گویند رمز عشق نگوئید ونشنوید
مشکل حکایتی است که تقریرمی کنند
کمتر کسی در دنیا پیدا می شود که اهل سر زدن به کتابفروشی ها باشد و یا حداقل اهل این باشد که پشت ویترین کتاب فروشی ها چند دقیقه ای بایستد و با نام گابریل گارسیا مارکزآاشنا نباشد. نویسنده کلمبیائی و معروفترین نویسنده قرن بیستم که
آ ثارش به عنوان بخشی جدانشدنی از ادبیات معاصرجهان! در دانشکده های دنیا تدریس میشود. آثار هیچ یک از نویسندگان معاصر ا در مقایسه با مارکز به آنهمه زبان های دنیا ترجمه نشده است. او پر خواننده ترین نویسنده خارجی در ایران بوده و رئالیسم جادوئی او حتی بر بخشی از ادبیات داستانی امروزایران نیز تأثیر گذاشته است.
ً
خاطرات روسپیان سودازده منً آخرین کتاب روائی او پس از ده سال و بعدازانتشار" گزارش یک آدم ربائی" دراکتبر ! سال دو هزاروچهاربرای اولین بار در کلمبیا وارد بازار شد. دو سه ماهی بیشتر طول نکشید که ترجمه فارسی آن به همت دوستان و یکی ازمعتبرترین موسسات انتشاراتی ایران برای گرفتن مجوز نشربه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه گردید وچندین ماه طول کشید تا پس از پیگیری های بسیار بالاخره چنین فهمانده شد که این کتاب اجازه انتشار در ایران ندارد. جای تعجب نبود. اصلاً مدت هاست که هیچ چیز در ایران تعجب انگیز نیست، حتی حمایت همه جانبه حضرت ولی عصرازمقام شامخ رئیس جمهوربا ارسال هاله ای از نور بر سر مبارک ایشان در سازمان ملل و یا تشرف سگ گریانی به پابوس حضرت ثامن الائمه و یا مکاتبه هیات دولت با امام زمان از طریق چاه جمکران. یاللعجب که قرار است فرهنگ ملتی که بر تاریخ تمدن بشری تأثیر داشته است در قالبی حقیر و زشت و غیر انسانی به نام فرهنگ اسلامی چپانده شود که هیچ ربطی به تعالیم عالیه اسلام در احترام و بزرگداشت مقام انسان نداشته و بیشتر زائیده اذهان سودازده ایشان واسلافشان است. تعجب آور نیست اما حداقل برای مدتی فکر آدمیزاد را به حکومتی مشغول میکند که مدعی است پرچم اصلاح جهان را با خود حمل میکند. داستان اجازه نشر ندادن به این کتاب هم از همان مقوله است.
مارکزسلمان رشدی نیست. در این کتاب نه حرفی از اسلام است و نه به طور مستقیم یا غ! یر مستقیم و نه پنهان و نه آشکار حرفی که بیضه اسلام را به مخاطره اندازد و یا به ائمه اطهار و یا اهل البیت و یا خدای نکرده به ساحت مقدس فالگیرها ودعا نویس ها وسر کتاب بازکن ها و رمال ها و مداحان و شیخ و طلبه وملا وآخوند وآیت الله ها اشاره ای هر چند مختصر داشته باشد وجود ندارد. پس چه چیز باعث می شود که به این کتاب صد صفحه ای اجازه نشر داده نشود؟
مارکز آدم سیاسی هم نیست ، که ایکاش بود ولی نیست. ایکاش در مورد آزادی بیان و یا حداقل آزادی ادبیات موضعی جدی میگرفت که اهل این حرف ها هم نیست. در هیچ کجای این کتاب به هیچ نوع نظام سیاسی چه چپ و چه راست، چه شرقی و چه غربی و چه بالائی و چه پائینی که به نحوی از انحاء پرش به پر جمهوری اسلامی گیر کند حتی به کلمه ای هم اشاره نشده است. این کتاب نه آموزش تشکیل حزب و دارودسته میدهد و نه حرفی ازآزادی و یا حقوق بشر و احترام به انسان و از این حرف ها دارد. ایکاش یکی از این آقایان حداقل اشاره ای کرده بود که چرا جماعت اهل کتاب و از آن جمله دانشجویان رشته های ادبیات درایران نباید این کتاب را بخوانند و چون حکم شرع هم چون ارتش چرا ندارد ما هم مصلحت را در این دیدیم که اصلاً نپرسیم ولی! در عین حال و اگر گناه نباشد ، نمی توان در مورد چرای آن فکر نکرد.
