يكشنبه 1 ارديبهشت 1387

كوبا هنوز به چه‌گوارا مي بالد + عکس، ميراث فرهنگي

[گزارش تصويري]

در اوايل آوريل سال 2007 به كوبا مسافرت كردم و بيش از يك هفته در هاوانا اقامت داشتم. با يك پرواز، كمتر از دو ساعت از سن خوزه، كاستاريكا تا هاوانا مثل اينکه از جهاني به جهان ديگر پرتاب شده بودم.

كوبا كشور، موسيقي و هنر

خبرگزاري ميراث فرهنگي_ گردشگري_ مهشيد شريف_ در اوايل آوريل سال 2007 به كوبا مسافرت كردم و بيش از يك هفته در هاوانا اقامت داشتم. با يك پرواز، كمتر از دو ساعت از سن خوزه، كاستاريكا تا هاوانا مثل اينکه از جهاني به جهان ديگر پرتاب شده بودم.

وقتي به هاوانا رسيدم، فضاي سنگين فرودگاه Jose Marti international airport باعث شد احساس دلهره كنم. تشريفات فرودگاه بسيار مفصل‌تر از ساير كشورهاي آمريكاي مركزي بود. پاسپورتم را چند بار چك كردند، چندبار هم درمورد هدفم از سفر پرسيدند. كوله‌پشتي‌ام را زير و رو كردند و از مقدار پولي كه همراه داشتم، پرسيدند. عاقبت مراحل تشريفات تمام شد و از آن فرودگاه بسيار خلوت كه چهره خشك و فضاي نظامي آن محسوس بود، بيرون آمدم.
شنيده و خوانده بودم كه بعضي از خانواده‌هاي كوبايي مسافرين را به صورت مهمان مي‌پذيرند. با احتياط به دفتر اطلاعات توريستي فرودگاه نزديك شدم و درمورد اين امكان پرسيدم.

مسئول آنجا با مهرباني بسيار، خانواده‌اي را برايم پيدا كرد. به آنجا تلفن كرد و نام و شماره پاسپورت مرا به آنها داد. سپس در ناباوري من گوشي را به دستم داد و گفت با لئوناردو حرف بزن. گوشي را گرفتم و با احتياط به انگليسي شروع به حرف زدن كردم.

صداي مرد مهرباني به من خوشامد گفت و اشاره كرد او ميزبان من خواهد بود و منتظر من مي‌ماند تا به خانه اش بروم. تاكسي گرفتم و به آدرسي كه به من داده شده بود، رهسپار شدم.

با اطمينان مي توانم بگويم كه هاوانا بعد از تشريفات فرودگاه شروع مي شود. راننده تاكسي در مسير يك ساعته از فرودگاه تا تقريباً مركز شهر هاوانا براي من با انگليسي بسيار ساده اي از كشورش حرف زد. نام جاهاي زيادي را برايم بازگو كرد. از من خواست از موزه انقلاب، تئاتر بزرگ شهر و ساختمان شهرداري ديدن كنم و همچنين از مردم كوبا و احساسشان نسبت به انقلابي كه پدرانشان به پا كرده بودند حرف زد. باوركردني نبود. ما به راحتي و به ساده ترين شكل از مسائلي گفتگو مي كرديم كه بين كشورهايمان مشترك بود.

غروب آفتاب را براي اولين بار در هاوانا ضمن عبور از ميدان انقلاب Plaza de la Revolucion ديدم.

راننده تاكسي دقايقي توقف كرد و هر دو پياده شديم و گرمي آفتاب كه غروب مي كرد، را با هم حس كرديم.

به خانه ميزبانم كه رسيديم، هوا تاريك شده بود. ميزبان من، لئوناردو جلوي در خانه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از پله هاي چوبيِ و باريكِ ساختمان دو طبقه قديمي بالا رفتيم و به بالكن باريك و بلندي رسيديم كه درِ ورودي تعدادي اتاق آنجا باز مي شد.

