چهارشنبه 23 آذر 1384

پير بورديو: سانسور، ناصر فکوهي، سرمايه

پير بورديو:
سانسور

يكي از مهمترين و كليدي‌ترين مفاهيمي كه در انديشهء اجتماعي پير بورديو _ )Pierre Bourdieu( , جامعه‌شناس و انسان‌شناس فرانسوي معاصر, با آن سروكار داريم مفهوم خشونت نمادين است. در ديدگاه بورديو اين مفهوم با مفهوم سرمايهء نمادين پيوند كاملي دارد. در واقع خشونت يا قدرت نمادين صرفائ يك پتانسيل و امكان اعماي قدرت يا خشونت است. اما همين امكان سبب مي‌شود كه افراد به شدت رفتارهاي خود را كنتري كرده و خود را با منشاء بروز آن خشونت هماهنگ كنند. بورديو بر آن است كه زماني كه يك گوينده شروع به بيان مي‌كند, به نوعي كنش خشونت نمادين آغاز مي‌گردد. زيرا بنا بر ميزان نفوذ خود, طرف مقابل را به سكوت وادار كرده و او را به پيروي از جهت‌گيري‌هاي خود وامي‌دارد. البته چنين خشونتي مي‌تواند سطوح كارايي بسيار پايين يا بسيار بالايي داشته باشد كه اين امر بستگي به سرمايهء كل سخنران, يعني مجموعه‌اي از سرمايه‌هاي اجتماعي او (روابط و مناسبات,) اقتصادي (ثروت,) نمادين (كاريزمايي و حيثيت اجتماعي) و فرهنگي او (تحصيلات, دانش و مهارت‌هاي فرهنگي) دارد. همچنين سازوكارهاي عملي تضمين‌كنندهء آن خشونت نيز در اينجا تاثير دارد. براي نمونه, بورديو در كتاب <بازتوليد, عناصري براي يك نظريهء نظام‌هاي آموزشي11 كه به همراه ژان كلود پسرون 2 تاليف كرده است 19700,) كنش آموزشي يا تدريس را نمونه‌اي گويا از خشونت نمادين مي‌شمارد:

<كنش آموزشي به صورتي عيني يك خشونت نمادين است زيرا به وسيلهء يك قدرت خودسرانه, نوعي خودسري فرهنگي را تحميل مي‌كند. كنش آموزشي پيش از هر چيز به آن دليل يك خشونت نمادين است كه روابط زور ميان گروه‌ها و طبقات تشكيل‌دهندهء يك صورت‌بندي اجتماعي, در پايه و اساس قدرت خودسرانه‌اي قرار دارند كه خود شرط استقرار يك رابطهء ارتباطاتي آموزشي است. يعني تحميل و دروني كردن اجباري يك فرهنگ بر اساس يك شيوهء تحميل و زور (آموزش و پرورش.) كنش آموزشي به مثابهء قدرت نمادين كه بنا بر تعريف هرگز به يك تحميل زورمندانه تقليل نمي‌يابد, تنها در صورتي مي‌تواند به هدف اصلي خود يعني دقيقائ نمادين خود برسد كه در رابطه‌اي ارتباطي به انجام رسد. با اين وصف, كنش آموزشي در حالتي به آن هدف خواهد رسيد كه شرايط اجتماعي تحميل و دروني كردن يعني روابط زوري كه لزومائ در تعريف صوري ارتباطات داخل نمي‌شوند, وجود داشته باشند.( >ص18)

بنابراين خشونت نمادين براي نايل شدن به هدف خود بايد بتواند از شكل صريح و تعارض مستقيم به شكلي غيرمستقيم در آيد. اين اساس مفهومي است كه بورديو از آن با عنوان <زيباسازي33 ياد مي كند. بورديو در نوشته*ء زير كه متن يكي از سخنراني‌هاي كوتاه اوست اين موضوع را در پديدهء سانسور مي‌شكافد و نشان مي‌دهد كه در اين زمينه همچون بسياري ديگر از زمينه‌هاي اجتماعي, به ويژه در شرايط مدرن و جوامع پيشرفته, آنچه افراد را وامي‌دارد كه نظام سلطه را بپذيرند و خود به صورت ابزاري در بازتوليد آن درآيند, دروني كردن سازوكارهاي اين سلطه است و براي اين كار نيز ابتدا بايد سلطه و خشونت صريح و آشكار آن به خشونتي نمادين تبديل شود كه شايد هيچگاه به عمل در نيايد اما عملي بودن آن سبب تغيير روشن و صريحي در رفتارها مي‌شود.

