جمعه 30 تیر 1385

به بهانه سئوال مسعود بهنود از عاشقان آزادی: "آيا اکبر گنجی بايد با بوش ملاقات کند ؟" بهروز بيدار

چندی پيش در مطلبی با عنوان "چپ و راست ايدئولوژی زده عليه اکبر گنجی" نشان دادم که وقتی پای خردگرائی و عقل باوری به ميان آيد و ايجاد جنبشی فراگير و ملی بر بستر حقوق بشروجامعه مدنی ، چگونه چپ و راست ايدئولوژی زده که در عين حال به خون يکديگر تشنه اند وتا سرحد تصفيه فيزيکی همديگر پيش می روند در نقطه ای بنام نقطه ی خرد ستيزی به همديگر می رسند وزبان مشترک پيدا ميکنند . همچنين نشان دادم که چگونه پيروان ومقلدان ولايت مطلقه فقيه ، پيروان ومقلدان مسعود ومريم رجوی ، پيروان ومقلدان استالين و مائوتسه تونگ وفيديل کاسترو همگی در روزهای اخير فحاشی ها و تهمت زنی های خود را به اکبر گنجی (بخوانيد به جنبش ملی حقوق بشر وجامعه مدنی در ايران) به اوج رسانده اند، در هنگام نگارش آن مقاله ، گنجی هنوز برنامه اعتصاب غذای سراسری را به منظور پشتيبانی و دفاع اززندانيان سياسی ايران را سامان نداده بود و نگارنده ی اين سطور در آن هنگام به غلط تصور می نمودم که کينه ورزان و دشمنان گنجی عمدتاً فقط محدود ميشوند به ذوب شدگان در ولايت مطلقه فقيه و دار ودسته های چپ وراست ايدئولوژی زده غافل از اينکه هرچه دامنه فعاليت وشهرت ومحبوبيت اکبرگنجی به عنوان سمبل ونماد حقوق بشر و آزاديخواهی مردم ايران گسترده تر ميشود بر تعداد دشمنان ومخالفين اين نماد دمکراسی خواهی درميان پاره ای از"اپوزيسيون" سنتی ايران که هرکدامشان داعيه رهبری "خلق"را در سر می پرورند نيز افزوده ميگردد که جای شگفتی نيست ولی اين داستان وقتی شگفت انگيز می شود که در ميان خيل جاهلان روشنفکرنمائی که اين روزها عليه اکبرگنجی قلمفرسائی ميکنند و يا در"دادگاههای انقلابی" خود او را با کيفرخواستهای شداد و غلاظ غياباً محاکمه و محکوم می نمايند گاهی اوقات نام نويسنده ويا پژوهشگری را مشاهده ميکنيم که شخصاً برای من سؤال برانگيز است ودر عين حال قابل تأسف وآنچه که مرا وادار کرد که به عنوان يکی ازعاشقان آزادی به سئوالی که آقای مسعود بهنود در آخرين نوشته ی خود مطرح نموده است پاسخ دهم ديدن اين نام های آشنا است .
سؤال آقای بهنود ازايرانيان عاشق آزادی اين است :" آيا اکبر گنجی بايد با جرج بوش ملاقات کند؟ "
آقای بهنود ، من نيز مانند شما و هزاران ايرانی آزاديخواه وهوادار حقوق بشردر ايران و خارج ازکشور ميدانيم که جنبش دمکراسی خواهی و حقوق بشر در ايران سالها است که از فقدان رهبری و عدم وحدت ويکپارچگی رنج می برد و مادام که اين نقيصه برطرف نشود انتظار معجزه ای ازاين جنبش پراکنده وبی رهبری نبايد داشت ، من نيز مانند شما وهزاران ايرانی صاحب خرد وانديشه و فارغ از تعصبات فرقه ای ومذهبی اکبر گنجی را در شرايط کنونی شايسته ترين و صالح ترين شخصتی تصورمی نمايم که می تواند صدای ازاديخواهانه مردم دربند ايران را به گوش جهانيان برساند وحمايت وپشتيبانی مجامع ونهادهای مدنی وحقوق بشری جهانی را برای جنبش ملی آزاديخواهانه و عدالت جويانه ی مردم ايران در سرتاسردنيا جلب نمايد . همين ابتکار و اقدامش برای دفاع اززندانيان سياسی ايران و به حرکت درآوردن و متحد کردن هزاران ايرانی آزاديخواه در سرتاسر جهان يعنی کاری که به اصطلاح احزاب و سازمانهای سياسی سنتی ايران درطول ۲۷ سال گذشته حتی در مقياسی کوچکتر هم نتوانسته اند انجام دهند به ما اين حقيقت را نشان ميدهد که موقعيت وجايگاه اکبر گنجی را به درستی درک نمائيم ولی همين حقيقت ساه وثابت شده را بسياری ازمخالفين رژيم جهل وجنايت نمی خواهند آنرا بفهمند يا بهتر بگويم به سودشان نيست که بفهمند چرا که اکبر گنجی با چراغ عقل و خرد واعلاميه ی جهانی حقوق بشردر دست کسادی بازار سياست بازان حرفه ای و ورشکسته را نويد ميدهد.