لئوناردو اتاقم را نشان داد و كمي بعد به اتفاق چند توريست ديگر از اطراف دنيا دور ميز جمع شديم تا از هم حكايتهايي بشنويم و شام بخوريم.
آنها از كشورهاي اروپا و امريكايي به کوبا آمده بودند. چيزي نگذشت كه صداي موسيقي كوبايي از خانه همسايه هم به گوش رسيد. اين صداي دلنواز موسيقي كوبايي را هرشب مي شنيديم.

بزودي با ساير اعضا خانواده لئوناردو هم آشنا شدم. همسرش دندانپزشك بود و در يك مؤسسه دولتي كار مي كرد. او به من گفت كه حقوق او معادل 15 دلار امريكا مي باشد. خدمات بهداشتي در كوبا در انحصار دولت است و اكثر پزشكان، در اصل كارمندان دولت هستند.

همه خانواده، بجز مادربزرگ كه با آنها زندگي مي كرد از زبان انگليسي براي گفتگو با توريستها استفاده مي كردند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

هرگز خاطره مهرباني ها و محبتهاي دوست‌داشتني اين خانواده را فراموش نمي كنم. بخصوص مادربزرگ كه با حوصله بي نظيري تلاش مي كرد تا به من اسپانيايي ياد دهد. هربار كه عازم بيرون رفتن بودم به نقشه اي كه همراه داشتم اشاره مي كرد و چندجا را برايم علامت مي زد. به من مي فهماند مي بايست از آن مكان‌ها ديدن كنم.

گفتگو درمورد ايران و شرايط خاص مذهبي و انقلابي آنجا موضوع ايده آلي براي گفتگوهاي من با مردم هاوانا بود اگر كسي انگليسي مي دانست، فوراً دست بكار مي شديم و تلاش مي كرديم كه شباهتهاي مشترك جامعه اي كه در آن زندگي مي كرديم پيدا كنيم. البته من اين شانس را داشتم كه از اروپا هم براي آنها تعريف كنم. مردم هاوانا با خوشرويي مي ايستادند و دقايق زيادي با كنجكاوي با مسافرين شهرشان گفتگو مي كنند.در هاوانا همه وسايل كهنه و قديمي است، اين خود موضوع مهمي براي گفتگوها مي باشد.

من برنامه ديد و بازديد روزانه ام را كم و بيش به مادر بزرگ سپرده بودم، چيزي كه او را بسيار خوشحال مي كرد. او در ابتدا چند ناحيه كه اسكله كشتي هاي بزرگ آنجا بود را در نقشه علامت زد. من به آنجا رفتم. صدها سال است كه كشتي هاي بسياري از همه نقاط دنيا رهسپار هاوانا شده اند. عظمت اسكله ها در كنار آثار باقي مانده از فرهنگ دريانوردي، مناطقHarbours, Marimelena and Guanabacona را به اندازه كافي ديدني كرده است.

از آنجا تا كليساي بزرك كاتوليك ها_ The Havana cathedral_ 1748 -1777 كه از سال 1748 توسط اسپانيايي هاي مذهبي كه براي تبليغ و گسترش دين مسيح به كوبا رفته بودند؛ ساخته شده بود، راه زيادي نبود.

فضاي آرام و معنوي كليسا كه بيانگر عظمت و ابهت ساختمان آن نيز بود، توجه هر بيننده اي را جلب مي كرد. حضور نقاشان و نوازنده هايي كه بيرون كليسا ايستاده بودند و كار مي كردند، بسيار ديدني بود. آنها با بازديدكنندگان گفتگو مي كردند و درمورد هنر خود توضيح مي دادند.

كوبايي ها سنت ديرين مهمان نوازي خود را به خوبي حفظ كرده اند و در برخورد با توريستها كاملاً آنرا نشان مي دهند. خودشان مي گويند در سالهاي قبل از 1958 سالانه چندين هزار امريكايي از كوبا ديدن مي كرده است. بسياري از آنها همه عمر خود را به فروشندگي در كنار در بزرگ كليسا گذرانده اند. بعضي هاي ديگر نيز با نواي خوش گيتار خود توجه مسافرين را به زيبايي موسيقي در كوبا جلب مي كردند. چند زن هاوانايي درحاليكه لباسهاي محلي برتن داشتند و سيگار كوبايي را به دهان مي گرفتند و در مقابل چند دلار با مسافرين عكس مي‌گرفتند.