<مايلم در اينجا به اختصار دربارهء مفهوم <سانسور> صحبت كنم. سانسور كه رد پاي آن را مي‌توان در هر اثري پيدا كرد, در اين مجلس هم حضور دارد. زمان سخنراني منبع نايابي است, من هم خوب به اين مساله واقف هستم كه به دست گرفتن سخن, يعني به انحصار در آوردن آن, به همين دليل تلاش مي‌كنم اين زمان را چندان در انحصار خود نگه ندارم.

موضوع سخنراني من مي‌تواند در يك فرموي كلي خلاصه شود: هر بياني يعني ايجاد انطباق ميان تمايل به بيان از يكسو و سانسور موجود در ساختار ميدان4 دريافت آن بيان, از سوي ديگر. اين انطباق در نتيجهء يك <زيباسازي55 [كلام] وجود مي آيد و مي تواند تا حد سكوت مطلق كه مرز گفتمان سانسور شده است, پيش رود. حاصل فرآيند زيباسازي, يك تسامح است يعني تركيبي از آنچه بايد گفته مي‌شده يا ادعاي گفتنش وجود داشته ‌و آنچه با توجه به ساختار ميدان خاص دريافت, مي‌توانسته گفته شود. به عبارت ديگر, آنچه در يك ميدان خاص <گفتني> است.خود حاصل يك فرآيند <شكل‌دهي> است: سخن گفتن يعني شكل دادن. منظورم آن است كه مهمترين ويژگي هاي هر گفتماني, نه صرفائ در محتواي آن, بلكه در شكل آن, در شرايط اجتماعي توليد آن, يعني شرايطي كه هم آن گفتمان و هم ميدان دريافت آن گفتمان را تعيين كرده , نهفته است. با درك اين امر مي توانيم تضاد نسبتائ ساده‌انگارانه ميان تحليل دروني و تحليل بروني آثار و گفتمان را پشت سر گذاريم.

در ديدگاه يك جامعه‌شناس كه بر ويژگي‌هاي خاصي متمركز مي‌شود يعني اصوي خاصي براي تعيين موضوع خود دارد, تمايل به بيان را مي‌توان به نوعي تمايل سياسي در معناي گستردهء اين واژه گرفت. البته بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه در هر گروهي تمايلات سياسي [گوناگون] وجود دارد. به اين ترتيب درون يك ميدان محدود (براي نمونه ميداني كه گروه حاضر تشكيل داده است,) ادب نتيجهء تعامل ميان آنچه بايد گفته شود و محدوديت‌هاي بروني است كه جز‚ي از يك ميدان مشخص هستند. مثالي را به نقل از لاكوف مي‌آورم. تماشاگري كه يك فرش زيبا را پيش روي خود مي‌بيند, خطاب به ميزبانان خود نمي‌گويد: <آه! عجب فرش قشنگي, چقدر مي‌ارزه؟,> بلكه مي‌گويد: <ممكن است س„واي كنم اين فرش چقدر ارزش دارد؟.> در اين جمله <ممكن است> به همان كار زيباسازي يا شكل‌دهي ارتباط دارد. كسي كه قصد بيان يك تمايل را دارد, مي‌تواند شكل يا شكل‌هايي خاص به بيان خود بدهد. اين شكل يا شكل‌ها هستند كه به ما نشان مي‌دهند كه به فرض آيا با يك گفتمان فلسفي روبه‌رو هستيم و همين گفتمان نيز با اين روش در پي آن است كه با شكل‌هاي خود دريافت شود. يعني به مثابهء يك شكل و نه به مثابهء يك محتوا. اصولائ يكي از ويژگي‌هاي گفتمان در شكل, آن است كه معيارهاي خاص دريافت خود را تحميل مي‌كند, يعني مي‌گويد: <با من بر اساس اين شكل‌ها برخورد كنيد> يعني بنا بر شكل‌هايي كه من خود ارا‚ه داده و بر آنها تاكيد دارد كه به هيچ رو نبايد مرا به سطح آنچه, با شكل‌هايي كه ايجاد كرده‌ام, انكارش مي‌كنم, تقليل دهيد. به عبارت ديگر من در اينجا از حق <تقليل> دفاع مي‌كنم: گفتمان زيباساز نوعي خشونت نمادين اعماي مي‌كند كه اثر خاص آن ممنوع كردن تنها نوع خشونتي است كه شايستهء آن است و عبارت است از كاهش آن به آنچه مي‌گويد, اما در شكلي كه ادعا مي‌كند آن را نمي‌گويد,‌گفتمان ادبي, گفتماني است كه مي‌گويد: <با من آن‌گونه كه مي‌خواهم رفتار كنيد, يعني به گونه‌اي معناشناسانه به مثابهء يك ساختار.> اگر مي‌بينيم تاريخ هنر و جامعه‌شناسي هنر چنين پس افتاده‌اند, دليل اين امر را بايد در اين نكته دانست كه گفتمان ادبي بيش از اندازه در تحميل معيارهاي دريافت خويش موفق بوده است. اين گفتمان است كه مي‌گويد: <با من به مثابهء يك غايت بدون پايان رفتار كنيد< ,>با من به مثابهء يك شكل و نه يك جوهر رفتار كنيد.>

