلان... سبب شد دولت نوپا و بی تجربه و ضعیف مشروطه ضعیف تر گردد. بدین ترتیب، با انقلاب مشروطه، مردم نه تنها از فقر و بی قانونی نجات پیدا نکردند، بلکه ناامنی نیز به آن اضافه شد.

روی کار آمدن رضاخان سردار سپه اگر هم با کمک خارجی ها صورت گرفته باشد، شاید نیاز به امنیت مردم، مهم ترین زمینه آن بود و به هرصورت این مشروطه بود که امکان سلطنت پهلوی اول را فراهم آورد و دیگرآن شور و حرارت مردم که برای حفظ مشروطه با محمدعلی شاه و قزاق های او جنگیدند، در مردم وجود نداشت. بطوری که وقتی مجلس شورای ملی در پاییز ۱۳۰۴ می خواست به تغییر سلطنت رأی بدهد، با وجود مخالفت وکلای آزادیخواه آن دوره، مانند سید حسن تقی زاده، سید حسن مدرس، حسین علاء و به ویژه دکتر محمد مصدق، هیچ گونه حمایتی از سوی مردم نسبت به آنها ابراز نشد. در حالی که ارتش رضاخان و نفوذ شخصی او در جامعه، از نفوذ تاریخی سلطنت موروثی محمدعلی شاه و قزاق های وی کمتر بود.

البته بعضی از روشنفکران سرشناس نیز رضاخان را حمایت کردند و با او پیمان همکاری بستند.

رضا شاه ثابت کرد که مانند ایام صدراعظمی و وزارت جنگش، مردی مدیر و جدی و کارآمد است. او به زودی شورش ها را فرونشاند، مسئله جنگل و شیخ خزعل را پشت سر گذاشت. اوحتی به تجدید انتخابات به موقع مجلس شورای ملی را برابر با نظامنامه مجلس و تأسیس نهادهای جدید پیش بینی شده در قانون مشروطه که به دلیل ضعف دولت های قبلی و ناامنی و گرفتاری های دیگر بوجود نیامده بودند مانند: دادگستری مدرن، نظام آموزش و پرورش مدرن، ثبت اسناد، ارتش نوین، بودجه معین و تأسیس دانشگاه و آوردن ده ها کارخانه تولیدی، کشیدن راه آهن سراسری و جاده های شوسه متعدد همت گماشت.

همه این کارهای رضاشاه گرچه از نظر قانون مشروطه، دخالت در اموراجرایی و بنابراین خلاف قانون بود،ولی از نظر پیشرفت مملکت و تجدد دارای اهمیت است. نتیجه این که رضاشاه ضمن این خدمات بزرگ،آزادی های و تأسیس نهادهای مدنی را بکلی متروگ گذاشت. بدین ترتیب، بخش انسان پروری مشروطه که از ویژگی های آزادی های سیاسی و تمرین بهره وری از حقوق اساسی مشروطه بود مغفول ماند. لذا کارآمدی نهادهای نوین احداثی نیز ناقص و ناکافی بود.
از سوی دیگر، رضاشاه با اعزام دستجات بزرگ محصلین برای تحصیلات عالی به خارج از کشور و همچنین پرورش تحصیل کردگان دوره های عالی در داخل کشور، خواه ناخواه تعداد متوقعان و خواستاران آزادی های مدنی مانند روزنامه ها،احزاب و اتحادیه های آزاد را به تعداد چشمگیری افزون کرد، اما این گونه آزادی ها، در نظام فکری رضاشاه و حکومت او نمی گنجید.

از یاد نبریم که نهضت جهانی کمونیسم با دلفریبی آرمانشهری که برای توده ها ترسیم می کرد، در نظام های بسته و عقب مانده به شدت رسوخ کرد و در دروان رضاشاه با وجود سختگیری بسیار در این زمینه، گروهک هایی به وجود آمدند که در سال های پس از شهریور ۱۳۲۰ هسته مرکزی حزب توده و بعضی احزاب دیگر را پایه ریزی کردند.

جنگ جهانی دوم با استعفا و تبعید پهلوی اول و پادشاهی پهلوی دوم و فقر و فلاکت بیشتر مردم ایران پایان یافت. امریکا، ابرقدرت جهان گردید و تبلیغات پنجاه ساله ضد سرمایه داری کمونیسم سبب گردید که در بسیاری از کشورها، منجمله ایران، تمام عقب ماندگی ها، فقر، استبداد حاکم و ناکامیهای خود را از سیاست ها و مداخلات امریکا بدانند. دشمنی با امریکا، معیار روشنفکری و ترقی طلبی و استقلال گشته بود. در این بازار آشفته، پهلوی دوم تشخیص داده بود که بدون حمایت امریکا، حفظ ایران در برابر کشورهای کمونیستی که بیش از دو هزار کیلومتر با ایران مرز مشترک داشتندنامقدور است. تردیدی نیست که مداخله امریکا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که منجر به سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق و حتی زندانی شدن و تبعید او تا پایان عمرش شد، هم دشمنی با امریکا را بیشتر کرد و هم زمینه این تفکر را به وجود آورد که جز مبارزه با امپریالیسم، بویژه امریکا، مبارزه با استبداد داخلی مقدور نیست. به یاد داشته باسیم که شاه با تأسیس مجلس مؤسسان در سال ۱۳۲۸ و گرفتن اجازه انحلال مجلس، دیگر از مشروطه چیزی باقی نگذاشته بود.

در این میان روشنفکران و اندیشه سازان نیز با تحلیل اوضاع در آن فضا، عامل عقب ماندگی را استعمار غرب می شناختند که زیر لوای فرهنگ غرب به کشورهای عقب مانده رسوخ می کند. پس بایستی به ریشه های اصلی فرهنگ بومی خود برمیگشتیم و کتاب «غرب زدگی» جلال آل احمد چنان نفوذی در قشر جوان کتابخوان داشت که کمتر متفکر و نویسنده مخالفی جرئت می کرد قلم به دست بگیرد و علیه آن بنویسد.