ابعاد زندگي هنري هنرمندان در اكثر جاهاي ديدني هاوانا بطور محسوسي به چشم مي خورد.

روي ديوار هتل بزرگ شهر National Hotel, عكسهاي سياه و سفيد آدمهاي مشهوري مانند Frank Sinatra with Ava Gardner, Marlene Dietrich and Gary Cooper(فرانك سيناترا، اوا گاردنر و گري كوپر) ديده مي شود. توريستهاي بيشماري به كافه هتل مي روند تا هم زيبايي خيره كننده اين بنا را ببينند و هم از گالري عكسها ديدن كنند.
حضور طولاني مدت ارنست همينگوي Ernest Hemimgway نويسنده مشهور امريكايي در كوبا و رفت و آمد او به پاره اي از كافه ها و هتلها باعث شده است كه امروزه صدها توريست به ياد او به آن كافه ها سر بزنند. منهم از چند كافه كه عكسهاي بزرگي از همينگوي به ياد رفت و آمدهاي او در آنجا بروي ديوار كشيده بودند، ديدن كردم. تجربه فوق العاده اي بود. من هم روي صندلي كه همينگوي مي نشسته و به طرح و نگارش رمانهايش مي انديشيده است، نشستم و احساس كردم كوبايي ها اين رمان نويس امريكايي را جزء فرهنگ خود مي دانند و دوستش دارند.
مركز شهر هاوانا با كوچه هاي باريك و ساختمانهاي سنگي و بالكن هايي كه براي خيابان سقف درست كرده بودند، ابهت خاصي را نصيب اين شهر كرده است. بنظر مي رسد هرگز مسافرها از ساعتها پرسه زدن در لابلاي آن كوچه هاي باريك خسته نمي شوند. در زمان اقامتم در هاوانا، دهها خانه، محل و كوچه اي كه نويسندگان و هنرمندان كوبايي در آنجا زندگي مي كردند و يا مي كنند، را پيدا و بازديد كردم.
نمي توان در خيابانهاي خلوت و مخروبه هاوانا قدم زد و از عظمت و ابهت ساختمانها غافل بود. معماري كلاسيك و طرح هاي جديدي كه اسپانيايي ها و پس از آن فرانسوي ها و آلماني ها باحوصله زياد در دوران استعمار خود به آنجا برده اند ديدني است. ساختمان ايستگاه قطار The central rail station, La Coubreيادگار آن دوران است. قهوه و نيشكر كوبا از طريق قطارهاي باري از نقاط مختلف كوبا به هاوانا حمل مي شده است. امروز هزاران نفر در واگن هاي خيلي قديمي و گاهي از كار افتاده، مسافرتهاي خود را انجام مي دهند.
هاوانا، شهري نه چندان بزرگ اما غني از صدها محل تاريخي، هنري و اجتماعي است. ميدانهايي كه بنام قهرمانان خود نامگذاري كرده اند، موزه ها و نمايشگاهها كه تاريخ و هنر كشور كوبا را نشان مي دهند، چنان به فراواني يافت مي شود كه كمتر مسافري به يك برنامه دقيق روزانه نيازمند است. هركجا قدم بگذاريد يا نگاهي بياندازيد بايد مطمئن باشيد آنجا چيزي از حافظه تاريخي كوبا را در خود جا داده است. كوبايي ها مردمي هستند كه در دروه هاي تاريخي خود از تحولات زيادي برخوردار شده اند. دامنه اين تحولات به معماري ساختمان و ايجاد اماكن تاريخي و گسترش فرهنگي آنها ختم شده است. زندگي اجتماعي مردم كوبا بدون توجه به آن پديده ها امكان پذير نمي باشد.
بازسازي مجدد قسمت مركزي و قديمي شهر Centro Habana
جذابتي صد چندان به آن افزوده است. هاوانا شهر بالكن هاست. ساختمانهاي مسكوني عموماً چند طبقه و همه خانه ها داراي بالكن مي باشد. زندگي در بالكن بخشي از زندگي روزانه در هاوانا است. منظره نسيمي كه لابلاي ملافه هاي شسته شده و آويزان شده از بالكها، مي‌پيچد، براي هر توريستي جذاب است.
