« April 2008 | Main

May 25, 2008

رد پای دل و دلدادگی زگهواره تا گور، دکتر نهضت فرنودی - روانشناس بالینی

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

اگر چه موضوع دلدادگی و دل سپردگی، وصال و فراق و شور و شوق بودن با یار و درد و رنج جدایی و فراق به اندازه ی عمر انسان و تاریخ بشر قدیمی است، ولی مطالعات علمی دلبستگی Attachment عملا توسط یک روانکاو انگلیسی بنام Bowlby «بولبی» (1909-1990) و در سال 1906 آغاز گردید. این پژوهشگر تیز بین در ابتدا در صدد پیدا کردن علت رنج و فشار فوق العاده نوزادی که از والدین خود جدا می شود بود. او متوجه شد که نوزاد یا کودک که احساس جدا مانده گی از والدین می کند، به مدت بسیار طولانی چه از طریق گریه، چه آویختن به این و آن و چه با نگاه و حرکات سر، به جستجوی مادر می پردازد که جلوی اضطراب، جدایی و وانهادگی را بگیرد.

ابتدا او حدس زد که شاید این تلاش های نوزاد برای به والدین آویختن یک مکانیسم دفاعی اولیه است که درد و رنج تنهایی و هراس کودک را کاهش بدهد. ولی او متوجه شد که این واکنش ها تقریباً در تمام خانواده ی میمون های شبه انسان نیز به همین صورت دیده می شود. از آنجا، او به این نتیجه رسید که این واکنش ها نتیجه یک پدیده تکاملی است و در انسان پیشرفته تر از بقیه میمون ها آشکار شده است.

«بولبی» نام این دسته رفتارها را رفتارهای دلبستگی و دلبندی یا Attachment گذاشت و گفت: جدایی کودک از کسی که از او نگهداری، حمایت و پرستاری می کند و به او آرامش می بخشد یا عشق می ورزد و حفاظتش می کند، سبب ظهور رفتارهایی می شود که نشانه ی وحشت و پریشانی است. کودک انسان مثل بقیه میمون های آدم نما، قادر به تغذیه و نگهداری از خود نیستند و لذا برای بقاء خود به بزرگترها و عاقل تر ها وابسته اند.

«بولبی» این بحث را مطرح کرد که در طول تاریخ تکاملی، نوزادانی که نزدیکی با یک بزرگسال یا با «والدین» خود را تجربه کردند، شانس بیشتری داشتند که به سن بزرگسالی و تولید مثل برسند. لذا به دلائل تکامل نوع و بقاء انواع، یک سیستم رفتاری بوجود آمده است که بشکل طبیعی، نزدیکی به مادر یا جایگزین مادر را بصورت یک ضرورت بیولوژیکی در آورده و این ضرورت بیولوژیکی در صورت کامیابی، سیستم رفتاری و شخصیتی اَمنی را بوجود می آورد که در بزرگسالی هم سبب شوق مندی، در نزدیکی به دیگران می شود. در حالی که اگر در کودکی این سیستم Attachment توأم با اضطراب و وحشت و یأس بوده باشد، میل و گرایش ما برای نزدیکی و تجربه ی دلبستگی به دیگران پیوسته با مانعی بزرگ که عبارتست از وحشت و اضطراب و عدم اعتماد مواجه می شود. و لذا دوری و دوستی را به نزدیکی و صمیمیت ترجیح می دهیم.

در نظریه «بولبی» کودک انسان تلاش بسیاری می کند که نزدیکی و امنیت را با مادر تجربه کند، ولی اگر تلاش او به ثمر نرسید و مادر حضور جسمانی یا عاطفی نداشت، با او جفت و جوری حسی پیدا نکرد و مراقب و محافظ او نبود، کودک جدایی و فراق دردناکی را تجربه می کند که عجز و ناتوانی او در کسب آنچه بشدت طلب می کند، سبب ظهور نوعی افسردگی و اضطراب و چیزی که شبیه فلاکت و واماندگی است، ظاهر می شود.

«بولبی» بر این واقعیت تکیه می کند که اگرچه هر چه درباره ی سیستم دلبستگی گفتیم کلیت نسبی دارد، ولی تفاوت های فردی کودکان با هم سبب می شود که درک کودک از نزدیکی و حضور مادر و سردی و گرمی او و احساس امنیتی که به طفل می دهد، تجربه ای متفاوت به کودک بدهد.

مطالعات «بولبی» را خانم «اینزورت» Ainsworth در آمریکا دنبال کرد و از طریق ایجاد شرایطی در یک لابراتوار تحقیقاتی مخصوص مادران و فرزندان یکساله، به این نتیجه رسید که اگر ما کودکان را در یک وضعیت «بیگانگی» از مادران جدا کنیم و سپس مادر را به کودک باز گردانیم از نوع اضطرابی که کودکان تجربه می کنند و نوع آرامشی که پس از بازگشت مادر به آنها دست می دهد یا نه، سه نوع و یا سه الگوی دلبستگی پیدا خواهیم کرد.

اول دلبستگی از نوع اَمن، دوم از نوع اضطرابی و دوگانه و سوم نوع گریز و انزوا. کار خانم Ainsworth به سه دلیل بسیار اهمیت داشت:

1- اینکه او از طریق کار دقیق تحقیقاتی نشان داد که دلبستگی و دلبندی در رابطه کودک و محیط، می تواند از نوع اَمن و آسوده باشد و آرامش و امنیت بیاورد و یا بر عکس توأم با بیم و هراس باشد و کودک را رابطه گریز کند.
2- اینکه در میان کودکان، الگوهای متفاوت در دلبستگی و دلبندی دیده می شود و این تفاوت هم در رفتار والدین وجود دارد و هم بخشی از تفاوت های فردی کودکان است که در ادراک کودک از محیط خود سهم بزرگی ایفاء می کند.

هم «بولبی» و هم خانم «اینزورت» با پژوهش های دقیق خود به یک نتیجه رسیدند و آن اینکه تجربیات اولیه کودک در رابطه، الگوی نسبتاً ثابتی از خود بر جای می گذارد که عبور ما بسوی انسان های دیگر در دوره های متفاوت زندگی از همان جاده ی اولیه گذر می کند. اگر چه آن ها بر روی کودکان مطالعه کردند، ولی این باور در ذهنشان شکل گرفت که الگو و منش ارتباطی، در هر نوع دلبستگی متأثر از این الگوی اولیه است و لذا گفتند که مُدل دلبستگی ما ز گهواره تا گور، تغییر چندانی نمی کند.

اما فقط بعد از سال های 1980 بود که پژوهشگران بطور جدی موضوع رابطه بین نوع الگوی دلبستگی و دلبندی را در کودکی و بزرگسالی و تجربه ی دل و دلدادگی که همان عشق رمانتیک است، با پژوهش های دقیق دنبال کردند و به عناصر مشترک دست یافتند.

Hazan «هزان» اولین کسی بود که به همراه همکاران دیگرش به این واقعیت تکان دهنده پی برد که: پیوستگی و دل سپردگی که بین یک عاشق و معشوق بوجود می آید، بخشی از عملکرد همان سیستم دلبستگی که قبلا بین هر یک و والدین خود تجربه شده است. آن ها بطور خلاصه و از شیوه های عینی تحقیقاتی نتیجه گرفتند که کودک و والدین بخصوص، مادر و بزرگسالانی که عشق را تجربه می کنند و در دوران رمانتیک عاطفی به سر می برند وجوه اشتراکی دارند که بشرح زیر است:

• دو طرف یک رابطه ی دلبسته و دلبند

• وقتی احساس امنیت می کنند که طرف دیگر نزدیک به آنها و متوجه ی حال آنهاست.

• دو طرف نیاز به تماس بدنی و لمس همدیگر را دارند.

• طرفین احساس اضطراب می کنند وقتی که دسترسی بهم ندارند.
• طرفین با هم چیزهای جدیدی را تجربه می کنند.

• طرفین از صورت و حرکات غیر کلامی هم قصه ها می خوانند و به درون یکدیگر نفوذ می کنند . ( نشود فاش کسی آنچه میان من و توست--تا اشارات نظر نامه رسان من و توست)

• طرفین لذت می برند که با زبانی کودکانه و لحن کودک واره با هم حرف بزنند.

بر اساس این وجوه اشتراک، Shaver & Hazan این بحث را مطرح کردند که روابط عاشقانه ی ما در بزرگسالی- مانند رابطه ی طفل و مادر، همان فرمول دلبستگی است و همان ویژگی ها را دارد. لذا عشق رمانتیک هم در میدان و حیطه سیستم دلبستگی و دلبندی است و از همان سیستم انگیزشی تبعیت می کند در کودکی هدفش ایجاد نظام مراقبت و نگهداری و در بزرگی هدفش رابطه جنسی و نزدیکی و صمیمیت است.

این پدیده که عشق رمانتیک همان رابطه دلبستگی و دل بندی است تأثیر بسیار عمده ای در تحقیقات مدرن، بخصوص روانشناسی اعصاب داشته است. زیرا از یک طرف ما باید بپذیریم که روابط عاشقانه ی ما از فرمول روابط اولیه ما پیروی می کند و ثانیاً بپذیریم همانگونه که تحقیقات خانم Ainswerth نشان داد، تفاوت های فردی ما نقش مهمی ایفاء می کنند. مثلاما باید انتظار داشته باشیم که پاره ای از بزرگسالان، خواهان روابط خیلی نزدیک و برخی دیگر خواهان فضای بیشتر خصوصی برای خود باشند.

برخی وابسته به زوج عاطفی خود باشند، برخی غیر وابسته. برخی در غیاب محبوب مضطرب بشوند و در بازگشت او خشمگین باشند و برخی از اینکه محبوب، اوقاتی برای خودش داشته خشنود باشند.

این تفاوت ها بخصوص وقتی که تجربیات اولیه یک زوج عاطفی بسیار متفاوت است مبنای بسیاری از سرخوردگی های ارتباطی است. زیرا تجربیات اولیه ما از اولین زوج عاطفی خود یعنی مادر یا کسی که نقش او را ایفا کرده است، در ما یک سیستم ادراکی - احساسی - باوری و فکری بوجود آورده است که علامت های مطلوب و نامطلوب که اولی بما آرامش و دومی اضطراب و دلهره می دهد، را مشخص می کند. و اگر این نشانه های درونی ما با هم هم خوانی ندارند، مثل اینکه من احتیاج دارم اوقاتی را در خلوت خود بگذرانم و این به من آرامش می بخشد و برای زوج عاطفی من نشانه ی سردی و بی علاقه گی من باشد به او، و او را گرفتار افسردگی و غم زدگی تنهایی کند. و این حالت او، رغبت او را به نزدیکی دوباره ی من با او از میان ببرد، و از حجم اوقات خوش ما با هم بتدریج کاسته شود.

