[email protected]
بسيارند کسانيکه حتی وقتی حاضرند هم حضورندارند ! گوئی حس نميشوند ، نيستند ، اما برخی وقتی غايب اند هم هستند ، بيشتر حاضرند .
« ُشکری » نیز ، آن حاضرترين ِ ُحضار که مرگ روی پاها را بر زندگی روی زانوها ترجيح داد ، او که راهی ِ بيابان ِ عشق شد و به آتش ِ مقاومت ِ ميهن ِ اسيرش سلام کرد ، گرچه اکنون نیست ، اما بیشتر از همیشه ، حضور دارد .
شمعهای شبانه ای چون ُشکری و الله قلی جهانگيری (۱) و ... ، که خوش و بی پروا می سوزند تا روشنی بخش محفل ديگران باشند ، ناظر بیدار زمانه ، وشاهد ِ عصر خويش اند .
--------------------------------------
در قسمتهای پيش از کتاب « ِفرد هاليدی » : « اعراب منهای سلاطين » Arabia without sultans ، از شکرالله پاک نژاد و زمزمه های تنهائی اش : « ای عشق چهره آبی ات پيدا نيست » ، از دفاعيه ُپرشور او که سند مشروعيت مبارزه قهرآميز عليه رژيم وابسته شاه و داد خواهی ِ مردمی بود که به آنها عشق می ورزيد ، از واکنش اعلیحضرت که با فرافکنی ، امثال « پاک نژاد » را نجس نژاد ! ناميد ، از دنائت ِ لاجوردی که بعد از اعدام او که يکی از معدود مبارزانی بود که ُحرمت نهادن به گوهر ُمجرد آزادی را ُمقدم بر تحقق عملی آن ميدانست ، جار زد : « کسيکه شاه ميگفت نجس نژاده ، ما کشتيم » ... ، از فداکاری ِ شهيد « يوسف آلياری » که دفاعيه ُشکری را از زندان به بيرون آورد ، از « هوا دلپذير شد گل از خاک بر دميد » ، از کرامت الله دانشيان و شور و شوقی که از ديدار پاک نژاد به وی دست داده بود ... ياد کرديم .
----------------------------------------
پيش از آنکه به تصاويری از شکرالله پاک نژاد ، و گروه فلسطين در بيدادگاه رژيم شاه ، که با این مقاله همراه است ، برسيم نکات زير را يادآوری می کنم .
يکی از نقاط عطف در زندگی سياسی شکرالله پاک نژاد ، جريانی ست که در ايران به « گروه فلسطين » مشهور شده است . البته تعداد دستگیری ها بسیار بیشتر از ۱۸ نفری ست که در دادگاه با شکری دیده میشوند . حتی یکی از دانشجویانی که در دانشکده پلی تکنیک تهران درس می خوانده نام آقای مهدی سامع را نیز می َبرد و ایشان را هم به مدت ۶ ماه بازداشت می کنند . گروه فلسطین نه یک تشکل یکپارچه ، بلکه ترکيبی از گرايشات گوناگون مارکسيستی بود و افرادی هم که به اين نام معروف شدند ، به معنی دقيق کلمه همگن و همدل و هم آواز نبودند و چه بسا دست تصادف و بازی های سرنوشت ! برخی را به سوی امثال شکری و کاخساز و ... ُهل داده بود ...
راستی اهمیت این گروه در چه چیزی ست ؟ ميدانيم که پس از بگير و ببندهائی که از کودتای ۲۸ مرداد به بعد هم ادامه داشت و پس از اوضاع ِ قَمر در عقرب و سوت و کوری که نفسها را در سينه حبس ميکرد ، برخلاف قهرمانانی چون منوچهر مختاری و مرتضی کيوان و وارطان و بازماندگان سازمان نظامی ( َحجری ـ شلتوکی ـ عموئی ـ باقرزاده ... ) ، و نظائر شاهرخ َمسکوب و ... که مقاومت کردند ، سران خائن حزب توده و امثال يزدی و بهرامی جاخالی داده ، سازش کنان ، بذر ياس و ُبریدگی پاشيدند .
