سه شنبه 1 آذر 1384

نامه سرباز به آقای منتظری، حسین میرمبینی

با سلام و تحيّت

در مطالبی که اخيرا ً از شما در سایت های اینترنتی منتشر شده، شما نکاتی را یادآور شده اید که شاید بازبینی دوباره آنها بتواند پرده از شبهات و ابهامات موجود بر دارد.
مطلب نخست مصاحبه ای است از شما با عنوان: "سکوت تایید آمیز در برابر مظالم، حرام است" . گفت و گوی اختصاصی "روز" با آیت الله منتظری که سایت اینترنتی روز آن را منتشر کرده است . در آن گفتگو شما در ارتباط با موضوع خطاکار بودن انسان از قول پیامبر اسلام اشاره به مطلبی کرده اید که حائز اهميّت بسيار است. چراکه اگر این روایت صحت داشته باشد آنگاه می توان برپايه ی آن و برخی دیگر از محکمات قرآنی ، باب جدیدی را در مبحث "ولایت" باز کرد تا حداقل نسلهای بعدی ما به شبهه ای که مجتهدین شیعه از این نظریه بوجود آورده اند به عصیان و طغیان گرفتار نشوند و به مصداق "یمدهم فی طغیانهم یعمهون" سرگردانی و گمراهی شان ادامه دار نگردد.
جناب منتظری عزیز، از صحبت های شما در آن مصاحبه اینگونه درک می شود که شمابه نوعی خود را در پدیداری این "ولایت" و این وضع نابسامان مسئول می دانید و از بابت آن احساس شرمندگی می کنید. اگر چنین است بنابراین چه بهتر که خود جنابعالی پیش قدم شوید و مراتب نادرستی این نظریه ای را که باعث و بانی این ذلت و شرمندگی است اعلام فرمایید. پیشتر باید اذعان کنم که من در صداقت و شجاعت شما شکی ندارم به همین خاطر امیدوارم که شما با اين دو گوهر ذاتی خودتان به نکاتی که در ادامه ی این مقاله به آن اشاره می شود پاسخ دهید.
علی رغم اختلاف نظری که از جهت فکر و نوع باور از دین الهی با شما دارم کماکان فکر می کنم که کار سامان دهی جامعه ما بدون یاری گرفتن از کسانی مثل شما به جایی نخواهد رسید و شما هنوز میتوانید تاثیر گذار باشید. از اینرو سوالات و پيشنهادات خود را در این نامه با شما در میان می گذارم. پيشاپيش از خداوند متعال برای شما سلامتی و توفیق آرزو می کنم.
آقای منتظری شما در پاسخ پرسشگر محترم (خانم مریم کاشانی) که پرسیده بود:"براي همسر آقاي گنجي نوشته ايد از آنچه بر اين خانواده مي‎رود احساس شرمندگي مي‎كنيد. مهمترين انتقادي كه به‏ ‏شخص خودتان در ارتباط با مجموعه جريانات انقلاب وارد مي‎دانيد و بابت آن احساس ناخوشايندي داريد چيست ؟" فرموده اید‏:
"اينجانب خود را مبرا از عيب و ايراد نمي دانم و از انتقاد منصفانه ديگران نسبت به خود استقبال مي‎كنم و در نوشته ها و‏ ‏مصاحبه ها اين موضوع را به دفعات يادآور شده ام. و در رابطه با مجموعه جريانات انقلاب انتقاداتي را بر خود وارد مي‎دانم كه بيان‏ ‏آنها در اين مختصر نمي گنجد". همچنین فرموده اید: "هيچ يك از ما معصوم نيستيم ، از رسول خدا(ص ) نقل شده : "كل بني آدم خطاء، وخير الخطائين التوابون همه اولاد آدم‏ ‏خطاكارند، و بهترين خطاكاران توبه كنندگان مي‎باشند."

آقای منتظری عزیز! من به خطاهای شما و اینکه با آن خطاها چه ظلمها که صورت گرفته و چه زندگی ها که نابود شده، کاری ندارم. اما یقین دارم که راه هر خطایی به فساد و خسران منتهی می شود و برعکس هر درستی هم راه به سوی خیر و صلح و سلامتی دارد. در عین حال در مسیر تعلیمات مذهبی ام اینگونه یاد گرفته ام که نزد پروردگار تنها توبه کسانی پذیرفته می شود که توفیق داشته اند تا از عمل نادرست شان درس بگیرند که دوباره آن را تکرار نکنند. ان شاء الله که خداوند به همه ما توفیق دهد که از خطاهای مان تجربه بياموزيم و آنها را تکرار نکنیم و به اینگونه از درک رحمت و بخشش آن تواب رحیم برخوردار شویم.