بدیهی است که برگشت به فرهنگ بومی با ارزشها و آموزه های اسلام ایرانی پیوند دارد. معلوم است که چنین زمینه ای، پذیرش و رشد نظریه دکتر شریعتی را در مورد شیعه علوی و شیعه صفوی فراهم می سازد و منجر به حضور هزاران جوان ساده دل مسلمان در جلسه های سخنرانی شریعتی می شود. شگفت انگیز آن است که آقای خمینی ضمن قبول نداشتن شریعتی، فقه ایستا و فقه پویا را در برابر هم می گذارد و با زنده کردن نظریه ناموجه ولایت فقیه به کمک فقه پویا،در تبعید پاریس، به مردم ایران وعده آنچنان حکومت آزادی را می دهد که مورد رشک همه دموکراسی ها ی سکولار و تجربه شده درجهان است!

با آن تجربه ای که از غرب گرایی مشروطه در طی هفتاد سال بدست آمده بود و تسلط حکومتی که به کمک غرب با دولت ملی که منابع حیاتی ما، یعنی نفت، را ملی کرده بود، مبارزه میکرد و تئوریهای اسلامی که یکطرفه جامعه را به سوی سنت گرایی متوجه کرده بود، مردم علیه استبداد و فقر و امپریالیسم قیام کردند. گروه های سیاسی از چپ تا ملی گرا و روحانیت، هر کدام با بخشی از آن آرمان ها به میدان آمدند. چپ ها با شعار ضد امپریالیستی و تبلیغات هفتاد ساله کمونیسم جهانی، میلیون با شعار ضد استبداد علیه شاه و البته روحانیت با توافق بر روی این شعار و بهره گیری از نفوط تاریخی برتوده مردم کار را به انقلاب کشاندند. محمدرضاشاه نیز که مبارزه با احزاب سیاسی و نادیده گرفتن فعالیت روحانیت را در کانون سیاست خود قرار داده بود، در کنار ضعف و بیماری، پیروزی انقلابیون را که نفوذ روحانیت، دشمنی با غرب و اسلامی شدن حکومت حاصل طبیعی آن بود، آسان نمود.

در همين زمينه:
چرا انقلاب مشروطه رو به غرب داشت و انقلاب ۱۳۵۷ اسلامی شد و پشت به غرب گردانید؟ (1)

Posted by shahin at 06:50 PM | Comments (0)

October 16, 2007

سر بازان مُزدور

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

شهلا صمصلامی


اتومبیل یک زن و شوهر جوان با کودک خردسالشان در ترافیک میدان ناحیه منصور در غرب بغداد متوجه چند ماشین اسکورت می شوند، سرعت را کم می کنند ولی هنوز توقف کامل نکرده بضرب گلوله های متوالی همگی کشته می شوند. هلیکوپتری که از بالا، این اسکورت را همراهی میکرد شروع به تیر اندازی در جمعیت می کند. حسن جابر در همین میدان بود که ماشین های ماموران امنییتی «بلک واتر» Black Water را دید: من آنها را شناختم.

بلا فاصله نشستم، ولی گلوله ها بطرفم آمد، چهار گلوله به پشتم اصابت کرد، از جمله یکی ریه ام را سوراخ کرد. حالا در بیمارستان بستری هستم.اینها همان کسانی هستند که در 17 جولای پسرم را مجروح کردند. من علیه آنها شکایت کردم، ولی بهیچ نتیجه ای نرسیدم.

در این حادثه اخیر 11 نفر کشته و دهها نفر زخمی شدند. نظایر این حوادث بارها از شروع اشغال عراق تکرار شده است. اینها ماموران امنیتی یا در حقیقت سربازان مزدوری کمپانی های آمریکایی مانند «بلک واتر» هستند که از جانب وزارت خارجه آمریکا برای محافظت از دیپلمات های این کشور استخدام شده اند. کشتار مردم بیگناه، این بار به خشم و اعتراض مردم و دولت عراق دامن زد. دولت عراق اجازه کار «بلک واتر» را موقتا لغو کرد و قرار شده است که یک کمیسیون مشترک عراقی-آمریکایی به این حادثه و حوادث قبلی رسیدگی کنند.

ارتش مزدور
«روزا بروکس» Rosa Brooks در یکی از سرمقاله های «لوس انجلس تایمز»می نویسد: جنگ برای فروش، ارزان به مناقصه گذاشته شده است جنگ عراق فرصت مناسبی برای معامله گران و سرمایه گذاران شده است. اگر باورنمی کنید از شماره 1600 خیابان «پنسیلوانیا» در «واشنگتن دی سی» بپرسید. همچنین بخشی از سیاست خارچی آمریکا مانند جمع آوری اطلاعات، کمک های انساندوستانه و حتی مقابله و بازجویی از تروریست ها نیز به جراج گذاشته شده است. شاید شما این آگهی را در روزنامه های محلی ندیده اید، ولی باور کنید که چنین آگهی چند سال است که در کمپانی های ویژه ای پخش شده است. «اریک پرنس» رئیس کمپانی «بلک واتر» این آگهی را دیده است. «اریک» در مورد کمپانی اش چنین می گوید:«کاملترین ارتش حرفه ای، پلیسی، امنیتی و حافظ صلح و ثبات در دنیا».

این آگهی در کمپانی های دیگری مانند«آرمز گروپ» Arms Group و «هالیبرتون» Haliburton و بسیاری دیگر پخش شده است. کمپانی هایی که کارهایی را که قبلا دولت آمریکا انجام میداد بعهده گرفته اند ، کارهایی مانند جنگ، حفاظت از دیپلمات ها، بازپرسی و بازجوی متهمین به تروریسم و «ساختن ملت های جدید» Nation Building . وسایل ارتباط جمعی آمریکا باین واقعه مهم توجه کافی نکرده اند و باین ترتیب اهمیت خصوصی کردن جنگ و سیاست خارجی آمریکا از نظر مردم نادیده مانده است.