ولی وقتی این نشانه ها و تنظیم کننده های درونی با هم تجانس دارند، زبان ارتباطات عاطفی زبان خواناتری برای طرفین است.

بطور کلی می توان نتیجه گرفت، کودکانی که رابطه ی امن، فراهم، گرم و مهربانانه با مادران خود تجربه می کنند، بسمت سیستم دلبستگی امن می روند و در این سیستم ،نزدیکی و تماس و پیوند خواستنی و دلچسب است. این کودکان در بزرگسالی هم به دنبال دلبستگی و پیوند می روند. برعکس کودکانی که تجربه اولیه آنها نا امن و توأم با هراس است، اگر چه به دلیل ضرورت های جنسی، جفت جویی می کنند، ولی جفت جویی های سلامت را نمی شناسند و گاه از حول حلیم در دیگی داغ می افتند که ابتدا هیجان های جنسی دارد و سپس تبدیل به جهنم ارتباطی می شود.

دنباله این مطلب را در ماه آینده ادامه می دهیم

Posted by shahin at 08:56 AM | Comments (0)

مشکل کم خوابی و بیخوابی، شهلا صمصامی

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

کم خوابی و بیخوابی یکی از بزرگترین مشکلات زندگی مدرن است. در این زمینه سئوالات گوناگونی از سوی خوانندگان داشته ایم. ضمن طرح یکی از این سئوالات می کوشم اطلاعات مفیدی در این زمینه در اختیار خوانندگان بگذارم.
خواننده ی عزیزی مشکل بیخوانی را بطور کامل در یک سئوال مطرح کرده اند و پرسیده اند: سال هاست مشکل کم خوابی دارم. یادم است مادرم هم خیلی کم خواب بود. چون روزها کار می کنم این بیخوابی ها مرا در طول روز خسته و کم انرژی می کند. گاه مشکل است که تمرکز حواس داشته باشم. بعضی از اوقات بد خو و کم حوصله می شوم. داروهای خواب آور متعددی را امتحان کرده ام ولی نتیجه خوبی نداشته است. بعلاوه نمی خواهم عادت کنم. نمی دانم کم خوابی علامت افسردگی است و یا دچار نگرانی هستم. غالباً خواب هایم مغشوش است و آن ها را نمی توانم بیاد آورم. نمی دانم دلایل روحی و یا جسمی موجب شده است که کم خواب باشم و یا فکر می کنم شاید مشکل خواب من ارثی است. دلم می خواهد بدون استفاده از دارو بتوانم خواب راحتی داشته باشم.

علائم بی خوابی
این خواننده عزیز بسیاری از علائم بی خوابی را توضیح داده اند.
بر اساس آخرین تحقیقات علمی که در این زمینه بعمل آمده است در آمریکا 76 در صد از مردم دست کم دچار یکی از علائم بی خوابی هستند. همچنین بین 30 تا 40 درصد از بزرگسالان در آمریکا دچار بی خوابی مزمن می باشند. مهمترین نشانه ی بی خوابی عبارت است از این که نتوان بسادگی و یا براحتی به خواب رفت. از خواب پریدن و ساعت ها بیدار ماندن و یا دچار افکار و تصورات ناراحت کننده و نگران کننده بودن، با خواب های ترسناک بیدار شدن از جمله نشانه های دیگر است. علامت بسیار مهم دیگر بی خوابی و یا کم خوابی این است که هنگام بیدار شدن در صبح بدن خسته، کم انرژی و ذهن انسان مغشوش و درهم است. برخی از دانشمندان معتقدند که خواب برای انسان حتا از غذا مهمتر است. به این دلیل از زمان های قدیم بیدار نگه داشتن زندانیان یک شکنجه ی بسیار بزرگ بوده و استفاده از این نوع شکنجه هنوز هم ادامه دارد.

دلایل بی خوابی
بی خوابی دلایل بسیار متعدد جسمی، روحی و محیطی می تواند داشته باشد. بطور کلی بی خوابی در میان زنان بیشتر است. نو جوانان نیز گاه دچار بی خوابی های مزمن می شوند. بالا رفتن سن در بسیاری از مواقع به بیخوابی می افزاید.

از جمله دلایل مهم بی خوابی بیماری های جسمی است. چه بیماری ها و دردهای مزمن مانند انواع سردردها، کمر دردها، دردهای عضلانی و چه بیماری های مشکلی مانند سرطان می توانند انسان را دچار بی خوابی کنند.

عوامل روحی و روانی نیز از مهمترین دلایل بی خوابی و کم خوابی است. شایع ترین این بیماری ها افسردگی و همچنین اضطراب و نگرانی های مزمن است. بی خوابی همچنین می تواند به تدریج انسان را دچار افسردگی نماید. از عوامل مهم دیگری که موجب کم خوابی و بد خوابی می شود احساس خشم، نگرانی و دلهره و دلخوری است. به این دلیل توصیه می شود که برای مثال اگر با همسر و یا فرزندان خود مشکلی دارید و از دست آن ها عصبانی هستید سعی کنید قبل از خواب در این موردصحبت و گفتگو داشته باشید و تا حد امکان موضوع را حل کنید. یکی از عوامل مهمی که موجب بی خوابی می شود این است که زمان خواب را به فکر کردن و مرور حوادث و وقایع روز اختصاص دهیم. طبیعتاً شب با ذهن و فکر خسته خود نمی توانیم راه حل برای مشکلات بیابیم. غالب دلهره ها و بی خوابی ها از افکار ما ناشی می شود که در شب به سراغ ما می آیند. بخشی از این دلهره ها عادت می شود و مانند هر عادت دیگری تنها آگاهانه می شود آن را طی زمان تغییر داد. عوامل دیگری که می توانند به بیخوابی بیانجامند از محیط زیست ناشی می شوند.

با تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است، اختراع برق را یکی از دلایل بی خوابی می دانند. در دنیای مدرن که روز و شب تفاوت زیادی ندارد و با وسائل ارتباط جمعی 24 ساعته مانند تلویزیون، کامپیوتر و تلفن در تمام ساعات روز و شب می شود با دنیا در تماس بود و سرگرم و مشغول باقی ماند، آرامش، سکوت و تاریکی که لازمه یک خواب کامل است کمتر وجود دارد. زندگی مدرن از روز به شب ادامه داشته و وقت و فرصت برای این که فکر و بدن انسان به سکوت و توقف برسد را نمی دهد. زندگی در دنیای شلوغ و پر سر و صدای امروز تعادل طبیعی بدن را بهم زده و خواب برای بسیاری وقت تلف کردن است. در حالی که دانشمندان و محقیقن بر این عقیده اند که همه ی انسان ها نیاز به خواب کامل حداقل 8 ساعته دارند.

نقش تاریکی و خواب دیدن
در فرهنگ ایرانی برای مثال می بینیم که شاعران چه اشعار زیبایی در مورد شب، تاریکی، نور مهتاب، آسمان پر ستاره و سکوت طبیعت سروده اند. در زمان های قدیم تر ریتم زندگی با طلوع خورشید و غروب آن تعیین می شد. انسان با شروع روز بیدار می شد و با پایان روز به خواب می رفت.
در دوران جدید با غروب آفتاب زندگی شبانه آغاز می شود. کسانی که از کار بر می گردند در ساعات شلوغ غروب در اتوبان ها، متروها، اتوبوسها و وسائل نقلیه دیگر، در سر و صدای زیاد به خانه می رسند. خسته از یک روز کار از شلوغی و سر و صدای بیرون به نورهای مصنوعی، سر و صداهای دیگری مانند تلویزیون، کامپیوتر، موسیقی و غیره پناه می برند. برخی که صبح زود به کار می روند و در محل هایی که همه با نورهای مصنوعی روشن شده است در شبانه روز کمتر نور طبیعی روز و خورشید را می بینند. در شب نیز همه جا با نورهای مصنوعی روشن است.

با تحقیقات جدیدی که در این زمینه انجام شده است، به این نتیجه رسیده اند که بسیاری از این نورهای مصنوعی برای انسان زیان آور است. 80 در صد از آنچه که موجب فعال شدن و تحریک مغز انسان می شود از راه قوه بینایی است. وقتی که دنیای اطراف ما با صدا و نور فعال باقی می ماند برای مغز انسان مشکل است که به سکوت و آرامش برسد. زندگی امروز آن چنان است که همه ی ما تا آخرین لحظه ای که به رختخواب برویم در حال فعالیت هستیم و به این گونه مغز انسان نیز همچنان مشغول است. بسیاری از مشکلات بی خوابی از این شروع می شود که انسان در رختخواب دراز کشیده، بدنش خسته است ولی فکر و مغز همچنان مشغول کار است. خواب خوب باید همراه با سکوت و تاریکی باشد. تاریکی را باید دوست انسان ها دید زیرا تاریکی و سکوت قبل از خواب یکی از بهترین وسائل کمک دهنده به خواب خوب است.

خواب دیدن همچنین برای سلامت روح و جسم انسان حائز اهمیت زیادی است. بر اساس تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است، خواب دیدن نه تنها به ترمیم جسم بلکه زخمهای روحی کمک میکند. در بهتر شدن حافظه کمک کرده و به خلاقیت انسان می افزاید.

داروهای خواب آور
در صد قابل ملاحظه ای از مردم این روزها تنها با استفاده از داروهای خواب آور می توانند به خواب بروند. آمارهای جالبی در این زمینه وجود دارد که نشان می دهد در سال 2006 نزدیک به 50 میلیون نسخه برای داروهای خواب آور نوشته شده است. علاوه بر این نوع داروها که نیاز به نسخه دارد صدها داروی شیمیایی و به اصطلاح گیاهی نیز وجود دارد که از داروخانه ها و محل هایی که دارو های گیاهی به فروش می رسد در دسترس همگان است. بر اساس همین تحقیقات گفته می شود که داروهای خواب آور می توانند زیان داشته باشند. بطور کلی این داروها نمی توانند آن خواب طبیعی را که انسان برای حفظ سلامت جسم و روح به آن نیاز دارد بوجود آورند. داروهای خواب آور انسان را بی حس و بی هوش می کنند. این با خواب طبیعی بسیار متفاوت است. یکی از زیان های این داروها این است که پروسه خواب و خواب دیدن مختل می شود.