كوبايي ها معتقدند كه دامنه مظاهر فرهنگي آنها از اسپانيا تا افريقا كشيده مي شود. موسيقي در كوبا اعتبار بخصوصي پيدا كرده است و به يك سرگرمي و علاقه مندي جمعي تبديل شده است. كوبايي ها تركيبي از ريتم و فرم مامبو، رامبو و سَلسا و.. بوجود آورده اند و آن را
Mumbo, Rambo and Salsa
Sonسُن مي نامند. صداي تکنوازان و گيتاريست هاي بومي در شهر هاوانا همه جا به گوش مي‌رسد. خيلي از آنها در فضاي آزاد كافه و رستورانها مسافرين شهرشان را با نواي زيباي موسيقي كوبايي آشنا مي كنند. آنها اگر انگليسي بلد باشند، اولين سئوالي كه مي پرسند آيا شما آهنگساز بزرك كوبايي، Ernest Lecuona
ارنست لُ كُ نا را مي شناسيد.
هركجا صداي موسيقي شنيده ميشود، مردم مي ايستند، گوش مي كنند، و با هم آن موهبت بي‌نظير كشورشان را ستايش مي كنند. مردم با سخاوت بي نظيري دست توريست خجالتي را مي گيرند و چند حركت موزون سَلساي كوبايي به او ياد مي دهند.
اگرچه كتاب فروشي هاي زيادي در هاوانا ديده نمي شد و عمدتاً كتابهاي دست چندم توسط دست فروشها در كنار رودخانه شهر و يا در قسمتهاي مركزي شهر به فروش مي رسيد اما مردم كم و بيش توقف مي كنند و چند كتابي را ورق مي زدند. خاطرات فيدل كاسترو، انقلاب كوبا و خاطرات و عكسهاي قهرمان مهمانشان چه گوارا همه جا به چشم مي خورد. حتي در موزه انقلاب و موزه هنرهاي معاصر Museum of the Revolution and Museum of fine arts
شايد هزارها عكس از دوران انقلاب و رهبرانشان كه درعين حال دوران جواني و شادابي خود را مي گدرانده اند، ديده مي شد. مردم به ديدن عكسهاي آنها عادت كرده اند و هنوز هم آنها را تكثير مي كنند و به مسافرين مي فروشند. توريست ها نيز با شوق زيادي پوسترهاي بخصوص چه گوارا را مي خرند و از خريد خود لذت مي برند. مرد نقاشي گفت كه عكس چه گوارا بيشترين رقم تكثير را در تمام دنيا داشته است. خانمي كه در موزه كار مي كرد از من پرسيد چيزي در مورد ادبيات كوبا مي دانم. او نويسندگاني همچون خوزه مارتي و خوزه تالِت Jose Marti and Jose Tallet را به من معرفي و توصيه كرد كتابهاي آنها را كه درباره مبارزه با فقر بوده است، بخوانم.
اما ماشينهاي سواري امريكايي كه يك روزي " يانك تانك" ناميده مي شده است، امروز عظمت و شكوه خاصي به شهر هاوانا مي دهند. به نظر مي رسد مردم بخصوص مردها اين ماشينهاي قديمي را بسيار دوست دارند و با لذت از كاديلاك خود كه ساخت 1952 يا از شورولتي كه ساخت سال 1950 باشد، حرف بزنند. آنها مي توانستند ساعتها وقت خود را به تعمير و مرتب كردن آنها بپردازند. جمع شدن دور موتور ماشين قرازه اي كه انگار هيج از او باقي نمانده است، سرگرمي مردان هاوانايي است. آنها همه با موتور ماشين تعمير و معاشرت مي كنند.
در طول اقامتم در خانه لئوناردو، مادر بزرگ، مراقبت مي كرد كه روي نقشه برايم علامت بگدارد و به من توصيه كند جاهايي كه او نشانم مي دهد، بروم. وقتي از روي نقشه به او نشان مي‌دادم كجا ها را بازديد كرده ام، با خوشحالي به شانه هايم مي زد و براوو، براوو مي گفت.
