در طول بیست و شش سال گذشته، ایالات متحده امریكا و ایران پیوسته در حال بدگویی بهم و دشمنی با یكدیگر بوده اند. با این وجود جز در یکی دو مورد، نظیر «جنگ نفتكشها» در خلیج فارس در سال 1987، دو كشور توانسته اند رابطه «نه جنگ و نه صلح» را بین خود حفظ کنند. اما بعد از حادثه 11 سپتامبر ، جنگ های امریکا در افغانستان و عراق، و اخیرا بعلت بحران هسته ای ایران، تندرو گرائی در سیاست داخلی ایران، و افزایش سطح هیستری ضد ایرانی در غرب، رابطه دو کشور به طرز خطرناکی وخیم شده است. این تحولات، به طور روزافزونی حفظ رابطه «نه جنگ و نه صلح» را برای هر دو دولت محافظه کار کنونی مشكل تر ساخته است.
در حالیکه هنوز نیروهای منطقی در هر دو کشور وجود دارند، اما شواهد بیانگر آنند که نیتهای خودپسندانه، سیاستهای غلط، غرور ملی، و بازیهای قدرت طلبانه، عرصه را برای هرگونه مذاكره ای تنگ تر می كند. در این بین، كشورهای ثالث و گروههای سیاسی مخالف با رژیم تهران، فعالانه درحال ترویج شق جنگ هستند. بسی مایه تأسف است كه سازمان ملل متحد هم درامر برقراری صلح بین ملت ها، كه در حقیقت هدف تاسیس آن سازمان می باشد، ناکام مانده است. این در حالی است که هیچ یك از قدرتهای جهانی نیز علاقه ای به میانجی گری جدی بین ایران و امریکا از خود نشان نمی دهند. امروزه اكثر كشورها به کاسب کارانی تبدیل شده اند که کالای خود را به هر کس که بیشترین قیمت را بپردازد، می فروشند. متاسفانه، در این بازار، ایران نمی تواند با امریكا به رقابت برخیزد.
بدتر آنكه، اكثر نیروهای جوامع مدنی، بازرگانی و سیاسی در هر دو طرف، مانند محققان، روشنفکران، دموکراتها، ملی گرایان، طرفداران حقوق بشر، كارشناسان، روزنامه نگاران، رهبران سیاسی و محلی، مدیران شرکتها، و مردم عامی در رابطه با تنش روبه رشد بین ایران و امریكا در وضیعت خودفریبی به سر می برند. این نیروها و دیگران با در نظرگرفتن مشكلات داخلی امریكا، قیمت گزاف نفت، بحران در عراق، و مشكلات داخلی ایران، شامل دسته بندیهای سیاسی درون حکومت، منكر امکان هر گونه جنگی بین دو كشور می شوند. آنها هرگونه اخطاری درمورد جنگ احتمالی را تحت عنوان رعب آفرینی رد می كنند. این در حالیست كه ملی گرایان و وطن پرستان افراطی، فرصت طلبان و ریاكاران، آگاهانه و یا ناآگاهانه، با مواضعی که اتخاذ کرده اند به درگیری نظامی دو کشور کمک می کنند.
تحت چنین شرایطی، جنگ طلبان از هر دو سو، مسبب بروز حوادثی درماههای آینده خواهند شد. آنها قصد دارند که جنگ را به دو کشور تحمیل نمایند مگر اینکه قدرت منطق، فشارعمومی، حادثه ای غیرمترقبه، و یا مجموعه ای از این عوامل جلوی آنها را بگیرد. متاسفانه، ادله های ضد جنگ معمول، نظیر عواقبی چون مرگ و نابودی عظیم، هزینه های هنگفت، و بی ثباتی منطقهای بازدارنده استراتژیست های جنگ طلب نخواهند بود. این استراتژیست ها از عواقب وخیم جنگ اطلاع دارند اما آنها منافع سازمان های نظامی، بازرگانی و سیاسی ای را نمایندگی می کنند که از جنگ سود می برند. با این وجود، آنها جنگ طلبی خود را از طریق تکیه بر روی "سودهای استراتژیک" برای کشور فاتح جنگ توجیح می کنند. متاسفانه جنگ طلبان در هر دو سو فقط به پیروزی و نه شکست فکر می کنند. تجربه جنگ امریکا در عراق نشان داد که هر دو کشور ضررهای جبران ناپذیر متحمل خواهند شد و پیروزی ای در کار نخواهد بود.