در این وانفسا ، ساواک اولدوروم مولدوروم و نسق گيری می کرد و َرمالان و مداحان ِِِ بيدردی که با مضمون پیام قهرمانان عاشورا بیگانه بودند وهمه شخصيت شان ريش و شکمشان بود و از موضع مادون سرمايه داری به َپر و پای رژيم شاه می پيچيدند ـ با َعَلم و ُکتل و تعزيه و ِتکيه و منبر و محراب ونوحه و ُدروغ و َدغل وهزار پدر سوخته بازی " ! به ميدان ميآمدند .
برای ايجاد نظمی پويا و نوين نبود که آخوندها ساز مخالفت با رژيم پيشين را ميزدند . ضديت بسياری از آنها با رژيم شاه نيز نه از موضع انقلابی و ترقی خواهانه ، بلکه از جمله به دليل ِ ُسلطه ِ آنچه رژيم پهلوی ُمدرنيسم ! می ناميد ــ بود که رنجش بزرگی از دنيای جديد را در بين طبقات ُسنتی ايجاد کرده بود .
حوزه های علميه در آنزمان نيز غرقه در " ُسيوطی " و« َوسا ئل » و« َمکاسِب » و . . . بود و در ظلمت شبانه آن روزگار " ُلمعه " ! و نوری نمی تابيد ، حد اکثر درکی که ازپديده های نو و مسائل ُمستحدثه وجود داشت ، نه پيمان استعماری " سنتو " ، نه آرتيست بازی های سياسی و خيمه شب بازی های انتخاباتی ، نه قراردادهای ننگينی که رژيم شاه با آمريکا و انگليس می بست ، نه تراژدی فلسطين و ويتنام ، نه کنسرسيوم غارتگر نفت ، نه جنايات ساواک شاه که بهترين فرزندان مردم را زير شکنجه می کشتند . . . که مسائلی چون چگونگی بر گزاری نماز در قطب شمال و جنوب که ۶ ماهه شب و ۶ ماه روز است و کيفيت غسل در زير دوش به جای خزينه بود .
خيلی که هنر ميکردند مانند حضرت آيت الله العظمی حاج شيخ ناصرمکارم شيرازی با تشخيص درست ِ سمت ِ باد ! پس از ۲۸ مرداد و شهادت امثال دکتر فاطمی و سیامک وخسرو روزبه ، در رد تکامل ، و ماترياليسم " فيلسوف نما ها " را نوشته ، جايزه بهترين کتاب سال را از طرف دربار شاه به حود اختصاص ميدادند !
پس از ۱۵ خرداد ۴۲ صدای خمینی را هم خوابانده ، همچنین جمعيت موتلفه ، حزب ملل اسلامی ، نيروهای ملی مذهبی که با جبهه ملی سوم و نهضت آزادی فعاليت ميکردند و گروه پرويز نيکخواه و ... همه و همه دستگير شده یا مانند آیه الله طالقانی در فشاربودند . دکتر شریعتی نیز هنوز « دستهائی برای بوسیدن و دستهائی برای گرفتن » را افشا نکرده بود . در اين ظلمت شبانه که به قول مهدی اخوان ثالث « در مزارآباد شهر بی تپش » وای جغدی هم به گوش نمی رسید ، گروه فلسطين چون ستاره تابناکی در آسمان ايران زمين درخشيد .
فراموش نکنيم که وقتی در سال ۱۳۴۸ شکرالله پاک نژاد از خويش + آوندی با جنبشهای آزاديبخش و خلق محروم فلسطين ، و ازمبارزه قهرآميزی که ستم و سرکوب رژيم شاه تحميل کرده بود سخن ميگفت ، پيش از بهمن ۴۹ وماجرای سياهکل ، و قبل از ورود عملی مجاهدين خلق به صحنه و اسارت شهيد حنيف نژاد و يارانش بود .