آقای بهنود بردشمنی وکينه ورزی ته مانده ی گروههای سياسی سنتی و جاهلان روشنفکرنما نسبت به اکبرگنجی حرجی نيست که هم من وهم شما ميدانيم که اين جاهلان پرمدعا هنوز آنچه را که بايد از تاريخ نياموخته اند و بر سخت سری و خشک انديشی خود پای می فشارند و هنوزکه هنوز است تلاش می نمايند خود و هوادارن محدود خويش را چند صباحی ديگربطور مصنوعی با بوی باروت و خون وشهادت نشئه سازند ولی بر نوشته های برخی ازکسانی که نام آنان در زمره ی خردمندان و پژوهشگرا ايران است و اين روزها با "موج" ضد گنجی همراه شده اند جای تأمل است .
آقای بهنود کسانی مانند آقای اسماعيل نوری علا و آقای آرامش دوستدار درجامعه ی روشنفکری ايران نامهای ناشناخته ای نيستند و هنگامی که قلم بدست می گيرند و در باره اکبر گنجی می نويسند انسان انتظار دارد که اين صاحبان نام درعالم قلم وروشنفکری با نقدی خلاق و سازنده به مصاف نظريات و باورهای اکبر گنجی روند تا از اين رهگذر نسل جوان و خرد ورز ايران توشه ای برگيرد ولی افسوس که اين قلم های نامدار در برخورد به گنجی آنچنان سطحی و بی محتوا ميشوند که ياد آور رفتار وتفکر کودکان دبستانی را بياد می آورد تا نوشته ی يک پزوهشگر صاحب نام . به اين دو نمونه توجه کنيد . آقای اسمعيل نوری علا در " جمعه گردی " های خود پس از يک خروار تعريف وتمجيد از اکبرگنجی نوشته خود را اينگونه به پايان می برد : " چرا به ما نمی گويد ( گنجی) که چگونه اجازه ی خروج از کشور گرفته است ؟ هزينه ی سفرهايش از کجا تأمين ميشود ؟ و کدام دست او را در شهرهای مختلف می گرداند و برايش کرسی خطابه ميگذارد ؟ "
وآقای آرامش دوستدار درنوشته خود با عنوان " اشاره ای به اکبرگنجی و وضغ او" در باره اکبرگنجی چنين مينويسد : " عکسی که ازاو ومن در رسانه های اينترنتی منعکس گشته به آسانی می تواند اکبر گنجی ومن را هم نظر جلوه دهد و موجب اين تصور نادرست شود که ما در برخورد به مسائل وسنجش آنها ديدگاهی مشترک داريم و برچنين اساسی در يک سو گام برميداريم ، اين سؤتفاهم اگر ايجاد شده ، ميل دارم رفع شود ، واگر نشده مانع بروز آن گردم ."
آقای بهنود ، وقتی که پيش کسوتان جامعه ی به اصطلاح روشنفکری ايران در مورد اکبر گنجی چنين می انديشند و عرصه عقل وخرد را تا به اينجا تنزل ميدهند آيا شما هنوز به سئوال خود مبنی براينکه " آيا اکبرگنجی بايد با بوش ملاقات کند ؟ " باور داريد ؟ بگذاريد به نمونه ی ديگری از عوام زدگی قلم به دستی که به تأسی ازپيش کسوتان جامعه ی به اصطلاح روشنفکری ايران اين روزها با قلم های سخيف خود سعی دارند که دراذهان عمومی نسبت به مبارزه ی گنجی در راه دمکراسی وحقوق بشر ايجاد شک وشبهه نمايد بدون ذکر نام برای شما نقل کنم . ازاين جهت بدون ذکر نام که ميدانم در جامعه ی به اصطلاح روشنفکری ايران رازو رمز شهرت ومعروفيت در اين نهفته است که مدعی روشنفکری و قلم زنی بايد به هر ترتيبی که شده تن خود را به تن صاحب نامی بسايد تا از اين طريق وارد جرگه ی " روشنفکری " شود . با پوزش از خوانندگان اين سطوربخاطرعدم ذکر نام نويسنده ای که گويا دراين گير و دار در جستجوی نام ونشانی برای خويش است چند خطی هم از نوشته ی ايشان در مورد اکبر گنجی در اينجا نقل ميکنم : " با اين حال اجازه دهيد که يک پرسش ابهام برانگيز هم من برفهرست پرسش های آقای نوری علا بيفزايم و بپرسم : چگونه است که برخلاف هميشه تقريباً هيچ نشانه ای از واکنش های خشمگينانه رسانه های حکومتی عليه اقدامات ، سخنان ، و يا مواضع گنجی به چشم نمی خورد آنچنانکه گوئی کسی محار زبانها و قلم ها را در اين باره بدست دارد. "
آقای بهنود نيازی به تحليل وتفسير اين نوشته ها نيست ، توهين به هوش وذکاوت خواننده اين سطوراست که من بخواهم برايش ثابت کنم که مشاهده دو نفر در يک عکس نشانه ی همفکری آن دونفر نمی باشد و يا برای تهيه چند بليط هواپيما و ايراد سخنرانی در چند شهر اروپا وامريکا نيازی به منابع مالی دولتی ويا خارجی نيست . ويا اينکه خاکستر اکبرگنجی بايد توسط آدمخوران جمهوری اسلامی به باد داده شود تا برخی ازاين بی خردان روشنفکرنما باور کنند کاسه ای درزير نيم کاسه گنجی نيست .