دکتر کمال خرازی، وزیر امور خارجه سابق ایران، متوجه بن بست خطرناك بین ایران و امریكا شده است و به آن در گفتگویی "غیر قابل چاپ" با روزنامه "روز" در تهران اعتراف کرد. بعدآ این روزنامه صحبت های آقای خرازی را با توافق خود ایشان به صورت "آن لاین" منتشر کرد. دكتر خرازی اذعان داشت كه در ایران دو نقطه نظر در مورد روابط ایران و امریكا وجود دارد. یكی از این دیدگاهها طرفدار عادی سازی است چرا كه معتقداست هرگونه تضاد و درگیری برای كشور ایران بهای گزافی را در برخواهد داشت. طرفداران این دیدگاه هم چنین نگران هستند كه وضیعت فعلی «نه جنگ و نه صلح» بین دو کشور بیش از این پایدار نماند. از طرف دیگر، دیدگاه مخالف عادی سازی رابطه با امریکا، با درنظر گرفتن چنین هزینه هایی که درگیری نظامی برای هر دو طرف خواهد داشت، به پایداری وضعیت «نه جنگ و نه صلح» اطمینان دارد و آنرا برای منافع بلند مدت ایران نیز مفید می داند.
دكتر خرازی از رئیس جمهورهای پیشین، علی اكبر رفسنجانی و محمد خاتمی، به عنوان طرفداران عادی سازی رابطه نام برد. او کسی را از گروه مخالف اسم نبرد ولی متذكر شد كه محافظه کاران تندروی مذهبی كه در حال حاضر در راس سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه هستند تمایلی به بهبود روابط ندارند. او اشاره کرد كه با توجه به سردی بیش از حد روابط ایران و امریكا، هیچ جناحی به تنهایی قادر به حل اختلافات نخواهد بود. بطور ضمنی او گفت که تحت چنین شرایطی فقط رهبر کشور، آیت الله علی خامنه ای، می تواند اجازه گفتگو با دولت امریكا را بدهد. در عین حال، ایشان اضافه کرد كه در وضعیت حاضر چنین اقدامی امكان پذیر نیست.
وزیر امورخارجه سابق، تندرویان هر دو طرف را به خاطر بن بست موجود سرزنش كرد. به گفته او «تندرویان امریكائی كاملا انعطاف ناپذیر هستند و این در حالی است که اتفاق نظر لازم در درون دولت ایران هم برای ایجاد روابط دیپلماتیك وجود ندارد.» دکتر خرازی افزود: «دولت امریكا به هیچ وجه با ایران كنونی به توافق نخواهد رسید، چرا كه ما نیز خود انعطاف ناپذیر هستیم و نمی خواهیم طوری جلوه كنیم كه گویی تسلیم شده ایم. امریكا هم تمایلی به تغییر موضع خود در رابطه با ایران ندارد. بنابراین، تحت چنین شرایطی، هر یك از طرفین، قبول شرط طرف مقابل را به منزله شكست می بیند».
دكتر خرازی فراموش كرد متذكر شود که آقای ویلیام كلینتون، رئیس جمهور سابق امریکا، موضع کشورش را نسبت به ایران تغییر داد ولی متاسفانه ایشان به عنوان وزیر امورخارجه وقت و آقای خاتمی رئیس جمهور وقت ایران آن موقعیت تاریخی را از دست دادند. چنین فرصتی در كنفرانس تاریخی شورای امریكائیان و ایرانیان در ماه مارس سال 2000 فراهم شده بود. خانم مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه وقت امریکا در سخنرانی تاریخی خود در این کنفرانس از ایران به خاطر سیاستهای نادرست گذشته امریكا در مقابل ایران عذرخواهی كرد و تحریم صادرات فرش و برخی مواد غذایی را لغو نمود. بطور قطع نیروهای حاكم بر آقای خاتمی و دكتر خرازی در تهران مانع برداشتن گامهای مثبت از طرف آنها بوده اند، اما در عین حال نیز نباید فراموش كرد كه رئیس جمهور و وزیر امورخارجه پیشین نیز پیشنهاد آمریكا را کافی ندانستند. در حقیقت آقایان محترم پیشنهاد دولت امریكا را رد کرده و خواستار آن شدند كه امریكا قبل از هرگونه اقدامی از سوی تهران، "سیاست خود را نسبت به ایران بیشتر تغییر دهد."
