خبرگزاری دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و هنر - سينما
کامران شيردل ـ کارگردان سينمای مستند ايران ـ با انتشار نامهای خطاب به برگزارکنندگان برنامهی بزرگداشت و نمايش آثارش در آمريکا، اعلام کرد که به اين کشور، سفر نخواهد کرد.
در بخشهای از اين نامه که نسخهای از آن اختصاصا در اختيار خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) قرار گرفته، آمده است:«بايد به اطلاع برسانم که بعد از تعمق بسيار، تصميم گرفتم سفر خود را به آمريکا به خاطر شرکت در مراسم برگزاری جشنواره و نمايش مجموعه فيلمهای مستندم و شرکت در جلسات بحث و گفتوگو و معرفی آنها که در ماه اکتبر ۲۰۰۷ در نيويورک برگزار میشود، لغو نمايم.»
اين کارگردان سينمای مستند در ادامه آورده است: «هرچند قلبا احساس شادی و افتخار میکنم که فيلمهايم با حضور علاقهمندان و فرهيختگان ايرانی و آمريکايی در "انجمن آسيا" به نمايش گذاشته میشود، اما دلايل و نکات بسياری وجود دارند که مرا وامی دارند تا اين تصميم را ـ که مدتها در دل و جان میپروراندم و اکنون آن را قاطعانه اعلام میکنم ـ در مورد عدم سفر خود به آمريکا به اطلاع برسانم.»
شيردل خطاب به برگزارکنندگان برنامه يادشده با اشاره به ويژگیهای مثبت نمايش آثارش در کشوری همچون آمريکا، بهعنوان فيلمسازی دارای نقطه نظرهای مشخص در مورد سياستهای دولت آمريکا و نيز فيلمسازی که آثارش سالها فرصت ديده شدن نداشتهاند، آورده است: اگر قرار بر اين باشد ـ و طبعا قرار من با خودم همواره بر اين مدار بوده است ـ تا شرايط و روند سياست بازی و سياستگذاری رايج امروز را در جهانمد نظر آوريم و بويژه تاکيد و نگاه موکد خود را معطوف به بحرانها، درگيریها و جنگهای آغاز شده و ادامه يافته توسط دولت آمريکا ساخته و آنها را مورد دقت و تحليل قرار دهيم، متوجه میشويم که کل اين رويداد، يعنی برنامهی هنری و نمايش فيلم و برگزاری بزرگداشت و قس عليهذا را بايد در چارچوبی کلانتر، فراگيرتر و گستردهتر بررسی کرد و در قبال آن تصميمی درخور و عاجل اتخاذ نمود، خصوصا که مکان و جغرافيای اين «جشنواره» خاک آمريکاست.»
به گزارش ايسنا، شيردل آورده است: «آز آنجا که دولت آمريکا ـ طبق معمول سنواتی، منتهی اين بار بيش از حد و اندازهی معمول! ـ شعار ادعای کمک به خلقالله خاورميانه و بويژه مردم ايران را فرياد میزند و دلش برای دستيابی اين نفوس به «يک جامعهی بهتر» سوخته و به درد آمده است، متاسفانه و در نهايت تعجب شاهد و ناظر اين پديده نيز هستيم که چنگال مهيباش را بيشتر در گوشت و پوست مردم ايران فرو میکند: تهديدات و اخطارهای همه روزه، اتهامات مکرر، تحريمها و طرحها و نقشههای پنهان و خاص دولت آمريکا ـ که بخش عمدهای از آن نيز ظاهرا صرف ارايهی «کمک» به روشنفکران و هنرمندان ايرانی میشود ـ يک بار ديگر اين فرضيه را به اثبات میرساند که آمريکا نمیخواهد و نمیتواند اجازه دهد که ملتها خود به انتخاب و تصميمگيری و کسب نتيجه و اتخاذ عمل بپردازند و تاريخ را به بهای تلاش و عملکرد خود و از طريق کسب تجربه و دانش خود رقم بزنند و لذا سعی دايم و وافر در وارونه کردن همهی ارزشها و واژگون کردن همهی تجربهها دارد. در اينجا طبعا و ضمنا اشارهای دارم به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که سيا و عوامل داخلی و خارجی آن عليه حکومت دکتر محمد مصدق انجام دادند و همان طور که دولت آمريکا اميدوار بود، نقطهی پايانی بر مبارزه و نهضتی سياسی گذاشت که در دل و جان مردم زمانهی خود ريشه داشت.»
