« October 2007 | Main | December 2007 »

November 30, 2007

نقد فیلم The Kingdom (قلمروپادشاهي)

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

SaeedShafa@aol.com سعید شفا

سینما و سینماگرانش همواره در صدد یافتن سوژه های جدید برای جلب تماشاگر هستند. جنگ تحمیلی عراق از این قاعده مستثنی نیست. در واقع این جنگ منبع غنی یی است برای یک سری فیلم که سینما شاهد آن خواهد شد.

نگاهی به گذشته، چه در طول و پس از جنگ های جهانی، کره، ویتنام...هزاران فیلم جنگی که اکثراً جنبه های تبلیغاتی دارند، ساخته و در تاریخ ثبت شده است که تماشاگران بی شماری داشته اند.

برخی به خاطر اهمیت تاریخی شان، برخی به خاطر «اکشن» آنها، و برخی به خاطر هدف های سیاسی و تبلیغاتی شان. فیـلم The Kingdom یکی از نخستین این فیلم ها، درباره جنگ عراق (سوا از فیلم های مستند) است.

داستان در عربستان اتفاق می افتد و اسم فیلم هم از همین جا ناشی می شود. تفاوتی که اینجا هست اینست که در عربستان هنوز کسانی که به عملیات انتحاری (نظیر عراق) دست می زنند دیده نشده که برای خود تازگی دارد. هر چند تعدادی از کسانی که در حادثه سپتامبر 11 دست داشتند شهروند عربستان بودند، و رابطه نزدیک خانواده بوش با خانواده سعود، همواره پرسش برانگیز بوده، اینها مکان فیلم را بیشتر بحث انگیز می کند.

فیلم از یک حمله انتحاری در منطقه محصور شده آمریکائیان در عربستان که منجر به کشته شدن تعدادی از ساکنان آن می شود آغاز، و با آوردن چند مأمور «اف بی آی» برای تحقیق ادامه، و با یک جدال خونین در انتها پایان می گیرد.

فیلم تا نیمه دوم خود سردرگم و مقدمه چین است. روی مسایل جنبی زیاد تکیه می شود به طوری که حتی مقدمه چینی آن راه به جایی نمی برد. چون هدف فصل نهایی و خونین فیلم است که فیلم HEAT ساخته «مایکل من» (که اینجا تهیه کننده فیلم نیز هست) را به خاطر می آورد. اما فیلم مسایلی را که از طریق اخبار برای عموم آشنا و معمول شده (پلیس سعودی می گوید مأمور زن «اف بی آی» نمی تواند در مجلس مردانه شرکت کند... پرنس سعودی هر کجا می رود دوربین ویدیو او را تعقیب می کند تا دیدارهای او را ضبط کند...)، مجدداً بهانه قرار می دهد تا در طرح داستانش تأکید بیشتری نداشته باشد. نامأنوسی فیلم هم از همین جا ناشی می شود که مکان فیلم با تماشاگر غریبه است. اگر چنین زمینه یی در عراق حادث می شد، قبولش آسان تر بود.
صحنه های خارجی فیلم در ابوظبی - امارات متحده عربی فیلمبرداری شده، اما کلیه صحنه های داخلی، اعم از درون ساختمان ها، خیابان هایی که صحنه های تیراندازی و قتل عام در آنها روی می دهد، در ایالت «اریزونا»ی آمریکا.
آن چه در فیلم مد نظر فیلمسازان است، رسیدن به غافله فیلم هایی در زمینه جنگ یا «تروریزم» است که دولت آمریکا به ویژه کابینه بوش سال هاست به خورد ملت دنیا داده و می دهند. اما مسئله اینجاست که تروریزمی که اینها مدعی اش هستند، از دید آنهایی که کشورهایشان مورد تعدی و تجاوز ژاندارم دنیا و دیگر کشورهای استعمارگر و امپریالیستی قرن بیست و یکم قرار گرفته متفاوت است. و چون این فیلم ها اکثراً توسط سینماگران آمریکایی ساخته می شود، جانب گیری درباره موقعیت زمان و مکان را می توان به وضوح در آنها دید. هر چند مردم عادی همواره قربانی و پیاده های این شطرنج «سیاسی-تبلیغاتی» دولت ها هستند، و مأموران دولتی و «رمبو» های آنها (اینجا -اف بی آی) آدم های خوب، و آن وطن پرستان مبارزه جو آدم های بد معرفی می شوند، در نتیجه یک طرفه به قضاوت می نشینند و همان بلایی را که سر سرخپوستان درآوردند، دارند سر مردم خاورمیانه در می آورند. در واقع «تم» کابوی ها و سرخپوستان قرن گذشته، این بار به صورتی دیگر و در زمانی دیگر، اما با همان هدف مخرب، زمینه یی را برای سینــماگران هالیوود مهیا کرده که این فیلم سرآمد آنهاست.

جنگ ویتنـام که پایان گرفت، «رمبو» (قهرمان ملی و افسانه یی آمریکا) قدم به عرصه وجود گذاشت تا حدی که با روس ها نیز در افغانستان درافتاد. اما از آن جا که آن «رمبو» (سیلوستراستالون)فرسوده و خسته شده، «رمبو» های جدیدی را روانه میدان خواهند کرد که این تازه اول مثنوی است!
بازی ها معمولی است، اما بازی«اشرف برحوم» که نقش «کلنل الغازی» را ایفا می کند، از بقیه مشخص تر است به طوری که اوست که با حضورش فیلم را تا حدی قابل قبول جلوه گر می سازد.

فیلم را گر چه «پیتر برک» کار گردانی کرده، اما سبک و امضای «مایکل من» تهیه کننده که خود کارگردان مشهوری است در تمامی فیلم سایه انداخته به طوری که صحنه ی قتل عام انتهای فیلم، همان صحنه ی معروف تیراندازی در فیلم «گرما» (HEAT) است که اینجا با پس زمینه عربستان دوباره سازی شده است.

Posted by shahin at 11:15 PM | Comments (0)

چرا سردرد؟ روزانه یک هشتم مردم آمریکا از سردردهای مزمن و میگرن که باعث جلوگیری از فعالیت آنان می شود رنج می برند

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

دکترمامک شکیب

کلاً پانزده درصد خانم ها و هفت درصد آقایان به سردرد مبتلا می شوند. پنج درصد سردردها از نوع سرطانی و بدخیم هستند و 95٪ بقیه ریشه دیگری دارند. در این موارد عناصری چون تغذیه، نرمش،ورزش و بررسی محیط کاری (Ergonomics) و توازن سیستم اسکلتی و عصبی نقش بسیار مهمی دارند. درمان سردرد می تواند از طریق دارو و یا توجه به نکات ذکر شده درباره آن صورت بگیرد

داروهای شیمیایی اگر چه در ظاهر سردرد را از بین می برند، اما هیچگاه به ریشه و عامل آن توجهی ندارند. آثار ثانوی این داروها چون ناراحتی معده، حالت تهوع، اسهال، یبوست، آلرژی، پولیپ بینی، سرگیجه، فشار خون پایین، اضافه وزن و در مورد داروی رایج Imitrex سکته قلبی می تواند باشد . همانطور که ملاحظه می کنید، در مقایسه با این علائم ثانوی، سردرد کم اهمیت می شود!

تغذیه یکی از عواملی است که احتیاج به توجه دقیق دارد. چنانچه در مقالات گذشته متذکر شدم همانگونه که اثر انگشت هر شخص منحصر به خود آن شخص می باشد، احتیاجات غذایی آن انسان نیز منحصر به خود اوست.

تنها از طریق Metabolic Typing که مطالعه دقیق بیوشیمی شخص می باشد، می توان متوجه شد که آن شخص چه غذاهایی را می تواند استفاده نماید. این غذاها به عبارتی کمترین فشار را بر سیستم های دیگر بدن و انفعالات بیوشیمیایی آن فرد می گذارد و در نتیجه تبدیل غذا به انرژی مثبت تسهیل می شود. هنگامی که بدن انرژی سالم، اکسیژن کافی و مواد غذایی سالم در اختیارش باشد، وقوع هرنوع بیماری از جمله سردرد کمتر و کمتر شده و نهایتاً به صفر میرسد. برای مطالعه بیشتر در مورد Metabolic Typing به سایت www.ifchiro.com و لینک Metabolic typing مراجعه نمایید.

بطور کلی غذاهایی چون شکلات، کافیین، قهوه، نوشابه گازدار، نمک و شکر زیاد، پروتیین نامناسب (پروتیینی که در لیست مشخصه Metabolic typing نمی باشد)، لبنیات نامناسب و الکل، عوامل شروع کننده و سازنده سردرد می باشند.

نرمش باعث باز شدن ماهیچه های گرفته در سر و گردن که اکثراً ناشی از کم تحرکی و یا بی تحرکی جامعه امروز است می گردد. حداقل 15 دقیقه در روز (5 دقیقه صبح، 5 دقیقه ظهر یا عصر و 5 دقیقه شب) را صرف نرمش های گردن و کمر بکنید. بسیار مهم است که نرمش را عجولانه انجام ندهید و با نفس های عمیق دم و بازدم ،مقدار اکسیژن وارد شده به بدن را افزایش دهید، چرا که کمبود اکسیژن خود باعث گرفتگی مفرط می گردد. از جمله نرمش های مهم و اکثراً فراموش شده باز کردن دهان به حد نهایی است که باعث کشیده شدن ماهیچه های فک می شوند که در صورت انقباض می توانند عامل سردرد گردند.

ورزش یکی دیگر از راه های درمان است . افراد مبتلا به سردرد می توانند از ورزش های آسان تا متوسط، چون پیاده روی و دوچرخه سواری متوسط استفاده ببرند. ورزش های سنگین خود می توانند باعث سردرد شوند، پس با توجه و مراعات این نکته آن ها را انجام دهید.

بررسی محیط کاری می تواند نقش بسزایی در مقابله با سردرد داشته باشد. بطور مثال استفاده از تلفن با گوشی (headset )، روبروی تلویزیون و کامپیوتر نشستن، موازی بودن آرنج و مچ دست با زمین در موقع تایپ کردن از نمونه توجهات صحیح می باشند که شدت و دفعات سردرد را کاهش می دهند.