توصیف دكتر خرازی از سیاست های جناحی ایران در خصوص امریكا، بطور ماهرانه ای جناح سومی را که از زمان انقلاب در سال 1358 منتظر جنگ با امریكا مانده است نادیده گرفت. این جناح معتقد است كه امریكا با انقلاب اسلامی دشمنی دارد و هرگز راضی به ایجاد روابط صلح آمیز با جمهوری اسلامی نخواهد شد و درصدد براندازی رژیم در تهران است. این فرضیه نادرست، که باعث به گروگان گرفتن امریکائیان در تهران نیز شد، یک مانع اساسی از سوی ایرانیان بر سر راه گفتگو بین امریکا و ایران است. بعلاوه، با جامه عمل پوشاندن به چنین فرضیه ای، این جناح، که تصادفآ اعضا ثابت قدمی هم نداشته است (مثلآ حتی اصلاح طلبان امروز در گذشته در آن جناح قرار می گرفتند) به طرفداری از آمادگی نظامی و امنیتی برخاسته و در نتیجه احتمال وقوع جنگ بین ایران و امریكا را بیشتر می كند.
در حالیکه دكتر خرازی نسبت به جنگ طلبان ایرانی سکوت اختیار کرده است، برداشت او از وضعیت موجود در واشنگتن تنها تا حدی درست است. اینجا هم میانه روهایی وجود دارند كه گفتگو را ترجیح می دهند، محافظه كارانی كه طرفدار مهار کردن ایران هستند، و محافظه كاران نویی كه می خواهند رژیم اسلامی را تغییر بدهند. حال كه ایران در دام قطعنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی افتاده است، میانه روها و محافظه كاران به دنبال سیاستی هستند كه معاون سیاسی وزیر امور خارجه امریكا، نیكلاس برنز، آن را "استراتژی بلندمدت صبر" می خواند كه برای "منزوی کردن ایران، افزایش فشار بین المللی بر روی ایران، و به وجود آمدن نوعی ائتلاف جهانی بر ضد ایران" طراحی شده است. هدف اصلی امریکا ایجاد یک اتحاد ضد ایرانی بین خود، اروپا، روسیه، و چین است. در صورت چنین اتحادی، شورای امنیت سازمان ملل تصمیمات خطرناکی علیه ایران اتخاذ خواهد کرد.
در مقابل، محافظه كاران نو خواستار اقدامات نظامی سریع و تغییر رژیم هستند. آنها معتقدند كه حتی اگر ایران منزوی هم بشود، در نهایت رژیم اسلامی و "بمبهای هسته ای اش" همچنان باقی خواهند ماند. علیرغم مشکلات در عراق و این حقیقت که تعدادی از محافظه کاران نو به مقامهای غیر سیاسی منصوب شده اند و یا از دولت کنار گذاشته شده اند، نباید قدرت و نفوذ آنان را دست کم گرفت. مهم این است كه محافظه كاران نو همچنان مورد حمایت معاون رئیس جمهور، دیك چینی، و وزیر دفاع، دونالد رامسفلد، هستند. جورج بوش، رئیس جمهور، نیز اغلب از آنها حمایت کرده است.
اسرائیلی ها نیز مصرانه خواستار اقدام نظامی سریع بر علیه تاسیسات هسته ای ایران هستند. در طی ملاقات های اخیر تعدادی از اعضای كمیته سیاست خارجی و دفاع مجلس اسرائیل با اعضاء بلند پایه دولت و کنگره امریكا، آنها بر روی شق جنگ با ایران اصرار ورزیدند. اری الدادم، به نقل از روزنامه الوطن، به این روزنامه گفته است كه «هیچ چیزی مانع ایران نخواهد شد مگر نیروی زور». همكار او، یوسف لپید، صریح تر صحبت كرد: «هیچ راه حلی جز اینكه خود شخصاً وارد عمل شویم، وجود ندارد». این گونه تهدیدات از سوی مقامات سیاسی و اجرائی طراز اول اسرائیل نیز اذعان شده و کما کان می شود. با توجه به گزارشات اخیر مبنی برآنكه ایران سالها تا ساخت یک ابزار هسته ای فاصله دارد، بحث نابودی فوری تاسیسات هسته ای آن كشور صرفا بهانه ای برای شروع تحرکی در جهت تغییر رژیم اسلامی ایران است.