آقای منتظری شما در آن مطلب از قول رسول خدا به نکته ای اشاره کرده اید که به نظر من می تواند باب جدیدی را در پیوند با موضوع "ولایت" باز کند. سئوال من این است :
اینکه رسول خدا فرموده " کل بنی آدم خطاء.." آیا این "کل" شامل همه انسان ها از جمله خود حضرتشان و دیگر اولیاء الله و ائمه نیز می شود ؟
زمانی که در قران- 110سوره کهف- می خوانیم: "بگو همانا که من بشری هستم مثل شما" ، پس می توان برداشت کرد که حتا رسول خدا از جهت خطاپذیری فرقی با افراد ديگر بشر ندارد و ایشان هم در زمانی که می فرمایند همه افراد بشر خطاکارند می دانسته اند از این نظر فرقی با دیگر انسانها ندارند.
توجه داشته باشید که دین ميانه رو و وسط اسلام با دین ترسایی (مسیحیت) فرق دارد که بخواهد انسان ها را از خطاهايشان بترساند که برای رفع آن مجبور باشند مقام پیامبرشان را آنچنان بالا ببرند که کارشان به شرک بکشد و او را پسر خدا معرفی نمایند!
اگر این سخن درست باشد می توان گفت که در اسلام نه چيزی به کمال و تمام مقدس است و نه شخصی به کمال و تمام معصوم و بری از خطا (به آن نحو که ملاهای شیعه به تبیعت ار مسیحیان پولوسی اظهار می دارند ) و جود دارد . همه انسانها (حتا پیامبران) تا زمانی که در قالب جسمانی شان قرار دارند و به خاک و طبیعت وابسته اند، به دلیل وابستگی دنیوی ، نمی توانند بری از خطا و گناه باشند. پس هنگامی که پيامبر می فرمايد: "كل بني آدم خطاء، وخير الخطائين التوابون" باور بفرمایید که ایشان این سخن را برای به رخ کشیدن خطاکاری ما انسانها و مستثنی کردن خویش نمی گویند. این سخن درواقع این حقیقت را آشکار می کند که ما شیعیان به باوری غیراز باور پیامبر خدا یاور داریم و دینمان از دین او جدا است.
در تأييد اين ادعا می توان گفت زمانی هم که ما در صحف امامان خود مثل نهج البلاغه و یا صحیفه سجادیه با این مسئله روبرو می شویم که آن عزیزان چگونه به درگاه خدا استغاثه و طلب آمرزش می کرده اند، جز این نمی توان برداشت کرد که آنها هم خود را معصوم نمی دانسته اند و این نسبتها که ما شیعیان به آنها می دهیم همه باطل و بیرون از قانون الهی است و ربطی به دین و آن هم آنهم دین اسلام ندارد.
همانگونه که قرآن می گويد بهترین انسانها پرهيز کارانند. کسانی که بعد از وقوف به هر خطا ، توبه می کنند و با بازداری خود از تکرار خطا به تنزيه و تسبيح خدا مشغولند.
کسی که مدعی معصومیت و پاکی و تقدس است ، نمی تواند پرهیزکار باشد. بنابر این آنچه را که مجتهدین شیعه به پیامبران و اولیاءالله (دوستان خدا) نسبت می دهند همه باطل و بیرون از دایره دین الهی است و برحسب محکمات قرآنی جز این معنی نمی دهد که آنها ظالمترین انسانها هستند چراکه آنها بر خدا دروغ بسته اند.
ُپر واضح است ، کسانی که پیامبران (یا اولیاءالله) را به معصوميت منسوب می کنند (صفتی که تنها شایسته خدا است) کسانی اند که قصد دارند به بهانه دین و به نام پیامبران، اساس مذهب شرک آلودی را بنا سازند که از طریق آن به سروری و ولایت دست پیدا کنند.
