پنجشنبه 1 دی 1384

ضرورت انقلاب اسلامی و رسانه های غربی(۲), بدبخت ملتی است که به قهرمان نیاز دارد، الياس الياسي

در قسمت اول مقاله که امیدوارم بدلیل فاصله زمانی زیاد از یاد خوانندگان ان نرفته باشد، بیشتر در مورد نقش مصاحبه های آقای خمینی در پاریس بحث شد و جناب آقای دکتر بنی صدر در این زمینه توضیحاتی ارایه فرمودند که موجب افزایش اطلاعات شخص من گردید. اما نکته مهمی که در این اظهارات وجود دارد، تا حدودی یک تناقض منطقی را در ذهن من تداعی کرد که با آن توضیحات و آنچه که ایشان راجع به اشکال بر تحلیل بنده بیان نفرمودند( که ایکاش بیان می کردند) تا حدودی بیشتر سوال بر انگیز شده است.البته علت تاکید من بر این موضوع در واقع اهمیت تاریخی آن و ارتباط آن با وقایع اخیر است که همچنان بصورت مساله روز در میآید.
وقتی بروایت آقای بنی صدر که "تمامی متون مصاحبه های خمینی در پاریس توسط شورای انقلاب( که احتمالا خود آقای بنی صدر در آن نقش زیادی داشته اند) تهیه شده و ایشان یک مصاحبه بدون اینکه سوالها و جوابها از قبل اماده بوده نکرده" را با نوشته ها و تاکید مکرر ایشان بر"خیانت به امید"( که البته من این کتاب را نخوانده ام ولی از عنوانش و همینطور از بسیاری از دیگر نوشته های آقای بنی صدر موضوع کاملا مشخص است) توسط آقای خمینی و خلف وعده ایشان مقایسه می کنیم، تا حدودی سوال بر انگیز می شود. شگفتا! کسی که حتی از یک مصاحبه ساده عاجز است چگونه بعنوان " رهبر" آنهم در میان یک جمع دانشمند و دانشگاهی و علمی که آقای بنی صدر بعنوان یکی از ایشان نمونه سایرین( همچون دکتر یزدی، دکتر سحابی، مهندس بازرگان...) انتخاب شده و سخنگوی آنها وتمامی " انقلاب" و مظهر آن و در واقع"قهرمان دوران" میگردد که حتی مجلات معتبر غربی هم عکس و تفصیلات ایشان را( البته قصد هیچ اهانتی به کسی را ندار م و به آقای خمینی هم همچنین چونکه بهر حال مردم در آن زمان ایشان را انتخاب کردند)بر روی جلد درج میکنند؟ آیا نباید سخن همان نمایشنامه نویس معروف را از زبان گالیله در مورد اینکه" بدبخت ملتی است که به قهرمان نیاز دارد" بخاطر اوریم؟ در ئاقع، خود ما این قهرمانان را می سازیم، یا وقتی برایمان می سازند انرا باور می کنیم و مشکل از همینجا شروع می شود. زیرا متاسفانه بسیاری از این " قهرمانان" توانایی انجام انچه را که ادعا می کنند ندارند. واقعیت این است که چه بپذیریم یا نه قبل از سال 56 در صد کمی از مردم عادی با شخص خمینی و اندیشه های او آشنا بودند و پس از معرفی گسترده او هم در وجود او قهرمان خیالی آرزوهای خود را( و نه آنچه که او واقعا بود) را جستجو می کردند، همانگونه که در انتخابات" دوم خرداد" هم از خاتمی قهرمانی ساختند و چیزهای توقع داشتند( باز هم قصد توهین ندارم) که او نداشت، کما اینکه در "نامه به آینده" هم شخصا به آن اعتراف کرده است . حال چنانچه افرادی مانند آقای دکتر بنی صدر و یزدی و غیرو با توجه به نزدیکی به ایشان و سابقه مودت و سوابق طولانی مبارزاتی در اشتباه افتادند، بر مردم عادی کوچه و بازار حرجی نیست. کما اینکه در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری هم عده زیادی به وعده های احمدی نژاد( بدون اندیشه به امکان تحقق آنها از طرف چنین شخصی و با امکانات حکومت فعلی)و نه به آنچه او واقعا هست رای دادند( وارد موضوع تقلب و غیرو نمیشویم که جای بحث آن در این مختصر نیست). البته در اینجا موضوع "شفاف سازی" که بحث اخیر آقای بنی صدر است مطرح می شود و کاملا هم صحیح است، یعنی همانگونه که در دوران رنسانس در غرب کسانی پیدا شدند که با شهامت و فداکاری رابطه" قدر" و " سلطه " و " انحصار طلبی حکومت" را با " مذهب کاتولیک" و " دستگاه کلیسا" نشان دادند و بر سر آن جان و هستی باختند، ولی جامعه کم کم دریافت که" هیچ چیز ساختگی مقدس نیست" و " در گفتار قدرت طلبان باید دقت کرد تا غرض نهفته را دریافت" و " این تنها قدرت تشخیص من و من ها است که می تواند جامعه را هدایت کند و نه یک گروه خاص" و توانست بر روی مزار جان باختگان بنای دمکراسی و آزادی را بنا نهد. مردم عادی همواره اگر اطلاع رسانی شفاف و صحیح و سریع نباشد امکان در دام قدرت طلبان افتادن را دارندف کما اینکه در کشورهای غربی و به اصطلاح " مهد دمکراسی " هم هنوز از این دامها موجود است و بعضا هم بخوبی عمل می کنند، اما چون شالوده سیستم حکومت بر مبنای" خرد جمعی" ( نه از نوع "جبار " آن!!) است، پس از مدتی راه و مسیر درست را دوباره می یابد و به اصطلاح حالت" خود ترمیمی" دارد. اما در سیستمهای معیوب چنین امکانی بسیار کم است و عموما هم تغییرات بصورت " ضربتی" و با " انقلاب" توام است که عموما بجز آشفته تر شدن وضع موجود و سو استفاده های بیشتر هم نتیجه ای ندارد. نمونه این مسایل را ما در حمله طراحی شده دولت بوش به عراق و اعتراضات اخیر نمایندگان دمکرات در سنا بر علیه آن مشاهده می کنیم.
نکته دیگری که در این زمینه قابل ذکر است آنکه طبق نظریه " ماسلو" دانشمند روانشناس آمریکایی( که البته هنوز در مورد آن بحث وجود دارد ولی بیساری از روانشناسان و جامعه شناسان تا حدودی صحت کاربرد آنرا می پذیرند) سطح خواستهای انسان در چند رده طبقه بندی می شود. در رده ها از پایین به بالا بترتیب" غذا"، " امنیت" ،"غرایز جنسی" ،" غرایز اجتماعی" ،" آزادی" و... قرار دارند. تا وقتی که غریزه سطح پایین تر ارضا نشده، غرایز سطوح بالاتر مطرح نمی شوند. انسانی که لقمه نانی برای خوردن ندارد هیچگاه بفکر" هنر" و یا " سیاست" نیست. همین موضوع یکی از دلایل مهم " تحرک" یا " عدم تحرک" سیاسی و اجتماعی را ولو بطور موقت رقم می زند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در جریان انقلاب ایران، گروهی که بیشترین مشارکت را داشتند قشر "متوسط" و کسانی بودند که بنوعی از حداقل رفاه نسبی بر خوردار بودند و موضوع " سیاسی " و بعضا" نفت مجانی، برق مجانی، آب مجانی" برایشان جذاب بود. در مقابل، هزینه ای که برای حضور در انقلاب و مبارزات می پرداختند ناچیز بود و علیرغم تبلیغات فراوانی که شده تحقیقات بعدی نشان داد که حتی در " میدان ژاله" هم تعداد واقعی کشته شدگان و مجروحین بسیار کمتر از آنی بود که برای مقاصد سیاسی تبلیغ می شد. در مقابل، پس از انقلاب حکومت فعلی( از بکار بردن لغت " حکومت اسلامی اکراه دارم) از هیچگونی کوششی برای بالا بردن بهای مبارزه تا حد ممکن دریغ نورزید و هر گونه حرکت مخالفی را در نطفه خفه نمود، کما اینکه ما میبینیم که با همین شیوه " مغولها" علیرغم فرهنگ برتر ایرانی از تمامی جهات توانستند در حدود 500 سال بر این مردم حکومت کنند. البته واضح است که شرایط امروز جهانی اجازه چنین تحمیلهایی را نمیدهد، ولی بهر حال این یکی از دلایل مهمی است که علیرغم تمامی روشنگریهای روشنفکران و مبارزان و از جمله شخص آقای دکتر بنی صدر استاد گرامی مردم ایران که هم توسط حکومت در مضیقه اقتصادی قرار گرفته و هم بهای بسیار سنگین مبارزه را می بینند، نمیتوانند بدنبال حرکت جمعی باشند، چون اصولا امکان ایجاد " فکر جمعی" و " حرکت جمعی" را از دست داده اند. البته مسایل دیگری هم هست که اگر فرصتی بود در نوشتار جداگانه ای به آن اشاره خواهد شد.
شاد و پیروز مردم ایران عزیز

Copyright: gooya.com 2016