خبرگزاری دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
«شازده احتجاب» - معروفترين کتاب هوشنگ گلشيری که در آثار او بيشترين تعداد چاپ را داشته -، امروز ديگر در ادبيات معاصر ايران، اثری کلاسيک بهشمار میرود. اين رمان کوتاه نخستينبار در سال ۱۳۴۸ منتشر شد و تاکنون مورد اقتباس سينمايی و تئاتری قرار گرفته است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، منوچهر آتشی، «شازده احتجاب» را نقطهی شروع درخشان رمان نو در ايران به شمار میآورد و معتقد بود: درست است که کوششهای ديگری هم در اين عرصه صورت گرفته، اما کار تمامعيار گلشيری در سيمای «شازده احتجاب»، جای هيچ ترديدی باقی نمیگذارد که واقعا بعد از «بوف کور» (و قصههای کوتاه بهرام صادقی)، «شازده احتجاب» زيباترين و پختهترين اثر داستانی به زبان فارسی در زمان خود است. امروز آثار درخشانی از قصهنويسی مدرن در اطراف خود مشاهده میکنيم و با نامهای زنده و سرزندهای چون [شهريار] مندنیپور، ابوتراب خسروی، [حسين مرتضاييان] آبکنار، [حسين] سناپور، محمد کشاورز، شهلا پروينروح، منيرو روانیپور، محمدرضا صفدری، [محمدرضا] کاتب، [يارعلی] پورمقدم و ... و ... آشنا هستيم، که چون بهتر دقيق شويم، همه پرتوی از روح خستگیناپذير گلشيری را با خود دارند.
داريوش مهرجويی نيز در اظهار نظری معتقد است: اگر بخواهيم از چهار پنج رمان مهم و معتبر قرن چهاردهم هجری در پهنهی ادبيات ايران نام ببريم، بیشک، «شازده احتجاب» يکی از آنها خواهد بود؛ چه به لحاظ ساختار و معماری کار و چه از نظر محتوا و ژرفبينیهای بهکاررفته در آن. قبل از هر چيز اهميت اين کتاب در آن است که شيوهی شهادت دادن نسل جديد به نسل قديم را به ما میآموزند.
او همچنين میگويد: در کتاب دو گونه نگاه به چشم میخورد؛ يکی نگاهی است درونگرا و نگران خصوصيات درونی و روانشناختی شخصيتها، و ديگری نگاهی است برونگرا که ماهيت و ارج کل تاريخ اجدادی ما را زير سوال میبرد. انگار میپرسد ببينيد که چه کردهايد و چه ساختهايد! از اينرو مضمون ظلم و ستمگری که درونمايه و موتيف اصلی کتاب است، نه تنها در سطح کل جامعه و مملکت، که در يک واحد سربستهی خانوادگی نيز بروز میکند. رابطهی شازده احتجاب با فخرالنساء - همسرش - و فخری - کلفتش -، با تمام زير و بمهای بيمارگونه و خشن و ظالمانهاش، برگردانی است از کل رابطهی حکومت با ملت.
همچنين بهمن فرمانآرا که فيلمی را براساس اين رمان ساخته است، در اينباره يادآوری میکند: من بلافاصله پس از خواندن کتاب تصميم گرفتم که آن را فيلم کنم. سال ۴۸ بود و اينکه چرا تا سال ۵۲ و ۵۳ اين کار عملی نشد، به اين خاطر بود که تهيهکنندهای حاضر نمیشد روی چنين موضوعی سرمايهگذاری کند. شنيدم که پس از من خيلیها دنبال اين کتاب بودهاند. در واقع علت واقعی دلبستگی من به اين کتاب جدا از سينمايی بودنش، حرفهايی بود که در آن ميان کشيده میشد و حرفهای دل من بود. تاکنون کسی به اين طبقه از افراد نگاهی دقيق و صادقانه نکرده بود و کتاب گلشيری اين فرصت را میداد که نگاهی از اين زاويه به جامعه بياندازيم. موضوع جدا از بکر بودنش، مسائلی را هم شامل میشد...
به گزارش ايسنا، علی رفيعی هم که پس از درگذشت گلشيری، تئاتری را براساس اين اثر در جشنواره نوزدهم تئاتر فجر با گروه «دی» بهروی صحنه برد، معتقد است: قصهی شازده احتجاب، حکايت خاندان قاجار نيست. آنچه برای ما چراغ راه شد، مسالهی خشونت بود و بعد از طريق خشونت، مسخ انسان و سلب هويت او.
او میافزايد: کتاب «شازده احتجاب» گلشيری را خيلی تصويری ديدم. کتابی است که خيلی سينمايی پيش میرود و کمتر ديدهام يک اثر ادبی را که تا اين حد راحت خود را برای برداشت سينمايی قرض بدهد. نوشتهی گلشيری از اين نظر، خيلی استثنايی است؛ بهخاطر اينکه اولا در اصل خيلی ذهنی است و اين امکان را به فيلمساز میدهد که با تصاوير کار کند.