توازن اسکلتی و عصبیتنها دستگاه کنترل کننده در بدن، دستگاه عصبی است که شامل مغز، نخاع و اعصاب منشعب از آن می باشد.

این دستگاه چنان مهم است که مغز و نخاع مورد حفاظت کامل «خانه ی استخوانی» خود یعنی جمجمه و ستون فقرات می باشند. همانند رهبر ارکستر، دستگاه عصبی( اعضاء ارکستر)، دیگر اندامها و سازمانهای بدنی را کنترل می کنند.در جایی که یکی از اعضاء ارکستر برنامه ی خود را صحیح اجرا نکند، تمام برنامه ی اجرایی آن ارکستر ویا بدن تحت الشعاع قرار می گیرد. زمانی بدن سالم است که دستگاه عصبی عاری از فشارهای بیجا باشد. پژوهش های علمی نشان داده اند که فشاری برابر وزن یک 10 سنتی (Dime) می تواند عمل عصب مربوطه را تا 60 درصد کاهش دهد. در جایی که این فشار (Nerve interference) وجود داشته باشد، بدن دچار بیماری می گردد. اگر این فشار ها و ناتوانی های اسکلتی در ناحیه گردن باشد، شخص به درد مبتلا می گردد.

دکترهای کایروپراکتیک متخصص در از بین بردن این عوامل هستند. در واقع زمانی که روشهای مختلف درمان سردرد، از جمله طب سوزنی، کایروپراکتیک، داروهای شیمیایی، نرمش و ورزش را هر کدام به تنهایی مورد بررسی قرار دادند، کایروپراکتیک تنها روش درمان برای آن گونه سردرد هایی بود که ریشه اسکلتی از نوع گردن داشتند.

توصیه من به شما این است که ترکیبی از تمام موارد ذکر شده در بالا را انجام دهید و تا حد امکان از مصرف داروهای شیمیایی بپرهیزید. این را بیاد داشته باشید که وجود درد، نمایانگر مسئله ای غیرعادی در بدن است و بزرگترین اشتباه کشتن درد، بدون بررسی ریشه بوجود آورنده آن است.

بیایید امروز قدم نخست را برای سلامت خود بردارید، چرا که سلامت شما در دست خود شما است.

Posted by shahin at 11:02 PM | Comments (0)

November 24, 2007

ایرانیان خارج ایرانیان داخل، آیا هیچ فکر کرده اید که وظیفه ما ایرانیان مقیم آمریکا در قبال ایرانیان داخل کشور و ایران چیست؟

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

hosseinih@hotmail.com دکتر حسین حسینی

آیا هیچ فکر کرده اید که وظیفه ما ایرانیان مقیم آمریکا در قبال ایرانیان داخل کشور و ایران چیست؟ آیا اصولاً کاری از دست ما ساخته است؟

تا آنجاییکه من می دانم، بسیاری از ایرانیان مقیم آمریکا با وجود گذشتن سال ها از مهاجرت شان، هنوز به فکر ایران و مردم داخل ایران هستند. بدون شک، وقایع چند سال گذشته و مسایل کنونی بین آمریکا و ایران ناخودآگاه هر روز ما را به فکر ایران و مسایل داخلی آن می اندازد.

شاید شما هم مثل من گاهی اوقات احساس ناتوانی می کنید که در این جریانات کاری از دستمان ساخته نیست. البته در میان ما گروه هایی هستند که بسیار فعال بوده و به قول خودشان در حال «مبارزه» می باشند.

در این نوشته من به این موضوع که آیا «مبارزه» این گروه تا چه حد مؤثر بوده و چه نتیجه عملی برای مردم ایران داشته کاری ندارم که این خود مبحث طولانی است.

تا آنجایی که من میدانم، اکثر ایرانیان مقیم آمریکا انسان های موفقی هستند و دوست دارند که در حدود امکانات خود، کمکی به هموطنانشان در ایران بکنند. آنها علاقه خاصی برای پیوستن به این و یا آن گروه سیاسی نداشته و لزوماً علاقه و اعتمادی هم به حکومت فعلی ایران ندارند.

راستی تکلیف این گروه که به نظر من اکثریت ایرانیان مقیم آمریکا را تشکیل می دهندچیست؟

به نظر من، همگی ما می توانیم در حد توانایی خود کارهایی انجام دهیم که به نفع ایران و مردم ایران باشد.

چندین راه که به نظرم میرسد به طور خلاصه مطرح می کنم. مطمئن هستم که شما هم می توانید نظرات خودتان را به این لیست اضافه کنید. در صورت تمایل لطفاً نظرات خود را برای من email کنید. البته این پیشنهادات آنقدر ابتدایی هستند که شاید برای شما توضیح واضحات باشد.

از قدیم گفته اند «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.» به نظر من اولین اقدامی که هر کدام از ما می توانیم انجام دهیم کمک به خانواده و نزدیکان خودمان، چه در آمریکا و چه در ایران می باشد. هیچ فکر کرده اید که صد دلار در ماه چه کمک بزرگی برای برادر و یا خواهر شما که در ایران با مسایل مالی و تورم و گرانی سرسام آور دست و پنجه نرم می کند می باشد؟ انجام این کار، یک وظیفه شخصی بوده و هیچ ربطی به دولت و یا نهادهای دولتی در ایران و یا آمریکا ندارد.

بعد از خانواده و نزدیکان، کمک به ایرانیان نیازمند، چه در آمریکا و چه در ایران یکی از راه هایی است که ما می توانیم مؤثر باشیم. این نویسنده شخصاً با تعدادی از ایرانیان نیازمند در آمریکا آشنایی داشته و باعث افتخار است که دیده ام چگونه دیگر هموطنان به کمک آنها آمده اند.

اگر خاطرتان باشد،چندین ماه پیش مقاله ای تحت عنوان «ایرانیان نیازمند در آمریکا» نوشتم که خوشبختانه مورد استقبال عده زیادی قرار گرفته است و بزودی نتایج آن را در همین رسانه به اطلاع همگان می رسانم.

آیا مایلید به یک نیازمند در داخل ایران کمک کنید، ولی به سیستم و یا نهادهای داخل ایران اعتماد ندارید؟! در اینصورت، این کار را به نزدیکان و یا افرادخانواده و دوستان خود در ایران بسپارید. آن ها مطمئناً بهتر از ما قادر به شناسایی و کمک به نیازمندان می باشند. بد نیست بدانید که صد دلار در آمریکا، وسایل آموزشی سالیانه یک دانش آموز را در ایران تأمین می کند.

البته اگر مثل من کمی خوشبین باشید و به سازمان ها و نهادهای غیرانتفاعی در آمریکا و ایران اعتماد می کنید، در آنصورت می توانید به این نهادها یا کمک مالی کنید و یا اینکه بطور افتخاری (Volunteer) کمک کنید.

خوشبختانه، مامرتباً شاهد تشکیل نهادهای جدید غیرانتفاعی در آمریکا و ایران هستیم و اگر خوب در مورد هر کدام تحقیق کنید مطمئناً نهادی که با عقاید و طرز فکر شما نزدیک باشد را پیدا خواهید کرد.

این نهادها در بسیاری از مسایل فرهنگی، اجتماعی، خیریه و مذهبی به دیگران کمک می کنند. بد نیست بدانید که کمک مالی به بسیاری از این نهادها شــامل معافیت مالیاتی نیز می شود. یعنی (Tax Deductable)هستند
از آنجایی که ایرانیان مقیم آمریکا به طور کلی در کارهای حرفه ای و بازرگانی خود موفق می باشند یکی از بهترین و شاید آسانترین راه کمک به ایرانیان و ایران، انتقال اطلاعات و تجربیات به هموطنان داخل کشور است.
از آنجایی که انتقال چنین تجاربی شاید ناخودآگاه به قسمتی از تشکیلات دولتی ایران مربوط شود و عده ای علاقه خاصی به دولت و نهادهای دولتی داخل ایران ندارند، بهتر است در این مورد با دیگران مشورت کنیم.

به نظر من انجام چنین کارهایی مسلماً یک امر کاملاً شخصی می باشد و بستگی کامل به سلیقه و طرز فکر هر فرد در مورد ایران دارد. برای مثال اگر شما تجربه خوبی در سد سازی و یا جاده سازی و یا کارخانه سازی دارید، بی شک کمک شما به انجام بهتر چنین پروژه هایی، کمک به ملت ایران است. و یا اگر شما در مدیریت رستوران، فروشگاه و غیره تجربیات خوبی دارید، انتقال آن به دوستان و یا آشنایان در ایران شاید کمکی به آنان باشد. بطور قطع دولت ها می آیند و می روند، ولی یک سد، یک کارخانه و یک جاده خوب، سرمایه ملی ما می باشد و متعلق به رژیم خاصی نیست. تأسیس یک مدرسه، دانشگاه و یا بیمارستان از جمله پروژه هایی است که افراد می توانند به هموطنان خود در ایران کمک کنند.

ناگفته نماند که گروهی از «مخالفان» دولت فعلی، مشارکت و انجام چنین کارهایی را کمک به دولت ایران می دانند.

همانطور که گفته شد این نوع مشارکتها کاملا بستگی به طرز فکر اشخاص دارد. به نظر من اگر پیش شرط ما برای کمک به ایران و ایرانیان تغییر وضع موجود باشد، شاید باید سال های سال منتظر بمانیم. بهتر است از خود بپرسیم با وجود شرایط فعلی و با توجه به واقعیات موجود، وظیفه عملی ما در مورد ایران و ایرانیان چیست؟ به یاد بیاوریم که وقتی زلزله خانمانسوز «بم» رخ داد چه حال و وضعی داشتیم. من به خوبی بیاد دارم که چگونه ایرانیان مقیم خارج به کمک هم میهنان خود شتافتند و و چقدر کنجکاوم که بدانم آیا این کمک ها به افراد نیازمند رسید یا خیر.

سال ها پیش از این، وقتی در ایران زندگی می کردیم، اگر اتومبیلی وسط خیابان دچار مشکلی می شد، به وضوح متوجه می شدیم که دیگران، بدون آنکه بدانند راننده کیست، چه مذهبی دارد و یا به چه گروه و یا سازمانی متعلق است، بلافاصله به کمک اتومبیل و راننده آن می شتافتند. این نوع رفتار یکی از بهترین نشانه های هویت ایرانی ماست.

