شاید برخی گمان کنند که نگینهنویسی آسان است؛ ولی براستی چنین نیست. شاید بشود از سر تصادف یک نگینه درجهی سه نوشت. ولی نوشتن چند نگینهی خوب و ممتاز به سالها تلاش شاعرانه نیاز دارد. تازه پس از سالها تلاش شاعرانه هم شاید طلائی نسیب شاعر نگردد. چند نگینهی خوب و درجه یک می تواند نام شاعری را زنده نگهدارد. گفتهاند که کسی با شعری خوب شاعر قلمداد می شود و با دیوانی شعر سست نه. من گاه ضمن نگینهجوئی، تنها در یک شعر چند نگینه پیدا می کنم و گاه در چند کتاب شعر، نگینهای نمی یابم. گاه، پیش آمده است که ده کیلو نشریه را جا به جا کردهام و چند نگینهی خوب نیافتهام.
*
کار نگینهچینی من ادامه دارد. تلاش من این است که بهترین نگینهی شعر شاعران را گرد آورم. اینست گاه شاید نگینه های تازهتری را جایگزین نگینه های پیشین کنم. همین جا بگویم که همهی نگینه هایی که اینجا آمدهاند درجه یک نیستند.
*
برای نگینهگزینی روش من اینست که نخست به نگینه هایی که طی سالیان یادداشت کردهام نگاه می کنم.( علت اینکه شناسنامهی پارهای از کتابها کامل نیست همین است). بعد به کتابخانهی شخصیام رجوع می کنم و پس از آن به کتابخانه های عمومی و اینترنت. همانطوریکه پیشتر گفتهام به همهی آثار شاعران دسترسی نداشتهام. و نگینه ها را از میان آثاری که در اختیارم بوده برگزیدهام. برای نمونه، من به همهی آثار شعری که در آمریکا و کانادا منتشر شده است دسترسی نداشتهام همینطور به همهی آثاری که در سالهای اخیر در ایران منتشر شده است.
*
مایهی شگفتی است که بسیاری که ظاهرا کار شعر را جدی گرفتهاند سایتی برای خود فراهم نکردهاند که شعرهایشان را آنجا چاپ کنند. برخی هم که سایت دارند کارهایشان را در آن نگذاشتهاند. به هرحال بهترین خدمتی که شاعر می تواند به شعرش بکند پخش آن است. کتابخانه اینترنتی یا سایت مشترک شاید بتواند این مشکل را حل کند.
*
همهی شاعران جدی تراشگاه شعری دارند. شعر پس از انکه از ژرفای جان استخراج شد باید تراش داده شود. کار پرداخت شعر باید به درجهای باشد که، برای نمونه، شاعر از خود بپرسد که آیا این واژهای که در این ترکیب یا سطر آمده مناسبترین واژه در زبان فارسی است؟ آیا می شود واژهی شایستهتری یافت که هم آهنگ بهتری داشته باشد و هم ابعاد بیشتری از معنا را بازتاب دهد؟ پرداختی این چنین است که شعر را به سوی نابی می برد. بیشتر کارهای حافظ و خیام و بخشی از کارهای فروغ و شاملو در این حد و حدود پرداخت شدهاند و به رگه های طلا می مانند.
*
شاعر باید به مرتبهای برسد که خودش بتواند کم وبیش کارش را سبک و سنگین کند. هرچه بیشتر خوانده باشد قدرت داوراش هم قویتر خواهد شد. کسی که ۱۰ شعر خوانده باشد، برای نمونه، به اندازه ۱۰ شعر می تواند داوری کند. کسی که درشت های شعر کلاسیک و معاصر را خوانده باشد و با شعر جهانی هم آشنا شده باشد با خودباوری بیشتری به داوری شعر می نشیند. البته گفتن ندارد که از نقد خوب و مطالعات گوناگون دیگر هم نباید غافل بماند. و اگر «آن شاعرانه» داشته باشد به ناگزیر نوآوری می کند تا با آفریدن جهان شخصی خود، زندگی را تحمل کند
*
در بسیاری از شعرهایی که در سایت ها چاپ می شود شورمندانه اثری از پرداخت دیده نمی شود. با یک نگاه به شعر می توان پی برد که شعر تراش داده نشده است. چنین شعرهایی ی نمی توانند از خود دفاع کند و نابود می شوند.