این امکان وجود دارد که برای افکار بیمار گونه ای که ازاسلام تنها ضعیفه بودن زن را استنباط کرده اند و حکومت اسلام را به معنای جدا نمودن زنان از مردان فهمیده اند و زن را نه بشر که شیئی جنسی ، اغواگر و شیطان صفت می بینند که هیچ فضیلتی ندارد جزاین که به تمایلات حیوانی آقایان پاسخ دهد، دلیل ممنوعیت کتاب در این باشد که در آن به روسپیان اشاره دارد که احتمالاًاین لفظ باعث نشر م! فسده و بیم اشاعه فساد فی ام القرای اسلامی می گردد. ولی مگر علمای اعلام وآیات عظام و والیان امر و هادیان انسان از ظلمات به نور که خود را جانشینان بی بدیل خداوند در زمین و مفسرین کلمات خدا می دانند فراموش کرده اند که به فضل الهی و همکاری های مستمر امداد های غیبی و بر مبنای عزت و حکمت و مصلحت مسلمین زمینه تولید فاحشه را در مملکت اسلامی به حدی رسانده اند که حتی به سایر بلاد هم صادر میکنند؟ پس اشاره به لفظ روسپی نباید آنقدر ها باعث تشویش آقایان شده باشد.
شاید علت ممنوعیت این باشد که از نوعی عشق افلاطونی، به شیوه مارکز و فرهنگ کارائیب، بین آدم مسنی با دخترکی نو جوان گفتگو می کند که این دلیل نیز از ذهن به دور است چون تا آنجا که همه ما ایرانیان به یاد داریم ارتباط بین مردان مسن و دخترکان نو جوان یکی از تخصص های بلا تردید اهل عمامه است که صد حدیث و روایت ، از امامان و مدح سنت های رسول از حفظند که این رابطه نه تنها زشت و نکوهیده تلقی نمی شود که عین صواب است و عافیت دنیا و آخرت در آن و تازه آنهم نه از نوع افلاطونیش که مارکز بر آن اشاره دارد بلکه از آن دست که هم تو دانی و هم من. پس ممنوعیت این کتاب از بیم تبانی و توطئه و هجمه فرهنگی و ارزش های وارداتی از غرب نمی تواند باشد که سنت های پسندیده حضرات در این ملک تاریخ دیرینه دارد.
شاید تنها دلیل واقعی ممنوعیت این کتاب درآموزش نیروی براندازنده عشق به زندگی درمملکتی است که در آن مرده ها بیشتر از زنده ها زندگی می کنند و فضای زیاد تری را اشغال کرده اند و مرگ بیشتر از زندگی ستایش می شود. در سر زمینی که سایه مرگ همه جا هست و کودکان قبل از زندگی با مرگ آشنا می شوند و چهره های جوانان سنگینی و شکستگی آدم های مسن را دارد و خندیدن! گناه است و دیگر کسی شعری و آوازی زمزمه نمی کند. شاید گناه مارکز روایت عشق به زندگی از زبان مردی نود ساله است که هنوز بیشتر به فکر زندگی است تا مرگ. شاید ترس از یک کتاب صد صفحه ای، با وجود آنهمه سپاه و بسیج و حراست و سربازان گمنام و بگیر و ببندها از میل به زندگی و اشتیاق حیات است که در این کتاب از آن گفتگو می شود.
بالاخره این کتاب به زبان فارسی منتشرشد اگرچه نه در ایران. ولی اگر حضرات تمام قوای خود را گرد ! آورند و در مقابل آن سد کنند بازراه خود را به درون آن ماتم سرا باز خواهد نمود و به هر کس که گوشی برای شنیدن داشته باشد یادآوری خواهد کرد که زندگی زیباست و زندگی حتی در نود سالگی هم هنوززیباست.
جز قلب تیره نشد حاصل وهنوز باطل در این خیال که اکسیر می کنند
امیر حسین فطانت
بوگوتا ـ کلمبیا
http://shopping.ketab.com/search.asp?cat=1&trt=FETANAT