پنجشنبه 25 خرداد 1385

قلم ها را به سلاح تبديل نکنيم! اميرفرشاد ابراهيمی

اميرفرشاد ابراهيمی
همه ما تک تک اين نام های بازداشتی را می شناسيم، هم به نام و هم به آوازه و نيک می دانيم که حرفشان منطقی است و همواره انسان های مدنی بوده اند اما اگر امروز پای صحبت های همين جوانان انقلاب ننشينيم همانی دوباره خواهد شد که روزگاری سعيد امامی به ولايتش گفته بود که اگر دير بجنبيم فرداست که بايد تانک ها را به خيابان بياوريم!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

www.farshadebrahimi.tk

تلفن در نيمه های شب زنگ ميزند و من که هيچ دل خوشی از اين زنگهای شبانه ندارم پيشاپيش به استقبال حادثه ای می روم ، صدای زخم برداشته خواهرم را می شنوم که بی مقدمه می گويد زدند همه مان را زدند ! و من تا آخر ماجرا را حدس می زنم ميدانستم امروز تجمعی گذاشته بودند و برايم حدسش بسيار دور نبود که دوباره مشتی موتورسوار و لباس شخصی حيدر حيدر گويان چونان هشت مارس تارومارشان کنند ، می گويد نه لباس شخصی نبودند همان جليقه پوشهای هيجده تير بودند که خاطره تلخی از آنها دارم و نيک ميدانم کيستند و از کجا آمده اند و فلسفه وجودی اين جليقه پوشان و يا همان نوپوی سابق که به مدد سردار قاليباف برايشان از کره شمالی و چين جليقه و باتوم و کلاه خود خريدند و امروزه جليقه ای بر لباس های شخصی خود اضافه نمودند ، می گويد زنها بد تر از مردها بودند همه را زدند زنهای پليس هم ميزدند هم گاز می گرفتند ! و ... و بعد خبرهای بد پشت خبرهای بد تا که فردا عکسهای مراسم راديدم ، ژيلا را با دستبند می بردند وپروين اردلان را با کتک سوار بر ماشين و مهندس خوئينی ها را هم کتفهايش را گرفته بودند و می بردند و بعد خبر رسيد که نزديک ماشين و کمی دورتر از جمعيت تا توانسته اند مهندس را زده اند .
نمی دانم چه بگويم ! و هنوز باور اين حادثه برايم سخت است و تاب ديدن عکسها را ندارم مخصوصا که يکايک آنها را می شناسم بهمن را که در کنار ژيلا با چشمان اشکبار گاز فلفل می برند و افسانه را که دست و پايش را گرفته اند و می کشند و ميبرند . عکسها را که ديدم ياد حرفهای احمدی مقدم فرمانده نيروی انتظامی افتادم که با آب و تاب می گفت برای تکريم زنان و احترام به آنها ما پليس های زن را بکار خواهيم گرفت ، و در همين تجمع بود که بازبرگشتيم به نقطه آغازين همان سالهای شصت و چادر وحدت و دانشگاه و فاطمه کماندوها ! تنها فرقی که کرده فاطمه کماندوهای آن روز لنگه کفش و سنگ داشتند و امروز باتوم ! و با حاشيه امنی بيشتر آمده اند و افتاده اند به جان خواهران و دختران همين مرزو بوم ، ای کاش آن لحظه ای که افسانه را همين چهار پليس زن می کشيدند و می بردند برای يک دم فکر می کردند که حرف اين دختران و زنان چيست ؟ آيا اينها مشتی اجنبی و دشمن هستند و به منظور تهديد امنيت ملی روانه ميدان هفت تير شده اند که بايد اينچنين با آنها برخورد کرد آيا آن پليس زنی که باتوم بر صورت ژيلا بنی يعقوب می زد می دانست که اينان به مدنی ترين شکل می خواستند بگويند بعض قوانين زن ستيز است ؟! باز دوباره گرفتند و زدند و به خاک و خون کشيدند ، حالا هرچند که شايد به همين زودی هم تمامی بازداشت کنندگان را آزاد کنند همانطوريکه اخبارش کم کم دارد به اين سوی مرزها ميرسد اما هستند کسانی که اين نوع برخوردها را فراموش نخواهند کرد و بدنبال ريشه هستند و چاره را جويا می شوند تا دوباره اينگونه اعمال تکرار نشود ديروز در پارک دانشجو و امروز در ميدان هفت تير ، براستی چه تضمينی وجود دارد تا همين فردا هم دوباره در گوشه ای از سرزمينمان پليس و لباس شخصی و ...(هر چه بخواهيم اسمش را بگذاريم که همه و همه شان سر در حلقه حاکميت دارند و نامشان و رسمشان عوض می شود وگرنه غايتشان يکی هست) با مشت و باتوم و چوب و چماق به جان مردم نيفتند ؟
ديروزها هر چه که بود به هر حال در دولت مردی نشسته بود که از آزادی انتقاد می گفت و در دانشگاه با صبر و تامل نه انتقاد که ناسزاها را هم می شنيد و مطبوعاتی بود اما امروز چه؟ آب در لانه مورچگان حاکميت افتاده است و منافذ هم بسته است ! ديگر نه مجلسی است که در پی احقاق حقوق زندانيان سياسی باشد و نه روزنامه ای و نه حزبی و نه سايتی ! خوب آيا کسی نيست برای آقايان ترجمه کند که وقتی هيچ راهی نباشد بايد که ژيلای روزنامه نگار قلم بر زمين بگذارد و سيمين فرهيخته شعر را به کنار بگذارد و خوئينی ها نيز که در حصار فيلتر و بايکوت است همه با هم دست در دست بدهند و در کف خيابانها خواسته های خود را بگويند ، و حال آقايان به جای چاره کار جلوی همين تنها راه اعتراض را هم می گيرند . آنوقت چه ؟ همه ما تک تک اين نامهای بازداشتی را می شناسيم ، هم به نام و هم به آوازه و نيک ميدانيم که حرفشان منطقی است و همواره انسانهای مدنی بوده اند اما اگر امروز پای صحبتهای همين جوانان انقلاب ننشينيم همانی دوباره خواهد شد که روزگاری سعيد امامی به ولايتش گفته بود که اگر دير بجنبيم فرداست که بايد تانکها را به خيابان بياوريم !
آنان که امروزه در همين حکومت بر سر کارند و خود روزگاری در عنفوان جوانی انقلابی بودند و لجوج بايد بدانند که چاره کار اين نيست که موج موج جوانان و منتقدان را به رسم معروف کارت عکس دار کرد در زندانهاو خود بايد نيک بدانند عواقبش را ! اين امروز بزرگترين فاجعه است که در جامعه دانشگاهی و جوان ما سابقه بازداشت و زندان قابل احترام است و افتخار آفرين .
اينکه امروز پليس زن و مرد ما فرقی ندارد با مشت و باتوم و گاز و نيشگون به جان سيمين بهبهانی و نوشين خراسانی و يا ژيلای بنی يعقوب بيفتند افتخاری برای «پليس خدمتگذار» ما نيست که اگر براستی دنبال کسب افتخار هستند و چاره را در سرکوب می بينند بروند آن کنج نقشه ايران در بلوچستان و آرامش را در آنجا حاکم کنند و زور خود را آنجا به نمايش بگذارند آيا اين نيروی انتظامی مقتدر به همين راحتی که پنجه بر رخ ژيلای جوان می کشد توان روياروی با عبدالمالک ريگی بيست و سه ساله را هم دارد ؟
مسئله اينجاست! ژيلا قلم در دست دارد و عبدالمالک سلاح ، قلم ها را به سلاح تبديل نکنيم !

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'قلم ها را به سلاح تبديل نکنيم! اميرفرشاد ابراهيمی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016