از گورستان نِكروپليس كريستُبال كلُن Necropolis Cristobal colon ديدن كردم. مجسمه هايي كه در تزيين اين گورستان ساخته شده است، بواقع خيره كننده بودند.
خيابان عريض ال ملكن هابانرو El Malecon Habanero كه به رودخانه Almendares River آلمن دارِس مي رسيد جاي زيبايي بود. در كنار رودخانه صدها نقاش و مجسمه ساز و هنرمند كارهاي هنري شان را به معرض ديد و فروش مي گذاشتند. عبور از لابلاي صدها تابلو و طرح و مجسمه كه انعكاس غروب آفتاب را در خود به نمايش مي گذاشتند بهمراه آواز مردان جواني كه رَپ كوبايي را به گوش بازديدكنندگان مي رساندند، خاطره فراموش نشدني را برايم فراهم كرد.
Hotel Nacional de Cubaكافه و لابي هتل ناسيونال كوبا هم جايي ديدني است. ديوارهاي اين هتل پوشيده از نقاشي ها و عكسهاي زيبايي است كه بعضي از آنها به زمان قبل از انقلاب كوبا برمي گردد.
كوبايي ها با احساس عميقي از هنرمندان امريكاي لاتين ياد مي كنند. يكي از بزرگترين سالنهاي كنسرت ساختمان تأتر هاوانا به ياد گارسيا لوركا Garcia Lorcaنام گذاري شده است. صداي تکنوازان هاي كوبايي نيز در آنجا غوغا مي‌كند.
پارك بزرگي كه در مقابل ساختمان، عظيمي كه كوبايي ها ان را ساختمان شهرداري مي نامند
Elcapitolio Nacional محل تمرين هاي ورزشي شده است. عده كثيري در آنجا به نرمش و تمرين جودو و كاراته مي پردازند. عجيب آنكه پاي ورزشهاي برگرفته از آسياي دور به هاوا نيز كشيده شده است.
مادر بزرگ سيب بزرگي را نشانم داد و همراه با آن چند بازار عمومي و محل بازار چيني ها را روي نقشه برايم علامت زد. Chinatown باور نمي كردم كه چيني ها از زمانهاي بسيار دوري به هاوانا رفته باشند و با تكيه به سنت اقتصادي خود به كار و كسب پرداخته باشند. وقتي به آنجا رفتم به طور واقعي نشانه هايي از روحيه بسيار سخت كوش چيني ها كه اين بار با مهرباني و گرمي كوبايي ها آميخته شده بود، ديدم. با انقلاب كوبا و ممنوعيت فعاليت خصوصي اقتصادي، چيني ها بتدريج هاوانا را ترك كرده اند. دروازه دراگون Calle Dragones كه يادگار دوران فعاليت چيني ها در هاوانا بود، امروز يكي از جاهاي ديدني اين شهر مي باشد.
بسياري از كارگران در نزديكي قديمي ترين كارخانه سيگار سازي كوبا در محله كارگران هاوانا مشغول زندگي هستند. چيني ها هم در نزديكي آنجا زندگي مي كردند. اگرچه بسياري از آنها كوبا را ترك كرده اند اما پاره اي از فرهنگ آنها تقريباً به زندگي خود بدون حضور چيني ها ادامه مي دهد.
پرسه زدنهاي يك هفته اي من در هاوانا هر شب به قسمت قديم شهر منتهي مي شد. اين منطقه كه به عنوان UNESCO heritage site Old Havana Centro Haban شناخته شده بود يكي از ديدني ترين بخشهاي شهر هاوانا بود. اوايل قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم كوبا سرزميني براي خوش گذراني هاي غربي هاي پولدار به حساب مي آمده است. اما انقلاب كوبا اين عنوان را با قدرت از هاوانا گرفت. بسياري از ساختمانهاي مربوط به فعاليتهاي آن دوره به اماكن عمومي مثل مدرسه و بيمارستان و مركز تجمع مردم تبديل شد، بسياري از آنها نير به دليل بي توجهي از بين رفت و به مخروبه هايي در گوشه و كنار شهر تبديل شد.