چیزی که در عراق، افغانستان، کلمبیا، سومالی در «پنتاگون» و وزارت خارجه اتفاق افتاده است، از خصوصی کردن مشاغل کلیدی ارتش و امنیتی فراتر رفته،بلکه به حراج گذاشتن سیاست خارجی آمریکا به هرکمپانی که قیمت بیشتری بپردازد تبدیل شده و شاید دیگر باز خرید آن بسیار دیر باشد. برای مثال «بلاک واتر» یک قرار داد 750 میلیون دلاری با وزارت خارجه آمریکا دارد. «بلک واتر» ادعا می کند که حتی بهتر از دولت آمریکا میتواند کار کند.

«بلک واتر» که مرکزش در «کارولینای جنوبی» است یکی از بزرگترین تاسیسات ارتش خصوصی در دنیاست. ارتش آمریکا از این کمپانی برای تربیت مشاوران ارتش استفاده میکند. «بلک واتر» در حال حاضر 50 هزار مشاور ارتش دارد که می توانند هر لحظه به هر نقطه دنیا سفر کنند. برای مثال «بلک واتر» پلیس را در افعانستان و کوماندوهای نیروی دریا یی را در آذربایجان تربیت کرده است . حتی پس از «توفان کاترینا» ، نیروی مسلح به «نیو اورلیان» فرستاد. «بلک واتر» در ابتدا، نیروی خود را بعنوان داوطلب در اختیار دولت آمریکا قرار داد. ولی امروز «بلک واتر» مانند یک ارتش کوچک است که دارای نیروی نظامی و و سایل جنگی است. اخیرا نیز هواپیماهای جنگی بمب افکن ساخت «برزیل» را خریداری کرده است. سئوال اینست که اگر وظیفه اصلی «بلک واتر» در اختیار گذاشتن محافظان شخصی است، جت جنگی برای چه منظور ی است.

اگرچه «بلک واتر» دارای خصوصیات ویژه ای است، ولی استثنا نیست. کمپانی های دیگری نیز وجود دارند که در نقاط مختلف دنیا بجای دولت آمریکا کارهای دولتی را انجام می دهند.

«روزا بروکس» می گوید: انگیزه کاخ سفید واضح است. چرا به جنگ دیگری با کنگره رفت وقتی می توان به آرامی یک ارتش خصوصی را استخدام کرد که این جنگ را انجام دهد. چرا مظنونان به تروریسم را مورد بازجویی قرارداد، وقتی می توان این کار کثیف را بیک کمپانی متخصص در اینکار واگذار کرد. چرا وظیفه ملال آور تعلیم قضات افغانی را بهعده گرفت، هنگامی که میتوان آنرا به یک کمپانی خصوصی داد، بویژه وقتی که در مورد نتایج خو ب و بد آن وسواسی وجود ندارد. انگیزه این کمپانی ها سیاسی نیست، بلکه صرفا مالی است. اگر کاخ سفید می خواهد سیاست خارجی آمریکا را بفروش بگذارد، مطمئنا یک نفر پیدا خواهد شد که آنرا بخرد.

«پرنس» شخصی که «بلک واتر» را پایه گذاری کرد یک عضو پیشین نیروی دریایی بود . او در مورد اهداف کمپانی خود روشن است. او می گوید: «ما کاری را که «فد اکس» Fe dEx برای خدمات پستی کرد، میخواهیم برای امنیت ملی National Security انجام دهیم.» نا گفته نماند که «فد ٍاکس» کار های مهم پستی رابعهده گرفت و تنها امور کم اهمیت را برای اداره پست باقی گذاشت. «روزا بروکس» اضافه می کند:«باینگونه می توانیم ابزار و تاسیسات امنیت ملی را بوسیده و کنار بگذاریم».

ایمنی سیاسی
در حال حاضر بیش از 25 هزار نفر ماموران امنیتی مسلح از کمپانی های خصوصی مانند «بلک واتر» درعراق حضور دارند. «پل برdمر Paul Bremer فرماندار عراق پس از حمله آمریکا در«جون 2004»یکروز پیش از آنکه عراق خود مختاری خود را بدست آورد اعلام کرد که تمام ماموران امنیتی و آمریکایی ها یی که برای دولت آمریکا کار می کنند، قابل تعقیب در داد گاه های عراقی نبوده و مصونیت سیاسی دارند. از آن زمان، «بلک واتر» خارج از رادار ارتش عمل کرد و تنها پاسخگوی مقامات سفارت آمریکا بوده است. برخی از مسئولان ارتش نسبت به رفتار ماموران امنیتی کمپانی هایی مانند «بلک واتر» اعتراض کرده و گفته اند که این افراد یاغی گرایانه عمل می کنند. برای مثال عراقی ها را با زور از جاده کنار زده، به طرف آنها شیشه های آب پرتاب می کنند و در تیر اندازی، تند و بدون فکر عمل می کنند. یک مقام ارتش که می خواست نامش محفوظ بماند گفت: «ما باید قیمت سنگینی برای رفتار خشن این افراد بپردازیم ». پلیس عراق نیز شاکی است. سخنگوی وزارت کشور عراق گفت : «ماشین های این ماموران باصطلاح امنیتی شماره ندارند. این افراد اسم هم ندارند. هیچکس نمیداند اینها کی هستند، اگر از آنها سئوال کنیم، قلدری می کنند. در ماه جولای ماموران امنیتی «بلک واتر» 5 نفر از نگهبانان وزارت کشور را کشته و 8 نفر دیگر را زخمی کردند»