اگر ما اين مهمّ را بخشی از باورهای مذهبی خود بدانيم ، آنگاه است که موضوع "ولایت زمینی" حضرت رسول از موضوع "ولایت روحانی" ایشان مجزا می شود و آنگاه ما از موضوع "ولایت" بینشی را درمی یابیم که چنین ويرانگر مخرب و هلاکت بار نیست. چراکه مشخص است که رسول خدا و هم چنین برخی از خلفا از جمله علی ابن ابی طالب بر حسب رای و بیعت مردم به حکومت رسیده اند و ولایت زمینی آنها موضوعی روحانی و آسمانی تلقی نمی شده است. این حقیقت از موضوع آیه ۹۲ سوره مائده نیز افاده می شود چراکه خداوند در این آیه به جهت آگاهی ما می گوید: "و اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و احذروا فان تولیتم فاعلموا انما علی الرسول البلاغ المبین" (= و خدا را اطاعت کنید و رسول را نیز اطاعت کنید و پروا کنید اما اگر روی گردانیدید پس بدانید که وظیفه ای بر رسول ما جز ابلاغ مبین - پیام رسانی آشکار- نیست). یعنی بر مردم است که به سخن خدا و رسول او گوش بسپارند يا نسپارند ، پروا کنند يا نکنند اما اگر نسپردند و پروا نکردند ، پس ای مردم بدانید که بر رسول خدا حقی نیست که بخواهد فراتر از وظیقه الهی خود عمل کند و یا دستگاه بگیر و ببند برقرار کند. این بینش برخلاف بینشهای مشرکانه قدیس ساز که از قديسان بت می سازند و آنها را در جای خدا می نشانند، به همه انسان ها اجازه می دهد که به ربوبیت و شخصیت ذاتی خود بیشتر از پیش ایمان بیآورند و بنیان باورشان را بر اصولی بنا کنند که بتوانند با شک کردن و حتا خطا کردن و تصحیح آن هر روز خود را اصلاح کنند و سیر تکاملی داشته باشند.
اگر سخن شما در نقل قول از رسول خدا درست باشد - که بی گمان درست است - ، آيا پسنديده است که ما مسلمانان بویژه شیعیان بسياری از اين تلقیات صد در صدی را باور کنيم ؟ از قبيل موضوع تحریف ناپذیری قرآن که می دانیم آن را شخص خطاکاری چون عثمان بن عفان جمع آوری کرده و در راه به کرسی نشاندن نظرات خود ظلم های بسیاری را مرتکب شده است؟
یا همین موضوع "معصومیت" و "غیبت" که ما شیعیان آن را به تبعیت از مسیحیان پولوسی وارد دین اسلام کرده ایم تا بهانه ای باشد برای توجیه وجود نواب و واسطه هایی که برای خودشان دکان و دستک فراهم آورده اند.
جناب منتظری! اگر بخواهیم پایه باورهایمان را بر محکمات آیات قرآنی و همچنین برخی از احادیثی که با خرد آدمی سازگاری دارند (چون حديثی که شما آن را بیان فرمودید) ،قرار دهیم، آنگاه در می يابيم که موضوع "معصومیت" (که بنیان ولایت فقیه بر اساس آن بنا شده) ربطی به دین خدا ندارد و از آن خارج است.
بايد توجه داشت که این مشکل در مسیحیت نیز وجود دارد و آخوندهای مسیحی ازآنرو حضرت عیسا را معصوم و پسر خدا تلقی می کنند که می خواهند موضوع "ولایت" و "شفاعت" را جا بياندازند تا از این طریق و نيز از راه ترساندن مردم از گناهان و خطاها يشان آنها را راهی کلیساها کنند. زيرا به واسطه ی اين دو راه است که موجودیت و واسطه گری کلیسا توجیه پذیر می شود و آنها می تواند به بقای زندگی انگلی خود ادامه دهند.
بيشترين تکيه ی سخن من بر اين است که اگر قرآن موضوع معصومیت را مطرح نکرده و در عین حال تاکید می کند ( آیه ۱۱۰ سوره کهف) که رسول خدا نیز بشری است مثل سایر افراد (بشر) و اگر آنگونه که شما هم به نقل از رسول خدا می گوييد "افراد بشر همه خطاکارند" و با ارتباط اين دو گفته باهم ، نظريه ی ولايت فقيه که هيچ بلکه نظريه ی الهی بودن ولایت (حکومت) رسول خدا و دیگر ائمه شیعه هم صورت دیگری غیر از آنچه شما مجتهدین شیعه می گویید، پیدا خواهد کرد.
وقتی قرآن بر اصل محوریت انسان پای فشارد و همه انسانها را در برابر اعمال و رفتار خودشان مسئول می داند و می فرماید- 38 مدثر- "کل نفس بما کسبت رهینه" (=هرکس در گرو چیزی است که کسب می کند)". بايد دريافت که این "هرکس" شامل همه ی مردم اعم از پيامبران و ائمه و ما مردم معمولی است و اگر پیامبران و ائمه از آن بیرون می بودند که آنگاه "کل نفس" معنی نداشت.