از سال 1991 با تغيير سياست دولت شوروي و عدم كمك رساني به كوبا، صنعت توريسم به عنوان يك گزينه جديد منبع اقتصادي مطرح شده است. يونسكو بخش قديم شهر را ميراث‌جهاني اعلام كرده است و با صرف هزينه هايي به بازسازي آن پرداخته اند. ساختمانهاي فراموش شده، تاريخ فراموش شده و حتي سنت هاي فراموش شده درحال احيا مي باشند.
ترديدي نبايد داشت كه روحيه مهمان دوست كوبايي ها شرايط مناسبي را براي جذب توريست بيشتر فراهم مي كند. بخصوص وضعيت فوق العاده اقليمي آنها نيز بر امتيازهاي اين كشور مي‌افزايد.
ميدانها و خيابانهاي متروكه جان تازه اي گرفته اند، فعاليت اقتصادي نوپايي درحال شكل گيري است و مردم به استقبال هزاران توريستي كه به كوبا مي آيند مي روند. اوايل شب جنب و جوش زيادي در اين ناحيه دوباره زنده شده، به چشم مي خورد. عده اي به سالنهاي كنسرت در تأتر بزرگ هاوانا رهسپار مي شدند و عده بيشماري از كوبي ها و مسافرين شهر به استقبال هنرهاي نمايشي شبانه خياباني مي روند. نوازنده هاي خياباني با مهارت زياد بخش هاي پنهان راز موسيقي خود را به گوش ديگران مي رسانند. ساعتها قدم زدن در آن محوطه تروتازه و جان گرفته نه تنها مرا خسته نمي كرد بلكه با احساس بيشتري از زمان كوتاهي كه در اختيار داشتم استفاده مي كردم.
كوبايي ها مردمي آرام، قانع و بدور از خشونتهاي رفتاري با يكديگر مي باشند. آنها بسيار با هم حرف مي زنند. دفعات زيادي زنهاي هاوانايي را ديده بودم كه درحاليكه زنبيل هاي سبزي و ميوه خود را در دست داشتند، ساعتها با كسي به گفتگو ادامه مي داند. كوبايي ها نسبت به دنياي خارج از كوبا كنجكاوند. دوست دارند اطلاعات خود را افزايش دهند. آنها بدليل محدوديتهايي كه وجود دارد، چيز زيادي خارج از كوبا نمي دانند.
آنها كنار در ساختمانهاي خود مي ايستند، مردها ماشينها را تعمير مي كنند و زنها با هم گفتگو مي كنند و جوانترها با صداي بلند موسيقي مي رقصند و گاهي آهنگ آنرا همراهي مي كنند. چنين رفتاري را يك سنت قديمي چند صد ساله مي دانند. صداي موسيقي از هر كوي‌و برزني شنيده مي شود. هر شب انگار هاوانا به جشن بزرگ و درعين حال ساده اي دعوت شده است. مردم بدون هيچگونه اعتراضي به موسيقي يكديگر گوش مي كنند و آرام آرام با هم حرف مي زنند گاهي نيز به همراه ريتم آن، مي رقصند.
زندگي در هاوانا براي جمع بسيار كثيري ساده و بي آلايش است. مردم فقير شايد گرسنه هم باشند اما در چهره هاي آنها آثاري از بي اعتمادي و خشونت و اعتراض ديده نمي‌شود. با صبوري از مشكلاتشان حرف مي زنند و همچنان به آينده اميدوارند.

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/36597

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'كوبا هنوز به چه‌گوارا مي بالد + عکس، ميراث فرهنگي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016