در پاسخ به تهدیدات اسرائیل، رئیس مجلس ایران، دكتر حدادعادل، طی سفری به دمشق گفت: «در صورتیكه اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران حمله كند، باید منتظر مقابله انتقام جویانه شدیدی هم باشد». رئیس جمهور ایران، محموداحمدی نژاد، هم متعاقبآ گفت كه اسرائیل می بایستی از "نقشه جهان پاك شود" و یا حداقل به اروپا منتقل گردد! این پاسخ حساب شده ایران به تهدیدات اسرائیل و فشارهای بین المللی، توسط رئیس وقت شورای امنیت سازمان ملل متحد محكوم شد و بسیاری از كشورها نیز آن را رد كردند. گزارشات جسته گریخته حاکی از آن هستند که تهران گامهایی در جهت دفاع از تاسیسات هسته ای و مرزهای خود از طریق جابجائی سلاحها و نیروهای نظامی و امنیتی، تغییرات وسیع در قوه مجریه، و افزایش كنترل در مناطق قومی برداشته است.
جنگ طلبان در امریكا، اروپا، اسرائیل و ایران، و همچنین در برخی از كشورهای همسایه ایران، نفوذ زیادی دارند. بدتر آنكه، رهبران برخی از این كشورها، آشكارا و یا به طور ضمنی به دنبال شق اعمال زور علیه ایران هستند. آنچه مرا بیش از هرچیزی نگران می كند، این واقعیت است كه تهدیدات اسرائیل را نمی توان بلاغتی بی اهمیت تلقی كرد و سیاست خارجی امریكا نیز بی تدبیر عمل نمی كند. در حقیقت، تهدیدهای رئیس جمهور وقت امریكا تا به امروز به واقعیت پیوستهاند و اصولا تهدیدات روسای جمهوری امریکا در همه زمان ها به واقعیت پیوسته اند حتی اگر بدوآ هم هدف از تهدید نوعی بلوف سیاسی بوده است. بنظر می رسد که بلوف زنی در فرهنگ سیاست خارجی امریکا جائی ندارد. بدون شک، شواهدی هم برای احتمال وقوع یک جنگ و هم برای احتمال وقوع یک گفتگو میان دو کشور وجود دارند اما این دو شق هم تراز نیستند. متاسفانه اگر روندهای کنونی در روابط دو کشور تغییر نکنند، یقینا شانس اینکه جنگ اتفاق بیافتد بیشتر خواهد بود.
ایران برای امریکا، عراق و یا افغانستان نیست و جنگ علیه ایران مبارزه بزرگتری است كه نیاز به اراده سیاسی قوی تر، اقدام نظامی وسیع تر و منابع اقتصادی بیشتر دارد. با این وجود و دقیقا به دلیل همین چالش، حامیان اعمال زور مصرانه خواستار کاربرد آن علیه ایران از طریق بمب باران تاسیسات استراتژیك و نظامی آن كشور هستند. استراتژی جنگی آنها با آنچه علیه عراق اعمال کردند متفاوت خواهد بود. سوای بمبارانهای هوائی شدید و متداوم، هدف اصلی جنگ طلبان ضد ایرانی استفاده از مخالفین سیاسی تهران برای ایجاد شورش های منطقه ای، بی ثبات کردن ایران و جنگ داخلی در آن کشور می باشد. همچون مورد عراق، جنگ طلبان بدنبال بهره برداری سریع و زودرس از چنین اقداماتی نیستند. آنها بیشتر به دنبال منافع تخیلی دراز مدت و راهبردی خود هستند که در راس آنها جداسازی استان خوزستان و سرنگونی حکومت مرکزی قرار دارد.