این داروها موجب می شود که یا انسان خواب نبیند و یا اگر خواب دید آنرا به خاطر نیاورد. خواب خوب یعنی آرامش ذهن و راحتی بدن. داروهای خواب آور انسان را بی حس می کند ولی آرامش نمی دهد. به این دلیل حتا پس از یک شب خواب با داروهای خواب آور هنوز روز بعد انسان خسته و کم انرژی است. تأثیر داروهای خواب آور طی زمان کمتر می شود. در موارد ویژه ای استفاده کوتاه مدت از داوری خواب با نظر یک پزشک متخصص می تواند کمک کند. توصیه کلی بر این است که بدون تجویز پزشک از هیچ نوع دارویی چه با نسخه چه بدون نسخه استفاده نکرد.

بسیاری از مردم از مشروبات الکلی و یا مواد مخدر برای خواب راحت تر استفاده می کنند. تحقیقات زیادی در این زمینه نیز وجود دارد که همه استفاده از این نوع مواد را برای بدن زیان آورد دانسته و مانند داروهای خواب آور انسان را بی حس و بیهوش می کند. خواب عمیق و سالم را نمی تواند بوجود آورد.

البته زمانی که داورهای خواب آور با مشروبات الکلی و مواد مخدر و یا داروهای ضد درد و داروهای دیگر مخلوط شود یک مجموعه ی کشنده خواهد بود. بتازگی هنرپیشه جوان و بسیار موفقی به دلیل مبتلا بودن به بی خوابی مزمن و استفاده از داروهای مختلف در رختخواب به خواب ابدی رفت. بقول یکی از دوستانش این هنرپیشه جوان نیاز به یک شب خواب راحت و عمیق داشت ولی در نهایت بالاترین قیمت را با جان خود برای این خواب پرداخت.

راه حل برای خواب بهتر
شاید اولین ومهمترین راه حل برای خواب بهتر این باشد که هر کس با نگاهی دقیق تر و عمیق تر دلیل بی خوابی خود را بیابد. در زندگی هر کسی مسائل ویژه ای وجود دارد که می تواند تأثیرات جسمی و روحی بسیاری داشته و در نتیجه باعث کم خوابی و یا بی خوابی شود.

راه حل هایی که بطور کلی می توانند مفید واقع شوند عبارتند از:

• تشخیص وضعیت جسمی با مراجعه به پزشک متخصص. با آزمایشات دقیق باید دید آیا یک عامل جسمی و فیزیکی موجب بی خوابی یا کم خوابی است. آیا مشکلات روحی، روانی مانند افسردگی ها و اضطراب های گوناگون وجود دارد. و اگر چنین است آیا لازم است با نظر پزشک مختصص داروهایی برای رفع آن استفاده شود.

• ارزیابی از روابط زناشویی، فرزند و پدر و مادر، روابط دوستی و محیط کار بسیار مفید است. درک این که چه نوع نگرانی هایی وجود دارد و این نگرانی ها به چه عواملی ارتباط پیدا می کنند به حل آن ها کمک خواهد کرد.
• محدود کردن نوشابه های الکلی، قهوه و چای به ویژه قبل از خواب.

• استفاده بیشتر از نورهای طبیعی و هوای آزاد.

• ورزش و راه پیمایی بطور مرتب. ورزش بطور کلی برای سلامت بدن لازم است. توصیه کلی اینست که قبل از خواب نباید فعالیت های خسته کننده انجام داد ولی راه پیمایی در یک محیط آرام و هوای آزاد مفید است.

• استراحت 15 تا 20 دقیقه ای در طول روز. این استراحت و یا خواب کوتاه به آرامش بدن کمک می کند.

• ارزیابی نحوه ی تغذیه، غذای سالم خوردن از چالش های بزرگ در جوامع امروز است. نحوه ی تغذیه در کیفیت خواب نیز تأثیر دارد. یکی از تفریحات مهم مردم در شب رفتن به رستوان و خوردن شام است. خوردن غذای سنگین طبیعی است که در خواب تأثیر منفی می تواند داشته باشد. در زمان های قدیم تر غذای اصلی در روز بود و شب به مواد خوراکی سبک می گذشت. امروزه استفاده از غذای مناسب وکم، چند بار در روز برای حفظ سلامت و خواب بهتر توصیه می شود.

• اطاق خواب باید تاریک، خنک و دور از سرو صدا باشد. تحقیقات نشان می دهد که برای مثال داشتن تلویزیون در اطاق خواب ایده ی خوبی نیست، اطاق خواب باید برای خوابیدن و استراحت کردن باشد. نورهایی که در خانه استفاده می شود تا حد امکان نورهای آرامش بخش باشد.

• چنانچه ذهن هنوز مشغول و نگران است، باید نگرانی را به روی کاغذ آورد و یادداشت کرد. به جای این که با این نگرانی که دوباره شب شد، می دانم از خواب می پرم، می دانم افکار مغشوش نمی گذارد بخوابم به رختخواب رفت، تا حد امکان با این فکر که می خواهم بخوابم و خواب خوبی خواهم داشت به طرف خواب رفت.

• دوش آب گرم قبل از خواب مفید است. ورزش هایی مانند یوگا برای آرامش فکر و ذهن هم تأثیر خوبی دارد.

و بالاخره یادمان باشد تاریکی، سکوت و آرامش ضامن خواب خوب است.

Posted by shahin at 06:41 AM | Comments (0)

هزینه تحصیلات عالی در آمریکا و راه های پس انداز کردن برای آن، زری صادقی

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

با این که همه ما والدین از هزینه های سرسام آور تحصیلات عالی در آمریکا با خبریم، ولی متأسفانه اکثر ما از برنامه ریزی مالی برای این مرحله ی بسیار مهم زندگی فرزاندانمان غافل هستیم. یکی از بزرگترین دلایل این غفلت ممکن است عدم آگاهی کافی والدین به نحوه ی انجام این کار به طور کامل می باشد.

حتی پیچیدگی واژه های استفاده شده توسط برنامه ریزان مالی و دست اندرکاران این امر ممکن است بسیاری از پدران و مادران را از انجام این کار باز دارد.

در وهله ی نخست توجه به این امر داشته باشید که اگر می خواهید شروع به پس انداز برای هر کاری در آینده بکنید، قبلاً فکری برای بازنشستگی خود کرده باشید. بسیاری از متخصصین امور مالی بر این باورند که آماده کردن خود برای بازنشستگی و هزینه های مرتبط به آن بسیار مهم تر از ریختن پول به حساب پس انداز فرزندان می باشد. چرا؟ چون مسلما فرز ندتان می تواند در آینده از وام های بانکی استفاده کرده و بعد از اینکه فارغ التحصیل شد، آن وام را با درآمد خود باز پرداخت کند، ولی شما به عنوان والدینی که در آن زمان پا به سن گذاشته اند نه توانایی جسمی برای کار بیشتر دارید و نه توانایی مالی برای وام گرفتن و باز پرداخت آن دارید. پس همین قدر که بار مالی خود و هزینه های سنگین بازنشستگی خود را از دوش فرزندتان بر می دارید، قدم بسیار بزرگی برداشته اید.

برای آماده شدن و راه های پس انداز برای دوران بازنشستگی، بهترین روش های موجود باز کردن حساب های پس انداز «ایرا» یا (۴۰۱- ک)

می باشد. شما در هر سنی می توانید این حساب را باز کرده و مبلغ مشخصی را در آن واریز کنید. این پول به همراه مبلغ واریز شده توسط هزاران نفر مثل شما، در بازارهای سهام و اوراق قرضه سرمایه گذاری می شود و در ازای آن سودی به حساب شما ریخته می شود. بزرگترین منفعت حاصله از این حساب ها این است که شما به سود تعلق گرفته در حساب، مالیاتی پرداخت نمی کنید تا زمانی که بازنشسته شوید. با توجه به این که اکثر افراد در دوران بازنشستگی در رده ی مالیاتی پایین تری از دوران کاری خود قرار می گیرند، بنابراین شما برای برداشت پول از حسابتان مالیات کمی پرداخت می کنید. به چگونگی کار این حساب ها در شماره آینده خواهم پرداخت.

اما حساب های پس انداز دانشگاهی:
بهترین و شناخته ترین وسیله، حساب 529 می باشد . شما در هر ایالتی از آمریکا که باشید و هر سنی می توانید این حساب را باز کنید و مبالغی را به آن اختصاص دهید. این پول برای هزینه تحصیلی فرزندتان و یا حتی خود شما قابل استفاده می باشد. در زمان واریز کردن این پول به حساب، شما باید مالیات آن را پرداخت کنید ولی در هنگام برداشت، این پول و سود جمع شده در آن مشمول مالیات نخواهد بود، در صورتی که برای هزینه تحصیلات استفاده شود. بعضی از ایالت های آمریکا معافیت های مالیاتی ایالتی برای افرادی که در همان ایالت شروع به پس انداز در این حساب می کنند در نظر گرفته اند. در هنگام صحبت با مشاور مالی خود از جزئیات معافیت های مالیاتی ایالت کالیفرنیا برای این نوع پس انداز سئوال کنید.

در این حساب ها شما می توانید هر ساله مقدرای پول واریز کنید و یا اینکه مقدار قابل توجهی پول را به یکباره در این حساب بگذارید تا شروع به دریافت سود کرده و زودتر رشد کند.

مقدار ناچیزی هزینه اداره کردن این حساب متناسب با مقدار پولی که در آن واریز می کنید باید هر ساله به کمپانی اداره کننده آن داده شود. بنا براین در هنگام افتتاح حساب به این نکته توجه داشته باشید، چرا که گاه ممکن است این هزینه بالا بوده و مقدار زیادی از سود جمع شده در حساب شما را از بین ببرد.

برداشت از این حساب اگر برای مقاصد تحصیلی نباشد، مشمول 10 در صد جویمه می باشد. همچنین برداشت پول از این حساب، اگر برای ادامه تحصیلات در ایالات دیگری غیر از ایالتی که در آن حساب را باز کرده اید باشد، مشمول مقررات خاص ایالتی می باشد.

این مسئله باید قبل از افتتاح حساب ازکمپانی مربوطه و یا از مشاور مالی اجر ا کننده این امر پرسیده شود که ایالت کالیفرنیا چه مقرراتی برای نقل و انتقال این پول به دانشگاه های خارج از این ایالت تعیین کرده است. اما نکته قابل ذکر این است که اگر همه ی پول را به یکباره در این حساب واریز کرده باشید (به جای این که سالانه به طور قسطی پرداخت کنید) در هنگام برداشت مجبور به استفاده آن در درون ایالت نیستید و می توانید آن را به بقیه دانشگاه های آمریکا انتقال دهید.