زماني كه من مي‌گويم ميدان به مثابهء سانسور عمل مي‌كند, منظورم آن است كه ميدان نوعي ساختار توزيع نوعي از سرمايه است. چنين سرمايه‌اي بنا به نوع ميدان مي‌تواند يا اقتدار دانشگاهي باشد يا شهرت روشنفكرانه يا قدرت سياسي يا قدرت فيزيكي. سخنگوي مجاز نيز كسي است كه يا شخصائ (يعني كاريزما) و يا به نمايندگي (يعني نوعي كشيش يا استاد) سرمايهء نهادينه شده اقتدار را در دست دارد. به همين دليل هم براي او اعتباري قا‚ل مي‌شويم و حق سخن گفتن را به او مي دهيم. بنونيست در تحليل واژهء يوناني اسپكترون 7 آن را شي„ي‌ مي‌داند كه در يونان باستان به كسي داده مي‌شد كه قصد سخنراني داشت و منظور از اين كار آن بود كه نشان داده شود سخنان او, سخناني مجاز است, سخناني كه بايد از آنها اطاعت كرد ولو اين اطاعت صرفائ با گوش سپردن به او باشد.

بنابراين اگر ميدان به مثابهء سانسور عمل مي‌كند, دليل آن است كه كسي كه درون اين ميدان وارد مي شود بلافاصله در نوعي ساختار قرار مي‌گيرد كه همان ساختار توزيع سرمايه است: گروه يا به او حق سخن گفتن مي‌دهد و يا نه, يعني يا به او اعتبار8 (به هر دو معناي اين واژه) مي‌دهد يا نه. به اين ترتيب, ميدان سانسور را بر آنچه او قصد گفتنش را دارد اعماي مي‌كند, سانسور بر گفتمان مجنون‌وار9 كه ممكن است سخنران قصد ابرازش را داشته باشد و از اين راه وي را وادار مي‌كند تنها سخنان مناسب, آنچه مي‌توان به زبان درآيد 10 را ابراز كند. در نتيجه ميدان دو چيز را حذف مي كند: از يك سو آنچه را كه با توجه به ساختار توزيع ابزارهاي بيان غير قابل گفتن است يا <ناگفتني111 را و از سوي ديگر آنچه را مي‌توان حتي بيش از اندازه به سادگي به بيان در آورد, اما نياز به سانسورش وجود دارد يا <نام نبردني122 را.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

كار زيباسازي يا شكل دادن ساده, ظاهرائ تنها بر شكل اثر مي‌گذارد اما در نهايت آنچه را توليد مي‌كند جدا از شكلي كه درون آن ظاهر مي‌شود نيست. مساله آن است كه چيزي كه در يك ميدان ديگر به بيان درآيد, يعني در يك شكل ديگر, هيچ معنايي در بر نخواهد داشت. گفتمان هايدگر تنها به مثابهء گفتمان فلسفي معنايي دارد. جانشين كردن واقعي در غيرواقعي قابل تشخيص (يا واحد) و مشترك (يا مبتذي) يعني يك واژگوني شگفت‌انگيز. اولائ, آنچه كه به عنوان زيباسازي عمل مي‌كند, كل سيستم است. من با ترديد از واژهء زيباسازي استفاده كردم زيرا اين واژه يعني جايگزين كردن واژه‌اي به جاي واژه‌اي ديگر ( واژهء تابو.) اما آنچه در اينجا مراد من از زيباسازي است آن است كه از سوي كل يك گفتمان اعماي مي‌شود. براي مثاي در نوشتهء معروف هايدگر دربارهء < on *> در اين متن از يك سو بحث حمل و نقل عمومي است و از سوي ديگر آنچه بعضي آن را <وسايل ارتباط جمعي> مي‌نامند. در اينجا با دو نوع استناد كاملائ واقعي روبه‌رو هستيم كه موضوع ممكن يك گفتمان عادي هستند كه سيستم روابط موجود در گفتمان فلسفي آن را پنهان مي‌سازد. در اينجا تنها با ابراز يك واژه به جاي واژه‌اي ديگر روبه‌رو نيستيم. بلكه گفتمان به مثابهء گفتمان و از خلاي آن كل ميدان است كه به مثابهء ابزار سانسور عمل مي كند.