مهم تر این كه، هرچه به بحران جنگ نزدیك تر می شویم، اجتناب از آن بسی دشوارتر می شود. بنابراین، و با توجه به همه شواهدی که دال بر وقوع یک جنگ احتمالی بین ایران و امریکاست، طرفداران صلح و گفتگو بین این دو کشور، شامل ملی گرایان و دموکرات های واقعی، باید در جهت جلوگیری از وقوع این جنگ احتمالی بطور جدی و فوری اهتمام ورزند. خودفریبی در مقابل تهدیدات جنگ طلبان، وطن پرستان و ملی گرایان افراطی، سودجویان، و ریاكاران اگر در جهت تائید جنگ نباشد، حداقل نشانگر عدم حس مسئولیت است. امریکائیان ایرانی تبار در این رابطه وظیفه مهم تری بر دوش دارند. برای آنها ایران دوستی نباید صرفآ به برگزاری و شرکت در چند برنامه فرهنگی و جشن سالانه، خواندن سرود "ای ایران" و توزیع تعدادی "ایمیل دموکراتیک و ملی" منحصر گردد. حتی اگر معتقد باشیم که جنگ بین ایران و امریكا بعید به نظر می رسد، می بایست همچنان گوش به زنگ و نگران كوچكترین احتمالات بمانیم. اگر امروز در برابر خطرات عظیم جنگ احتمالی ایران و امریکا سکوت اختیار كنیم فردا بهای سنگینی را برای آن خواهیم پرداخت.
در صورت بروز جنگ، مرگ و میر و نابودی عظیمی رخ خواهد داد، میلیاردها دلار هدر خواهد رفت، بناهای تاریخی ایران می توانند هدف تصادفی بمبهای امریكائی قرار گیرند و آشوب های منطقه ای می تواند به تجزیه هر چند حداقل موقت ایران منتهی شوند. اکثریت آمریكائیان ایرانی تباری که خواهان جنگ نیستند، بیشترین صدمه را خواهند خورد. آنها تبعیض نژادی و نفرت بیشتری را تجربه خواهند كرد و آزادی ترویج میراث فرهنگی خود را نیز از دست خواهند داد. همچنین، آنها ممكن است مجبور شوند هویت فردی خود را كتمان كنند، همانطور که در جریان گروگانگیری ملیت خود را انکار می کردند. حتی ممكن است برای اثبات وفاداری خود نسبت به امریکا از جنگ علیه ایران نیز حمایت كنند. امریكائیها، ایرانیها و امریكائیان ایرانی تبار و نیز دیگرانی که درگیر این رابطه هستند سزاوار وضعیتی بهتر از این هستند. برای فراهم کردن آن وضعیت بهتر باید در جهت تغییر مسیر از جنگ به سوی صلح و همکاری قدم های فوری و جدی برداریم!
بسیاری منكر آن هستند كه هرگز بتواند جنگی بین دو كشور رخ دهد. مادامیكه آنها اینگونه فکر می کنند، نمی توانند و نخواهند توانست برای ایجاد وضعیت صلح آمیزتری كمك كنند. برخی دیگر موافق وجود خطر جنگ هستند ولی معتقدند كه هرگونه اقدامی در جهت خلاف پیشبرد جنگ موثر نخواهد بود. من مخالفم! آنها می گویند كه ناسازگاری ایران و امریكا منافع گروههای زیادی را در واشنگتن، تهران و خاورمیانه تامین می کند. این درست است، اما باید این حقیقت را هم در نظر گرفت که در پیکار علیه وقوع جنگ احتمالی ما تنها نیستم بلكه عقایدمان، برهانهایمان، مقاومتهایمان، و قدرت اتحادمان اهمیت دارند. با همكاری یكدیگر می توانیم همانند گذشته قدمی موثر برداریم. فراموش نکنیم كه فعالیت های میانجی گرانه سازمانهایی مانند شورای آمریکائیان و ایرانیان در روابط ایران و امریكا در گذشته تاثیرات مفید زیادی داشته اند و کماکان می توانند موثر باشند.
رهبران میانه روی امریكا در رابطه با جنگ عراق به دنبال سود و منفعت فرصت طلبانه خود بودند و ریاكارانه عمل كردند. در بهترین حالت، آنها در برابر وطن پرستان افراطی كه حامی و موافق جنگ بودند سکوت كردند و به نیروهای سیاسی مخالف صدام حسین اجازه دادند تا از قدرت نظامی امریكا برای اجرای طرح خود علیه عراق استفاده كنند. ملی گرایان افراطی امریكا نیز، گول قول مبهم دولت بوش برای «امریكایی امن تر» را خوردند. ناراحت کننده تر اینکه، بسیاری از همین رهبران در ارتباط با تنش روز افزون ایران و امریکا نیز همانگونه عمل می کنند که در مورد عراق عمل کردند. آنها آگاهانه یا ناآگاهانه درگیری خطرناكی را دامن می زنند كه مطمئنا پس از گذشت زمانی طولانی از وقوع آن، همچون مورد عراق، علیه آن سخنرانی و مبارزه خواهند کرد! این بار، آنها درصدد کمک به مخالفین سیاسی برانداز تهران هستند تا برای اجرای طرح مرگ و نابودی خود به بهانه دموکراسی و تامین حقوق بشر، و جلوگیری از بمب سازی ایران، از نیروی نظامی امریكا استفاده کنند.