*
در گزینش نگینه ها به درونمایهی شعر ها هم توجه داشتهام. مرثیه های هجرانی، برای نمونه، نیاوردهام.
*
اگر شعر «هابی» کسی باشد. می تواند هر وقت خواست سراغش برود. ولی اگر شعر را جدی گرفته باشد، شعرنشین یا شعرگیر شده باشد، باید آستین عمرش را بالا بزند تا در میان انبوه واژه ها و شعر ها کوچهای برای شعرش باز کند.
*
چنانکه پیشتر نوشتم به سراغ بخش هایی از شعر رفتهام که برایم تازه بودهاند. کشفی در آنها روی داده و جداگانه خواندنی هستند. روی هم رفته به جز موارد استثنائی به سراغ چارپاره نرفتهام. غزل و قصید و رباعی هم که نمی توانستهاند در حوزهی کار من بوده باشند.
*
شعر های روائی را باید با مترو میعار دیگری سنجند. شعر شاعرانی را هم که در رعایت وزن نیمائی وسواس به خرج دادهاند نتوانستم خوب بخوانم. یعنی تصنع در این گونه شعرها آزارم می دهد. این گونه شعر ها در نظر من به شعر کلاسیک مانندهتراند تا به شعر مدرن امروز.
*
با یک حساب سرانگشتی روشن می شود که فروغ و شاملو و سپهری بیشترین نگینههای شعر مدرن را نوشتهاند. من شخصا در عالم سپهری نیستم. ولی در بازتاب جان عرفانیاش خلاقیت به خرج داده. نگینه های فروغ بیشتر در «تولدی دیگر» نمود پیدا کرده است. در این مجموعه، شعری نیست که نگینه نداشته باشد و گاه یک شعر چند نگینه دارد. در «تولدی دیگر» شعر کتاب پُرکن نیست. فروغ خیلی باید روی این مجموعه کار کرده باشد. شعرهای این مجموعه صمیمانه تراش خوردهاند. صمیمت فروغ حتی وزن عروضی مثنوی «عاشقانه» را هم تحت تاثیر قرار داده است. «تولدی دیگر» پر نگینهترین مجموعهی شعر مدرن فارسی است.
*
از فروغ، شاملو و سپهری می شد نگینه های بیشتری آورد؛ در حالیکه از شاعران کمتر شناخته شده می شد نگینه های کمتری آورد و این امر فاصلهای را نشان می دهد که بین این شاعران درجهی یک و دیگرشاعران وجود دارد.
*
شعر نیما و شاعران نیمایی راهم باید در برشی تاریخی دید. بیشتر شعر های نیما، چنانکه گفته شده، آزمایشی بوده است. تنها در شعرهای بعدتر است که نیما شعرهایش را خوب پالایش می دهد. یعنی در جادهای که خودش صاف کرده سرعت می گیرد و این سرعت خودش را در شعرهای ژرف و ساده و خوشساختی چون «می درخشد مهتاب» و غیره نشان می دهد. به شاعران بلافصل بعد از نیما هم همینطو باید نگاهی تاریخی داشت. این شاعران، شعر نو را تنها در آثار نیما و دیگر همکاران خود می توانستند تجربه کنند؛ و چشمانداز کنونی ما را در شعر مدرن فارسی، برایی نمونه، نداشتند. اینست که بسیاری از شعرهای این شاعران خوب پرداخت نشدهاند و موضوع های پرکششی ندارند.