اين مستند ساز در ادامهی اين نامه با بيان اينکه ايران طبعا اولين و آخرين هدف گردنکشیها و قلدری دولت آمريکا نبود و نماند، متذکر شده است: «امروزه همهی مردم جهان با سياستهای ضد مردمی آمريکا در کشورهای آمريکای جنوبی (لاتين)، خاورميانه و اغلب کشورهای آسيايی بخوبی آشنا هستند؛ حرکتی که از بيش از يکصد سال پيش توسط انگليسیها آغاز گشت و دولت آمريکا بعد از پيروزی در جنگ جهانی دوم عملا آنرا پیگرفت و يکسره، با مشاورت و کارشناسی استعمارگر کهن، گردن کلفت و يکهتاز ميدان شد. اوهام بیحد و مرز آمريکاييان و تصور دروغين در دستداشتن عنان و عنوان «جامعهی برتر دمکراتيک» و آن را بههر شکل و قيمتی بهدنبال کشيدن و تمايل به «صدور» اين باصطلاح «دمکراسی» به ساير کشورهای جهان تا به امروز چه رهآوردی جز جان عزيز ميليونها انسان سادهی «کوچه و بازار» را به دنبال داشته است؟ و فراموش نکنيم که بخش عمدهای از اين قربانيان را سربازان جوان آمريکايی و مردم کوچه و بازار آمريکا تشکيل داده است. بهعنوان شاهدی بر اين مدعا، کافی است تنها بهشمارش سرانگشتی کشتهشدگان و مفقودالاثرهای هر روزه در کشور مثله شدهی عراق و افغانستان تکهپاره شده و اقليمهای دورتر و نزديکتری که مورد هدف آمريکا قرار گرفتهاند، بپردازيم و پيکرهای متلاشی شدهی مبارزان و قيامآورانی را در برابر خود مجسم سازيم که هر روزه در برابر تجاوز و دخالت بیپايه و اساس دولت آمريکا بهپا میخيزند و خود و جهان اطراف خود را يکسر به خاک و خون میکشند و همهی اينها بخاطر ادعای پوچ و خيالی و ساختگی از بين بردن و معدوم ساختن «سلاحهای کشتار جمعی» در کشوری که عليرغم همه خبث و درندگی جمعی از حاکمان معدومش، بواقع نمادی از تراژدی زاييده از دل ظلمت ديکتاتوری کور تاريخ است که توسط همين دولت آمريکا، بويژه در زمان جنگ تحميلی تغذيه و هدايت میشد.»
در ادامه شيردل اين موضوع را يادآور شده است که«تراژدی خيل انسانهای بيگناه و آزادهای را مورد نظر آوريد که در پشت ديوار سلاخ خانههای گوانتانامو ـ و عليرغم اعتراض مکرر و مداوم و مستمر مردم آزادهی جهان و حتی مردم آمريکا ـ به مرگ و مرض و فراموشی سپرده میشوند... و يادمان نرود آن شيوهی خير مقدم گويی سراسر مهر و محبت انسانی و دمکراتيک دولت آمريکا را که در زير تهديد پليس تا دندان مسلح و سگهای درندهی پليس با انواع توهينها و آزارها بهانگشتنگاری از ايرانيان بههنگام ورود به خاک آمريکا میپردازد و با آنان بسان دزدان، جانيان و محکومين رفتار میکند.
طبيعی و بديهی است که میتوانم هزاران مورد ديگر از اين همه تجاوز، جنايت و توهين را برشمارم، ولی آيا واقعا" اين همه نيازی به شهادت من دارد؟»
وی با تاکيد بر اينکه؛«برپايهی اين اصول و باورهاست که در اعتراض به سياستهای ديروز و امروز دولت آمريکا، دعوت سفر به آمريکا، اين بهشت موعود دمکراسی! را رد میکنم؛ با اين اميد که موضع من و اين يادداشت صدای بلند ديگری باشد که همچون فيلمهايم و صدای فريادرسای همه روزهی ملتام، پيام حقانيت همهی خلقهای دربند و عاصی از ستم آمريکا را به گوش جهانيان برساند.»
شيردل در پايان اظهار اميدواری کرده است، «نمايش اين فيلمها بتواند ـ تا حدی هر چند اندک ـ روشنگر اذهان تاريک و مشوش مردم آمريکا در مورد رسالت، اصالت و عمق فرهنگ، هنر و احساسات اين ملت بزرگوار باشد.
بگذار تا بار ديگر آرزوی فرداهای بهتری را در دل بپروريم.»
به گزارش ايسنا، جشنوارهی فيلمهای ساخته شده توسط ايرانيان يا دربارهی ايرانيان به مديريت و با برنامهريزی يک ايرانی در موسسهی آسيا در شهر نيوريورک قرار است، مجموعهی"ندامتگاه"، "قلعه"، "تهران پايتخت ايران است"، "اون شب که بارون اومد" و "تنهايی اول" از ساختههای کامران شيردل در ماه اکتبر ـ مهر ماه ـ به نمايش بگذارد که طی اين نامه شيردل اعلام کرد که به اين کشور برای برنامهی بزرگداشت خود سفر نخواهد کرد.