در چهارم فوریه 2007،چند روز پیش از کشه شدن نگهبانان وزارت کشور، «سوهاد شکیر» زن جوان 37 ساله ای که برای ارتش آمریکا کار می کند، ساعت 9 صبح در حال رانندگی بطرف «منطقه سبز» Green Zone بود . در همان زمان چند ماشین متعلق به ماموران امنیتی نیز در جاده بودند.«سوهاد» پشت آنها حرکت میکرد، ولی کمی نزدیک بود. یکی از ماشین ها ناگهان بطرف او شلیک کرد و از محل بسرعت رفت .شش گلوله به «سوهاد» اصابت کرد و جا بجا کشته شد. مردی که در کنار خیابان دکه ای دارد، شاهد این صحنه بود. «اسماعیل» پدر «سوهاد» یک روانشناس باز نشسته عراقی است . او می گوید این حادثه او را نابود کرده است. دختر جوانش انگلیسی خوب می دانست و برای مرکز کمک های عراقی کار میکرد. این مرکز با ارتش آمریکا مشترکا خدمات پزشکی و غیرپزشکی به عراقیها میدهند.رئیس او، یک کلنل ارتش آمریکا،به پدرش گفته بود که «سوهاد» دوست ما بود و اشتباها کشته شد. ما ا ز این حادثه بسیار متاسفیم. اسماعیل می گوید؛ من از کودکی دخترم را تشویق کردم که انگلیسی یاد بگیرد و هر کاری را که خودش دوست دارد انجام بدهد. او همه ی مردم دنیا رادوست داشت. او صلح رادوست داشت. او دلش برای سربازان آمریکایی می سوخت. عاقبت اینهمه دوستی و محبت چنین بود . اسماعیل می گوید دیگر نمی خواهد رابطه ای با آمریکا یا آمریکایی داشته باشد». ابتدا آنها گفتند آمده اند دمکراسی را در این کشور بوجود آورند. ولی به جای آن ما شاهدقتل و کشتار انسان های بیگناه هستیم و باید خاموش بمانیم. این دیگر قابل قبول نیست. این اعمال دیگر نمی توانند تکرار شوند ».

علیرغم این که سفارت آمریکا اعلام کرده است که این حادثه اخیر را با دقت تعقیب خواهد کرد، بسیاری معتقدند محکوم کردن ماموران «بلک واتر» و سایر کمپانی های باصطلاح امنیتی و حفاظتی با داشتن مصونیت سیاسی غیرممکن است. دولت عراق بتازگی صحبت از لغو مصونیت سیاسی این ماموران کرده است.

180 هزارغیر ارتشی در خدمت ارتش
از لحظه ای که سرباز آمریکایی از خواب بر می خیزد تا زمانیکه دوباره به خواب می رود، افراد غیرارتشی وحتی غیر آمریکایی از او پذیرایی و نگهداری می کنند.در حال حاضرتعداد افرادی که در استخدام ارتش آمریکا برای کارهای غیرنظامی هستند به 180 هزارنفر می رسد. کمپانی هایی مانند «بلک واتر» بخشی از این پرسنل رادر اختیار ارتش می گذارند. بغیر از ماموران امنیتی که معمولا دیپلمات های امریکایی رادر خارج از «منطقه سبز» محافظت می کنند و مجهز به هر نوع اسلحه هستند،غالب این 180 هزار، وظیفه ی خدمت به سربازان را دارند. اکثراین افراد غیرآمریکایی هستند . کارکنان اندونزی، آب گرم رابرای حمام سربازان فراهم می کنند. لباس های آنها توسط کارگران آسیای شرق شسته و اتو می شود. در سالن های غذاخوری، گارد های اهل «یوگاندا» مامور محافظت سربازان هستند. اینها از طرف یکی از کمپانی های آمریکایی استخدام شده اند. این افراد ماهیانه هزار دلارحقوق می گیرند. اگر چه تقریبا غیرممکن است که یک آمریکایی با این حقوق در عراق کارکند، ولی برای این فرد اهل «یوگاندا» ماهی هزار دلار ثروت قابل ملاحظه ای است.

در سراسر عراق، هر جا که آمریکایی هست پرسنل کمپانی های خصوصی درخدمت ارتش است زیرا ارتش آمریکا فاقد نیروی لازم برای فراهم کردن این خدمات می باشد. حتی در عملیات جنگی، تکنسین هایی که سربازان را یاری می دهند، از کار کنان کمپانی های خصوصی هستند. برای مثال تکنسین «جنرال داینامیک» کسی است که وسایل جنگی راتعمیر و آماده میکند. رانندگانی که هزاران قطعات لازم ارتشی را از کویت به عراق می آورند غالبا فیلیپینی هستند. کمپانی بزرگی نام «ک - ب - آر» KBR که پایگاه های نظامی را سرویس می دهد، تعداد زیادی از «صربستان» و «کوروشیا»استخدام کرده است.

مردم آمریکا تصور می کنند که با مالیات های خود ارتش آمریکا را حمایت می کنند و کمتر کسی می داند که بخش مهمی از بودجه نظامی به جیب شرکت هایی می رود که این خدمات مهم را برای ارتش آمریکا توسط کارمندان غیرآمریکایی خود فراهم می کنند. پس از جنگ ویتنام، بسیاری از این خدمات، از سربازان به گارد ملی و نیروهای ذخیره منتقل شد. ولی امروزه سیستم تغییر کرده است و این نوع خدمات بدست غیر نظامی ها سپرده شده است.

برخی از این افراد، مسلح و بسیاری غیرمسلح هستند، ولی این نیروی عظیم است که سربازان و ارتش آمریکا را در عراق نگهداری می کند.

جنگ عراق ثابت کرده است که آمریکا دارای نیروی نظامی کافی برای یک جنگ طولانی نیست. اگرچه وزارت دفاع آمار رسمی نداده است، ولی تخمین زده می شود که تعداد غیرنظامی هایی که توسط کمپانی های خصوصی استخدام و در عراق کار می کنند بیش از تعداد نیروی نظامی آمریکاست. بغیر از کسانی که وظایف خدماتی دارند، بقیه افرادی هستند که بطور تاریخی به آنها «سربازان مزدور» Mercenaries گفته می شود.