اما هوشنگ گلشيری خود در اظهار نظری عنوان کرده است: ... «شازده احتجاب»، خيلیها گفتند که اين در مورد قاجاريه است. يادم میآيد وقتی که داشتيم با آقای نجفی میرفتيم – اين کتاب درآمده بود يا راجع به آن صحبت کرده بودند – نجفی گفت: هدف تو از نوشتن اين کتاب چيست؟ گمانم يک مجلهای بود، عکس شاه رويش بود. گفتم: اين است. مقصود چيست؟ مقصود اين است که آنجا مسالهی اساسی برای من مسخ آدمها بود. يعنی يک آدمی را، فخری را، مسخش کنيم بشود فخرالنساء يا فخرالنساء را بگذاريم در محدودهی زندان خانواده و ارتباطش را با کل جهان قطع کنيم و ببينيم ذره ذره چه اتفاقاتی برايش میافتد...
... من میروم سراغ مسائل قاجاريه، نه برای اينکه نشان بدهم چه ظلمی شده، میخواهم نشان بدهم که انسانها اگر مسخ بشوند، محدود بشوند، چه از آنها ساخته میشود. درحقيقت من مینويسم تا بگويم چهگونه میانديشم، يعنی نوشتن وسيلهی کشف است، نه وسيلهی شهادت دادن بر آن چه موجود است.
او همچنين در جايی گفته است: يادم میآيد توی همين سالهای ۴۱ و ۴۲ دوباره هدايت را خواندم و ديدم هنوز بهش علاقه دارم و برايم کمی تعجبآور بود. شايد هفت هشت سال بعد دوباره خواندم، ديدم باز هم برايم تعجبآور است. يعنی مثال بزنم: وقتی من «شازده احتجاب» را مینوشتم، بايد تکليفم را با «بوف کور» تعيين میکردم، بايد تکليفم را با بهرام صادقی و «سنگ صبور» صادق چوبک تعيين میکردم؛ به همين دليل هم مقالهی «سی سال رماننويسی» را نوشتم. وقتی من شازده احتجاب را مینوشتم، بايد تکليفم را با اينها معلوم میکردم که اينها چه کارهاند. و وقتی «شازده احتجاب» را مینوشتم، «بوف کور» را فهميدم.
گلشيری، «شازده احتجاب» را خوشاقبالترين کتاب خود در جايی میداند و يادآور میشود: «شازده احتجاب» در ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷ نوشته شده است و در تابستان همين سال به ناشر داده شده که در ۱۳۴۸ درآمده و چاپ نهم آن منتظر اجازه است. چاپ هفتم آن را ققنوس درآورد، از آن سال تا ... چاپ هشتم در سالهای کمبود کاغذ و تبعات ديگر، آثار بنده از ناشری به ناشر ديگر رفت و همچنان معوق ماند. [شازده احتجاب] خوشاقبالترين اثر صاحب اين قلم است که تاکنون به فرانسه و انگليسی ترجمه شده و فرمانآرا فيلمی هم براساس آن ساخته است که جايزهای هم در ۱۳۵۳ برد.
در ابتدا گمانم طرحی بود از مردی که از سر شب تا صبح سرفه میکند و خاطراتی به ياد میآورد و با صبح کاذب يا صادق میميرد. نوشتن داستان تحرير همين طرح اوليه بود که هفته به هفته در جلسات [جنگ] ۴۷ خوانده شد و بالاخره در تابستان همان سال به ناشر سپرده شد که قبول افتاد و چاپ شد. گفتنیها در باب اين کتاب در همان جلسات جنگ گفته شده بود. چاپ آن به همت نجفی و بعد سيدحسينی ميسر شد. پس از انتشار، شش ماهی يا بيشتر سکوت بود و گاهی هم میشنيديم که کسی خوانده است.
درمجموع خوشاقبالترين کتاب من بوده است که بدين کتاب میشناساندم، بسياری نيز تنها به تبع پسند عام بر آن صحه میگذارند. سخن جدی در اين باب البته هنوز زده نشده. صالح حسينی کاری کرده است در مقايسهی اين اثر با «خشم و هياهو» و ذکر شباهتها و تقارنها. آذر نفيسی هم کاری مفصل دارد که روزی درخواهد آمد.
هوشنگ گلشيری در ۲۵ اسفند سال ۱۳۱۶ در اصفهان بهدنيا آمد و در ۱۶ خرداد ۷۹ در بيمارستان ايرانمهر تهران درگذشت و در امامزاده طاهر مهرشهر کرج به خاک سپرده شد.
در نگارش اين مطلب از کتاب «همراه با شازده احتجاب» با گردآوری فرزانه طاهری و عبدالعلی عظيمی هم استفاده شده است.