به امید آنکه با داشتن چنین هویت و اخلاق خوب به کمک هموطنان خود در آمریکا و ایران بشتابیم.▪

Posted by shahin at 11:09 PM | Comments (0)

November 19, 2007

بذار یک کم دیگه بخوابم ...

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

مهدخت گیتی

داشتن یک خواب آسوده آرزوی همه ماست. اما گاهی مواقع این آرزو در حد رویا باقی می ماند و ما را در حسرت یک دقیقه اش باقی می گذارد. این پرونده با حجم انبوهی از اطلاعات باز شد تا شما آرزوی خود را از نزدیک ملاقات کنید.

همه ما، در هر سن و جایگاهی، تحول را به سادگی نمی‌پذیریم و تحول برایمان، با اضطراب و هیجانی نهفته و گاه بارز و آزاردهنده،همراه است. فرا رسیدن فصل درس و مدرسه برای کلاس اولی‌ها، تحولی بزرگ و برای با تجربه‌ها و دانش‌آموزان دیگر، دغدغه‌ای مجدد، پس از استراحت و تعطیلی تابستان است. در این بین، لزوم تغییر در زمان خواب و استراحت کودکان،هنگام شروع مدرسه و امتناع و لجبازی خاص آنها در مقابل خواب و استراحت، حکایتی به قدمت تاریخ دارد. اگر با آغاز درس و مدرسه همراه شود، به معضلی آزاردهنده تبدیل می‌شود.

در بررسی که در پی می‌آید، راهکارهایی برای تنظیم زمان خواب و استراحت دانش‌آموزان در هفته‌های اول شروع سال تحصیلی ارائه شده است.

خواب، معضلی کودکانه
با شروع فصل پاییز و فرا رسیدن سال تحصیلی جدید، یکی از مشکلات والدین - یعنی تنظیم زمان خواب و استراحت کودکان - نیز از راه می‌رسد. تغییری که چندان خوشایند کودکان نیست.

برای کلاس اولی‌ها ،تاکنون زمان مشخص برای خواب و بیداری وجود نداشته، که اگر هم داشته، با هر تفریج و گردشی به سادگی تغییر یافته و به هم خورده است. کمی بزرگ‌ها نیز، پس از سه ماه تعطیلی، علاقه‌ای به خوابیدن در زمان مشخص ندارند، چرا که به طور ذاتی از قرار گرفتن در چارچوب و قوانین می‌گریزند...

نخستین حرکت‌های به سوی نظم
خواب و استراحت کافی و در نتیجه شاداب بودن کودک، فراگیری بیشتر کودک را در پی دارد. اما پژوهش‌ها نشان می‌‌دهد، 25 درصد کودکان و والدین آنها ،بر سر مسئله خواب با مشکل روبه رو هستند، پژوهشگران راهکارهای ساده‌ای را برای تنظیم خواب کودک به این شرح ارائه می‌کنند:

- روی زمان خوابی که برای فرزندتان در نظر گرفته‌اید، تأکید داشته باشید، حتی اگر با مخالفت او رو به رو شدید. امّا تأکید شما نباید به صورت تحکم و دعوا بیان شود، بلکه با برنامه‌ریزی درست و گوشزد کردن زمان خواب و استراحت، به نتیجه مطلوب می‌رسید.

- در مقابل لجبازی فرزندتان صبر داشته باشید، دعوا و مجادله راه حل صحیحی نیست.

- از والدین موفقی که برنامه منظمی برای فرزندانشان در نظر گرفته و در اجرای آن نیز موفق بوده‌اند، کمک بگیرید.

- برای مدتی همراه فرزندتان بخوابید و بعد از به خواب رفتن او، از کنارش بلند شوید. در واقع، مقدمات خواب مثل مسواک زدن، پوشیدن لباس خواب و ... را همراه او انجام بدهید تا به گمان اینکه همراه شما می‌خوابد، لجبازی نکند. این کار دروغ گفتن به کودک نیست . همراه شدن و اطمینان دادن به او است.

چرا کودکان از خواب می‌گریزند؟
بسیاری از کودکان با وجود خستگی زیاد و خواب‌آلودگی، خوابیدن را دوست ندارند و برای بیدار ماندن با خود و دیگران نبرد می‌کنند.

دلیل این رفتار، پرتحرک بودن ذاتی کودکان و علاقه آنها به جستجو کردن، شناختن، کنجکاوی و بازی و تفریح است و به همین دلیل فکر می‌کنند با خوابیدن فرصت دست یافتن به تازه‌ها از بین می‌رود. از طرفی دوست دارند بزرگ بودن را تجربه کنند و دیگران آنها را کودک نپندارند.

روان شناسان به دلیل این شناخت‌ها، تأکید دارند که زمان خواب و بیداری کودکان باید براساس ویژگی‌های فردی آنها و میزان نیاز آنها به خواب یا به اصطلاح «ضریب خواب» تنظیم شود . این تفاوت‌های فردی نیز چندان متفاوت نبوده و می‌توان با اندکی تفاوت، برنامه دقیق و منظمی را در نظر گرفت. به ‌طور مثال، متوسط نیاز یک کودک 5 ساله به خواب و استراحت، 11 ساعت در طول شب است. بنابراین اگر کودک باید ساعت 7 صبح برای رفتن به مهد کودک یا مدرسه آماده شود، باید ساعت 8 شب خوابیده باشد. بنابراین با توجه به ویژگی‌های فردی، میزان تحرک هر کودک و خصوصیات خاص او زمان مناسبی را برای خواب و استراحت او در نظر گرفت. مشورت با متخصص اطفال نیز شیوه مناسبی است.

تنظیم زمان مناسب
تنظیم زمان مشخص برای خواب، ساعت بیولوژیک بدن را تنظیم کرده و ساعت خواب و بیداری کودک به طور طبیعی پس از گذشت مدتی منظم می‌شود.

اشاره کردیم که یک کودک 5ساله به 11ساعت خواب در طول شب نیاز دارد، از این رو می‌توان برنامه منظمی را به این شکل برایش در نظر گرفت:

7:30دقیقه شب، نوشیدنی گرمی مثل یک لیوان شیر (چای اصلاً توصیه نمی‌شود) به او بدهید، سپس از او بخواهید مسواک زده و به دستشویی برود. او را به رختخواب هدایت کنید و برایش کتاب بخوانید (کتاب‌های ترسناک اصلاً توصیه نمی‌شود).

ساعت 8، چراغ اتاق فرزندتان را خاموش کنید.

اگر این برنامه به‌طور مرتب و هر شب در ساعت معین تکرار شود، به عادتی فراموش نشدنی در کودک تبدیل می‌شود که پس از مدتی بدون نیاز به همراهی یا تذکر شما انجام ‌می‌شود.

هنگامی که فرزندتان خوابید، از ایجاد هر گونه سر و صدای ناگهانی جداً بپرهیزید، چرا که از خواب پریدن کودک باعث به هم ریختن زمان خواب او و کسلی و کلافگی او می‌شود.

تختخواب فقط برای خوابیدن است
با وجود تأکید روان شناسان برای تنظیم زمان مشخص برای خوابیدن کودک، اما نباید نکته‌ای را فراموش کرد و آن اینکه کودک باید زمانی به رختخواب برود که کاملاً آماده خوابیدن است، یعنی اینقدر خسته و خواب آلوده باشد که به محض رفتن به رختخواب، بخوابد. از طرفی نباید زمانی که کودک برای خوابیدن آماده است، کنار والدین و یا در اتاقش تلویزیون تماشا کند، به ویژه اگر در کنار والدینش و بدون آماده شدن برای خواب و یا دراز کشیدن در تخت خود، تلویزیون تماشا کرده و با همان وضعیت بخوابد.

خستگی، کلیدی برای خواب خوب
اشاره کردیم که کودک باید کاملاً خسته باشد تا خوب و راحت بخوابد. برای این منظور تنظیم برنامه‌ها باید در جهت تخلیه انرژی کودک باشد. پس لازم است تا عصرها برنامه‌های پرتحرک و ساعات پایانی شب، برنامه‌های کم تحرک‌تر در نظر گرفته شود. بازی‌های پر تحرکی مثل دوچرخه سواری، فوتبال، بسکتبال، شنا و ... بهترین گزینه است. اما کمی قبل از خواب، مطالعه کتاب، بازی با «پازل» و... توصیه می‌شود.

در حقیقت همان‌طور که بازی‌های پرتحرک، انرژی کودک را تخلیه می‌کند، بازی‌های آرام، ذهن او را برای خواب و استراحت آماده می‌کند. بازی با کامپیوتر و بازی‌هایی از این دست، پیش از خواب به هیچ وجه توصیه نمی‌شود. هر چند با شروع مدرسه نمی‌توان این برنامه‌ها را مانند قبل دنبال کرد، اما با برنامه‌ریزی صحیح می‌توان حداقل نیم ساعت را به بازی‌های پرتحرک اختصاص داد.

Posted by shahin at 11:24 PM | Comments (0)

November 16, 2007

آیا شکنجه رواست؟، ما نمی بایست در پروسه ی پیشبرد روابط دمکراتیک در جهان برون، ظوابط آنرا در درون زیر پای گذاریم.

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

دکتر مایکل کاظمی

به دنبال انتشار متن نظریه ی «وزارت عدلیه» (Justice Dept.) دولت «پرزیدنت بوش» مورخه ی ژانویه 2002 به امضاء ‌Jay Bybee در رابطه با مشروعیت اعمال شکنجه ی اسرای جنگی، نهادهای تبلیغاتی دولت و توجیح گران آن با ابراز «شگفتی» چنین روشهایی را مغایر خصلت عملی دولت دانسته و انتشار این مدرک را از جانب روزنامه «نیویورک تایمز» نمونه ای دیگر از توطئه «چپ گرایان لیبرال» جهت آلودن افکار عمومی قلمداد نمودند.

حال آنکه با در نظر گیری کارنامه ی نه چندان درخشان دولت «جرج بوش» در شش سال گذشته، خصوصاً در زمینه ی حفاظت از حقوق دمکراتیک، آنچه باعث شگفتی است نه نظریه ی مذکور، بلکه نقش دولت در تکذیب واقعیات و تبحر مبلغین آن در نفی قدرت تفکر و استدال جامعه می باشد.