«تی موتی هیسا» Timothy Hisa در یک تفسیر سیاسی در «تایمز» می نویسد: «رومیها سربازان مزدور را یک راه حل فوری برای مشکلات نظامی خود یافتند، ولی این راه حل فوری موقت، تبدیل بیک نیروی دائمی شد. زیرا رومی ها متوجه شدند تامین ارتش رومی از نظر مالی و سیاسی دیگر قابل ادامه نبود. بگذارید امیدوار باشیم که آمریکا سرنوشت رومیها را در این زمینه تکرار نکند.»

Posted by shahin at 11:55 PM | Comments (0)

کدام یک؟ رفسنجانی یا احمدی نژاد!

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

پیمان فرزانه

مردی که در جوانی کتاب زندگینامه امیرکبیر را نوشت و روزگار، او را به قدرت رسانید و بر جای امیرکبیر، بر مسند صدراعظمی که حالا ریاست جمهوری شده بود نشاند، متاسفانه چه به دلیل طمع ورزی شخصی و یا ساختار قدرت، هیچگاه امیرکبیر نشد، اما «قارون» دوران گشت! مرد قدرتمندی که سال ها نزدیک ترین مشاور آقای خمینی، هشت سال فرمانده ارتش و سپاه او در جنگ ایران و عراق و هشت سال با قدرت تمام رئیس مجلس بود و هشت سال دیگر نیز رئیس جمهور دولت اسلامی که تمهیدات زیرکانه اش، آقای خامنه ای را بر مسند «ولی فقیه‌»، یعنی بالاترین مقام رهبری جمهوری اسلامی نشانید، کارش در انتخابات دوره پیش به جایی کشید که به احمدی نژاد، مرد بی نام و نشانی که از سوی سپاه و رهبری حمایت می شد باخت!

در دوسال اخیر، احمدی نژاد، به طور مستقیم و غیر مستقیم او و خانواده اش را به عنوان سوء استفاده چی و فاسد خطاب کرده است. ولی انتخاب رفسنجانی با ۴۱ رأی در برابر آقای جنتی با ۳۵ رأی به ریاست مجلس خبرگان، اگرچه نشانگر شکاف سرنوشت سازی در جناح های قدرت در جمهوری اسلامی است، اما ظاهرا در این مبارزه قدرت، رفسنجانی را از محاکمه و محکومیت احتمالی نجات داد.

تردیدی نیست که سیاست های نابخردانه و پوپولیستی احمدنژاد که غالبا با حمایت های رهبری نیز همراه بوده است، جناح روحانیت محافظه کار و اصلاح طلبان حاکمیت اسلامی و حتی روشنفکران و مردم عادی ایران را به حمایت از مخالفان احمدی نژاد و دار ودسته او وادار کرده است. این عوامل و نیز حمایت علنی سلطان خراسان، یعنی آقای طبسی از رفسنجانی، سبب شد رفسنجانی که زخم خیانت دوست و دشمن خورده و تیر ملامت آشنا و غریبه را به جان چشیده، دوباره قدرت یابد. آن هم در مقامی که حق بررسی و نقد و عزل و نصب رهبری را داراست. شگفتا از نظام پرتضاد جمهوری اسلامی که رفسنجانی در ریاست شورای مصلحت، برگزیده رهبری است و در ریاست مجلس خبرگان حق تعیین رهبری را دارد!

اکنون بایستی دید که‌آیا رفسنجانی از گذشته دردناک خود پند گرفته است که به جای باندبازی و ثروت اندوزی، به دنبال آرمان جوانی خود و به راه امیرکبیر برود و در خدمت مردم و اصلاح ساختار ناهنجار حکومت اسلامی قرار گیرد؟

واقعیت این است که تنها خواست رفسنجانی مطرح نیست. در مقابل جناح مخالف رفسنجانی، مقام رهبری، مقام ریاست جمهوری، روحانیون فوق محافظه کار مانند مصباح یزدی و از همه قوی تر سپاه پاسداران ایستاده اند که فعلا دست و پای رفسنجانی را بسته اند. راه او بی گمان بایستی سیاست ملایم و مدارا با مخالفان، با خواستن آزادی های نسبی برای روزنامه ها، تعدیل سیاست به نفع مردم و یارگیری درنیروهای مسلح، پی گیری در سیاست خصوصی سازی و مبارزه با فساد و بدون تردید، تلاش در ایجاد کار در بخش خصوصی باشد. همه این مسایل زمانی مقدور است که تنش زدایی در سطح ملی و منطقه ای و جهانی و به عبارت دیگر، برقراری رابطه درست و مثبت سیاسی با امریکا و شفاف سازی در مسئله اتمی مبتنی بر منافع ملی و نه ملاحظات ایدئولوژیکی در دستور کار او قرار گیرد.

رفسنجانی بایستی بتواند انتخابات مجلس هشتم را بدون مداخلات تنگ نظرانه شورای نگهبان و آقای جنتی، رئیس آن شورا، با آزادی نسبی به انجام رساند. چنین کاری با زد و بند های پشت پرده مقدور نیست، بلکه ائتلاف با همه گروه هایی که مخالف مداخله غیرقانونی شورای نگهبان هستند میسر می شود .

رفسنجانی اگر از گام نخست به سوی مردم و نهاد های مردمی دست دراز کند و مردم را در جریان کارها و هدف ها و پیشرفت ها بگذارد، بی گمان مردم از او حمایت خواهند کرد، گذشته را فراموش می کنند و برای به ثمر رساندن برنامه های اقتصادی و سیاسی دولت حاضر به فداکاری و تحمل مشکلات اولیه سرمایه گذاری های دولت هستند.