با در نظر گرفتن خطرات جنگ ایران و امریكا فعالیت های صلح آمیز ما باید آغاز گردد. باید سعی کنیم دلایل اصلی این ناسازگاری را بفهمیم. حقایق باید از دروغ و اتهام متمایز شوند. همچنین باید نیات و علایق سایر بازیكنان اصلی در این میدان را در نظر داشته و خوب بفهمیم. سپس باید راه حل های منطقی، عملی و منصفانه ای را ارائه دهیم که مستقیما به ریشه های این ناسازگاری برمی گردند. عقاید درست و منصفانه به همان اندازه قدرت دارند که سلاحهای كشتار جمعی! عقاید ما چه بسا حتی نیرومندتر نیز خواهند بود مخصوصا اگر در رابطه با شرایط خطرناک حاكم بر روابط ایران و امریكا بکار گرفته شوند. وظیفه ما اشاعه راه حلهای منصفانه برای برقراری صلحی شرافتمندانه بین دو ملت و سایرین در منطقه است.
همینطور باید برای اجرای عقایدمان در جهت رفع ناسازگاری، آموزش دهیم، سازماندهی كنیم، بسیج شویم، و هزینه كنیم. بعبارت دیگر، برای صلح سازی نیازمند به ایده خوب، سازمان موثر، و منابع کافی هستیم. خودفریبی و عدم تحرك مانع فعالیت و هشیاری می شود. مطمئنآ، در بین ما برخی مخالف عادی سازی روابط ایران و امریكا هستند. از دید آنها، روابط دیپلماتیك بین دو کشور به رژیم اسلامی کمک خواهد کرد تا در صحنه قدرت بیشتر باقی بماند، حقوق بشر را بیشتر نقض كند و مسیر تغییر در جهت دموكراسی را برگرداند. این مخالفین باید بدانند که مخالفت با عادی سازی رابطه با توجه به افزایش تشنج بین دو کشور به نوعی موافقت ضمنی با درگیری بین آنهاست. بعلاوه آنها باید دو حقیقت را به خاطر داشته باشند:
1- عدم حضور امریكا در ایران در طول 26 سال گذشته تاثیری منفی در احراز اهداف آنها داشته است. مطمئنا عدم حضور امریکا در 26 سال آینده نیز کمکی به آنها نخواهد کرد، همانگونه که به کوبائی ها نکرده است.
2- در غیاب رابطه عادی با امریکا، هیچ كشوری تا به حال دموكراتیك نشده است. ایران از این مسئله مستثنی نخواهد بود! واقعیت این است که مدل دموکراتیک ضد امریکا با علت وجودی آن کشور ناسازگار است و بنابر این اجازه ظهور نخواهد یافت.
بدیهی است که رابطه عادی با امریکا بطور اتوماتیک دموکراسی و توسعه را برای ایران به ارمغان نمی آورد. در عین حال هم بدون این رابطه ایران دموکراتیک نخواهد شد و توسعه نخواهد یافت. به عبارت دیگر، این رابطه شرط لازم برای دموکراسی و توسعه ایران است ولی شرط کافی نیست. من در جاهای دیگر در مورد شروط کافی توضیح داده ام که از اهم آنها عبارتند از رفرماسیون در اسلام، گوناگون سازی در اقتصاد نفتی و التزام به حکومت ائتلافی*. در گذشته متاسفانه ایرانیان یا با امریکا دشمنی کرده اند و یا سرسپرده آن بوده اند. برای آینده، باید با امریکا رابطه منطقی جدیدی را شکل داد که هم در آن استقلال و احترام باشد و هم مودت و همیاری. به امید آنروز!
-----------------
هوشنگ امیراحمدی پروفسور و رئیس مركز مطالعات خاورمیانه دانشگاه راتگرز و رئیس شورای امریكائیان و ایرانیان است. www.amirahmadi.com , [email protected]
*برای اطلاعات بیشتر به آدرس ذیل مراجعه نمائید:
http://www.amirahmadi.com/persian/speech_election.php