بعضی والدین نگران این هستند که اگر فرزندشان دارای این حساب باشد، امکان دریافت کمک مالی از دانشگاه را نخواهد داشت. باید بدانید که این حساب جزء دارایی پدر و مادر دانشجو تلقی می شود و در هنگام تقاضای کمک مالی، دارایی والدین فقط 5.64٪ از کل مقدار پول تلقی می شود که دانشجو برای ادامه تحصیل دریافت خواهد نمود. در حالی که بقیه حسابهای پس انداز دانشگاهی مثل * دارایی خود دانشجو حساب شده و داشتن آن مساوی با 20٪ از پول لازمه برای ادامه تحصیل تلقی می شود. پس اگر فرزندتان دارای حساب ** می باشد، با انتقال آن به 529 شانس او را برای گرفتن کمک مالی بسیار بیشتر می کنید.

کنترل این حساب به طور کامل در دست شماست و حتی نحوه سرمایه گذاری و چگونگی تقسیم پول در بخش های مختلف آن تا سود بیشتر دریافت کند نیز با کنترل شما می تواند اداره شود.

شما می توانید از این پول برای هزینه تحصیل خود نیز استفاده کرده و یا به فرزند دیگری انتقال دهید. بر خلاف دیگر حسابهای موجود مثل ****، سود جمع شده در این حساب مشمول مالیات نا بالغین نمی باشــد، و همین طور بر خلاف *** این پول در هنگام برداشت نیز مشمول مالیات نمی باشد.

بنا براین با توجه به مزایای بسیار مثبت این حساب ها و با توجه به هزینه سرسام آور کالج و دانشگاه در آمریکا، هرگونه کمکی حتی ناچیز، اگر در این حساب ریخته شود در هنگام نیاز، مسلماً تأثیر به سزایی در آینده تحصیلی فرزندتان خواهد داشت. هر چه زودتر اقدام به افتتاح این حساب کنید، زودتر از منافع آن، خود و فرزندتان بهره خواهید گرفت.برای آگاهی بیشتر و یا مقایسه حساب های موجود در ایالت کالیفرنیا می توانید در اینترنت جستجو کنید و یا با

Email: thewealthacademy@yahoo.com
تماس بگیرید.
*( UGMA (Uniform Gift to minors Act
**Ugma/Utma
***Corerdell ESA
****UTMA

Posted by shahin at 06:37 AM | Comments (0)

زبان شکوه ندارد دلی که من دارم، غفور میرزایی

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

سخن از دین و روشنگری دینی و ضدیت با دین و نفی آن، هم در جهان و هم در ایران بسیار است. من نه علاقه ای دارم که درباره دین سخن بگویم و بنویسم و نه آگاهی کافی و لازم را در این زمینه دارم. اما من هم مانند میلیون ها ایرانی دیگر علاقه مندم در کشورم آزادی های مدنی و قانون مندی و مردم سالاری باشد تا در سایه امنیت، مردم بتوانند با بهر وری از منابع طبیعی و امکانات علمی و نیروی ملی...زندگی بهتری در حد استعداد فردی فراهم کنند و مرفه تر و آسوده خیال تر باشند.

ما در مقایسه با کشورهای همسایه مانند پاکستان و افغانستان و ترکمنستان و آذربایجان و عراق، وضع مان بی گمان بهتر است. اما جهان امروز تنها شامل این کشورها نیست و امکانات طبیعی و منابع زیر زمینی و به ویژه تاریخ و سطح علمی و آگاهی و توقع ملت ما با آن ها نیز یکسان نمی باشد. مشروطه و نوخواهی و ترقی طلبی به شکل نهضتی ملی بیش از یکصد سال سابقه پیروزی در کشور ما دارد و ما هنوز در پیچ و خم کوچه های نخستین آن به بن بست برخورده ایم و با چند انقلاب و تحول تاریخی یک گام به پیش و دوگام به پس را تجربه می کنیم.

چرائی این عقب ماندگی تاریخی بحثی طولانی و از حوصله این نوشتار خارج است و من قصد دارم به اختصار درباره ناکامی انقلاب مشروطه و نرسیدن به آزادی را با وجود کودتای 1299 که منجر به براندازی سلسله قاجار و روی کار آمدن سلسله پهلوی شد و باوجود وقایع شهریور بیست که به تبعید رضاشاه و برچیده شدن دستگاه «نوگرائی بدون آزادی» او گردید و با وجود آزادی های نسبی دهه ی بیست و نهضت ملی و موفقیت و شکست آن با کودتای 28 مرداد 1332 و سایر حوادثی که با انقلاب سال 1357 پایان گرفت و حکومت سی ساله اسلامی که از سیر تا پیازش وسیله همین اسلامی ها نوشته شد و باز به درستی رعایت نمی گردد، سخن بگویم.

آمار برداری های متعدد نشان می دهد که مردم ما به رفاه اقتصادی و داشتن امنیت مدنی و شغلی بیش از آزادی و دموکراسی اهمیت می دهند. واقعیت آشکار می کند که جهان پیشرفته امروزی پیشرفت اقتصادی و امنیت اجتماعی بدون بهره گیری از بهترین استعداد ها در زمینه های مدیریت و دانش ها و بدون داشتن مشارکت و رضایت جمعی نا مقدور است. قدرت، فساد می آورد و قدرت، بدون آزادی بحث و انتقاد و رسانه های آزاد، فاجعه بار می شود.

حقیقت دیگر آماری این است که ایران، کشوری اسلامی با مذهب شیعه است. همین حقیقت نشان می دهد که فرهنگ شیعه باوجود مردمی که سنی یا مسیحی و یهودی و بهائی و زرتشتی هستند و فرهنگ پارسی در کنار خرده فرهنگ های ترکی و بلوچ و عرب و کرد و ترکمان و آسوری وجود دارد، با هم یکسان نیستند.

لذا اداره امور جمعی (یعنی حکومت یا دولت) نمی تواند بر مبنای یک فرهنگ یا یک دین بنا نهاده شود. تاریخ نشان می دهد که تمامیت ارضی و استقلال ایران و ایرانی همیشه بستگی به دو عامل داشته است. اول، حکومت و سازمان اداری کارآمد و مقتدر. دوم، نوعی خودگردانی محلی و بومی. در دنیای مدرن امروزی «اقتدار» حکومتی از طریق ارث یا خون و قبیله و طایفه و از سوی آفتاب و آسمان وخدا پذیرفتنی نیست و بر عکس از «مردم» تأمین می گردد.

به مجردی که قدرت را از مردم بدانیم، حکومت مردمسالار یا دموکراتیک است.

بنا بر این دموکراسی به معنی حکومت غربی داشتن یا غربی شدن مردم نیست.

در شرق هم اگر مردم در تأسیس حکومت مشارکت داده شوند حکومت شان دموکراسی یا مردم سالاری نام می گیرد.

اما مردم سالاری فقط با رأی دادن مردم بطور مکانیکی نمی باشد بلکه بایستی با پیش زمینه هایی همراه باشد که از نظر پیشرفت های علمی و اقتصادی، نیاز به داشتن آن احساس می شود و از نظر آگاهی و فرهنگ ویژه اجتماعی مردم، لزوم آن برای رفع تنش ها مشهود می گردد و پذیرش روحیه و فرهنگ قانون مندی، اعتقاد به شخصیت فردی که با پذیرش حقوق و احترام به دیگران پیش می آید.

در چنین شرایطی اگر دین اکثریت را بخواهیم مبنای قوانین اجتماعی بگذاریم، بلافاصله با دو مشکل اساسی رو به رو می شویم .اول آن که مردم را از حق تعیین راه حل و ابداع قانون مناسب خلع کرده ایم و دوم آن که به فرض اگر طرفداران آن دین راضی به سلب حقوق خودشان به دلیل اعتقادشان به دین شان باشند، تکلیف میلیون ها مردم دیگر با باورهای دیگر چه می شود؟

اما واقعیت این است که فعلاً جمهوری اسلامی بر ایران حاکم است. در چنین شرایطی چه باید کرد؟ آیا همگی از آمریکا بخواهیم که به ایران حمله کند و این حکومت را براندازد؟ یعنی همگی «چلپی» شویم و عراق دیگری به وجود آوریم؟ بی گمان نه تجربه عراق تجربه دلپذیری است و «نه گربه محض رضای خدا موش می گیرد». پس چه کنیم؟

آیا در جهان امروزی و با تکنولوژی جنگی و امکانات مالی جمهوری اسلامی از عواید نفت، مخالفان توان رو به روئی و زورآزمایی جنگی با حکومت را دارند؟ از سوی دیگر استقلال کشور و تمامیت ارضی ایران مطرح است و ایجاد آشوب داخلی اگر ممکن هم باشد به صلاح نیست.

با این استدلال ها آیا بایستی مایوس بود و به گوشه ای نشست؟ به نظر من این راه هم تسلیم بلا شرط است. بایستی باز به سوی جامعه ایران برگشت. جامعه ای با تاریخ دراز و نشیب و فرازهای بسیار. جامعه ای که سلسله ها آورده و برانداخته، شکست ها خورده و شکست داده، دین ها پذیرفته و تغییر داده و هنوز هم با داشتن قبایل و ادیان مختلف، نامش ایران است.

ایران کشوری است که بیش از یکصد سال پیش مشروطه شده است. با مشروطه دستگاه کبریایی سلطنت و بسیاری از روحانیون اسلام مخالف بودند و هشتاد و پنج در صد مردم در روستاها از آن خبر نداشتند. تنها قشر کوچکی از مردم شهر نشین و عده معدودی روشنفکر و چند تکنوگرات فرنگ رفته و تعدادی از روحانیون آنهم از روی مخالفت و رقابت با حکومت، با هم، هم آوا شدند و جانانه مبارزه کردند و مشروطه را به دست آوردند. مشروطه نه تنها سلطنت و شاه را محدود ومقید به قانون کرد، بلکه روحانیت را از قضاوت و آموزش و پرورش خلع سلاح کرد. در آن هنگام نگاه مردم به دین و انتظارشان از دین برای حل و فصل مسائل دنیوی بیش از حالا بود. تعداد با سوادها و تحصیل کردگان خیلی کمتر از امروز بود. معذالک نظام عرفی مشروطه پیروز شد.