عملکرد عناصر ارتش در زندان «ابوقریب»، احیای دادگاه های ویژه بدور از ظوابط محاکماتی، محرومیت زندانیان جنگی از حقوق بین المللی، از جمله حق انتخاب وکیل مدافع، تضعیف حق دفاع از خود در داد گاه های فدرال (Habeas Corpus ) ربودن و گسیل مظنونین به کشورهای دیکتاتوری وابسته جهت اخذ اعتراف از طریق اعمال خشونت (Rendition) و استراق سمع بدون مجوز قانونی اتباع کشور به عنوان بخشی از عملکرد های فراقانونی دولت پشتوانه ی منطقی بر تأئیدیه ی فاش شده می باشند.

نظریه ی وزارت «عدلیه» در رابطه با مشروعیت شکنجه که تکلیفاً با دیگر سیاست های نامبرده متضاد نبوده، با تأکید بر خصوصیات زمان و تاکتیک جنگ، مفاد قطعنامه ی ژنو را شیوه ای کهنه قلمداد کرده و با دستاویزی به فرضیات سیاسی و سفسطه های قانونی اسرای جنگی القاعده و طالبان را مشمول ظوابط قطعنامه ی مذکور ندانسته و نتیجتاً منع اعمال شکنجه مندرج در بند سوم، ماده اول «کنوانسیون اسرای جنگی قطعنامه ی ژنو» را ملاک عمل نمی شمارد.

برداشت دولت از حوزه ی عملی و قانونی قطعنامه ی ژنو در مغایرت با استدلال منطقی و حقوقی، استناد به مشابهات تاریخی را نادیده گرفته و در این راستا مواضع استوار قانونی را قربانی مصالح سیاسی می نماید. این تحلیل ظاهراً پشتیبان امنیت ملی، با تقلیل قدرت اجرایی قوانین بین المللی از جمله مفاد قطعنامه ژنو، عنصر اتحاد بین المللی را آسیب رسانیده و با خدشه دار نمودن نظام همکاری لازم ما بین دول دوست، عملاً وحدت متحرک در زمینه ارتباطات انتظامی و اطلاعاتی را تضیعف نموده و نتیجتاً تأثیراتی منفی در مبارزه با تروریسم جهانی خواهد داشت.

شرایط خاص سیاسی جهان کنونی، مناسبات و روابط تجربی نوینی را در دستور کار قرار داده که مستلزم گسترش همگرایی تحولات و مناسبات نوین اخلاقی سیاسی و استراتژیکی می باشد. بدون بررسی دقیق این نظام جدید جهانی، هرگونه فعالیتی در صحنه ی مبارزه با تندروی های سیاسی و عقیدتی دستاوردهایی مثبت نخواهد داشت.

متأسفانه دولت وقت به لحاظ ساختار سیاسی خود و فشار ایدئولوگ های جناح «محافظه کاران نوین» بخش عمده ای از فعالیت امنیتی خود را در شش سال گذشته به رودررویی نظامی و گسترش تندروی های انتظامی اختصاص داده است. اعمال خشونت شکنجه وار اسرای جنگی بخشی از این حرکت می باشد.

صرفنظر از ضعف اعتبار قضایی، اعتراف ناشی از شکنجه، اعتقادات انسانی و باورهای متکی به حقوق دمکراتیک و حاکمیت قانون و ضدیت با آئین و استدلالات فاشیستی و اتوکراتیک قرون وسطایی نمی تواند تحت هیچ شرایطی اعمال شکنجه را به عنوان روشی دولتی تصدیق نماید.

یکی از ارکان مسلم جامعه ی دمکراتیک، ابطال عملکرد های ضدیتی و قبول طریقتی است که کیفیاً در تضاد با ریشه های معرفتی خشونت قرار گرفته و هرگونه استدلالی را در زمینه اعمال ضد انسانی نفی کند. کشتار وحشیانه ی بیش از 3000 انسان و شکنجه ی وابستگانشان از جانب عمال ارتجاع در 11 سپتامبر 2001 به همانگونه می بایست مورد نکوهش و تنفر قرار گیرد که عملکرد آنان که با دستپاچگی و کینه وارانه به کشتار و شکنجه ی اسرای زندانهای قرون وسطایی می پردازند.

در جهان امروز که بشریت به هزاره ی سوم قدم گذارده و در شرایطی که فرهنگ و تمدن انسانی از طریق امکانات ارتباطاتی قابلیت تأثیر گذاری مثبت را بر جوامع خودکامه دارد، جامعه ی سمبل آزادی و پاسداران ارزش های فردی نمی بایست به دولت اجازه ی تأیید عملکردهایی را دهد که جاهلان تاریخ به آن دست یازیده اند. حفظ ارزش های جامعه ی مردمی و حکومت قانون نه تنها مستلزم ساختار سیاسی دمکراتیک، بلکه نیازمند بکارگیری ارزشهای انسانی و دفاع از افکار و مناسباتی است که از لغزش پذیری جامعه به سوی ضدیت مادی و معنوی خویش جلوگیری نماید.

بگفته ای معروف، ما نمی بایست در پروسه ی پیشبرد روابط دمکراتیک در جهان برون، ظوابط آنرا در درون زیر پای گذاریم.

Posted by shahin at 11:59 PM | Comments (0)

ایران و جنگ جهانی سوم

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

شهلا صمصامی

اگر به چهار سال پیش برگردیم، می بینیم مهمترین موضوع روز صدام حسین، اتمی شدن عراق و خطر وجود سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی بود. مقایسه صدام با هیتلر و سخن از خطر چهارمین ارتش نیرومند دنیا برای آمریکا و جهان، زمینه ای برای شروع جنگ شد. این ها همه پیش از ۱۱ سپتامبر بود. امروز زمزمه های مشابه ای می شنویم. بتازگی «پرزیدنت بوش» در یک مصاحبه ی مطبوعاتی گفت: «اگر بخواهیم از جنگ سوم پیشگیری کنیم، باید جلوی دسترسی ایران را به دانش اتمی بگیریم».

«پرزیدنت بوش» همچنین اعلام کرد که باید از اروپا در مقابل خطر روز افزون ایران دفاع کرد. معاون رئیس جمهور «دیک چینی» ضمن ابراز نگرانی گفت: «اقدامات ایران برای ایجاد بی ثباتی در خاور میانه و برای سلطه یافتن در منطقه است. ما نمی توانیم اجازه دهیم که یک کشور پشتیبان ترور آمال تجاوزگرانه خود را دنبال کند». نا گفته نماند که تمام صلح دوستان جهان و کسانی که نگران ادامه ی خشونت در خاور میانه هستند، چه ایرانی چه غیر ایرانی، بر این عقیده اند که داشتن سلاح های اتمی نه تنها به ثبات ایران کمکی نخواهد کرد، بلکه می تواند عواقب شومی برای این کشور، خاور میانه و شاید دنیا داشته باشد. ولی در عین حال سخنان رئیس جمهور آمریکا که می گوید حتا دست یافتن به دانشِ ساختن نیروی اتمی ایران، می تواند به جنگ سوم بیانجامد، ادعای بسیار خطرناکی است.

نظیر این سخنان در مورد عراق و صدام حسین، به حمله و اشغال نظامی عراق انجامید. به این جهت، ناظران سیاسی بر این عقیده اند که سخنان اخیر رئیس جمهور و معاون وی می تواند زمینه ای برای بمباران مناطق ویژه ای در ایران باشد.

واقعیت چیست؟
«فرید زکریا» یکی از صاحبنظران آگاه امور خاور میانه در مقاله ای در «نیوزویک» این موضوع را مورد بررسی قرار می دهد. «زکریا» معتقد است که مباحث آمریکا در مورد ایران ارتباط خود را با واقعیت از دست داده است.

برای نمونه «زکریا» به سخنان «نورمن پاد هورتز» Norman Podhoretz یکی از نظریه پردازان «نئوکنسرواتیو» که مشاور «پرزیدنت بوش» است رجوع می کند که می گوید: «رئیس جمهور ایران احمدی نژاد مانند هیتلر است، یک انقلابی است که هدفش تغییر سیستم جهانی و جانشین کردن آن با یک روند جدیدی است که تحت سلطه ی ایران بوده و قوانین مذهبی ـ سیاسی و فرهنگی اسلام افراطی در آن حکمرواست». «زکریا» اضافه می کند:«... و آقای «پادهورتز» هیچ مدرکی برای چنین ادعای تکان دهنده ای نیز ارائه نمی کند.»

واقعیت چیست؟ «زکریا» می گوید «واقعیت اینست که از نظر اقتصادی، ایران قابل مقایسه با کشور فنلاند است. بودجه ی دفاعی ایران سالیانه ۴،۸ بیلیون دلار است و از اواخر قرن ۱۸ به هیچ کشوری حمله نکرده است. در مقابل، تولید ناخالص ملی آمریکا ۶۸ برابر ایران است.

مخارج و بودجه نظامی آمریکا بیش از ۱۱۰ برابر این کشور است. در حال حاضر با تشویق آمریکا، اسرائیل و تقریباً همه کشورهای عربی، به غیر از عراق و سوریه، بی سر و صدا علیه ایران متحد شده اند و هنوز ما باور داریم که تهران در صدد برانداختن سیستم بین المللی کنونی بوده و می خواهد آنرا جانشین یک نظام اسلام فاشیستی سازد.»

«فرید زکریا» در مورد قدرت احمدی نژاد یادآوری می کند که زمانیکه محمد خاتمی در ایران رئیس جمهور بود، «کنسرواتیو»ها می گفتند که او قدرتی برای تغییر جامعه در ایران ندارد و قدرت واقعی با آیت الله خامنه ای است. این واقعیت است. ولی حالا که احمدی نژاد رئیس جمهور است، دست راستی ها در آمریکا ادعا می کنند که انگشت احمدی نژاد بر روی دکمه ی بمب اتمی است. در حالی که همه می دانیم ایران هنوز بمب اتمی ندارد. بر اساس گزارش «سیا» بین ۳ تا ۸ سال لازم است که ایران بتواند بمب اتمی بسازد که تا آن زمان احمدی نژاد ممکن است دیگر رئیس جمهور نباشد.