اما مساله از اين پيشتر مي‌رود. براي مثاي اگر بر آن باشيم كه ساختار آنچه را كه درمكان ما گفته مي‌شود تعيين كنيم, تحليل گفتمان به خودي خود كافي نيست, بلكه بايد گفتمان را به مثابهء يك محصوي كل كار يك گروه در نظر بگيريم (دعوت يا عدم دعوت و...) خلاصه آن‌كه بايد تحليلي از شرايط اجتماعي تشكيل ميدان كه گفتمان درون آن انجام مي‌گيرد انجام داد. زيرا اصل اساسي آنچه كه مي‌توانسته است در اينجا گفته شود و آنچه نمي‌توانسته گفته شود در همين نهفته است. به گونه‌اي ژرف‌تر يكي از ناگزيرترين روش‌ها براي هر گروهي به وادار كردن افراد به سكوت, خارج كردن‌آنها از موقعيت‌هايي است كه از آنها مي‌توان سخن گفت. برعكس, يكي از روش‌ها براي هر گروهي در كنتري گفتمان, قرار دادن افراد در موقعيت‌هايي است كه در آنها نمي‌توانند جز آنچه ميدان مجاز بشمارد و مناسب بداند, ابراز كنند. براي آنچه در يك سيستم آموزشي گفته مي‌شود بايد مكانيسم‌هاي استخدام كالبد آموزشي را شناخت و بسيار ساده‌انگارانه خواهد بود كه بپنداريم بخواهيم حد گفتمان و دلايل آن را در سطح گفتمان استادان بجوييم.

هر بيان به نوعي يك خشونت نمادين است كه تنها به اين دليل مي‌تواند از سوي يك بيانگر اعماي و از سوي يك شنونده دريافت شود كه به عنوان چنان خشونتي ناشناخته است. اگر به عنوان چنين خشونتي ناشناخته است دليل تا اندازه‌اي دخالت كار زيباسازي است. ديروز يكي از سخنرانان به مسالهء دريافت (در مورد مؤثر بودن ايد‚ولوژي) اشاره كرد: آنچه من مي‌گويم شايد هم شامل توليد شود و هم شامل دريافت. براي نمونه فلوبر در تربيت عاطفي تمامي بازنمايي خود را از ساختار طبقهء غالب به شكل ناممكن ديدن اين طبقه به صورت ديگري, فرافكني مي‌كند. در اين فرافكني چيزي وجود دارد كه او خود بر آن واقف نيست يا بهتر بگوييم آن را انكار مي‌كند و كار زيباسازي كه او بر اين ساختار انجام داده است آن را پنهان مي‌سازد و اين چيزي است كه در نگاه مفسران ناشناخته مانده و انكار شده است. زيرا آنها خود حاصل همان ساختارهايي هستند كه توليد اثر را سفارش داده‌اند. به عبارت ديگر براي آن‌كه فلوبر را بتوان با روشي هرمنوتيك قرا‚ت كرد نياز به كل سيستمي است كه گفتمان خود او يكي از محصولات آن است. وقتي سخن از <دانش آثار> مي‌بريم لازم است بدانيم همين نوعي استقلاي به آثار داديم, آنچه را خواسته‌اند, يعني همه چيز را به آنها داده‌ايم.13

-دکتر ناصر فکوهي

پي‌نوشت‌ها:

, lements pour une theorie
.du systeme d`enseignement
. Reproduction1
. Jean Claude Passeron2
. eugenisation3
* متن سخنراني پير بورديو, در همايش <دانش آثار> كه در تاريخ مه 1974 در شهر ليل فرانسه برگزار شد. اين متن نخستين بار در نشريهء <اطلاعات علوم اجتماعي> 1977 3344) 16, صص 888385 منتشر شد. تشريح بيشتر آنچه, كه در اين متن آمده است را مي‌توان در نوشته‌اي ديگر از بورديو با مشخصات زير يافت:
اين واژه در زبان‌‌هاي اروپايي هم به معني حيثيت و آبروست و هم به معني داشتن ضمانتي براي گرفتن وام‌هاي مالي و خود اين وام‌ها. ت.م.
.idios logos9
.dicible 10
.indicible 11
.innomable 12
* واژهء < on > در زبان فرانسه تقريبا معادي واژهء < one > در انگليسي و < Mann > در زبان آلماني است و ضميري نامشخص است كه معادي آن در فارسي مي‌تواند <آدم< ,>انسان> و گاه ضمير اوي شخص جمع <ما> باشد. مثلائ در جملهء <آدم بايد خوشحاي باشد> يا <ما بايد خوشحاي باشيم.>
.Violence Symbolique 13

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'پير بورديو: سانسور، ناصر فکوهي، سرمايه' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016