در حال حاضر نود درصد مردم ایران با سوادند. جوانان زیر سی و پنج سال صد در صد سواد دارند. بیش از یکصد دانشگاه در ایران دایر شده و بالای دو میلیون دانشجو داریم و بیش از چهار میلیون تحصیلات دانشگاهی دارند، میلیون ها ایرانی به خارج از کشور رفت و آمد داشته اند و زندگی کرده اند و با گذشت نزدیک به سی سال حکومت دینی، به ناکارآمدی و ناسازگاری این حکومت پی برده اند. به چشم و تجربه دریافته اند که انقلاب 1357، چگونه با اسلامی شدن از هدف های حکومت قانون و آزادی های مدنی و مردم سالاری فاصله گرفت و به سوی استبداد و فساد مالی و سوء استفاده و ندانم کاری و تشنج آفرینی رفت. آمار اخیر «گالوپ» و «هاروارد» نشان می دهد که فقط 15 در صد مردم ایران با این شکل حکومتی توافق دارند و هشتاد در صد انتخابات آزاد و آزادی های مدنی را در امور داخلی و رفع تشنج را در سیاست خارجی آرزو می کنند.

با چنین واقعیت هایی ما بایستی در محاسبات و مبارزات خودمان بدانیم که ملتی با فرهنگ ها و ادیان و اقوام مختلف هستیم و لذا رعایت حقوق بشر برای حفظ حرمت هر کسی با هر عقیده و زبان و قومی از اهم اموری است که بایستی هم در فرهنگ شخصی و هم در نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جا بیفتد.
دوم این است که حکومت و قوانین لزوماً بایستی بی طرف و عرفی و با ضوابط مردم سالاری یا دموکراسی همراه باشد که اکثریت حکومت می کند با هدف حفظ حقوق اقلیت و انتقاد پذیری و در فرمان اکثریت بعدی که نتیجه ی انتخابات آزاد دوره ای است.

تجربه حکومت دینی نشان می دهد که قدرت برای حفظ خود روز به روز «جمهوری اسلامی» را از حیث رعایت نظرات «جمهور» یعنی «مردم» کم محتوا کرد و «اسلامی» آن را آنهم با برداشت خودشان از «اسلام» غلیظ تر کردند، بطوری که «جمهوری اسلامی» که بنا بود حکومتی انتخابی و مردمی و آزاد باشد، به شکل «خلافت اسلامی» درآمد که در آن نه «آزادی» به مفهوم امروزی جهان و نه «اسلامی» به معیار دین رایج جامعه ایران و یا آنچه اسلام شناسان واقعی از آن توصیف کرده اند می باشد!

وقت آن است که روشنگران و روشنفکران ایرانی با آگاهی کافی از فرهنگ ملی که بدون تردید فرهنگ «ایرانی-اسلامی» است، مانند روشنفکران صدر مشروطه و نه روشنفکران عصر پهلوی دوم، با زبان آشنای این فرهنگ بومی و دانش کافی از دانش و فرهنگ غرب، با افراد جامعه و بویژه بزرگان دینی که بسیاری از آن ها از تجربه نا میمون حکومت دینی ناراضی یا لااقل در تردیدند، بهر وسیله ای که ممکن است، تماس بگیرند و بنویسند و بگویند تا با حمایت همگان امکان عملی کردن آرمان اکثریت مخالف این حکومت زروگو و غیر انسانی، که متفرق و سردرگم نیز هست، فراهم گردد. اکنون که ما هنوز به مرحله مدرن و داشتن احزاب ریشه دار اصولی نرسیده ایم چاره ای بجز پیوند فرهنگ ملی نداریم. به نظر من، تقویت این پیوند فرهنگی ممکن است چاره ساز درد فعلی باشد.
حکومت ایران از درون دچار اختلاف ها و تضادهای بسیار است. در این تمرکز قدرت دست سپاه دیده می شود و رهبران سنتی دینی نیز احساس خطر می کنند. روشنفکران با همراه کردن آنان به صف میلیونی مخالفان، احتمال پیروزی و برقراری نظام دموکراسی را دارند. البته اگر خودشان متحد شوند و آگاهی خود ر ا در فرهنگ دینی در مجموع بالا ببرند و صادقانه مبارزه کنند.

Posted by shahin at 06:33 AM | Comments (0)

رقابت نفس گیر دموکرات هاوآسودگی خیال کاندیدای جمهوریخواهان، پیمان فرزانه

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

جریان انتخابات رئیس جمهوری آمریکا بسیار پر هزینه و برای کاندیداها نفس گیر و خسته کننده است. چنین رقابتی شوق وذوقی عاشقانه و شکیبایی و تحملی عارفانه، انرژی بی حساب و پشتکاری شگفت انگیز و استواری کوه مانندی می خواهد.

این جریان از سال استقلال آمریکا (1976) پایه ریزی شد و در اول سال 1789 اولین رئیس جمهور انتخاب گردید که در 30 اپریل 1789 پس از سوگند به مقر رئیس جمهوری رفت که البته در آن زمان« کاخ سفید»، هنوز ساخته نشده بود. محل «وایت هاوس» وسیله «جورج واشنگتن» انتخاب گردید و وسیله مهندسی بنام «جمیز هوبان» طراحی و ساخته گردید و اولین رئیس جمهوری که در آن مستقر شد «جان آدمز» بود که هشت سال معاون «جورج واشنگتن» بود و در سال 1789 به ریاست جمهوری انتخاب شد و در سال 1800 به کاخ سفید که سکونت گاه و دفتر رئیس جمهوری آمریکا است نقل مکان کرد.

بهر صورت از «جورج واشنگتن» تا کنون، داستان انتخاب رئیس جمهوری چهار سال یکبار تکرار شده است و امسال در ماه آبان، برای پنجاه و پنجمین بار انتخابات ریاست جمهور ی انجام می گیرد. شاید بعضی ها باشند که این انتخابات را بازی سیاسی و برای گول زدن مردم بدانند و آن را آزاد نخوانند. برای من معیار آزادی امکان نقد آزادانه از «قدرت» است. اگر هر کاندیدایی بدون ترس و رو در بایستی و بدون زندانی و تبعید شدن بعدی،بتواند از بزرگترین فرد قدرتمند جهان، سر فرمانده ارتش امریکا و دارنده وسیعترین قدرت اجرائی، یعنی رئیس جمهوری موجود شدیدترین انتقادها را بکند، به معنی، آزادی سیاسی نیست، من دیگر معنی آزادی را در قاموس سیاسی و اجتماعی نمی دانم چیست؟

بگذریم، جریان مقدماتی رقابت های انتخاباتی این دوره به جائی رسیده که در حال حاضر حدود دو ماه است که از میان رقبای جمهوریخواه، آقای «جان مک کین» به تنهایی کاندیدای حزب است و فعلاً بدون این که کسی از خودی ها، یعنی از حزب جمهوریخواه، عیب و ایرادهای برنامه ای و سابقه ای و شخصیتی او را حلاجی کند و مو را از ماست او بیرون بکشد، یک تنه از محاسن خود داد سخن می دهد و در واقع تنها به نزد قاضی- یعنی مردم می رود و آشکار است که راضی بر می گردد.

اما از حزب دموکرات هنوز دو نفر باقیمانده اند و اوضاع نشان می دهد که این هر دو، هر یک به دلیلی محبوب دموکرات ها هستند و برای این که یکی بتواند دیگری را از چشم مردم بیاندازد و خودش کاندیدای حزب شود، برنامه و شخصیت و سابقه دیگری را چنان حلاجی می کند و مته به خشخاش می گذارد که دیگر آبرویی در برابر حریف جمهوریخواه که در واقع رقیب اصلی ریاست جمهوری است، نداشته باشد. آشکار است که افراد عادی حزب دموکرات از این ماجرا نگران و حتی عصبانی هستند و آمار فعلی نشان می دهد که محبوبیت رقیب جمهوریخواه روز به روز بیشتر می شود.

کنگره ملی حزب دموکرات در ماه اگوست تشکیل می شود و اگر تا آن هنگام تکلیف «براک اوباما »یا «هیلری کلینتون» روشن نشود، یعنی یکی از آن ها به حد نصاب «دلیگیت» نرسد آنگاه بایستی کنگره حزب، بویژه رؤسای حزب که جمعــا بنام «سوپر دلیگیت» هستند، بجای رأی اعضاء یا «پوپولر وت» تصمیم به انتخاب بگیرند و خود این، عملی غیر دموکراتیک و اختلاف برانگیز است.

از این حادثه ها برای حزب دموکرات چند بار پیش آمده است و به شکست حزب دموکرات در انتخابات ملی تمام شده است. در این انتخابات، به دلیل جنگ عراق و خرابی اقتصاد و نارضایی مردم از پرزیدنت «بوش» که از حزب جمهوریخواه است، شانس پیروزی دموکرات ا بسیار بالا است. کاندیداهای حزب دموکرات هر دو محبوبیت و مقبولیت بالایی دارند و تصادفا هر دو از جهاتی سنت شکنی کرده اند و امکان گشودن دو دروازه بزرگ را در جهان سیاست سنتی بسته آمریکا دارند. اگر «هیلری کلینتون» این رقیب محبوب را در برابر خود نداشت، برای اولین بار یک زن به ریاست جمهوری امریکا انتخاب می شد. به جرئت می توان گفت که اگر در برابر «اوباما »نیز یک رقیب محبوب وجود نداشت، او به ریاست جمهوری انتخاب می گردید و برای اولین بار طنز روزگار، در محکومیت تاریخ بردگی، سیاه پوستی را به کاخ سفید می فرستاد.

گرچه «هیلری کلینتون» پس از چند شکست دلخراش، با یک پیروزی برجسته با اختلاف 12 پونت در «پنسیلوانیا»، «اوباما »را شکست داد و وانمود کرد که راه او برای سکونت در خیابان «پنسیلوانیا» در «واشنگتن -دی- سی» و اقامت در کاخ سفیدباز شده است، ولی واقعیت، این را به روشنی نشان نمی دهد.
بعد از این پیروزی باز هم« اوباما»از حیث «پلجد دلیگیت» و هم چنین «رأی محبوبیت» در انتخابات مقدماتی بر «هیلری» پیشی دارد. «اوباما»تا کنون 1723 و «هیلری کلینتون» 1592 «واحد انتخاباتی- دلیگیت» از 41 ایالتی که انتخابات مقدماتی تا کنون در آنها صورت گرفته است بخود اختصاص داده اند.

تعداد افرادی که در رأی گیری مقدماتی حزب دموکراب شرکت کرده اند نزدیک به 29 میلیون نفر است که بطور دقیق تر 14،4 میلیون به «اوباما»و 13،9 میلیون به «کلینتون» رأی داده اند. زیادی رأی دهندگان دلیل بر کشش و محبوبیت این دو کاندیدا است و حزب جمهوریخواه حتی نیمی از این آراء را هم ندارد.

