شنبه 11 تیر 1384

هجده تير، شعری از بهروز اميدى

درخانه سوگندسرخ
سر در هواى گذشتن از آتش دارند
آن بال گشودگان قفس ناپذير!
فلك چه ميبينم!؟
مگر پر در پر ققنوس داده اند اينان؟
نه! اى دل خونگشته! آن خانه، خود، خانه ققنوس است!
عزيزا! دل قوى دار !
كه عطر تو در جهان افشان گشت
كس نيارد ديگر
ديرى درپوش نهد بر آتش جانت
آنگونه كه باما كردند .

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

باما گوش جهان كر بود
برچشم وجدان جهان چشمبند
وجهانخواران پابه پاى شيخ شنيع
بر گور شهيدان در رقص عبا بودند
بانسل ما تا جان دوباره گيريم، جان كنديم
چند تقويم تا صفحه آخر ورق خورد
باتو اما، لولاهاى بند شل شده اند
تيغ هاى سركوب ديگركل شده اند
و صداى سوگند سرخ
پژواك ميدهد سينه به سينه
آه اينك،
عمر هدر رفته ما هدر نرفت
آن سوگند سرخ بر باد نرفت
و جان سرخ خاوران ها
در حنجره هاى جوانتان ميخواند
تا آزادى دستها و دلها
از دست خدايان خود ساخته
و سوگندكه اين راه ،
رهروانش را خود ميزايد !


بهروز اميدى، لاهيجانى
گوتنبرگ تابستان

در همين زمينه:

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'هجده تير، شعری از بهروز اميدى' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016