یکشنبه 12 تیر 1384

"نه" بزرگ ملت ايران به سرمايه داری، بهروز صفری

Behrouz.safari@gmail.com
newleft.persianblog.com

نتايج انتخابات رياست جمهوري حقايقي را نشان داد که بسياري سالهاست چشم بر آنها بسته اند. اصلاح طلبان ـ بويژه ـ از مشاهده نتيجه انتخابات يکه خوردند تا آنجا که امروز که چند روز از انتخابات گذشته، هنوز بسياري از آنان سکوت اختيار کرده و دم برنياورده اند. برخي سلامت انتخابات را زير سوال برده اند. احتمال تقلب در انتخابات اصلا بعيد نيست اما تقلب نيز حدودي دارد و اختلافي اين چنين فاحش ميان پيروزي يک جناح و شکست جناح ديگر به هيچ روي با بهانه تقلب قابل توجيه نيست. البته در اختيار داشتن يا نداشتن رسانه هاي عمومي توسط جناحهاي مختلف تاثير چشمگيري بر افکار عمومي و طبيعتا نتايج انتخابات خواهد داشت. با اين وجود علت اصلي شکست «اصلاح طلبان» و «مصلحت گرايان» اين هم نبود، چرا که بلافاصله پرسيده مي شود مگر در انتخابات خرداد 76 محمد خاتمي رسانه داشت؟ در مورد منابع مالي نيز اگر چه اصلاح طلبان در مقايسه با ديگر رقيبانشان بسيار ضعيف بودند اما در مورد هاشمي رفسنجاني به هيچ وجه نمي توان از اين توجيه استفاده کرد. سرمايه داري ايران يکپارچه از او حمايت کرد و حجم بسيار بزرگي از پول و کالا در حمايت از هاشمي رفسنجاني براي تبليغات انتخاباتي وي در کشور به کار انداخته شد. بنابراين بايد علل ريشه اي چنين تحولاتي در ايران را جستجو کرد.

* * *

انتخابات رياست جمهوري 84 عرصه صف آرايي طبقاتي قشرهاي مختلف جامعه بود. رقيبان اصلي در اين انتخابات عبارت بودند از:
1- دکتر مصطفي معين به نمايندگي از طبقه متوسط جامعه با شعار و وعده تحقق خواسته هاي دموکراتيک، توسعه سياسي و گرايشات ليبرالي؛
2- آيت ا... هاشمي رفسنجاني به نمايندگي از طبقه بالاي جامعه و سرمايه داران با شعار حذف يارانه ها، امنيت سرمايه و تا حدودي وعده تحقق آزادي هاي اجتماعي؛
3- جناح موسوم به اصولگرا به نمايندگي از خرده بورژوازي سنتي، سرمايه داري تجاري و سرمايه داري بوروکراتيک؛

* * *

طبقه متوسط ايران سالياني است که در پي کسب برخي آزاديها، بسيار محتاطانه حرکت ميکند و در راه دستيابي به اهدافش بسيار ناکام بوده است. اين امر به دو دليل است: اولا جمعيت اين طبقه در ايران بسيار کم است و بنابراين از نفوذ چنداني برخوردار نيست. ثانيا اين طبقه متحد خود را بورژوازي ميداند و اين بزرگترين خطاي استراتژيک طبقه متوسط ايران است که در کنار جمعيت کم آنان باعث شد تا دکتر معين عليرغم اينکه شعارهاي جالبي مطرح کرد، شکست بزرگي را در انتخابات پذيرا شود.

اما بورژوازي ايران به درستي به منافع اقتصادي و سياسي خود پي برده است. به جرات مي توان گفت که بورژوازي ايران تنها طبقه ايست که آگاهي طبقاتي به مفهوم اجتماعي آن را کسب کرده است. اين استدلال از آن روست که توانستند کلاه گشادي بر سر نمايندگان طبقه متوسط در جريان انتخابات بگذارند و کساني که (در داخل و خارج حاکميت) براي آزادي سياسي سينه مي زدند، هنوز هم نفهميده اند که فريب خوردند و امروز هاج و واج همانند کسي که پتک سنگيني بر سرش کوفته شده، ساده لوحانه و مبهوت، تنها به نظاره نشسته اند.

طبقه پايين جامعه اما به دو بخش قابل تقسيم است:
1- (طبقه در خود): بخش اول که تحت تاثير فرهنگ سنتي است و بيشتر شامل بخش سنتی دهقانان، بيکاران (غير صنعتي)، دست فروشها و اکثريت مشاغلي که در زمره بيکاري قرار دارند مي شود. اين بخش از آن رو که فاقد آگاهي طبقاتي است، قادر به تشخيص نمايندگان خود در عرصه سياسي نبود و نيست.