اما ُشکری که بارها و بارها دستگیر شده بود ، آخرین بار ( در زمان شاه ) چگونه به اسارت در آمد ؟ ساواک پس از پی بردن به فعاليت دامنه دار گروه فلسطين به کمک جاسوسان کارُکشته ای چون « عباس شهرياری » (۲) و خوش خدمتی های افراد زبون ، آنها را زاغ سياه می پايد و تا حدود زيادی َسرنخ اين جريان را بدست ميگيرد تا حدی که رابط جنوب « شهيد حسين رياحی » را قانع ميکند که برای خروج مبارزين بجای مسير« ُپر خطر» ! ودور و درازی که به کمک عشاير در گذشته استفاده ميشد ، راه خروج از مرز شلمچه را که هم کوتاهتر و هم ماشين روست ، برگزيند و به قول مامور ساواک که به رياحی گفته بود : « لقمه را دور سر نچرخانند » و چنين شد ، غافل از اينکه « کوتاهترين راه ، راه مستقيم است » تنها در هندسه اقليدسی صادق است ! ...
رابطين گروه که غالبا خود ساواکی ها بودند ، افرادی را که ميخواستند از جنوب به عراق و از آنجا به فلسطين بروند ، تحويل می گرفتند و بعد َکت بسته از لب مرز به زندان اوين و قزل قلعه و ... می فرستادند و جالب اينکه از قول همه با مثلا رمز اطلاع ميدادند که ما سالم رسيده ايم ! خیالتان جمع باشد ، نفرات بعدی بيايند .
ساواک عمدا رابطين تهران و جنوب ، يعنی حسين رياحی و بهروز ستوده را دستگيرنکرده و برای تله گذاری بيشتر راحت گذاشته بود تا همین طوربه کار خود ادامه دهند .
تا اينزمان حدود ۱۰ نفر به تور افتاده و شکنجه گرانی چون يوسفی ،عضدی ( ناصری ) وحسين زاده ( عطارپور ) و ... در پوست خود نمی گنجند . وقتی نوبت شکری ميرسد وی يک رمز جداگانه نيز با حسين رياحی می گذارد وآن اينکه اگر سالم به آنسوی مرز رسيد ، خودکارش را هم به قاچاقچی ميدهد تا به او ( رياحی ) بدهد . اگر قاچاقچی خودکارمخصوص شکری را نداد معلوم ميشود همه در دام ساواک افتاده ودستگير شده اند .
با ابتکار شکری ، بهروز ستوده و حسين رياحی از تور ساواک گريخته و راهی فلسطين ميشوند . شکرالله پاک نژاد را پس از آنکه يک هفته در مستراح زندان شهربانی آبادان به بند ميکشند ، به قزل قلعه می آورند . بازجويانی که از خودشيرينی امثال احمد صبوری ( احمد مائو ) وعبدالرضا نواب بوشهری و ... دهانشان آب افتاده بود ، در مقابل شهيد والامقام شکرالله پاک نژاد َعملا زانو زدند و بعدها هم که شکنجه گر معروف « حسين زاده » َدم گرفت که لچک به َسر ميکنم اگر پاک نژاد را به ندامت تلويزيونی نکشانم ، حسابی رويش کم شد و َسرجای خودش نشست . آقای حسين زاده که هم اکنون نيز در قيد حيات است ، خوب ميداند دقيقا از چه چيز حرف ميزنم .
بازوی چرخ بشکندش بيضه درکلاه
زيرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
بگذريم ... رژيم شاه که به ادا و اطوارهای دموکرات منشانه ! نياز داشت و تصور هم نميکرد که در يک دادگاه علنی (۳) همه کاسه کوزه هايش بهم بريزد ، به پخش جزوه ای با عنوان « حقائق ، شايعه سازان را رسوا ميکند » ، همچنين اراجيفی چون « محاکمه نوکران تيمور بختيار و سرسپردگان عراق » و ... پرداخت ، اما هر کاری که کرد به ضد خودش ُمبدل شد و مظلوميت و حقانيت مبارزين فداکاری چون ُشکری ، تيغ نيرنگ و ريايش را از کارائی انداخت .
همانطور که در بخشهای پيشين نيز يادآور شدم با ازخودگذشتگی و ريسک پذيری زندانی جسور « يوسف آلياری » دفاعيه شکری به بيرون زندان َدرز کرد و همه جا پيچيد و در خارج از کشور نيز مجله « عصر جديد » متعلق به ژان ُپل سارتر ، و نيز Iran Defence «ايران دفنس » ترجمه و منتشر نمودند .