جلب اعتماد مردم و ایجاد رابطه درست و منطقی سیاسی و اقتصادی و تأمین امنیت ملی با برقراری آزادی نسبی و دست برداشتن از تنش آفرینی، نه تنها سبب جلب سرمایه گزاری های خارجی می گردد، بلکه درآمد های نفتی نیز به جای تقویت سپاه و خرید سلاح، صرف ایجاد کار و ساختن کشور خواهد شد. ایجاد کار و رفاه اقتصادی و‌آزادی های نسبی همگی در جهت تقویت جناح های اصلاح طلب و ضعف تندروان و زوال نفوذ اقتصادی و سیاسی سپاه و جنگ طلبان خواهد شد. آیا توان شکیبایی فعال در جامعه ایران برای پی گیری این سیاست ها وجود دارد؟

آنچه در این میان می تواند به رفسنجانی و متحدان سیاسی او کمک کند وجود محمود احمد نژاد به عنوان رئیس جمهور، به ویژه در مسافرت به آمریکاست. احمدی نژاد سواد سیاسی و‌آگاهی جهانی ندارد. اگرچه با حمایت رهبر به مقام ریاست جمهوری رسید و با خرج کردن پول نفت طرفدارانی خریده و سخنهای تعصب آلود اسلامی می زند و در نتیجه قشری از توده عوام متعصب را گردخود فراهم آورده است، اما در خارج از ایران و به ویژه در میان مردم کشورهای پیشرفته، جز نفرت و تمسخر چیزی به دست نیاورده است.

آگاهی دینی و سیاسی احمدی نژاد در حد رفتن به مسجد و گوش سپردن به سخنرانی ملای واعظ است. آشکار است که چنین مطاع گندیده ای خریدار خارجی ندارد و با چاشنی ستیزه گری علیه امریکا،به درد همان توده عقب مانده ایران و کشورهای اسلامی خاورمیانه می خورد.

احمدی نژاد به این شنیده های پای منبر به چشم دانش و حقایقی غیرقابل تغییر نگاه می کند و باوری کورکورانه دارد. متاسفانه این جهل مرکب در او غروری ایجاد کرده که در خارج از کشور هم بدون خجالت و با پررویی آنها را به صورت حقیقت مطلق و به شکل موعظه و روضه خوانی بیان می دارد.

او در اینجا سخن از آزادی ملت ها و لزوم این آزادی ها در دنیای امروز می گوید. سخن از زورگویی دولت ها به میان می آورد و از لزوم عدالت در کشورها می گوید. او خیال میکند آنها نمی دانند که او نماینده نظامی است که حق رأی دادن آزاد را با برقراری شورای نگهبان از مردم گرفته است و دولت او با زندانی کردن روشنفکران ، دانشجویان، فعالان زنان و بستن روزنامه ها، یکی از زورگوترین حکومت های جهان است. عدالت اجتماعی را نماینده حکومتی مطرح می کند که تفاوت طبقاتی در درون آنها بی سابقه است و رانت خواری شیوه معمولی نظام آنها است. آیا رئیس دانشگاه کلمبیا حق ندارد او را نادان و دیکتاتور خطاب کند؟گرچه من شخصاً با این رفتار دو ر از نزاکت سیاسی او مخالفم.

بهرصورت، رقیب رفسنجانی وگروه هم پیمان با او کسی است که به دلیل نادانی، برنامه های اقتصادی نادرستش در داخل، به شدت و روز به روز ضربه پذیرتر می شود و به همین دلیل نادانی و پرمدعایی و سخنان ناسنجیده اودر خارج از کشور، از هیچ احترام و ارزشی برخوردار نیست.

احمدی نژاد خودش نابوده کننده خویش است و بایستی دید رفسنجانی و گروه او می توانند و یا می خواهند به سوی مردم گام بردارند و به این اوضاع مسخره پایان دهند یا نه؟ یا می گذارند احمدی نژاد با این شعارهای توخالی، اما نفرت انگیز،برای مردم امریکا، ایران را به کام ماشین جنگی امریکا بیاندازد.

Posted by shahin at 11:02 PM | Comments (0)

ازدواج دختر ایرانی با آمریکایی

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

شهلا صمصامی

خواننده جوانی نوشته است :
بتازگی یکی از دخترهای فامیل ما با یک آمریکایی ازدواج کرد.این چهارمین دختری است که از دوستان و خانواده ما با یک آمریکایی ازدواج می کند. مادر و مادر بزرگ من با این نوع ا زدواج مخالف هستند. مادرم می گوید ازدواج دختر ایرانی با پسر آمریکایی درست نیست و مشکلات زیادی در زندگی بوجود می آورد.

تفاوت مذهب، فرهنگ و زبان رابطه با آمریکایی را مشکل تر می کند. ولی وقتی من به زندگی کسانیکه با آمریکایی ازدواج کرده اند نگاه میکنم، به غیر از موضوع زبان که شاید کمی ارتباط با خانواده را مشکل تر می کند، مسئله دیگری نمی بینم . من در دوران تحصیل بویژه دانشگاه دوستان آمریکایی و غیر ایرانی ام بیشتر بود. هم اکنون در محل کارم با آمریکایی بیشتر از همه سر وکار دارم . برای من ارتباط برقرار کردن با آمریکایی بسیارساده است.
واقعیت اینست که من، برای مثال، آن تفاوتی را که مادرم از آن صحبت میکند حس نمیکنم. البته این بستگی به افراد دارد. بعضی ازآمریکایی ها ممکن است نسبت به مهاجران، مانند ایرانیها، بعنوان غریبه نگاه کنند، ولی آنها در اقلیت هستند.

