آقای جعفر بهکیش در سایت بیداران مطلبی نوشته اند با عنوان "گزارش مصاحبه های انجام نشده" که در خبرنامه ی گویا به تاریخ اول دی ماه انتشار مجدد یافته است. گزارش و نتیجه گیری های ایشان حاوی نکاتی است که در این یادداشت به بررسی آن ها
می پردازم.
1. مصاحبه یکی (و فقط یکی) از روش های پژوهش است. هدف پژوهش ایشان یافتن ِ "برخی از تعارضات احتمالی بین خواسته های جنبش زنان و روش های متداول
سازمان های سیاسی" ذکر شده است. آداب پژوهش ایجاب می کرد که ایشان
پیشینه ای از موضوع مورد پژوهش خود باز گوید. در غیر این صورت، موضوع غیرمترقبه به نظر می رسد و اهمیت چنین پژوهشی در میان انبوه معضلات نظری جنبش اجتماعی_ سیاسی ایران برای خواننده روشن نمی شود. دیگر آنکه خواننده نمی داند اساساً منظور از "جنبش زنان ایران" چیست و یا خواسته های آن کدام است. " منظور از روش های متداول در سازمان های سیاسی را می توان از خلال پرسش های ایشان دریافت، اما تعریف ایشان از سازمان سیاسی مشخص نیست. با توجه به نوشته ی قبلی ایشان با عنوانِ (باز هم در مورد فراخوان بیداران برای "بررسی نقض حقوق بشر در روابط درونی سازمان های سیاسی") می توان حدس زد که منظور ایشان طیفِ چپ اوپوزیسیون است. اما باز هم بر خواننده معلوم نمی شود که چرا فقط با وابستگان دو گروه سیاسی تماس گرفته شده است. ایشان همچنین می فرمایند "اذعان دارم تعداد افرادی که با آنان تماس گرفته شده (و نحوه انتخاب آن ها) نمایانگر یک جامعه ی آماری نیست." کاشکی خواننده می دانست پس نمایانگر چیست؟ آیا افراد مورد نظر مجتهدان ونخبگان جامعه ی سیاسی هستند؟ آیا پژوهشگران و صاحب نظران در موضوع موردِ پژوهش اند؟
2. نقل قول هایی که از مصاحبه شوندگان ذکر شده همگی غیر مستقیم است و در این شیوه داوری مصاحبه گر قبل از نتیجه گیری بر آن سوارشده است. نقل قول مستقیم و کلمه به کلمه در چنین مواردی از الفبای کار است.
3. در نتیجه گیری های پیشنهادی ایشان داوری هایی وجود دارد که نویسنده آن ها را به عنوان اصول مسلم می پذیرد ولی خواننده لزوماً از مباحثِ متکای آن داوری اطلاعی ندارد. مثلاً می پرسند " آیا سازمان های سیاسی مورد بحث توانائی همراهی با جنبش زنان را دارند؟" آیا قرار بوده چنین توانایی ای داشته باشند؟ یا در بند دیگر می گویند " آیا این امر نشانگر آن است که کردار و گفتار سازمان های سیاسی در مورد حقوق بشر یکسان نیست؟" فرض ایشان بر این است که همه می دانند کردار و گفتار این سازمان ها چگونه است و بدین ترتیب ایشان دنیای فکری و ذهنی خود را تعمیم می دهد و گمان می برد چشم و گوش همه ی کوشندگان عرصه ی سیاست متوجه این قبله های عالم است. من که نفهمیدم منظور از "سهمیه بندی جنسیتی که اخیراً در سازمان های سیاسی مورد توجه قرار گرفته است" چیست. شاید به دنبال رییس جمهور زن اخیراً در جاهای دیگر وزرای زن هم از سوی رهبران منصوب شده است؟ با استناد به چه پژوهش و آماری ایشان به این نتیجه رسیده است که "عدم وجود سازمان های مستقل زنان از موانع رشد جنبش زنان در جامعه ایران است"؟ درست برعکس، زنان ایران در تمام این سال ها هوشمندانه اهداف خود را در بیشتر مواقع مستقل از سازمان های سیاسی پیش بردند و همین امر از دلایل موفقیت نسبی آنان مثلاً در مقایسه با دانشجویان است. حتی در بره کشان اصلاحات هم دوخردادی ها نتوانستند سازمان زنان قدرتمندی داشته باشند که از حدِّ مشاوران انتصابی وزارتخانه ها، نیروهای زیر دست این مشاوران و خانواده ی مقامات دولتی تجاوز کند. غالب ِفعالان جنبش زنان در خارج از کشور سال ها پیش با نقد بیرحمانه ی تشکل هایی که زائده ی سازمان های سیاسی بودند راه خود را جدا کردند. واقعاً آقای بهکیش شما محفل های زنانه ی به فرموده ی سازمان های سیاسی را جدی می گیرید ؟ سرانجام ایشان از "اصل انتقاد پذیری و دمکراسی خواهی و شفافیت" سخن می گوید. نمی دانم این اصل را از کجا آورده اند و با چه معیاری قابل انطباق بر سازمان های سیاسی می دانند. چرا خیال می کنند سازمان های سیاسی باید مطابق این اصل، آن هم با تعریف ایشان رفتار کنند.
4. پیشتر نوشته بودم که من دلنگرانی ها و دلبستگی های آقای بهکیش را درک
می کنم اما صمیمانه غمگین می شوم که می بینم راهی که ایشان برای پیوند با
آرمان های عزیزانشان می جویند تکیه بر باد دارد. ایشان در سایت بیداران در مقاله ای با عنوانِ " نگاهی به تجربه "کانون دفاع از زندانیان سیاسی (داخل کشور)" در شرح خاطرات خود می نویسند: " بسیاری از ما این گونه گمان می کردیم و می کنیم که اعضای زنده مانده احزاب و سازمان های سیاسی رنگ و بوی بستگان اعدام شده ی ما را دارند." دلِ من تلخ می گرید که در جستجوی تجسد و تجسم آن رنگ و بو به در و دیواری می کوبید که تحولات اجتماعی و سیاسی از بیخ و بن دگرگونش کرده است و هنوز بازش
نمی شناسید.
5. می دانم تلخ می پرسم اما فکر می کنید بیست و پنج سال پیش با آن همه عقب افتادگی جنبش سیاسی، ممکن بود مثلاً شهید سیامک اسدیان از رهبران سازمان فدایی چنان همسر فدایی خود را کتک بزند که پرده ی گوشش پاره شود و پلیس وی را به خانه ی امن ببرد؟ ممکن بود که همه ی رهبران جانب شوهر را بگیرند و از همسرش بخواهند برای حفظ آبروی سازمان خفه شود و راحت همه چیز را جارو کنند زیر قالی و کسی هم صدایش درنیاید؟ فکر می کنید در این میان چه اتفاقی افتاده است که از امتناع به امکان رسیده ایم؟ چه چیزی تغییر کرده است؟ در عصر تلفن و فاکس و اینترنت هشت سال طول کشید تا آن سازمان سیاسی خبردار شود که وابسته اش در ایران متهم به قتل همسرش شده وفراری است، خبری روزنامه ای که جز خواجه حافظ شیرازی همه از آن مطلع بودند. حالا توقع دارید ظرف سه ماه روابط عمومی اش به شما جواب بدهد؟ شوخی می فرمایید آقای بهکیش.