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آقای بهنود ، گنجی هنوز با هيچ مقام دولتی در اروپا وامريکا ملاقات نکرده اين چنين در مظان اتهام است حالا تصورش را بکنيد که اگر فردا با جرج بوش ملاقات کند چه محشرکبرائی به پا خواهد شد ؟
من نيز مانند بسياری از خردورزان ايزانی براين باورم که نماينده ی جنبش ملی حقوق بشرو دمکراسی خواهی ايران با حفظ استقلال اين جنبش ضروری است که با تمام نهاد ها ، سازمان ها وحتی نمايندگان دولت های خارجی که از جنبش ملی حقوق بشر در ايران پشتيبانی ميکنند ملاقات نمايد ولی بايد ديد که آيا گنجی در شرايط کنونی دارای چنين موقعيتی هست که بتواند به عنوان نماينده اين جنبش وارد چنين بازی های سياسی گردد يا نه ؟ اگر گنجی در حال حاضر در چنين موقعيتی نيست پس پيش شرط وقبل از هرچيز وظيفه ی تمامی عاشقان آزادی و حقوق بشر چه در داخل و چه در خارج از ايران است که او را در چنين موقعيتی قراردهند که پهلوان اکبر را شايسته نيست بی ساز وبرگ وارد اين کارزار کرد .

بهروز بيدار

Copyright: gooya.com 2016