و یا زمانی می فرماید - 48 بقره- :"و بترسيد از روزي كه كسي را از ديگري به چيزي مجازات نمي كنند و از آنها شفاعتى نمي پذيرند و فديه از ايشان نمى گيرند و نه ايشان را كمكى برسد". معلوم می شود که انسانها به خودشان واگذار شده اند و در این میان جز خدای سبحان (منزه از عیب و خطا) کسی یار آنها نیست.
بنابراین چه اصراری است که ما انسانها از خدا به کسانی پناه آوریم که خود نيازمند رحمت پروردگارند. در صحیح بخاری (جلد پنجم شماره ۶۶۲ ) هم می خوانیم : "رسول خدا گفت: به خدا سوگند، اگرچه من فرستاده خدا هستم با این وجود نمی دانم در روز قیامت خدا با من چه خواهد کرد."
همینطور زمانی که در آيه ی 56 سوره قصص قرآن خطاب به پیامبر می فرماید: " انک لا تهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء" (= تو کسی را که دوست داشته باشی نمی توانی هدایت کنی ولیکن خدا هرکه را بخواهد هدایت می کند). از شما می پرسم اینک که دست پيامبر در اين زمينه بسته باشد از دست شما مجتهدين بی رسالت و بيکاره ، چه کاری ساخته است؟ از این نمونه ها در قرآن بسیار است به همین خاطر جا دارد که با استفاده از همه آنها طرحی نو در افکنيم تا بتوانيم از اين بن بست و مخمصه رهايی يابيم. نه اینکه با همان نظریات خطاساز پیشین و تفسیر های سست (نظير آنچه که شما بتازگی در دیدار با شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت گفته اید) دوباره راه را به کژ راهه ای بياندازيم که نسل های آينده دوباره در آن راه گمراه و پريشان شوند.
نگارنده بر اين باور است که بعد از اين همه گرفتاری و تجربه دست کم بايد اين حقيقت برايمان روشن شده باشد که موضوع ولايت فقيه ، يک مسأله ی ساختگی و به قول معروف " من در آوردی " است که از ذهن و فکر کسانی بیرون آمده است که در عین بی لیاقتی به دنبال کار بی زحمت و راه چاره برای توجیه سیادت خویش می باشند . آنچه تجربه های تلخ 27سال گذشته می گويد اين است که اين نظريه به خودی خود باطل است و جای هيچگونه دفاعی ندارد.
جناب منتظری ! شما در دیدار با اعضاء شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت) و شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت گفته اید : "اگر ولایت مطلق همه کاره باشد پس انتخاب مردم معنایی ندارد و منتخبین مردم یک مشت تدارکاتچی خواهند بود."
همچنین به عنوان یکی از طراحان موضوع ولایت فقیه در قانون اساسی ، فرموده اید: "من اگر بر فرض هم یکی از طراحان این مساله بوده ام ممکن است اشتباه کرده باشم. من ولایت فقیه را قبول دارم ولی نه اینگونه. به نظر من باید یک مجتهد عادل بر امور نظارت کند که موازین اسلام رعایت شود. نه اینکه هرچه بگوید همه بپذیرند و حاکم باشد و در همه امور دخالت کند".
با این گفته آخری تان، به نظر می رسد که شما از خطا هايتان و از اين همه ستم که به خاطر آن بر مردم دردمند ما رفته است ، درسی نگرفته ايد و باز بر آنيد که آن را بگونه ای ديگر آنها را تکرار کنيد !
شما را به خدا سوگند که کمی تأمل و دقت بفرماييد و نخواهيد که به مصداق آیه شریفه از جمله کسانی باشید که "نه با خدا پیوند دارند و نه با مردم". اینکه می فرمایید: "به نظر من باید یک مجتهد عادل بر امور نظارت کند که موازین اسلام رعایت شود. ...". این جوهره و ريشه ی همان انديشه ی خطای گذشته است .