«هیلری» در میان دموکرات های نسبتاً مسن، زنان و کارگران و لاتین تباران بیشتر محبوبیت دارد و« اوباما »در میان جوانان، سیاه پوستان، دموکرات های خیلی لیبرال محبوب است و ایالت های «داکوتا»ی جنوبی و« اورگن» هم پیش بینی می شود که« اوباما» می برد. دو ایالت مهم دیگر در ششم ماه می انتخابات مقدماتی دارند که «اوباما »بی تردید در «کارولینای شمالی» خواهد برد و «کلینتون» احتمال دارد در« ایندیانا» برنده شود.

مسئله مهم دیگر این است که «اوباما» از موقعیت مالی بهتری از «کلینتون» قرار دارد و آشکار است که امکان هزینه بیشتر، یعنی تبلیغ بیشتر و بدست آوردن رأی بیشتر برخوردار است. هم اکنون «اوباما» بیش از 40 میلیون دلار در بانک دارد و «کلینتون» با 10 میلیون در بانک و 9 میلیون دلار بدهی است. البته ماشین تبلیغاتی هر دو طرف در حال جمع آوری پول می باشد، بطوری که کمپین «هیلری کلینتون» پس از پیروزی در «پنسیلوانیا» در مدت یک شبانه روز توانست 10 میلیون دلار جمع کند. اما این هزینه های سرسام آور سبب می شود که هر کدام در اگوست که به عنوان کاندیدای حزب دموکرات برگزیده می شوند منابع مالی طرفداران خود را در برابر رقیب که بدون هزینه زیاد سرگرم برای تبلیغات به نفع خود است، ضعیف می کند.

بهر صورت نگرانی این است که در نه ایالت باقیمانده برای انجام انتخابات مقدماتی تعداد «دلیگیت» هیچکدام به حد قانونی 2025 نمی رسد و اگر این دو نتوانند با هم توافق کنند، تصمیم به کنگره ملی حزب دموکرات در اوایل اگست واگذار می شود که احتمال دارد با سر و صدا و نارضایی عده ای از دمکرات ها همراه باشد که بیگمان این نارضایی ها به نفع کاندیدای جمهوریخواه است.

Posted by shahin at 05:26 AM | Comments (0)

کارنامه ی ۵ ساله جنگ عراق، شهلا صمصامی

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

در آستانه ی ششمین سال حمله، اشغال نظامی و جنگ عراق، آمریکا بیش از هر زمان در گرداب این جنگ فرو رفته و نه راه پیش دارد و نه راه پس.

نقشه ی اصلی این بود که کاری را که بوش پدر ناتمام گذاشته بود، یعنی رفتن به بغداد و برکناری صدام حسین، به دست بوش پسر به انجام برسد. تصور بر این بود که ارتش نیرومند آمریکا، صدام را در زمان کوتاهی شکست داده جای پای محکمی در عراق باز کرده و زمام امور را بدست عراقی ها می سپارد. در اول می 2003 دو ماه پس از جنگ هم در یک صحنه ی تاریخی، پرزیدنت بوش روی ناوگان نیروی دریایی ایستاد و بالای سرش این شعار معروف دیده شد. «مأموریت به انجام رسید» .

شکست صدام ساده ترین بخش این جنگ بود. آنچه که تئوریسین ها و نقشه سازان جنگ عراق به آن فکر نکرده بودند این بود که چه نیرویی پس از صدام در عراق به قدرت می رسد. تصور کوتاه بینانه این بود که مردم عراق دست سربازان آمریکایی را می بوسند و از اینکه آن ها را از زندان یک دیکتاتور بی رحم رها ساخته اند، گل به پایشان می ریزند و با یک انتخابات، دموکراسی به عراق خواهد آمد. شاید تصور این بود که مردم عراق با سپاسگزاری از نیروی آزادی بخش خود دست دوستی به سوی آمریکا و ارتش آن دراز خواهند کرد. ولی این تصورها توهمی بیش نبود. دیکتاتوری اقلیت یعنی حکومت سنی بر شیعه و کرد تبدیل به دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت گردید.

آمریکا هرگز دشمنی عمیق بین شیعه و سنی را در محاسبات خود نیاورده بود.

برکناری صدام و از هم پاشیدگی ارتش عراق، به گروه های «ملیشیا »چه شیعه و چه سنی و حتا القاعده که تا آنزمان به عراق راه نیافته بود، اجازه داد به سرعت رشد کرده و تبدیل به نیروهای قدرتمندی در عراق شوند. مقتدا صدر که فرمانروای منطقه ی فقیر نشین و متعصب جنوب بغداد، معروف به «صدر سیتی» بود، ارتش مهدی را بوجود آورد. حکیم با کمک های مالی و نظامی دولت ایران «ملیشیای بدر» را تشکیل داد.

در ابتدا جنگ بین شیعه و سنی بود و امروز جنگ به شیعه علیه شیعه گسترش یافته است. در آغاز ششمین سالگرد جنگ عراق، اقتصاد آمریکا متزلزل و دست یافتن به هر نوع راه حلی در عراق از همیشه مشکل تر به نظر می رسد.

جنگ سه تریلیون دلاری
شواهد زیادی در دست است که رکود اقتصادی در آمریکا، پائین رفتن ارزش دلار و بالا رفتن قیمت نفت با جنگ عراق ارتباط پیدا می کند.
در این زمینه اخیراً دو کتاب مهم به چاپ رسیده است. کتابی به نام «جنگ سه تریلیون دلاری» که توسط یک برنده جایزه نوبل در اقتصاد به نام «جوزف اِی استیگلیتز» و یک پروفسور دانشگاه هاروارد به نام «لیندا جی بیلمس» نوشته شده است.

این دو نویسنده با مدارک و شواهد زیادی نشان داده اند که چگونه جنگ و اشغال عراق از نظر نیروی انسانی و مالی برای آمریکا بهای بسیار سنگینی داشته و تا نسل ها اثرات آن باقی خواهد بود.

کتاب دیگری که توسط خبرنگار ویژه روزنامه «گاردین» به چاپ رسیده است «شکست» نام دارد. این نویسنده که خود بارها برای تهیه ی گزارشات به عراق رفته و در آنجا زندگی کرده، معتقد است که این اشغال نظامی از ابتدا اشتباه بود. نویسندگان این دو کتاب عمیقاً منطقی را که بر اساس آن آمریکا به جنگ رفت مورد انتقاد قرار داده و نحوه عملیات را نابخردانه می دانند.

در کتاب «جنگ سه تریلیون دلاری»، نویسندگان پول های هنگفتی را که در زمینه های گوناگون خرج شده دنبال کرده و برای اولین بار یک صورتحساب کامل از جنگ و اینکه این بودجه ی سنگین از چه راه هایی تأمین شده است اطلاعات دقیقی در اختیار خواننده گذاشته اند. این کتاب می تواند مالیات دهندگان آمریکایی را از خواب بیدار کرده و آن ها را متوجه کند که چگونه 12 بیلیون در ماه که در خارج از مرزهای این کشور خرج می شود، ارتباط مستقیم با وضع وخیم اقتصادی در درون مرزها دارد. این کتاب جنگ عراق را با جنگ های قبلی آمریکا مقایسه کرده نتیجه می گیرد که مخارج جنگ عراق تا کنون بدون در نظر گرفتن مخارج مجروحین جنگی که برای سال ها ادامه خواهد یافت، بیش از مبلغی است که آمریکا در جنگ 12 ساله ی ویتنام خرج کرد. همچنین دو برابر مخارج جنگ کره است. مخارج تخمین زده در این کتاب برای تا پایان سال 2008 است. این جنگ یک تریلیون دلار به قروض ملی آمریکا افزوده است.

قیمت نفت در فوریه 2003 قبل از حمله ی به عراق بشکه ای 35 دلار بود.

امروز به بشکه ای 118 دلار رسیده و در حال افزایش است. در این کتاب به مشکل بسیار مهم مجروحین جنگی اشاره می شود. در طول 5 سال گذشته که صدها هزار سرباز و پرسنل به عراق رفت و آمد کرده اند امروزه در حدود 400 هزار نفر از این افراد به دلایل گوناگون قادر به کار و ادامه زندگی نیستند و تقاضای آن ها برای کمک از طرف دولت آمریکا بی جواب مانده است.

هزاران سرباز ی که در عراق و افغانستان خدمت کرده اند به دلایل جراحات جسمی و یا صدمات روحی برای همه عمر نیاز به کمک دارند و نسل های آینده باید مخارج این سربازان از جنگ برگشته را به پردازند.

در حال حاضر 250 هزار نیرویی که پس از چند دوره خدمت در بخش های گوناگون ارتش به جهت فشارهای روحی، از دست دادن شنوایی، دردهای عضلانی و مشکلاتی نظیر آن نمی توانند کار کنند نیاز به کمک های مالی، پزشکی و روانپزشکی دارند و بودجه کافی برای آنها وجود ندارد. این در حالی است که هنوز مأموران امنیتی خصوصی مانند کمپانی «بلَک واتر» و «هالیبرتون» دستمزدهای غیر قابل تصوری در عراق دریافت می کنند.

کتاب «جنگ سه تریلیون دلاری» حقایق تلخی را فاش می کند. برای مثال با اشاره به بی سرو سامانی جنگ عراق توضیح می دهد که بسیاری از زخمی های از جنگ برگشته، صورتحساب های وسائلی را که در جنگ در اختیار داشته اند دریافت کرده اند، وسائلی مانند دوربین های ویژه، لباس های جنگی که پس از مجروح شدن در محل حادثه بجا گذاشته شده است.

در جواب این سئوال که این بودجه ی سنگین از کجا تأمین می شود، کتاب «جنگ سه تریلیون دلاری» می گوید از دو منبع: یکی قرض از کشورها و سازمان های مالی با بهره های سنگین. چهل درصد از قروض آمریکا به چین است و همچنین برخی کشورهای عربی و ثروتمند در حوزه خلیج فارس. منبع دوم خزانه ی خالی آمریکاست که با چاپ دلار قروض ملی آمریکا را به 9 تریلیون دلار رسانیده است.

در نهایت جنگ عراق و رکود اقتصادی آمریکا در بازار جهانی نیز مؤثر بوده و به ویژه بالا رفتن هزینه انرژی می تواند در زندگی یکایک مردم آمریکا و سایر نقاط دنیا تأثیر منفی داشته باشد.

نویسندگان کتاب «جنگ سه تریلیون دلاری» نتیجه گیر ی می کنند که از نظر سیاسی نیز این جنگ با شکست مواجه شده است. آن ها می گویند: «عراق به سراشیبی یک جنگ خانمانسوز می رود، که در فساد و رشوه خواری تنها بالاتر از سومالیا می تواند باشد». در مورد آوردن دموکراسی به خاور میانه، نویسندگان این کتاب معتقدند که «حتا هدف برقراری ثبات در عراق غیر قابل دسترسی به نظر می رسد».