دخالت در امور عراق
اگر سخنان «پرزیدنت بوش» اعلان خطر جدی به حساب نیاید، بد نیست به سخنان یک مسئول عالیرتبه وزارت خارجه آمریکا توجه کنیم که می گوید: «سران حکومتی تهران مستقیماً نیروهای ایرانی را رهبری می کنند، نیرو هایی که دولت آمریکا معتقد است مسئول مرگ صد ها نفر از نظامیان آمریکاست.»
«دیوید ساتر فیلد»یکی از مشاوران عالیرتبه در امور عراق گفت: «هیچ شکی نداریم که سپاه پاسداران تحت رهبری یکی از رهبران ارشد حکومت ایران است». اهمیت این موضوع به این جهت است که بارها دولت آمریکا اعلام کرده است که مواد منفجره که به قتل سربازان آمریکایی می انجامد، توسط نیروی نظامی و مأموران امنیتی حکومت ایران در اختیار «ملیشا»ی عراق قرار می گیرد. بارها مقامات دولتی و ارتش آمریکا سپاه قدس را مسئول دخالت های نظامی در عراق دانسته اند. اخیراً ژنرال ارتش آمریکا «دیوید پترایس» David Petraeus در مصاحبه ای در مورد مسائل امنیتی عراق گفت: «ایران از طریق سپاه قدس اسلحه، مهمات و تعلیمات نظامی در اختیار «ملیشا»ی عراق می گذارد».
به این ترتیب سخنان «پرزیدنت بوش» مبنی بر اینکه امکان دارد جنگ سوم آغاز شود ،اگر ایران به بمب اتمی دست یابد و سخنان «دیک چینی» که آشکارا اعلام کرد آمریکا و متحدان آن نخواهند گذاشت ایران به بمب اتمی دست یابد، زنگ خطر بزرگی برای حمله به ایران است.

در عین حال عدم توجه حکومت ایران به در خواست های اتحادیه ی اروپا و آمریکا به این احساس ناامیدی و سوء ظن می افزاید.

افزایش تحریم اقتصادی
دولت «جرج بوش» بتازگی به تحریم های اقتصادی علیه ایران افزود. در دو سال گذشته آمریکا کوشید متحدان اروپایی خود را قانع کند که یک تحریم اقتصادی وسیع و همه جانبه را در مورد ایران بانجامد برسانند. ولی آمریکا، اتحادیه ی اروپا، چین و روسیه به نتایج یکسانی در این زمینه نرسیدند.
تحریم های اقتصادی آمریکا سابقه دار است، و بخش مهمی از آن بر می گردد به سال ۱۹۸۴ که وزارت خارجه آمریکا از ایران بعنوان کشوری که تروریسم را حمایت می کند نام برد. از آن زمان، هر نوع روابط اقتصادی بین آمریکا و حتا شرکت های آمریکایی با ایران قطع شد. تحریم های اخیر هدفش تحت فشار قرار دادن دولت، مقامات دولتی و سازمان های بانکی و مالی ایران است. این تحریم اقتصادی اخیر شامل وزارت دفاع، نیرو های نظامی و سازمان های وابسته به آن، بانک صادرات و شعبات وابسته، بانک ملی و تمام شعبات وابسته، بانک ملت و شعبات وابسته می باشد.

همچنین پنج تن از رؤسای سپاه پاسداران و 9 بیزنس دیگر و برخی دیگر از سازمان های دولتی و غیر دولت جزء این لیست می باشند. آمریکا می تواند با این تحریم های جدید بخش مهمی از ارتش ایران و هر کس که در داخل و یا خارج از ایران با ارتش معاملات دارد را تحت فشار شدید مالی قرار دهد.
تحریم های اقتصادی که در دو سال اخیر بوجود آمد، مشکلات زیادی برای به ویژه امور تجارتی در ایران بوجود آورد. این تحریم های جدید بدون شک برای مقامات دولتی، تجار و مردم عادی مشکلات بیشتری را بوجود خواهد آورد. از جمله انتقال پول به ایران تقریبا غیرممکن است، بطوری که سفارت های خارجی در تهران برای مصارف خود از کارکنان سفارت می خواهند که پول نقد بهمراه خود بیاورند. اگر چه کشور های اروپایی بطور مستقیم در این تحریم ها شرکت نکرده اند، ولی ادامه ی معاملات برای شرکت های اروپایی با ایران مشکل تر شده است. زیرا در بازار وسیع جهانی امروز، کمپانی های بزرگ اروپایی و آمریکایی با یکدیگر ارتباطات مشترک داشته و جدا کردن این فعالیت ها کار ساده ای نیست. اگر چه انگلیس و فرانسه از این تحریم ها پشتیبانی کرده اند، ولی چین، روسیه و آلمان این تحریم ها را نپذیرفته اند. در حالیکه روابط «پرزیدنت بوش» با «پوتین» رئیس جمهور روسیه تیره تر می شود، مسکو و تهران بهم نزدیک تر شده و صحبت از اتحاد ایران و روسیه در مقابل آمریکاست.
ناگفته نماند این اولین باری است که ارتش کشوری تروریست خوانده می شود. سپاه پاسداران دارای ۱۲۵ هزار عضو نظامی و مأموران ضد اطلاعاتی است. ۱۴ عضو از 21 عضو دولت ایران و ۸۰ کرسی از ۲۹۰ کرسی مجلس متعلق به اعضای پیشین سپاه پاسداران است.

تئوری مرد دیوانه
در ۱۹۶۹ در حالی که جنگ ویتنام رو به وخامت بود، «پرزیدنت نیکسون» نقشه ای می کشد که روسیه شوروی و ویتنام را مجبور به مذاکره کند و آن استفاده از بمب اتمی بوده است. «نیکسون» این نقشه را «تئوری یک مرد دیوانه» خواند. «لوس انجلس تایمز» در یکی از سر مقالات اخیر خود می نویسد: «به نظر می آید که دولت «پرزیدنت بوش» هم قصد دارد این تئوری را به اجرا بگذارد. باین معنی که معاون رئیس جمهور «دیک چینی» آشکارا صحبت از بمباران پایگاهای اتمی ایران و مراکز سپاه پاسداران می کند تا شاید تهران به این وسیله تسلیم شود. اشکال عمده در این «تئوری مرد دیوانه» اینست که کاخ سفید می پندارد که مقامات ایرانی در این مورد علاقلانه رفتار خواهند کرد. ولی چنین نیست و رئیس جمهوری ایران می تواند از ما در این «بازی مرد دیوانه» پیش دستی کند. در شرایط عادی رئیس قوای سه گانه آمریکا می تواند از امکان حمله ی نظامی صحبت کند. بطور معمول رئیس جمهور باید بتواند با تهدید راه را برای مذاکره باز کند. ولی اکنون زمان متفاوتی است. به ویژه که «پرزیدنت بوش» و دولت او در گذشته، در مورد اینکه چه اقدامی برای حمایت از امنیت ملی آمریکا لازم است، قضاوت نادرستی داشته اند. حمله ی نظامی، آخرین اقدام است. در حال حاضر ارتش آمریکا با درگیری در عراق و افغانستان هیچ نوع آمادگی برای یک جنگ جدید را ندارد، بخصوص که ایران هیچ خطر فوری برای آمریکا نیست».

در این سر مقاله، اشاره به آخرین اطلاعات سازمان های جاسوسی و همچنین گزارش دریادار «مایک مک گانل» شده است که می گوید: «ایران تا ۲۰۱۵ قادر است بمب اتمی و یا موشک های بالستیک تهیه کند.»

در پایان نویسنده سرمقاله توصیه می کند که «پرزیدنت بوش» باید از تهدید ایران دست بردارد ،چه بطور غیر مستقیم وچه مستقیماً از طریق معاون رئیس جمهور، و اضافه می کند: «چنانچه در آینده لازم باشد که رئیس جمهور دیگری برای حمله ی نظامی به ایران اقدام کند، نیاز به اجازه کنگره و حمایت مردم امریکا دارد. در حال حاضر «پرزیدنت بوش» نمی تواند هیچ کدام را بدست آورد. وی باید به دیپلماسی قناعت کند».

اگرچه سازمان ملل و اتحادیه اروپا از عدم همکاری دولت ایران نگران و دلسرد هستند ولی هیچ کشوری آمریکا را در حمله ی نظامی به ایران حمایت نخواهد کرد. حتا اخیراً وزیر خارجه اسرائیل اعلام کرد که ایران تهدیدی برای اسرائیل نیست و گفت «پرزیدنت اولمر» می خواهد با ایجاد ترس، خطر ایران را بزرگ جلوه دهد. به یاد داشته باشیم در حال حاضر خطر بزرگی که صلح خاور میانه را تهدید می کند، موقعیت حساس پاکستان، خطر درگیری ترکیه با کردهای عراق و ادامه خشونت، خونریزی و نابسامانی در عراق است. عدم توجه به این مسائل حساس و تمرکز کردن روی ایران می تواند عواقب شومی برای آمریکا، خاور میانه و صلح جهانی داشته باشد.

Posted by shahin at 11:35 PM | Comments (0)

نقشه رهبران ایران، آوردن ماشین جنگی امریکا به ایران است!

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

غفور میرزایی

به نظر می رسید که در ایران آقای احمدی نژاد هر کاری دلش می خواهد می تواند انجام دهد و انجام هم می دهد. در دوران آقای خاتمی، به قول خود خاتمی، هر نه روز یک توطئه علیه برنامه های او انجام می گرفت. این چه معمایی است که اگر کارها و برنامه های دولت در جهت تنش آفرینی باشد، همه مقامات مؤثر کشور از رهبری و سپاه و وزارت دادگستری و دستگاه های امنیتی با او همکاری دارند و اگر بر عکس در جهت ایجاد آرامش منطقه ای و جهانی و آزادی نسبی داخلی باشد، همه با او مخالف و مشغول توطئه چینی هستند؟ آیا این تفاوت مدیریت و عُرضه داشتن یا بی عرضگی این دو رئیس جمهور است و یا آن که ماهیت نظام جمهوری اسلامی چنین است که با آرامش منطقه ای و جهانی و حقوق و آزادی های مردم در تضاد است؟

بهر صورت واقعیت نشان داد که آقای خاتمی با وعده وعیدهای بسیار، مردم را به هیجان آورد و بخصوص جوانان و زنان را به میدان انتخابات کشید و 80 درصد جامعه را به رأی دادن وادار کرد و بیش از هفتاد درصد آراء رای دهندگان را از آن خود کرد و نتیجه کار او پس از هشت سال ریاست جمهوری حتی پنج درصد وعده هایش هم نبود. بر عکس آقای احمدی نژاد با کمتر از سی درصد آراء روی کار آمده و در همه برنامه ها ی تخریبی خود موفق است. درست است که ایشان هم در برنامه های اقتصادی خود شکست خورده، اما با راهکارهایی که ارائه داده بود، شکست در آن برنامه ها از اول برای اهل فن روشن بود و هیچ کس هم در کار او تخریب نکرد ـ حتی هاله نور در سازمان ملل و امام زمان در جمکران و مقام رهبری و شورای نگهبان و سپاه پاسداران و بسیجیان و خواهران زینب و نمایندگان مجلس هم از زن و مرد او را حمایت کردند. اما نتیجه این حمایت ها، صرف نظر از خرابی اقتصاد کشور و بیکاری و گرانی و تورم و حیثیت ایران و ایرانی را پایمال کردن و زندان کردن هر کسی که از حق و عدالت سخن می گوید، ایران را به لب پرتگاه جنگی خانمانسوز کشانده است.