آقای منتظری عزیز آخر شما را بخدا قدری بيانديشيد! مجتهد عادل کیست؟ اين سخنان به چه معناست؟ مجتهدین اگر در همان رشته خودشان چیزکی از عدالت نصیب برده بودند هیچ کدامشان این وضع اسفبار را تحمل نمی کردند و با دادن حکم روشن و ابلاغ صریح (که اگر و مگر نداشته باشد) خود را از نحوست و نجاست این شرکی که وجودشان را فرا گرفته، پاک می نمودند. شما را به خدا قسم که دیگر نفرمایید که "مجتهدین" در امور سیاسی ما دخالت داشته باشند. شما از پس یک بدآموزی مثل "چاه جمکران" بر نمی آیید و تاکنون نیز از ميان شما مجتهدین کسی در خصوص مبارزه با این شرک جلی حکمی صادر نکرده است ؟ آنگاه چگونه است که باید نظر مجتهدین را در اموری وارد کنیم که مربوط به کارهای دنيای انسان هاست ؟ آنهم مجتهدینی که خود از محکمات و مهمات دینی شان خبر ندارند اما بنام خدا در طلب ثروت و قدرت اند.
شما در آن دیدار فرموده اید: "اگر ولایت مطلقه قرار است همه کاره باشد پس رییس جمهور و انتخاب مردم معنايي ندارد و به یک تدارکاتچی تبدیل می شود". آقای منتظری "اگر" ندارد. شما خوب می دانيد که امروزه حتا کودکان دبستانی هم آگاهند که بر راس مملکت ما "فقیهی" قرار دارد که با استفاده از تز "ولایت فقیه" و یک عده تدارکچی که پیرامون خود جمع کرده حکومت مطلقه دایر کرده است. این سنت کجمدار هم مربوط به دیروز و امروز نیست بلکه مربوط به همان زمانی است که اقای خمینی با کمک مجتهدینی مثل شما و تعدادی تدارکچی فرصت طلب و مشتی اوباش آن را بنا نهاد. بنابراین قبول بفرمایید که این مشکل از آقای خامنه ای نیست که بوجود آمده بلکه مشکل از آن نظریه ای است که مردم را صغیر و بی خرد می پندارد. بديهی است از اندیشه و فکری که از ربوبیت و پرورش کرامت انسانی تصوری ندارد، انتظار حاصلی بهتر از اين نمی توان داشت. وقتی انسانها صغیر و نادان تلقی شوند مسلم است که از جمع آراء آنها هیچ شخصیت برازنده ای ظهور نخواهد کرد! بنابراین همانگونه که در آن دیدار گوشزد فرموده اید" این مساله (ولایت فقیه) باید حل شود " آری بی شک ما نیز از شما می خواهیم که این مسئله را حل کنید. اما نه از پیش خود و با نظرداشت به تعلقات آخوندی تان، بلکه این معضل بزرگ را با مشورت و نظرداشت همه کارشناسان فرهنگی و اجتماعی و دانشمندان جامعه ی ایرانی حل بفرمایید. اگر جرئت حل این مسئله را به این طریق ندارید، لطف نموده سکوت کنيد و اعلام باز نشستگی بفرمایید و دیگر سخنی از ولایت فقیه نفرمایید که در آن صورت برای خودتان هم در دنیا و هم در آخرت عذاب و شرمندگی فراهم می کنید . برای آنهایی که بخواهند از دین الهی پیروی کنند بحکم اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ، هیچ تعهدی نیست که در این ميان از کسانی اطاعت کنند که خود را مجتهد می نامند و برای خود منزلتی فراتر از یک شهروند عادی جستجو می کنند. با دريافت آيه ی 92 ، سوره ی مائده ، زمانی که ما می بينيم حتا بر رسول خدا جز اینکه ضرورت امری را گوشزد کند و ابلاغ اشکار نماید ، از جانب خدا وظیفه ای بیشتر تعیین نشده، آنگاه تکلیف ما با شما و دیگر مدعیانی که خود را به دروغ (یا به راست) مجتهد می دانند روشن است. این سخن یعنی اینکه موضوع ولایت و حکومت پیامبر یک امر الهی نبوده بلکه این موضوع بر اثر خواسته ی مردم (بویژه مردم مدینه) و تمایل خود پیامبر صورت گرفته است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

وطیفه الهی پیامبر( بیان) ابلاغ آشکار دین است و اینکه شاهد باشد و بیم دهد و بشارت دهد. همین و بس.
بر پایه: "اگر ولایت مطلقه قرار است همه کاره باشد پس رییس جمهور و انتخاب مردم معنايي ندارد و به یک تدارکاتچی تبدیل می شود"، از شما بپرسم: اگر معنای اطاعت کردن از خدا و رسول و اولی الامر به همان گونه است که شما معنی می فرمایید، پس معنای "وشاورهم فی الامر" و یا " امرهم شوری بینهم" چيست ؟
برای همين است که منِ نگارنده فکر می کنم که موضوعات دینی و زمینی از هم جدا سرند و مردمان در ارتباط با مسائل اجتماعی خود می باید با بهره گیری از نظرات احاد جامعه و مشورت آنها را حل کنند و بر این روال ، بنیانی را استوار سازند که در جهت یافتن راه حل های بهتر و سالمتر با سد تفسيرهای رندانه ی عده ای شارلاتان که خود را برگزیده خدا می دانند و برای خود امتیازی فراتر از یک شهوروند عادی قائلند، روبرو نشوند.