نویسنده ی کتاب «شکست» معتقد است که «روزی که بوش تصمیم به اشغال نظامی گرفت آن روز، شکست را تضمین کرد».

این نویسنده همچنین می گوید «تکبر موجب شد که اشغال گران تماسی با مردم عادی نداشته باشند در حالی که ترس به کشتار و نابودی مردم بی گناه انجامید».

ملکی «توماس حفرسون» نیست!
در این چند هفته اخیر در حالی که برخوردهای خونینی بین «ارتش مهدی» به رهبری مقتداالصدر و نیروی انتظامی عراق و ارتش آمریکا در گرفته است، کنگره ی آمریکا نیز سرنوشت عراق و نقش آمریکا را در این کشور بار دیگر مورد بحث و گفتگو قرار داده است. ژنرال های بازنشسته ارتش، کارشناسان خاورمیانه و همچنین ژنرال «پتریئس» فرمانده قوای آمریکایی و «کراکر» سفیر آمریکا در عراق در مقابل کنگره حاضر شده و به سئوالات سناتور ها پاسخ گفتند.

ژنرال «مک کفری» Mc Caffrey که در عراق نیز خدمت کرده و هم اکنون بازنشسته است نظریات جالبی ارائه داد. او گفت: «واقعیت در عراق قدرت نظامی و «ملیشیا»است. حکومت فعلی کاری نمی تواند بکند و در نهایت شاید یک ژنرال دو ستاره بتواند در عراق سر کار بیاید و امنیت را در کشور بوجود آورد. چیزی که برای مردم عراق اهمیت زیادی دارد».

سناتور دموکرات «منندز» Menandez که از این تئوری بسیار متعجب شده بود گفت: «اگر عراق در نهایت به دست یک ژنرال دو ستاره بیافتد، این جنگ با سه تریلیون دلار مخارج، کشته شدن و مجروح شدن هزاران آمریکایی هیچ ارزشی نداشته است. این یعنی بازگشت دیکتاتوری به عراق».

ژنرال «مک کفری» در پاسخ گفت: «سناتور، این یک واقعیت است . ما باید به پذیریم که «ملکی»، «توماس جفرسون» عراق نیست. دولت پرزیدنت بوش فعلاً می خواهد فقط زمان بخرد و کار مهمی در عراق نخواهد کرد و این مشکل را به رئیس جمهور بعدی می سپارد. ولی در عراق راه حل نظامی وجود ندارد و در کوتاه مدت راه حل سیاسی نیز کار برد نخواهد داشت».

ژنرال «مک کفری» ادامه داد: «مردم از پلیس و نیروی نظامی عراقی که قرار است آن ها را محافظت کند می ترسند. جوانان عراقی هم بدست «ملیشیا» و هم بدست مأموران امنیتی کشته می شوند. در این میان نیروی نظامی آمریکا نیز بخشی از این مشکل است. مردم عراق نیاز به ایجادیک سیستم اقتصادی دارند و آن ها کار، شغل و درآمد می خواهند».

سناتور «منندز» در انتقاد از سیاست های فعلی در عراق گفت: «این جنگ، آینده اقتصادی و امنیتی آمریکا را بخطر انداخته است. آیا ما باید در کنار نشسته و بگذاریم دولت پرزیدنت بوش هر چه می خواهد انجام دهد. من در مسافرت هایم به کشورهای خاور میانه دیدم که چگونه رهبران مصر و عربستان و اردن نگران آینده منطقه هستند. صحبت از جنگ داخلی در عراق است، ولی بودن یا نبودن ما در عراق می تواند به جنگ داخلی بیانجامد. «صدر» می خواهد آیت الله بعدی عراق شود. ما باید بتوانیم کاری انجام دهیم».

ژنرال «اودم» William Odom که از مخالفان جنگ بوده است گفت: «کنگره آمریکا قدرت دارد که پول جنگ را قصع کند. پیام از کنگره ی آمریکا از هر دو حزب باید این باشد که زمان خروج است».

در گزارشی که ژنرال «پتریئس»فرمانده قوای آمریکا به کنگره داد، درست خلاف این نظر بود. پیشنهاد وی این است که نیروی نظامی آمریکا در عراق تا جولای به 140 هزار تقلیل یابد و سپس 45 روز صبر کنند تا بتوانند برای قدم های بعدی با توجه به شرایط عراق در آن زمان تصمیم گیری شود. این تعداد حتا بیش از نیرویی است که 5 سال پیش آمریکا وارد عراق شد.

دلایلی را که «پتریئس»و «کراکر» به کنگره ارائه دادند که چرا آمریکا باید با 140 هزار نیرو در عراق باقی بماند، این بود: جلوگیری از بازگشت و رشد القاعده در عراق و مقابله با ایران که در امور داخلی عراق دخالت نکند.

«کراکر» سفیر آمریکا در عراق با پافشاری سناتور «بایدن» بالاخره اقرار کرد که قرار است معاهده ای بین دولت عراق و آمریکا امضاء شود که اجازه ی داشتن یک پایگاه دائمی نظیر آنچه در ژاپن، آلمان و کره جنوبی وجود دارد در عراق بوجود بیاید و برای این کار نیازی به اجازه کنگره نیست.

سناتور «کاردین» در جواب گفت سفارت آمریکا در عراق بهتر است بدون اطلاع و اجازه کنگره چنین معاهده ای را امضاء نکند.

پنج سال پس از جنگ و اشغال نظامی عراق، در حالی که برخوردهای شدیدی بین «ملیشیا»های شیعه آغاز شده است و همزمان با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، به نظر می رسد به دلایلی که برای هیچ انسان منطقی قابل قبول نیست کشتار، خرابی، آوارگی و درد و رنج برای سال ها ادامه خواهد داشت.

به قول یکی از مفسرین سیاسی، ژنرال چهار ستاره آمریکا «پتریئس»،که با مدال ها و تزیینات روی یونیفورمش در مقابل کنگره نشسته بود برق ستاره های روی شانه اش چشم را میزد. ولی پیامش این که با بیلیون ها دلار پول و قیمت بسیار زیاد جان انسان ها، جنگی را می رانند که هرگز برنده ای نخواهد داشت.

پرزیدنت بوش با تجلیل از خدمات ارتش امریکا و ژنرال «پتریئس» اعلام کرد که بودجه جنگ که 108 بیلیون دلار در سال است باید تصویب شود، زیرا دو تهدید بزرگ در این قرن برای امریکا وجود دارد که یکی القاعده و دیگری ایران است. بیرون آمدن از عراق پیروزی القاعده و موفقیت ایران در گسترش نفوذش در منطقه است و در نهایت حمله مجدد تروریسم در داخل خاک امریکا.

پنج سال پس از جنگ، رئیس جمهور امریکا همان منطق قبلی را برای ادامه جنگ به کار می برد و کنگره امریکا نیز در نهایت بودجه سنگین جنگ را تصویب خواهد کرد.

Posted by shahin at 03:30 AM | Comments (0)

درمغز عاشقان چه می‌گذرد؟، دکتر شهرام یزدانی

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

شور عشق، استارت یا سوخت
شور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول می‌کند و خواب و خوراکمان را می‌گیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست؛ یعنی این قبیل عواطف مثل استارت ماشین عمل می‌کنند. خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده که آدم را به حرکت درآورد. ولی ما نمی‌توانیم فقط با استارت‌زدن و باک ِ بدون بنزین حرکت کنیم. شواهد زیادی هم برای اثبات این نکته وجود دارد- مثلا پژوهشگری به نام «آرون» تعداد زیادی از افرادی را که دچار عشق حاد و آتشین بودند زیر دستگاهی که از کارکرد مغز عکس می‌گیرد گذاشت و از آنها خواست به معشوق خود فکر کنند یا عکس آنها را نشان شان داد. کارکرد مغزی این افراد نشان داد که هنگام فکر کردن به معشوق، فقط آن قسمت‌هایی فعال می‌شود که مربوط به «پاداش فوری» است- همان قسمت‌هایی که اگر گرسنه باشیم و غذا بخوریم فعال می‌شود؛ یا در افراد معتاد به کوکائین، همان قسمتی که بعد از مصرف ماده‌ی مخدر به فعالیت می‌افتد. این قسمت‌های مغز، تشکر فوری را اعلام می‌کنند، و یک چیز فوری، طبعا دوام زیادی هم ندارد. در حالی که مغز، قسمت‌های دیگری هم دارد که مربوط به پاداش‌های طولانی‌مدت است.

دو پژوهشگر دیگر به اسم‌های بارتل و ذکی آمدند همین کار را روی کسانی کردند که عشقشان تداوم پیدا کرده بود و به اصطلاح عشق رفیقانه داشتند- همان نوع عشقی که شور و هیجانش از بین رفته اما صمیمیتش مانده و با مرور زمان، بیشتر هم شده است .عکس کارکرد مغز این افراد نشان داد که فکرکردن به عشقشان قسمت‌هایی از مغز آنها را فعال می‌کند که مربوط به «پاداش‌های بلندمدت» است- همان قسمت‌هایی که وقتی شما به شغل مورد علاقه‌تان فکر می‌کنید یا موسیقی مورد علاقه‌تان را گوش می‌کنید، یا در لحظات آرامش مذهبی، در ذهنتان فعال می شود.

نتیجه‌ی این پژوهش‌ها نشان می‌دهد چون پاداش فوری همیشه تاییدکننده‌ی چیزهایی است که قابل اتکا نیستند، عشق رمانتیک هم که دستمایه‌ی شعر و غزل و رمان و فیلم‌های زیادی شده است و چیز قشنگی هم هست قابل اتکا نیست. در عوض، عشق رفیقانه قابل اعتماد، اصیل و ماندگار است.