در حال حاضر من قصد ازدواج ندارم، ولی دلم می خواهد این موضوع برایم حل شود. سئوال من اینست که آیا ازدواج با ایرانی یا غیر ایرانی درخوشبختی و آینده ازدواج تاثیری دارد یا نه؟

با سپاس از این خوانده عزیز باید بگویم که سئوال جالب و در عین حال مشکلی رامطرح کرده اند. از آنجایی که بخش مهمی از سئوال مربوط به خوشبختی و تضمین آینده ازدواج است، اجازه دهید ابتدا در این مورد صحبت کنیم.
بر اساس آمارهای موجود ،هم اکنون در آمریکا آمارطلاق بیش از 51 درصد است. در ازدواج های دوم این رقم به بیش از 60 میرسد و شانس موفقیت ازدواجهای سوم حتا کمتر است. در اینجا مسائلی که باید قبل ازازدواج بآن توجه شود توضیح میدهم .

مسائل مالی
مهمترین دلیل جدایی ها و طلاق مشکلات و مسائل مالی است. در شرایط کنونی آمریکا، برای تامین مخارج زندگی بطور معمول نیاز به دو درآمد است . پیش از ازدواج باید در مورد مسائل مالی صحبت کرد و متوجه انتظارات طرفین دراینمورد بود. به این منظور باید مشخص شود درآمدها در چه حدود است و با توجه به آن مخارج تعیین شود. برای مثال شروع زندگی با قرضهای سنگین اشتباه بزرگی است. پیش بینی کم شدن و یا زیاد شدن درآمد در نظر گرفته شود و بطور دقیق معلوم گردد چه کسی مسئول پرداخت صورتحساب هاست .

هر اندازه عشق و هیجان در شروع زندگی وجود داشته باشد، واقعیت اینست که فردای روز ازدواج باید با مسائل روزمره زندگی، مانند کرایه خانه یا قسط خانه ، قسط ماشین، قسط کارت اعتباری، آب، برق، تلفن، بیمه، خوراک، پوشاک وصد ها قلم مخارج دیگر روبرو شد. اگر در مورد این مسائل از قبل صحبت نشده و تصمیم گیری درست انجام نشود، همین امور مالی روزانه میتواند شروع اختلاف، بدبینی، و دلسردی از زندگی شود. دوام زندگی زناشویی بستگی باین دارد که زن و مرد در مورد مسائل مالی با یکدیگر صادقانه و واقع بینانه از پیش گفتمان داشته و حساب دخل و خرج خود را داشته باشند.
ازآنجایی که گرفتن کارت اعتباری در آمریکا ساده است، با قرض میتوان صاحب یک زندگی مجلل شد، ولی پس دادن این قرض ها میتواند تمام در آمد و سرمایه آینده را از بین ببرد.

شناخت دقیق از توانایی های مالی و انتظارات زن و شوهر قبل از ازدواج، مشکلات بعدی را کمتر خواهد کرد.

تعلیم و تربیت فرزندان
از مسائل مهم دیگری که غالبا موجب اختلاف و ناراحتی بین زن و شوهر هاست، موضوع فرزندان و نحوه تعلیم و تربیت آنهاست . اگر پیش از ازدواج در این مورد بحث و گفتگو شود، کمک بزرگی است. حتا توافق در مورد تعداد فرزندان و نحوه نگهداری از آنها بسیار مهم است. بچه دارشدن گاه میتواند بدون برنامه و اتفاقی باشد، ولی اگر در این مورد قبلا گفتگو شود، آمادگی بیشتر خواهد بود. برای مثال در مورد اینکه پس از بچه دار شدن چه کسی قرار است از نوزاد نگهداری کند، باید توافق بوجود آید. اگر قرا ر است، مادر که قبلا کار می کرده، در خانه بماند، تکلیف کار و شغل مادر چیست؟ اثرات مالی و غیرمالی چه خواهد بود. اگر قرار است افراد خانواده مانند مادر بزرگ از نوزاد نگهداری کنند نظر طرف دیگر چیست؟

یکی از موارد اختلافات خانوادگی اینست که پدر بزرگ و مادر بزرگ ها شیوه تربیت خودشان رادارند و ممکن است این شیوه مورد قبول زوج جوان نباشد. هر چه در این زمینه از پیش صحبت شود، فشارهای روحی در آینده کمتر خواهد بود.

مذهب
موضوع دیگر مذهب است. حتا زمانیکه هر دو دارای یک مذهب باشند، مسائلی مانند اینکه آیا باید اصولا بچه ها را مذهبی یا غیرمذهبی بزرگ کرد، مطرح خواهد بود. اعتقادات افراد، ریشه های عمییق دارد و باید در مورد این اعتقادات از پیش صحبت شود. مذهبی بودن یا نبودن برای افراد مختلف معانی گوناگون دارد. دراین سالهای اخیر، بسیاری از خانواده های ایرانی توجه بیشتری به مذهب دارند.مسئله مذهب باید مطرح شده و بین زن و مردی که قصد ازدواج دارند حل شود.گاه نظرات خانواده هم می تواند در اینمورد مشکل ساز باشد. اگر دختری با پسری که خودش مذهبی نیست، ولی خانواده اش مذهبی است ازدواج میکند باید بداند خانواده پسر چه انتظاراتی از او دارند و این انتظارات تا چه حد قابل قبول است. مسائل مذهبی و معنوی باید از پیش تا حد امکان حل شود.

روابط خانوادگی
یک زن و شوهر جوان ممکن است در ابتدا متوجه اهمیت روابط خانوادگی نباشند، ولی واقعیت اینست که خانواده در درجه اول حامی، پشتیبان و کمک دهنده به یکدیگر هستند. در عین حال دخالت های خانوادگی هم می تواند مشکل ساز باشد. اگر دختر یا پسری به خانواده خود بسیارنزدیک بوده و در همه موارد خانواده در زندگی او شریک بوده است، بدون شک این نزدیکی پس از ازدواج هم ادامه خواهد یافت. حال اگر همسر برای مثال مستقل از خانواده بزرگ شده و روابط نزدیکی با پدر و مادر یا خواهرو برادر ندارد، این خود میتواند موجب اختلاف بین زن و شوهر شود.