2- (طبقه برای خود): بخش دوم که تحت تاثير صنعتي شدن مدرن شده و اکثريت مطلق را در آن طبقه کارگر صنعتي تشکيل مي دهد. اين طبقه علاوه بر کارگران صنعتي، همچنين شامل معلمان، کارمندان اداري پايين رتبه، پرستاران و... مي باشد. اينها آگاهي طبقاتي خود را کسب کرده اند و در طي اين چند سال اين آگاهي در حال افزايش است. کارگراني که در نتيجه سياستهاي اقتصادي 16 سال اخير دولتهاي رفسنجاني و خاتمي از کار اخراج شده اند نيز از اين دسته اند.
طبقه پايين جامعه ايران بي هيچ ترديدي اکثريت بسيار قاطعي را در جامعه تشکيل مي دهد. بخش اول اين طبقه به علت فقدان آگاهي طبقاتي تحت تاثير شعارهاي عدالت گرايانه قرار گرفت و به احمدي نژاد راي داد. بخش دوم اما از آن جهت که این آگاهی را یافته بود که نماينده اي در عرصه سياسي ندارد، لذا در انتخابات شرکت نکرد.

* * *

با توجه به مسائل فوق الذکر، اينک به تحليل علل شکست ها و پيروزي ها در انتخابات 84 مي پردازيم. پيش از هر چيز لازم به توضيح است که از بررسي تاکتيکهاي غلط اصلاح طلبان در دستيابي به استرتژيهاي مطرح شده از سوي خودشان در اين مقاله صرفنظر مي کنيم. اين مساله از آن رو اهميت دارد که آنها معدود فعالين سياسي که از آغاز انتخابات را تحريم کرده بودند، بيرحمانه به باد انتقاد گرفتند در حالي که چنانچه اين معدود گروهها نيز انتخابات را تحريم نمي کردند نيز تفاوت چنداني در نتايج انتخابات رخ نمي داد. با اين حال از بررسي اين مساله مي گذريم.

آنچه بسيار واضح است اينست که در جريان اين انتخابات مردم قاطعانه به سرمايه داري «نه» گفتند. سياستهاي اقتصادي دولت هاشمي رفسنجاني، مردم را در خرداد 76 به پاي صندوقهاي راي کشاند تا با انتخاب خاتمي شايد وضعيت بهتر شود، اما خاتمي نيز همان سياستها را در پيش گرفت. در جريان انتخابات 84، رفسنجاني را همه مي شناختند و سياستهاي اقتصادي اش را طي هشت سال با پوست و استخوان لمس کرده بودند، در حالي که دکتر احمدي نژاد را اکثريت مردم چندان نمي شناختند و برخي تبليغات منفي که ـ غالبا از سوي اصلاح طلبان ـ عليه او مي شد نيز به علت درج نشدن در رسانه هاي عمومي تاثير چنداني نداشت. انتخابات سوم تير در واقع «نه» قاطعي بود به هاشمي رفسنجاني و سياستهاي اقتصادي اش (که اصلاح طلبان نيز کمابيش در آن سياستها سهيم بودند) و نه راي به محمود احمدي نژاد. گر چه شعارهاي دکتر احمدي نژاد با استقبال بخشهايي از مردم روبرو شد، اما وي تاکنون هيچ راهکار عملي براي دستيابي به آن شعارها ارائه نکرده است.

اجازه دهيد ارزيابي خود را با مستندات تاريخي جلو ببريم. «نه» مردم شوروي به مدعيان عدالت اجتماعي که آزادي را از آنان دريغ کرده بودند، بسياري را به اين پندار باطل کشانده که «عدالت اجتماعي» شعاري امروزي نيست و در قرن بيست و يکم از «مد» افتاده است. اما نتايج انتخابات هاي مختلف در کشورهاي جهان سوم واقعيت را طور ديگري نشان مي دهد. نمونه اعتراضات مردمي به نظامهاي «ليبرال دموکراتيک» همچون آرژانتين، ونزوئلا، برزيل، بوليوي و... حکايت از اين دارد که سياستهاي اقتصادي موسوم به «بازار آزاد» و راه و رسم سرمايه داري که جانمايه آن سياست «تعديل ساختاري» است، در سرتاسر جهان با مقاومت مردمي مواجه مي شود. تحولاتي که در ونزوئلا به رهبري «هوگو چاوز» در جريان است، نشان از آن دارد که اعتراضات پراکنده ضد سرمايه داري به تدريج در حال سازماندهي و در جهت ساختن جهاني ديگر است. اما آيا دکتر محمود احمدي نژاد مي تواند «هوگو چاوز» ايران شود؟