گره زدن غنی سازی اورانیوم به هستی و نیستی ملت ما، در حالی که ابرقدرت جهان و بیشترین کشورهای قدرتمند و پیشرفته،به دلیل عدم اعتماد به جمهوری اسلامی، با آن ـ یعنی با غنی سازی وسیله ایران مخالفند، چه معنی جز کشاندن جنگ به ایران دارد؟

غالباً می شنویم که سیاست بوش و نو محافظه کاران مسلط بر امریکا جنگ طلبانه است. اگر این نظر را قطعی فرض کنیم، آیا بایستی حکومت جمهوری اسلامی در راه سیاستی گام بردارد که امکان اجرای این سیاست را برای این نو محافظه کاران تسهیل کند؟ دولت ایران چه تمهیدها و سیاست هایی در راه خنثی کردن این سیاست ها بکار می برد؟ آیا نمی بایستی جلوگیری از جنگی که جز نابودی برای مردم ما و احتمالاً تجزیه ایران نتیجه ای ندارد، هدف اساسی ما باشد؟ متأسفانه چسبیدن به غنی سازی اورانیوم و ایراد سخنان بی حاصل و نصیحت پراکنی های بی معنی که جز تشنج آفرینی هیچ کمکی به حل این بحران کنونی نمی کند، چه دردی از دردهای مردم ما را درمان کرده است؟

استعفای یکی از تندروان بنامِ جمهوری اسلامی، یعنی آقای لاریجانی نشانگر آن است که دولت احمدی نژاد تحمل کمترین اختلاف سلیقه را هم ندارد. رفتن پوتین، رئیس جمهوری روسیه به ایران و توصیه های او به رهبری برای تعطیل موقت غنی سازی به منظور فراهم آوردن تفاهم میان امریکا و ایران، به مذاق سیاسی جناب احمدی نژاد خوش نیامد، در حالی که لاریجانی آنرا مفید می دانسته است.

احمدی نژاد، جوان کم تجربه ای-مانند خودش-بنام سعید جلیلی را به جانشین لاریجانی انتخاب می کند. جلیلی هم مانند احمدی نژاد فکر می کند که اعتقاد داشتن به دین اســلام حـلّال همه مشکلات است! شگفت انگیز، برداشتی است که این گروه از اسلام دارند ومعلوم نیست در کدام مکتب خانه فرسوده ای آن را فرا گرفته اند.

گویا آقای متکی نیز با احمدی نژاد موافق نیست که به تازگی فرموده اند پرونده ایران در سازمان ملل، مشتی ورق کاغذ باطله است. بقول ظریفی: ایکاش آقای احمدی نژاد دُرّ فشانی نمی کرد، زیرا هم خودش سنگین تر بود و هم ایران کمتر زیان می دید.

در شرایطی که رئیس جمهوری امریکا، کارهای جمهوری اسلامی را مقدمه جنگ سوم جهانی می خواند و دیک چینی می گوید ما اجازه نمی دهیم که ایران اتمی شود و اسرائیل برق آسا ساختمان ویژه پنهانی را در کوهستان های سوریه به عنوان یک آزمایشگاه اتمی بمب باران می کند و نه سوریه و نه حامی آن ایران، نه تنها امکان دفاع، بلکه جرئت اعتراض محکم هم ندارند، چگونه ایران می خواهد در صورت اقدام امریکا علیه تأسیسات نظامی و اتمی ایران از منافع ملی حفاظت کند؟

این شواهد نشان می دهد که روسیه با حمایت ظاهری از ایران ـ تا آنجا که می تواند، به عنوان برق اتمی و سلاح های دفاعی، ایران را میدوشد و به دنبال نقشه درگیر کردن و سرگرم کردن امریکا در نقطه هایی کوچک در خاور میانه و جهان است. ابر قدرت شوروی که با تجزیه اش، به روسیه فعلی به ارث رسید، قدرت هماوردی با امریکا را ندارد، ولی می تواند از فضای درگیری و ضعف امریکا، فعالیت و بهره وری بیشتری در منطقه برای خود پیدا کند و از ستیزه گری رهبران ایران علیه امریکا سود برد. ایران هم آلت دست روسیه و هم گاو شیر ده آنها شده است. گویا در ذهن ملاهای ایران، فقط امریکا، تصور امپریالیسم و استثمارگری است.

شاید هم نقشه رهبران ایران، آوردن ماشین جنگی امریکا به ایران باشد. زیرا امریکا با قدرت تخریبی خود می تواند طرح های اتمی و حتی کارخانه برق اتمی ایران را نابود کند، اما به جهت گرفتاریش در عراق و نیز مخالفت مردم در داخل امریکا قادر نیست به ایران سرباز بفرستد و حکومت ایران را مانند صدام حسین از میان بردارد.

بنابراین حمله تخریبی امریکا به ایران، لااقل در کوتاه مدت، دولت آخوندی را از شر برق اتمی که بیش از سی سال است آغاز شده خلاص می کند.بدین ترتیب، ملاها از دردسر پروژه اتمی که در تمام دوران حکومت بیست و هشت ساله شان، میلیاردها دلار هزینه در برداشته و سال هاست که می بایستی به تولید رسیده باشد و نرسیده، راحت می شوند و تقصیر ناکامی خود را به گردن امریکا می اندازند و با روضه خوانی و احسینا سر میدهند!

آنگاه که امریکا حمله کند اقتدار کامل کشور به دست سپاه و ملایان می افتد و کشتن و نابود کردن هر کس که از حقوق مدنی و سیاسی و حقوق بشر و آزادی مطبوعات و خرابی اقتصاد و گرانی دم بزند، به عنوان وضع فوق العاده و جنگی، عادی می گردد. ملاحظه می شود که حمله امریکا ،نعمت آسمانی برای ملایان و پاسداران آنها است. دنبال کردن چنین سیاستی از دولتی که از 21 وزیر آن 14 تن از سپاه پاسداران هستند، شگفت انگیز نمی باشد.

احمدی نژاد و گروه تندرو خیال می کنند که با کشتن آزادیخواهان و طالبان حقوق بشر دیگر حکومت آنان بدون مخالف خواهد بود و تا ابد ادامه خواهد یافت. آنها چون در موضع قدرت هستند ،مانند همه زورگویان تاریخ اشتباه می کنند. آنها زمان را گم کرده اند و در غفلت و غرور قدرت، زمان و تحولات زمانه، تفکر و نگاه امروزی جهان را فراموش کرده اند. آزادیخواهی و حقوق بشر طلبی از دل کشورهایی پدیدار شده است که مردم آن در زیر فشار استبداد و دیکتاتوری و حق کشی دست و پا می زدند. بنابراین هر چه فضا را سنگین تر و آزادی ها را محدودتر کنند، فریاد آزادی خواهی و حق طلبی بلندتر و رساتر می گردد. جمهوری اسلامی، نه شعور و سازمان دهی فاشیسم و نه شعارهای عدالت نما یانه تری از کمونیسم دارد. نگاهی به سرگذشت دستگاه هیتلری و استالینی، نشانگر آینده نظام های صدامی و خامنه ای است. دیروز نوبت او بود و در فردایی نه چندان دور،نوبت اینان و سایر دیکتاتورهایی است که ملت هایشان به رشد کافی یعنی فهم لزوم مردم سالاری رسیده اند و شهامت لازم برای پرداخت هزینه های آن را دارند.

Posted by shahin at 11:33 PM | Comments (0)

November 04, 2007

عامل افسردگی: وراثت یا محیط؟

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

مریم نورمحمدی

جالب‌ است‌ بدانید كه‌ طبق‌ آمار موجود، در جهان‌ ۴۲۰ میلیون‌ نفر به‌ افسردگی‌ دچار هستند كه‌ ۹۰ درصد آنان‌ امكان‌ بهبود ندارند و كسی‌ از این‌ واقعیت‌ سخنی‌ نمی‌گوید! تعداد كسانی‌ كه‌ از این‌ بیماری‌ رنج‌ می‌برند از بیماران‌ قلبی‌، ایدز و امثال‌ آن‌ كه‌ امروزه‌ بسیار از آنها سخن‌ گفته‌ می‌شود خیلی‌ بیشتر است‌...و این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ هنوز عوامل‌ افسردگی‌ به‌ صورت‌ كامل‌ شناخته‌ نشده‌اند. اگر این‌ یک بیماری‌، جسمی‌، سرطان‌ ناشی‌ از عوامل‌ محیطی‌ یا یک بیماری‌ همه‌گیر بود، روی‌ این‌ ارقام‌ و آمار به‌ طور وسیعی‌ در سراسر دنیا تبلیغ‌ و تاكید می‌شد، اما از آنجا كه‌ افسردگی‌ یک بیماری‌ بی‌ صداست‌ كمتر به‌ آن‌ توجه‌ می‌كنند و كمتر از آن‌ سخن‌ به‌ میان‌ می‌آورند!