اگر ولایت (حکومت) امری الهی بود آنگاه هرگز علی بن ابی طالب نمی گفت که نزد او قدر و منزلت ولایت از یک لنکه گیوه ی کهنه هم کمتر است ،و هرگز سعی نمی کرد که از آن دوری جويد . در تائيد اين ادعا می توان به گفته ی او در نهج البلاغه نيز اشاره کرد که می فرمايد: "مرا رییس نکنید بلکه اگر مشاور شما بشوم بهتر است."
بر همين اساس اگر نزد پیامبر و مسلمانان آن زمان موضوع ولایت امری الهی تلقی می شد،( آنگاه ) بیعت کردن و رای دادن موضوعیت پیدا نمی کرد.
بنابراین قبول بفرمایید که با دخالت مجتهدین در امور -به فرض هم که عادل باشند- هیچ درستی در جامعه صورت نمی گیرد. چرا که بنا به آيه ی 11 سوره ی رعد ؛ جامعه زمانی درست می شود که انسانها خودشان را تک تک درست کنند "ان الله لا يغيير ما بقوم حتا يغييروا ما بانفسهم"(= همانا كه خدا حال هيچ قومي را تغيير نمي دهد مگر آنکه آنها خودشان را تغيير دهند).
مسلم بدانید تا آنگاه که شما مجتهدین شیعه با غلوگویی ها یتان و زیاده روی هایی که در راه اثبات نظرات خود بعمل می اورید انسانها را از دین گریزان می کنید و تا زمانی که مانع می شود که پیام سالم اسلام به گوش انسانها برسد، هیچ چیز تغییر پیدا نمی کند و کماکان جامعه را به سوی فساد و ویرانی سوق می دهید.
آقای منتظری عزیز شما اگر به این حقیقت رسیده اید که در طرح نظریه ی "ولایت فقیه" خطا کرده اید، برشماست که از خطای رفته توبه کنيد و به حکم “الذین عن اللغو معرضون” به آشکارا (به وضوح) از آن کناره بگيريد. باور داشتن به اين نظريه حتا اگر فقط به عنوان يک باور شخصی در ذهن جا خوش کند – فلاکت بار و بيماری زاست. چراکه موضوعیت آن با فطرت آدمی و دینی که همه انسانها را (در دنیا) با هم برابر اما به دلیل تقوا (در آخرت) نابرابر می داند در تضاد است. شما اگر مجتهد که نه ، بلکه امام زمان هم باشيد با تکيه به آيه ی "ان اکرمکم عندالله اتقیکم"، در این جهان امتیازی بر دیگر انسانها ندارد. بنابراین شاید لازم باشد که در اعتقادات و باورهای خود تأمل بيشتری نموده و گرد و غبار اشتباهات را از آنها بزداييد و با اعلام بیهودگی نظریه معصومیت و ولایت فقیه و برابری حقوقی همه ی انسانها (اعم از فقیه و غیر فقیه، زن و مرد ، مسلمان و غیرمسلمان) ، ضمن برگرداندن جایگاه روحانی اسلام به جای خود، نهضتی و حرکتی را بوجود آورید که شاید بتواند ما را از این ورطه ی نيستی و اين بحران هلاکت بار نجات دهد. اگر شما چنین نهضتی را بوجود آورید به طور قطع همه شهروندان ایرانی از هر مرام و مسلک و جنس و قومیت و نژاد – و نه فقط شیعیان- به آن ملحق می شوند و موقعیت جدیدی فراهم می آید تا به لطف حق و یاری همه احاد مردم، ملت ایران سرافرازی خود را دوباره بدست آورد.
اگر چنین کنید نه تنها نام شما بر کتيبه ی تاريخ به نيکی حکّ خواهد شد ، بلکه پیش از دیدار با خدای سبحان خرسندی او را نیز به دست آورده اید.
والسلام
با آرزوی توفيق برای شما

حسین میرمبینی
سی ام آبان 1384

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نامه سرباز به آقای منتظری، حسین میرمبینی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016