آيا دکتر احمدي نژاد قادر به متحقق ساختن شعارهايش هست؟

من گمان مي کنم که بعيد است جناب دکتر احمدي نژاد بتواند به آنچه که به مردم وعده داده است، عمل کند. همقطاران دکتر احمدي نژاد شعارهاي عدالتخواهي را در شرايطي مطرح کردند که در صفوف «اصلاح طلبان» هيچ کس حامي عدالت اجتماعي نبود. ملت ايران با رويگرداني از اصلاح طلبان (که تاريخ هرگز حمايتشان از رفسنجاني را بر آنها نخواهد بخشود) به عنوان آخرين فرصت به کسي راي دادند که بزرگترين هدفش را تحقق عدالت اجتماعي مي داند. به نظر نگارنده دکتر احمدي نژاد با چالشهاي بسيار بزرگي در راه دستيابي به شعارهايش روبروست و جالب آنجاست که عمده اين مشکلات بخاطر همقطاران خود ايشان است:

1- تفسير مجمع تشخيص مصلحت نظام از اصل 44 قانون اساسي (در واقع نقض اصل 44 که برخلاف قانون اساسي بانکداري و صنايع بزرگ را از انحصار دولت خارج ميکند) مانع اصلي در راه تحقق شعارهاي دکتر احمدي نژاد است. نکته مهم اينجاست که اين تفسير به تاييد مقام رهبري نيز رسيده است و جاي سوال آنجاست که آقاي احمدي نژاد که دولت خود را «ولايت محور» معرفي کرده است در اين باره چگونه عمل خواهد کرد؟

2- بنياد مستضعفان (که حامي احمدي نژاد است) بيش از 400 شرکت را در بسياري از زمينه ها (بانکداري، پتروشيمي، صنايع نساجي و...) را در انحصار خود دارد، يکي از بزرگترين موانع در راه تحقق اهداف دکتر احمدي نژاد است. بنيادهاي ديگري چون بنياد شهيد، آستان قدس رضوي و... نيز به همين ترتيب.
3- فعاليتهاي اقتصادي سپاه پاسداران بسيار کلان بوده و شفاف نيست. سپاه در بسياري زمينه ها به فعاليت اقتصادي مشغول است که نمونه آن سهم بسيار کلان آن از قرادادهاي نفتي است.

4- از همه مهمتر موتلفه اسلامي که پايگاه اصلي اش بازار است و حامي سرسخت اقتصاد راست و سرمايه داري سنتي و تجاري است. مجوزهاي واردات انواع کالاها (به عنوان مثال در صنايع نساجي که کمر اقتصاد ملي را شکسته است)، رانتهاي بزرگ و... همه و همه از مسائل جدي است که دولت احمدي نژاد با آنها روبروست.

5- خود شوراي نگهبان نيز که عملکردي جانبدارانه در جريان انتخابات به سود آقاي احمدي نژاد از خود نشان داد نيز در حالي که صراحتا بانکداري خصوصي خلاف نص صريح اصل 44 قانون اساسي است، آن را خلاف شرع و قانون اساسی تشخيص نداد! و اين در حالي است که بسياري از مصوبات مجلس ششم را که نه با شرع مشکلي داشت و نه با قانون اساسي به سادگي رد مي کرد.

بنابراين دولت احمدي نژاد تنها با سرمايه داران حامي رفسنجاني روبرو نيست، خود همقطاران وي نيز در صورتي که ايشان بخواهد در راه تحقق به اهدافش از خود جديت نشان دهد، به مشکل بزرگی در مقابل او تبدیل می شوند.
دکتر احمدي نژاد پس از پيروزي بيانيه اي صادر کرده است که مورد استقبال هر وطن پرست آزاديخواه و عدالت طلبی قرار گرفت. اما آيا مي توان نمونه اي يافت تا بتوان گفت دکتر احمدي نژاد طبق آن الگو قادر به تحقق شعارهايش است؟ شباهتها و تفاوتهاي «محمود احمدي نژاد» و «هوگو چاوز» در چيست؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

هوگو چاوز پس از انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور در اولين اقدام قانون اساسي را اصلاح و دموکراتيک کرد (به عنوان مثال اصل رفراندوم را در قانون اساسي جاي داد که در اولين اقدام اپوزيسيون ونزوئلا از آن اصل بر ضد خود چاوز بهره برد و بخاطر مردمي بودن چاوز، اپوزيسيون شکست خورد). وي به درستي تشخيص داد که توسعه اقتصادي بدون توسعه سياسي امکان پذير نيست. سپس با اتکا به توده هاي مردم به جنگ سرمايه داري انحصاري بويژه سرمايه داراني که نفت ونزوئلا را در چنگ خود داشتند رفت.

آقاي احمدي نژاد از اين جهت تاکنون هيچ حرفي نزده. وي براي آنکه بتواند حمايت مردمي را به دست آورد ناچار است از توسعه سياسي نيز دفاع کند. علاوه بر آن بريدن احمدي نژاد از برخي حاميانش که شريانهاي اقتصادي اين مرز و بوم را در چنگال خود منحصر کرده اند، شرط لازم براي مردمي شدن ايشان است. آيا براستي دکتر محمود احمدي نژاد مي تواند چنين کند؟

در همين زمينه:

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به '"نه" بزرگ ملت ايران به سرمايه داری، بهروز صفری' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016