نكته‌ جالب‌ توجه‌ آن‌ است‌ كه‌ افسردگی‌ از جهات‌ مختلف‌ شبیه‌ به‌ بیماریهای‌ دیگر است‌. عاملی‌ خارجی‌، یكی‌ از قسمتهای‌ بدن‌ را تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد و تعادل‌ بدن‌ را دچار اختلال‌ می‌كند. همچنانكه‌ در سرطان‌، بافتی‌ از بدن‌ به‌ طور غیرقابل‌ مهار رشد می‌كند، در افسردگی‌ نیز ناراحتی‌ شدید مشهود است‌. اقداماتی‌ كه‌ تاكنون‌ برای‌ مقابله‌ با دو بیماری‌ سرطان‌ و افسردگی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، در مهار آن‌ تا اندازه‌ای‌ موفقیت‌آمیز بوده‌ است‌ اما بشر همچنان‌ از این‌ دو بیماری‌ مهلک رنج‌ می‌برد.

غدد سرطانی‌ قابل‌ مشاهده‌ هستند، عكس‌برداری‌ از آنها امكان‌پذیر است‌ و معمولا می‌توان‌ آنها را برداشت‌. اما افسردگی‌ فقط‌ قابل‌ احساس‌ است‌. عضوی‌ از بدن‌ كه‌ در افسردگی‌ دچار اختلال‌ می‌شود، با احساس‌ و تفكر انسان‌ ارتباط‌ دارد. افسردگی‌ امری‌ واقعی‌ است‌، اما جنبه‌ ذهنی‌ دارد. و چون‌ یک بیماری‌ ذهنی‌ است‌، عكس‌العملی‌ كه‌ فرد در قبال‌ آن‌ اتخاذ می‌كند تاثیر بسزایی‌ بر آن‌ دارد. در اكثر موارد عكس‌العمل‌ انسانها در قبال‌ افسردگی‌ منفی‌ است‌ و قریب‌ به‌ اتفاق‌ آنها حتی‌ این‌ احساسات‌ را بیماری‌ به‌ حساب‌ نمی‌آورند و به‌ آن‌ اهمیت‌ چندانی‌ نمی‌دهند.

تا سال‌ ۲۰۲۰ میلادی‌ افسردگی‌ دومین‌ بیماری‌ عمده‌ جهان‌ خواهد شد. وقت‌ مفید بسیاری‌ كه‌می‌تواندصرف‌فعالیتهای‌مثبت‌شود،به‌واسطه‌ناتوانی‌ حاصل‌ از اضطراب‌ به‌ هدر می‌رود و از این‌ حیث‌ افسردگی‌ فقط‌ با بیماریهای‌ قلب‌ و عروق‌ قابل‌ مقایسه‌ است‌.

این‌ پیش‌بینی‌ بر اساس‌ تطبیق‌ فراوانی‌ فعلی‌ افسردگی‌ بر الگوی‌ جمعیتی‌ جهان‌ آینده‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. به‌علاوه‌ چون‌ جمعیت‌ جهان‌ در سال‌ ۲۰۲۰ میانگین‌ سن‌ بالاتری‌ خواهد داشت‌، احتمال‌ ابتلا به‌ این‌ بیماری‌ در آنها بیشتر است‌ و بعید نیست‌ رقم‌ واقعی‌ بیشتر از رقم‌ پیش‌بینی‌ شده‌ باشد!

از سوی‌ دیگر در حال‌ حاضر نیز فراوانی‌ این‌ بیماری‌ كاملا مشخص‌ نیست‌ و ممكن‌ است‌ افزایش‌ یابد. اگر چنانكه‌ برخی‌ اظهار می‌دارند، افسردگی‌ نتیجه‌ تجددگرایی‌ و اضطرابهای‌ ناشی‌ از آن‌ باشد، توسعه‌ موجب‌ شیوع‌ بیشتر آن‌ خواهد شد. همان‌ طور كه‌ ظاهرا در آمریكا جوانترها در مراحل‌ اولیه‌ زندگی‌ خود بیشتر دچار این‌ عارضه‌ می‌شوند.

امروزه‌ با آزمایش‌ خون‌، ادرار و عكسبرداری‌ به‌ هیچ‌وجه‌ نمی‌توان‌ افسردگی‌ را تشخیص‌ داد. از این‌ رو، پزشكان‌ برای‌ تشخیص‌ آن‌ به‌ فهرست‌ علائم‌ افسردگی‌ رجوع‌ می‌كنند. نتایج‌ آمار حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ افسردگی‌ از نظر ماهیت‌ ۳۹ نوع‌ است‌ و از نظر شدت‌ به‌ سه‌ دسته‌ خفیف‌، متوسط‌ و شدید تقسیم‌ می‌شود.

علائم‌ افسردگی‌ شدید عبارتند از: تنگ‌ خلقی‌ و بی‌حالی‌ و عدم‌ احساس‌ لذت‌ حداقل‌ به‌ مدت‌ دو هفته‌ كه‌ با برخی‌ عوارض‌ دیگر همراه‌ است‌. از جمله‌ تغییرات‌ وزنی‌ و بی‌نظمی‌ در خواب‌، خستگی‌ مفرط‌، ضعف‌ تمركز، احساس‌ تقصیر یا عدم‌ اعتماد به‌ نفس‌ و اندیشیدن‌ به‌ خودكشی‌. متخصصان‌ با انجام‌ آزمایشهای‌ متعدد دریافته‌اند كه‌ بین‌ ۴ تا ۱۰ درصد از جمعیت‌ جهان‌ به‌ افسردگی‌ شدید دچار هستند و ۱۰ تا ۲۰ درصد نیز هر از گاهی‌ با آن‌ درگیرند.

سازمان‌ بهداشت‌ جهانی‌ قصد دارد در ۱۵ كشور كه‌ این‌ بیماری‌ در آنها شایع‌تر است‌ جمعا روی‌ صدهزار نفرتحقیقاتی‌ انجام‌ دهد تا فراوانی‌ افسردگی، شدت‌ آن‌ و شرایطی‌ را كه‌ موجب‌ آن‌ می‌شوند، مشخص‌ كند.

مبتلایان‌ به‌ افسردگی‌ ممكن‌ است‌ چندان‌ به‌ بیماری‌ خود واقف‌ نباشند. آنان‌ بویژه‌ از بیان‌ موضوع‌ به‌ دیگران‌ می‌ترسند. زیرا آگاهانه‌ یا ناخودآگاه‌ درصدد گریز از ذهنیت‌ بدی‌ هستند كه‌ درباره‌ این‌ بیماران‌ وجود دارد.
آنان‌ فقط‌ اظهار می‌دارند كه‌ در قسمتی‌ از بدن‌ خود احساس‌ ناراحتی‌ می‌كنند و افسردگی‌ را به‌ یک ناراحتی‌ جسمی‌ نسبت‌ می‌دهند، بالطبع‌ پزشكان‌ نیز با آنان‌ مثل‌ بیماران‌ عادی‌ برخورد می‌كنند.

در سال‌ ۱۹۸۰ «آرتور كلینمن‌»، استاد روانشناسی‌ و انسان‌شناسی‌ دانشگاه‌ «هاروارد» دریافت‌ كه‌ ۸۷ درصد از كسانی‌ كه‌ به‌ بیماری‌ «شنینگ‌» مبتلا هستند (این‌ بیماری‌ در شرایط‌ معمولی‌ ایجاد می‌شود و خستگی‌، سرگیجه‌ و سردرد از علائم‌ آن‌ است‌) به‌ افسردگی‌ دچارند. او در مداوای‌ بیماران‌ خود داروهای‌ ضد اضطراب‌ را به‌ كار نبرد، بلكه‌ از داروهای‌ ضد افسردگی‌ و داروهای‌ گیاهی‌ كه‌ تجویز آنها معمول‌ بود استفاده‌ كرد. نتیجه‌ رضایتبخش‌ بود. البته‌ در ابتدا بیماران‌ در برابر این‌ داروها مقاومت‌ نشان‌ می‌دادند اما بتدریج‌ از این‌ روش‌ استقبال‌ شد.

در جای‌ جای‌ دنیا، افراد افسرده‌ پیدا می‌شوند و بدترین‌ خسارتی‌ كه‌ از این‌ وضعیت‌ گریبان‌ جوامع‌ را می‌گیرد، خودكشی‌ آنان‌ است‌. به‌ استناد تحقیقات‌ انجام‌ شده‌، ۱۵ درصد از كسانی‌ كه‌ به‌ افسردگی‌ شدید دچار هستند دست‌ به‌ خودكشی‌ می‌زنند و دو سوم‌ آنها به‌ طور جدی‌ به‌ خودكشی‌ فكر می‌كنند. سازمان‌ بهداشت‌ جهانی‌تعداد خودكشی‌ ناشی‌ از افسردگی‌ را در جهان‌ هشتصدهزار نفر در سال‌ تخمین‌ می‌زند، یعنی‌ بیش‌ از یک چهارم‌ شمار كسانی‌ كه‌ در اثر ابتلا به‌ سل‌ جان‌ خود را از دست‌ می‌دهند. شاید فكر كنید این‌ ارقام‌ تعجب‌ برانگیز توجه‌ دولتها را جلب‌ می‌كند، اما متاسفانه‌ چنین‌ نیست‌. مرگ‌ به‌ دلیل‌ بیماری‌ سل‌ قابل‌ تشخیص‌ است‌ و می‌تواند عواملی‌ را كه‌ به‌ آن‌ منجر می‌شوند رفع‌ و بیماری‌ را مداوا نمود. اما شناسایی‌ و مواجهه‌ با افسردگیهایی‌ كه‌ به‌ خودكشی‌ منجر می‌شود به‌ هیچ‌ وجه‌ كار آسانی‌ نیست‌. احتمالا اكثر كسانی‌ كه‌ به‌ بیماران‌ روانی‌ فكر می‌كنند آنها را خطرناک می‌دانند و تصور می‌كنند آنان‌ به‌ قتل‌ و جنایت‌ تمایل‌ بیشتری‌ داشته‌ باشند تا خودكشی‌. تحقیقی‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۹۷ در مورد میزان‌ انعكاس‌ مطالب‌ مربوط‌ به‌ روانشناسی‌ در جرایدانگلستان‌ صورت‌ گرفت‌ نشان‌ داد كه‌ ۴۶ درصد از كل‌ مقالات‌ جراید به‌ خشونت‌، بزهكاری‌ و بیماریهای‌ روانی‌ مربوط‌ می‌شد. اما حقیقت‌ آن‌ است‌ كه‌ فقط‌ ۳ درصد از بیماران‌ روانی‌ برای‌ دیگران‌ خطر دارند. در ۶۰ درصد از موارد خودكشی‌، شخص‌ قبلا دچار افسردگی‌ شدید بوده‌ است‌.