*
درنگی در باره درونمایهی شعرها:
از نظر درونمایه گونهای آشفتگی در شعر مدرن فارسی دیده می شود. فکرش را بکنید که شما در سرزمینی زندگی می کنید که نمی توانید به آسودگی در بارهی موضوعهای بنیادیی چون سیاست، دین، عشق، سکس و غیره... بخوانید، گفتگو کنید، مطلب بنویسید. در سرزمینی که بزرگترین اندیشمنداناش را عارفانی تشکیل می دهند که پشت به زندگی کردهاند و در زیرزمین های نمور جلسه های سماع تشکیل می دهند و در حسرت مرگ و پیوستن به الئه می سوزند. در چنین سرزمینی شاعر اگر آگاهانه راههای خودش را پیدا نکند مرزهای محدود این مسائل را درونی خواهد کرد و به موجودی تبدیل خواهد شد که وجودش انباشته از ترمزهای نامرئی است. این ترمز ها را شناختن و خنثی کردن کار آسانی نیست. بسیاری پشت واژه ها قایم می شوند؛ برخی زیرزمین هایی در واژه ها حفر می کنند و تا پایان عمر زندگی زیرزمینی می کنند؛ و اگر به کشورهای آزاد هم بروند از آن زیرزمین بیرون نمی آیند. تنها تعداد انگشت شماری چشم از چشم زندگی برنمی دارند؛ از هر واژهی تازه بالا می روند؛ و چشماندازشان را گسترش می دهند. و در صمیمتاشان آبدیده می شوند و از پروازهای بلند نمی ترسند. و فروغ چنین کسی است.
*
شعرها جور دیگری کنار هم می نشینید؛ با هم گفتگو می کنند؛ در هم تنیده می شوند یا از هم فاصله می گیرند. کوتاه سخن اینکه شعرها زندگی خودشان را دارند. تلاش من این بوده است که به هنگام نگینهگزینی تنها با شعرها همسخن شوم و نه با شاعران. گاه، سطری درخشان می تواند زندگی کسی را دگرگون کند. و اصلا شاید مسیر تاریخ را عوض کند. چرا نباید آنرا را نقل کرد. خواننده با شعر همنشین می شود نه با شاعرش. آگر من از شاعری چند نگینه آوردهام دعوت به دوستی نیست و اگر از کسی نگینهای نیاوردهام دعوت به دشمنی نیست. به هر حال من هم مثل همه دارای سلیقهای هستم و بر اساس آن عمل می کنم. و سلیقهی من هم تنها یک سلیقه است و بس.
*
اسماعیل نوری علا به تازگی در مطلبی نوشته است که این برخوردی که من به شعر مدرن امروز می کنم ایشان در سال ۵۲ در کارگاه شعر مجله فرودسی انجام داده است. ایشان از جمله نوشتهاند:
«. اخيراً هم ديدم که رضا فرمند، شاعری که در هلند زندگی می کند، نام «شعرک» را به «نگينه» برگردانده است. چه مانعی دارد؟ مهم تعريف کار است که دست نخورده باقی مانده است»
من « نگینه» را تعریف کردهام و نمونه های فراوانی از نگینه را هم چاپ کردهام. امیدوارم که ایشان هم نه به خاطر «رضا فرمند، شاعری که در هلند زندگی می کند!» بلکه به خاطر اسماعیل نوری علا که در آمریکا زندگی می کند و به خاطر «کلمه» و «شعرک» تعریف هائی را که از «شعرک» دادهاند و همچنین «شعرک» هایی را که برگزیدهاند منتشر کنند تا خوانندگان خودشان امکان داوری داشته باشند. ما که دشمن هم نیستیم؛ چرا بیخود و بی جهت در کلمه ها با هم کتککاری کنیم. مواد شعری در اختیار همه است؛ تفاوت، تنها در برخورد به این مواد است. به اصطلاح همانطوریکه گفتهاند تفاوت بنیادی در نوع نگاه کردن به افتادن سیب است. از آن گذشته در سراسر دنیا گزینه های گوناگونی از شعرها و حتی پارهشعرها چاپ می شود و وجود یک گزینه چرا باید نافی دیگری باشد. هر گزینه را باید چون پنجرهای تازه دید که چشماندازی تازه دارد.
برای خواندن نگینه های شعر مدرن فارسی روی نشانی زیر کلید کنید.
http://www.rezafarmand.com/Negineh.xaneh.htm