به قول زنده ياد صفر قهرمانی که در گفتگو با آقای علی اشرف درويشيان گفته است : پاک نژاد به زندان و زندانی سياسی آبرو ميداد .
در تابستان سال ۱۳۵۳ که ساواک سرمست از شکنجه و کشتار جوانان آزاديخواه ، َسرازپا نمی شناخت و به قول سعدی « سنگها را بسته و سگها را رها کرده بودند » ، در زندان قصر نيز سرهنگ ُمحرری به تقليد از قوام السلطنه خط و نشان ميکشيد که « کشتيبان را سياستی دگر آمد » . شکنجه گران به شعائر مذهبی و نماز صبح بند کردند که بايد بعد از طلوع آفتاب نماز بخوانيد و مرغ هم يک پا دارد ! هر کس هم دست از پا خطا کند با شلاق روبرو خواهد شد . حياط زندان مملو از پليس های باتون به دست شده و با ماسکهای ضد گاز ، این پا و آن پا میکردند و خلاصه همه مثل ِشمر ... امثال سرهنگ زمانی و سروان ژيان پناه هم ُدور برداشته و نيش ُُخره می رفتند .
سرهنگ زمانی که واقعا روانشناس بزرگی بود وبعدها تجارب وحدت شکنانه و موذيانه اش در ابعاد بسيار گسترده تر در امثال لاجوردی و حاج داود رحمانی تکثير شد ، يکی دو نفر را نشان داد وچيزی به اين مضمون گفت که در ميان شما کسانی هستند که با ما راه می آيند و مقررات زندان را هم رعايت ميکنند ، اما از ديگران می ترسند . سپس نگاههای معنی داری به جمعيت انداخت وادامه داد يک تعدادی پشيمان هستند ولی می ترسند اظهار ندامت کنند . من به آنها اعلام ميکنم که اگر ميخواهيد آزاد شويد یواشکی با ما تماس بگيريد .
به دنبال صحبت آقای مسعود رجوی که از جمله گفت : شما داريد مارا اذيت ميکنيد و برای ما پاپوش می دوزيد ... ُشکری نيز صحنه را به نفع زندانيان سياسی چرخاند و رو به ُمحرری کرده و گفت : شما که ادعا می کنيد تعداد زيادی از زندانيان نادم و پشيمانند ، لطفا مرا جزو آن دسته به حساب نياورید که من نه تنها پشيمان نيستم بلکه خوشحال هم هستم که در دادگاه دفاع کرده و زندان ابد گرفته ام ، خوشحالم که چنين شخصيتی دارم که ميتوانم در مقابل شما بايستم و اگر دستم برسد و زورم برسد ، ضديت خودم را با شماها ادامه هم ميدهم ... ادامه دارد .
------------------------------
پاورقی :
(۱)از الله قلی جهانگیری ، آن « جان شیفته » ، به عمد یاد میکنم ، چرا که بعد از دو دهه که از حماسه این شهید بزرگوار میگذرد ، هنوز آنها که باید از او یاد کنند ، فرصت نکرده اند ! با وجود همه ضعفها و نارسائی ها ، و نیز قلم فقیرم ، اگرعمرم وفا کرد یاد الله قلی ، این شمع شبانه را زنده میدارم . نمیدانم چرا در هر رمضان به یاد او نیز ، می افتم ؟
(۲) در مورد « عباس شهریاری » ، آن مرد هزار چهره ، که جدا از توطئه چینی برای گروه فلسطین ، وعلاوه بر گالیک آوانسیان ، مرتضی بابا خانی ، هدایت الله معلم ، آصف رزم دیده ، صابر محمد زاده ، مهندس معصوم زاده و ... گویا افرادی چون بهرام آرام و حمید اشرف نیز قربانی جاسوسی و خیانت اش شده اند ، مقاله ای نوشته ام و چنانچه به درستی ِ یکی از اسناد اطمینان حاصل کنم ، در معرض دید قرار خواهم داد .