در دهه‌ ۶۰ بسیاری‌ از بیماریهای‌ روانی‌ را با شوک الكتریكی‌ درمان‌ می‌كردند. استفاده‌ از این‌ روش‌ درمانی‌ بسیار شایع‌ بود، اما پس‌ از مدتی‌ وضعیت‌ تغییر كرد. متخصصانی‌ كه‌ به‌ شوک درمانی‌ متوسل‌ می‌شدند در مقایسه‌ با روانكاوان‌ وجهه‌ و اعتبار نازلتری‌ یافتند. امروزه‌ شوک درمانی‌ را خاص‌ و عام‌ رد می‌كنند و آن‌ را آخرین‌ شیوه‌ درمان‌ به‌ حساب‌ می‌آورند. با این‌ همه،‌ باید شوک درمانی‌ را فنی‌ قوی‌ و موثر دانست‌، هر چند كه‌بسیاری‌ از بیماران‌ به‌ دلیل‌ آنكه‌ ممكن‌ است‌ حافظه‌ آنان‌ از بین‌ رود، از شوک درمانی‌ واهمه‌ دارند. مراكزدرمانی‌ غرب‌ دریافته‌اند كه‌ حال‌ بیش‌ از ۸۰ درصد از بیمارانی‌ كه‌ از افسردگی‌ شدید رنج‌ می‌برند، پس‌ از پنج‌ یاشش‌ جلسه‌ شوک درمانی‌ در طول‌ دو ماه‌ بسیار بهبود یافته‌ است‌.

بتدریج‌ و با گذشت‌ زمان‌ روشهای‌ جدید جایگزین‌ شوک درمانی‌ و روشهای‌ مشاوره‌ای‌ شد. نخستین‌ داروهای‌ ضد افسردگی‌ در مورد بیمارانی‌ كه‌ چندین‌ سال‌ روانكاوی‌ در مورد آنان‌ نتیجه‌ نداده‌ بود ثمربخش‌ واقع‌ شد.

لذا دكتر «اسكیلدكروت‌» تصمیم‌ گرفت‌ روانكاوی‌ را كنار بگذارد و به‌ مط‌العه‌ تاثیرات‌ بیوشیمیایی‌ این‌ داروها بپردازد.او هنوز از تاثیر این‌ اقدامات‌ كه‌ افسردگی‌ را در آمریكا از آسایشگاههای‌ بیماران‌ روانی‌ و تیمارستانها كلا زدوده‌ و آن‌ را به‌ مراكز مشاوره‌ منتقل‌ كرده‌ است‌ با شگفتی‌ یاد می‌كند.
امروزه‌ رقم‌ مراكز فروش‌ داروهای‌ ضد افسردگی‌ در سراسر جهان‌ به‌ ۷ میلیون‌ می‌رسد. انتظار می‌رود تا ۵ سال‌ آینده‌ این‌ رقم‌ به‌ تبع‌ تاكیدهایی‌ كه‌ بر استفاده‌ از جدیدترین‌ و موثرترین‌ داروها در فرآیند درمان‌ صورت‌ می‌گیرد، ۵۰ درصد افزایش‌ یابد.

برخی‌ دیگر از روانپزشكان‌ به‌ دنبال‌ یافتن‌ ریشه‌های‌ وراثتی‌ عوامل‌ زیست‌شناختی‌ افسردگی‌ هستند. یافتن‌ ژنهایی‌ كه‌ موجب‌ افسردگی‌ می‌شوند می‌تواند به‌ تشخیص‌ بهتر این‌ بیماری‌ و درمان‌ آن‌ كمک كند. این‌ امر همچنین‌ در درک بهتر از كاركرد عادی‌ ساختار زیست‌شناختی‌ انسان‌ كه‌ در جریان‌ افسردگی‌ دچار اختلال‌ می‌شود، نقش‌ مهمی‌ دارد. ارائه‌ یک مبنای‌ ژنتیک برای‌ افسردگی‌ ممكن‌ است‌ ثابت‌ كند كه‌ افسردگی‌ تحت‌ تاثیر عوامل‌ زیست‌شناختی‌ است‌، نه‌ عوامل‌ شخصیتی‌. مهمترین‌ دلیل‌ مدعیان‌ آن‌ است‌ كه‌ بیشتر كسانی‌ كه‌ از افسردگی‌ شدید رنج‌ می‌برند، بستگانی‌ دارند كه‌ افسرده‌ هستند و به‌ اختلالات‌ مشابهی‌ دچار می‌باشند، هر چند این‌ اختلالات‌ در آنها به‌ صورت‌ نهفته‌ وجود دارد و افسردگی‌ بیشتر آنان‌ ممكن‌ است‌ صرفا نتیجه‌ ظهور این‌ قابلیت‌ باشد.

از طرفی‌ خانواده‌ها علاوه‌ بر ژن‌ از نظر محیط‌ نیز مشابه‌ یكدیگرند. مطالعات‌ انجام‌ شده‌ روی‌ دوقلوهایی‌ كه‌ برخی‌ از آنها ژنهای‌ كاملا مشابه‌ دارند اما در برخی‌ دیگر نیمی‌ از ژنها مشابه‌ به‌ یكدیگرند، ثابت‌ كرده‌ است‌ كه‌ نقش‌ ژنها در خصوص‌ افسردگی‌ شدید، ناچیز است‌. در افسردگی‌ متوسط‌، ژنها هیچ‌ نقشی‌ ندارند و شیوع‌ این‌ نوع‌ افسردگی‌ در مردم‌، هنگامی‌ كه‌ شرایط‌ زندگی‌ سخت‌ می‌شود، در حقیقت‌ به‌ عوامل‌ محیط‌ی‌ برمی‌گردد.

یک محقق‌ موسسه‌ روانپزشكی‌ لندن‌ در زمینه‌ درمان‌ بیماران‌ روانی‌ نظر دیگری‌ دارد. او بر بررسی‌ ژنهایی‌ كه‌ میزان‌ مواد شیمیایی‌ مثل‌ «سرتونین»‌ و «نورپنفرین»‌ را مهار می‌كنند تاكید دارد. اما مطالعه‌ ژنهای‌ نسلهای‌ قبلی‌ بیماران‌ روانی‌ در خانواده‌هایی‌ كه‌ مشكل‌ روانی‌ دارند تنها معدودی‌ از ژنهایی‌ را كه‌ در امر نقش‌ دارندمشخص‌ خواهد كرد.

یک محقق‌ دیگر نیز طرح‌ جالبی‌ دارد. او معتقد است‌ می‌توان‌ با اجرای‌ یک طرح‌ كلی‌ مشكل‌ را حل‌ كرد. او می‌گوید باید «دی‌. ان‌ .ای‌» یكهزار بیمار را كه‌ از نظر شدت‌ بیماری‌ روانی‌ و عكس‌العملهای‌ ژنتیک در قبال‌ آن‌ با یكدیگر تفاوت‌ دارند، از نظر همه‌ شاخصهای‌ ژنتیک كه‌ تاكنون‌ مشخص‌ شده‌ است‌ بررسی‌ كرد. سپس‌ باید این‌ ویژگیها را با ویژگیهای‌ یكهزار فرد سالم‌ و طبیعی‌ مقایسه‌ نمود. هنگامی‌ كه‌ تفاوتها مشخص‌ شد، گروه‌ تحقیق‌ باید دو هزار نفر را به‌ عنوان‌ نمونه‌ مورد بررسی‌ قرار دهد تا دریابد كه‌ آیا این‌ تفاوتها با بیماری‌ روانی‌ ارتباطی‌ دارند و می‌توان‌ با استفاده‌ از آنها بیماران‌ روانی‌ را شناسایی‌ كرد یا خیر. این‌ كار ده‌ سال‌ پیش‌ میسر نبود، اما امروزه‌ كه‌ فن‌آوری‌ دانش‌ ژنتیک پیشرفت‌ شایانی‌ كرده‌ است‌ به‌ سرعت‌ می‌توان‌ این‌ كار را انجام‌ داد.

دكتر «مک گافین»‌ امیدوار است‌ طرح‌ تحقیقی‌ او در طول‌ دو سه‌ سال‌ نتیجه‌ دهد.
به‌ نظر می‌رسد چند ژن‌ زمینه‌ افسردگی‌ را در افرادی‌ كه‌ دچار آن‌ هستند مهیا می‌كند و لذا برخی‌ از افراد وقتی‌ كه‌ با حادثه‌ای‌ در زندگی‌ مواجه‌ می‌شوند یا تحت‌ تاثیر سموم‌ شیمیایی‌ یا عفونتهای‌ زیست‌شناختی‌ قرار می‌گیرند، به‌ شدت‌ دچار مشكل‌ می‌شوند. اگر این‌ افراد قبل‌ از ابتلا به‌ افسردگی‌ شناسایی‌ شوند بدون‌ شک راههایی‌ برای‌ حل‌ مشكل‌ وجود دارد. مثلا می‌توان‌ با داروهای‌ ضد افسردگی‌ یا داروهای‌ جدید كه‌ خوشبختانه‌ كیفیت‌ آنها روز به‌ روز بهتر می‌شود مانع‌ از بیماری‌ شد. بیشتر این‌ داروها «بر نور پنفرین»‌ یا «سرتونین»‌ و معدودی‌ از آنها بر بخشهای‌ دیگر تاثیر می‌گذارند.

به‌ هر حال‌ افسردگی‌ بلای‌ عظ‌یم‌ قرن‌ ماست‌ و بهتر است‌ به‌ درستی‌ آن‌ را بشناسیم‌ و از عواملی‌ كه‌ آن‌ را به‌ وجود می‌آورند دوری‌ كنیم‌ و با در نظر گرفتن‌ یک برنامه‌ واقعی‌ و آگاهانه‌ برای‌ زندگی‌ خود و دیگران‌ بر این‌ مشكل‌ قرن‌ غلبه‌ كنیم‌.

Posted by shahin at 09:49 PM | Comments (0)