بعضی اقوام اصلا نمی‌دانند عشق چیست؟
عشق رمانتیک نه تنها کوتاه‌مدت و غیرقابل اتکاست که حتی اصیل هم نیست. یعنی این طور نیست که جزو سرشت و ذات انسان باشد و ابتلا به آن، از ضروریات زندگی محسوب شود. به نظر شما آیا در بین همه‌ی اقوام و ملت‌ها شور عشق وجود دارد؟ یعنی مردم ِ همه‌ی جوامع و فرهنگ‌ها عشق رمانتیک را به این مفهومی که ما می‌شناسیم می‌شناسند؟

دو پژوهشگر به نام‌های «یانکویچ »و«فیشر»، 166 فرهنگ و قومیت مختلف را از نظر آداب و رسوم و شعر و ادبیات و هنرشان بررسی کرده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که در 147 فرهنگ، عشق رمانتیک وجود دارد؛ اما در 19 قومیت،هیچ شواهدی از این عشق در میان نیست؛ یعنی در فرهنگ، ادبیات ، شعر و هنرشان هیچ اشاره‌ای به این شور عاشقانه نشده است؛ اما تشکیل خانواده می‌دهند، به خانواده‌شان علاقه دارند و برای آنها فداکاری هم می‌کنند. یعنی آن رمانتیسیسم که در ادبیات غربی و در ادبیات ایرانی خودمان هم می بینیم در آن فرهنگ‌ها معنایی ندارد. پس عشق رمانتیک چیزی نیست که بگوییم لازمه‌ی هر زندگی است؛ بلکه همان موتور محرک اولیه است. 19 قومیت از این موتور استفاده نمی‌کنند و ماشینشان بدون این استارت هم روشن می‌شوند.

در پژوهش دیگری از حدود شش هزار دختر و پسر قبل از ازدواج پرسیده‌اند که «شما دوست دارید عشق رمانتیک مبنای ازدواجتان باشد یا نه؟»

90 درصد آنها جواب مثبت داده‌اند. یعنی گفته‌اند «دوست داریم این احساسات را تجربه کنیم.» اما بعد از چند سال، از همین افراد، بعد از ازدواجشان پرسیده‌اند «آیا آن رمانتیسیسم اولیه در ازدواجتان وجود داشته یا نه؟» 33 درصد مردان و 75 درصد زنان گفته‌اند در نهایت با فردی ازدواج کرده‌اند که عاشقش نیستند و رابطه‌ی رمانتیکی هم با او ندارند؛ یعنی حتی خود افراد هم قبول دارند که «عشق» نه شرط کافی برای ازدواج است و نه حتی شرط لازم.

عشق نوعی بیماری است؟
برخی از پژوهشگرها روی این موضوع متمرکز شده‌اند که «آیا عشق آتشین صرف نظر از عشق نافرجام، یک بیماری پاتولوژیک است یا نه؟» و جالب است بدانید روان‌شناسان، بیشترین شباهت را بین عشق و یک بیماری خاص روانی به نام وسواس اجباری مشاهده کرده‌اند. در این بیماری، افکار خاصی به ذهن هجوم می‌آورد که فرد گریزی از آنها ندارد؛ این افکار او را مجبور به ایجاد رفتارهای خاصی می‌کند که اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زیادی می‌شود. مثلا کسی عادت دارد هر شب 10 بار دست‌هایش را بشوید و اگر 8 بار این کار را انجام بدهد درونش منقلب می‌شود و نمی‌تواند آسوده بخوابد.

عشق نه فقط در ظاهر و علایم بالینی شبیه این بیماری است، که از نظر آزمایشگاهی هم به آن شباهت دارد. در بیماری وسواس اجباری، یک ناقل خاص در سلول‌های پلاکت خون بیمار افزایش پیدا می‌کند. پژوهشگری به نام «مارازیتی»، افراد عاشق را به این طریق آزمایش کرده و به این نتیجه رسیده که آنها هم درست همین حالت را دارند. پس عشق یک حالت وسواس اجباری ایجاد می‌کند که در آن فرد عاشق دچار افکار و عادت‌های خاصی می‌شود که نمی‌تواند از دست آنها خلاص شود- مثل تماس گرفتن پی در پی با معشوق و فکر کردن مداوم به او که عملکرد عادی ذهنش را مختل می‌کند.

هوش عاطفی‌ات را بالا ببر
با تمام این حرف‌ها، امروز دانشمندان به این نقطه رسیده‌اند که «اگر عشق و احساسات قابل اتکا نیستند پس چه چیز قابل اتکا است؟» یعنی چه چیزهایی باید وجود داشته باشد تا عشق افراد پایدار بماند. ابتدا نظریه‌ای شکل گرفت که اگر برخی شباهت‌های اولیه بین افراد وجود داشته باشد، صمیمیت و رفاقت بیشتری بین آنان به وجود می‌آید که می‌تواند ازدواج موفق را تضمین کند. اما تجربه نشان داد که این اتفاق هم نمی‌افتد. آقای «اشتنبرگ» که مثلث عشق را ارائه کرده بود به این نتیجه رسید که خیلی از طلاق‌ها، بر خلاف انتظار، در مواردی اتفاق می‌افتد که انتخاب اولیه اشتباه نبوده است. یعنی افراد در ابتدای ازدواج، شباهت‌هایی به هم داشته‌اند، اما پس از ازدواج تغییر کرده‌اند. پس خیلی وقت‌ها مشکل اینجاست که آدم‌ها تغییر می‌کنند؛ اما با هم تغییر نمی‌کنند: در دو مسیر یا با سرعت‌های متفاوتی تغییر می‌کنند. پس حالا این سوال به وجود می‌آید که «اگر شباهت اولیه هم ضامن صمیمیت نیست پس چه چیز می‌تواند صمیمیت و رفاقت درازمدت بین زوج‌ها را تضمین کند؟»

پژوهش‌های زیادی نشان داده‌اند که هوش عاطفی، یکی از مهمترین عوامل موفقیت ازدواج است. هوش عاطفی نوعی از هوش است که به ما کمک می‌کند به احساساتمان آگاه باشیم. بتوانیم عواطفمان را خوب بیان کنیم. آنها را خوب کنترل و هدایت کنیم. ظرفیت های خودمان را بشناسیم و در مجموع یک حس مثبت کلی نسبت به خودمان داشته باشیم. از طرف دیگر بتوانیم عواطف فرد مقابلمان را درک کنیم و نسبت به آن واکنش اجتماعی یا بین فردی مناسب داشته باشیم.
هوش عاطفی به ما کمک می کند که وقتی دچار تعارض در احساساتمان می‌شویم فرو نریزیم و بتوانیم به عنوان مساله‌ای معمولی حلش کنیم .این نوع هوش، یک چیز ذاتی نیست و در شرایط محیطی شکل می‌گیرد و در میان تمام عوامل موثر در موفقیت در ازدواج، کلیدی‌ترین نقش را دارد؛ اگر دو طرف دارای هوش عاطفی بالایی باشند می‌توانند بفهمند که چطور همراه و همگام با تغییر احساسات و عواطف یکدیگر تغییر کنند تا زندگی‌شان به رشد و صمیمیت بیشتری منجر شود.

چه قدرعاشق هستید؟
عشق هم بالاخره اتفاقی است که به قول شاعر، خواه ناخواه رخ می‌دهد. برای خیلی از روان‌شناس‌ها مطالعه این پدیده جالب است. بعضی‌ها مانند «استرنبرگ» حتی نظریه‌ای علمی ‌درباره عشق دارند. «استرنبرگ» معتقد است که یک عشق کامل سه جنبه دارد. اولین جنبه، وفاداری به معشوق است، دومی، ‌احساس صمیمیت نسبت به او و سومی، ‌داشتن میل جنسی به معشوق است. به نظر «استرنبرگ»، هر کدام از اینها که وجود نداشته باشد، یک جای کار دارد می‌لنگد. پرسشنامه زیر خیلی به جزییات عشق کاری ندارد و می‌خواهد به طور کلی بگوید که آیا شما عاشق هستید یا نه؟ این تست در دانشگاه «نورس ایسترن بوستون» تهیه شده است و خوب، معلوم است که بیشتر برای دانشجوها کاربرد دارد.

چگونه از این تست استفاده کنیم؟
عبارات زیر را بخوانید. معشوق‌تان را تصور کنید و نام معشوق‌تان را به جای کلمه او بگذارید. حالا اگر با هر عبارت به طورکامل موافق بودید، عدد 7، اگر نسبتا موافق بودید، عدد 6 ، اگر کمی‌ موافق بودید عدد 5، اگر عبارت را هم درست می‌دانستید و هم غلط (یعنی در مورد نظرتان مطمئن نبودید)، عدد 4، اگر با آن کمی ‌مخالف بودید، عدد 3، اگر نسبتا مخالف بودید، عدد 2 و اگر به‌طور کامل مخالف بودید عدد 1 را جلو عبارت بنویسید:


1) برای رسیدن به او خیلی عجله دارم. ( ‌‌‌)
2) او را خیلی جذاب می‌دانم. ( ‌‌‌)
3) او نسبت به بیشتر مردم، عیب‌های کمتری دارد. ( ‌‌‌)
4) برای او هر کاری که لازم باشد، انجام می‌دهم. ( ‌‌‌)
5) به نظر من، او خیلی دلربا است. ( ‌‌‌)
6) دوست دارم احساســاتم را با او در میان بگذارم. ( ‌‌‌)
7) وقتی با هم کاری را انجام می‌دهیم، کار برایم خیلی خوشایند است. ( ‌‌‌)
8) دوست دارم که او حتما مال من باشد. ( ‌‌‌)
9) اگر اتفاقی برای او بیفتد؛ خیلی ناراحت می‌شوم. ( ‌‌‌)
10) خیلی وقت‌ها به او فکر می‌کنم. ( ‌‌‌)
11) خیلی مهم است که او به من علاقه داشته باشد. ( ‌‌‌)
12) وقتی با او هستم، کاملا خوشحالم. ( ‌‌‌)
13) برایم دشوار است که برای مدتی طولانی از او دور باشم. ( ‌‌‌)
14) خیلی به او علاقه دارم. ( ‌‌‌)

راهنمای نمره‌گذاری:

حالا عددهایی را که جلوی هر عبارت گذاشته‌اید، با هم جمع بزنید.

• شمایی که بالای 89 نمره آورده‌اید، وضع‌تان خراب است. شما بدجوری عاشق شده‌اید و اگر صادقانه به پرسش‌ها پاسخ داده‌اید، در عشق‌تان هیچ شکی نمی‌توان کرد.

• اگر نمره‌تان حول و حوش 78 تا 88 می‌چرخد، شما هم به احتمال خیلی زیاد عاشق هستید و چیزی نمانده است که در بالای قله عشق بایستید.

• اما اگر نمره‌تان بین 68 تا 77 باشد، احتمال کمتری وجود دارد که عاشق باشید. اما شما هم به هر حال عاشق‌اید.

• کسانی که از 68 پایین‌تر آورده‌اند، بهتر است که خودشان را گول نزنند. به احتمال زیاد چندان عاشق نیستند.

• کسانی که از 58 پایین‌ترند، به‌ هیچ‌وجه عاشق نیستند. این گروه بهتر است پیشه دیگری برای خودشان دست و پا کنند و یا اسم احساسات رقیق‌شان را نگذارند عشق!

Posted by shahin at 02:09 AM | Comments (0)