چه بسا از جمله دلائل به رگبار بستن بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار و یارانشان در تپه های اوین ، نه ترور تیمسار زندی پور ، یا کشف ترور رئیس زندان قصر ، سرهنگ زمانی و ... بلکه مجازات عباس شهریاری باشد که پس از حسین یزدی ( فرزند دکتر مرتضی یزدی از سران خائن حزب توده ) مهمترین مهره ساواک بود . از قول حمید اشرف گفته شده اگر ترور عباس شهریاری ، عاملی برای ربودن و کشتن جزنی و یارانش شده باشد ، ما اشتباه کردیم .
(۳) ریاست این به اصطلاح دادگاه ( تجدید نظر) با سرهنگ ستاد ، حمید آذرنوش و با ُمستشاری سرهنگ سیروس مظفری ، سرهنگ شهریارپور، سرگرد اسد آریابرزن ، سرگرد زعفرانچی و سرگرد درودی پور بود . سرهنگ ناصر جواهر کلامی نمایندگی دادستان را بعهده داشت و ُمنشی دادگاه ، َسروان رفیعی نیا بود . گرچه نباید پا ، روی انصاف گذاشت و از این واقعیت چشم پوشی کرد که رژیم شاه با همه عوام فریبی اش ، انگشت ِ کوچک آخوندهای قسی القلبی چون نیری و گیلانی و ... که از پستان دین شیر دنیا می دوشند هم ، نمی شود . گرچه رژیم شاه که یک دیکتاتور کلاسیک بود ، در ظاهر سازی هم که بود ، َدم از اعلامیه جهانی حقوق بشر میزد و به خاطر مصالح خودش هم که شده ، اندازه نگاه میداشت و قربتی بازی در نمی آورد . با این همه همانطور که بیشتر زندانیان سیاسی زمان شاه نیز گواهی میدهند ، در بیدادگاههای رژیم شاه نیز ، آقابالاَسر مقامات ساواک بودند درحالیکه قاعدتا می بایست ضابطین ِقوه قضائیه باشند ! نه اینکه آشکار و پنهان ُارد بدهند و با شخصیت وکلای ِ شریف بازی کنند .
در رژیم پیشین نیز ، نقش وکلا بیشتر فرمالیته و صحنه سازی بود و« جبر ِ جو » ، تیغ سانسور و اوامر پنهان و آشکار ساواک ، عملا به استقلال وکلا لطمه میزد .
با شکرالله پاک نژاد جمعا ۱۸ نفر دادگاهی شدند که وکلای مدافعشان افراد زیر بودند :
سرهنگ ناصر وکیل ، وکیل مدافع شکرالله پاک نژاد ، ناصر کاخساز و مسعود بطحائی . سرهنگ تقی جلالی ، وکیل مدافع هدایت الله سلطانزاده ، محمد رضا شالگونی و فرهاد اشرفی . دکتر هاشم نیابتی ( عموی آقای بیژن نیابتی ) وکیل مدافع عبدالله فاضلی ، هاشم سگوند ، عبدالرضا نواب بوشهری ، داود صلحدوست ، سلامت رنجبر و ناصر رحیم خانی .
سروان قوامی ، وکیل مدافع فرشید جمالی .
سرهنگ جهان بیگلری ، وکیل مدافع بهرام شالگونی وابراهیم انزابی نژاد .
سرگرد وزیری ، وکیل مدافع ناصر جعفری .
نا گفته نماند که سرهنگ تفقدی که وکیل مدافع احمد منصوری ( احمد مائو ) و سید محمد ُمعزز بود ، کلام شکری را که در پایان دفاعیه اش گفت : احمد صبوری خیانت کرده ... تائید میکند .
سرهنگ تفقدی میگوید : « ... احمد صبوری تمام مطالب خود را با کمال صفا ، در اختیار ماموران گذاشته و از گذشته نادم است ، او چنانچه استحضار دارید حقايق را با کمال صدق و صفا در حضور مقام امنیتی کشور ، و چه در محضر دادگاه بدوی بعرض رسانده است » مسعود بطحائی نیز در دادگاه تجدید نظر تاکید نمود که حساب احمد صبوری از همه ما جداست .