در فرهنگ های سنتی، مانند فرهگ ایرانی، نزدیکی خانوادگی موجب غرور و افتخار است، ولی این نزدیکی میتواند استقلال زندگی جوانان را بخطر اندازد. شناخت قبلی از نحوه ارتباطات خانوادگی و انتظارات خانواده ، مشکلات بعدی را کمتر خواهد کرد.

ازدواج با غیر ایرانی
تمام عواملی که بحث شد درازدواج با ایرانی یا غیر ایرانی اهمیت دارد،ولی ازدواج با غیرایرانی شاید چالش های بیشتری بهمراه داشته باشند. یکی از این مسائل مذهب است. اگر پسر و دختر دو مذهب متفاوت داشته باشند باید بطور دقیق و از پیش،در مورد اینکه بچه ها با چه مذهب بزرگ شوند صحبت شود.
برای مثال، وقتی دختر ایرانی مسلمان با یک مرد آمریکایی مسیحی ازدواج می کند، سئوالات زیادی در این مورد بوجود می آید؛آیا مذهب برای این زوج اهمیت دارد؟ آیا میتوانند مذاهب خود را نگهدارند و یا یکی مذهب دیگری راقبول کند؟ بچه ها مسلمان هستند، مسیحی هستند یا هردو؟ البته خانواده هایی هستند که پدر و مادر با توافق یکدیگر، بچه ها را هم با مذهب مسیحی وهم اسلام آشنا می کنند. این کار ساده ای نیست، ولی با برنامه ریزی و توافق قبلی قابل عمل است.

بغیر از مذهب، موضوع سنت است هر ملتی سنت های ویژه خود رادارد. ایرانیها به سنتهای خود مانند نوروزخیلی اهمیت میدهند. در آمریکا هم سنت های ویژه ای مانند کریسمس و روزشکرگزاری وجود دارد. چنانچه زن و شوهر در این گونه مسائل توافق و همفکری داشته باشند میتوانند تمام این سنت ها را رعایت کرده و زندگی خود و بچه هایشان را زیباتر و غنی تر کنند.

زبان موضوع مهم دیگری است. در خانواده هایی که آشنایی بزبان انگلیسی وجود دارد و افراد خانواده وارد جامعه آمریکا شده اند، ازدواج موفقیت آمیز تر است. زبان، مهمترین وسیله ارتباط انسانهاست و همزبان بودن روابط را ساده تر می کند.در این حال، این عامل نیز بستگی به انعطاف پذیری طرفین دارد. اگر شوهر آمریکایی سعی کند که تا حدی زبان فارسی را یاد بگیرد و خانواده همسرش انگلیسی صحبت کنند مشکل کمتر خواهد بود.

از موارد اختلاف بسیار معمول میهمانی ها و گردهمایی هاست که غالبا همه اش به فارسی است و برای زن یا شوهری که فارسی نمیداند، شرکت در این گرد همایی های خانوادگی مشکل تر است.

بطورکلی در زمینه روابط خانوادگی یک تفاوت اساسی بین فرهنگ غربی و شرقی وجود دارد.

برای مثال خانواده های ایرانی بطور سنتی وابستگی بیشتری به یکدیگر دارند.در فرهنگ غربی از جمله آمریکایی، افراد خانواده مستقل تر تربیت می شوند . درفرهنگ غربی خانواده یعنی زن، شوهر و فرزندان. بقیه در درجه دوم هستند. درحالیکه در بسیاری خانواده های ایرانی مفهوم واحد خانواده وسیع تر است . در عین حال فراموش نکنیم که ما در آمریکا هستیم و بسیاری از سنت های قدیمی در اینجا تعدیل شده اند. نکته مهمی را که این خواننده عزیز مطرح کرده اند این است که با دوستان و همکاران خود راحت هستند و آن تفاوتی را که مثلا مادرشان حس میکند، اایشان نمی بیند.

وا قعیت این است که برای پدر و مادر های ایرانی که به آمریکا مهاجرت کرده اند مشکل است که خود را آمریکایی ببینند. ولی نسل دومی ها که در اینجا به دنیا آمده و بزرگ شده اند، ایرانی-آمریکایی هستند. اختلاف نسل، همیشه بین پدر و مادر ها و فرزندان وجود دارد، ولی در مورد خانواده های مهاجر این اختلاف نسل، اختلاف فرهنگ و زبان را هم شامل می شود.

پاسخ کلی که من می توانم به این خواننده عزیز بدهم اینست که یافتن همسر مناسب، مهربان، همفکر و متعهد به زندگی کار مشکلی است، چه ایرانی و چه غیر ایرانی. شرایط روحی، فکری و ذهنی افراد متفاوت است. با توجه باین خصوصیات و تفاوت ها، هر کس باید ببیند با چه کسی راحت تر است . هم زندگی با ایرانی، هم با غیر ایرانی میتواند موفقیت آمیز باشد و یا با شکست روبرو شود. مهمترین عامل اینست که دو طرف از رشد کافی فکری، ذهنی و احساسی برخوردار بوده و توانایی انتخاب درست را داشته باشند. همفکری، تفاهم یک عامل کلیدی است. برای گسترش بیشتر این همفکری باید از پیش در مورد مسائل مهم زندگی و انتظارات طرفین از یکدیگر و از زندگی مشترک صحبت شود.

همه انسان ها، صرفنظراز زبان، ملیت، نژاد و مذهب یگانه هستند. در عین حال همه مردم دنیا نقات مشترک زیادی با یکدیگر دارند. انتخاب همسر،بخشی با عقل و بخشی با قلب است. در نهایت، گذشت، تبادل نظر، حل مشکلات از راههای مسالمت آمیز، انعطاف پذیری، محبت و تعهد به خانواده، در طی سالها می تواند ضامن موفقیت ازدواج باشد.

Posted by shahin at 10:59 PM | Comments (0)