پنجشنبه 5 مرداد 1385

چهره ا‌ی ناشناخته از شيخ محمد خيابانی، فرامرز خيابانی اصل (نوه خيابانی)، اعتماد ملی

تنديس شيخ محمد خيابانی
شيخ محمد خيابانی از طرفداران جدی هنر تئاتر و موسيقی بود و طی فعاليت های اجتماعی خود از هيچ کوششی در ترويج هنرهای خلقی کوتاهی نمی کرد. وی در آن زمان در شهرداری تبريز شرايطی را به وجود آورده بود که واحدهای هنری برای ايجاد تئاتر يا گروه های موسيقی کمک های دولتی يا سوبسيد دريافت کنند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


تنديس خيابانی در کنار
سردر کتابخانه شيخ محمد خيابانی

در مورد شيخ محمد خيابانی مطالب بسياری به تحرير درآمده و صدها محقق و روزنامه نگار در باره وی نوشته اند. در پيش درآمد مقالات راجع به شيخ محمد خيابانی اشاره های بسيار کوتاهی طی چند کلام در مورد منجم بودن وی ميشود... همه مورخين که تا بحال در مورد خيابانی تحقيقاتی داشته و کتاب يا مقالاتی در باره وی منتشر کرده اند، کم و بيش جوانب کاملا سياسی او را مورد بررسی قرار داده اند. در باب فعاليتهای غير سياسی و در مورد زندگی خصوصی او، بخاطر مرگ زودرس (خيابانی در چهل و دو سالگی بدست مزدوران داخلی کشته شد) و بخاطر غارت و تاراج خانه و دفتر حزب او بدست قزاق ها کمتر مدارکی وجود دارد. فرزندان او نيز درآن زمان در سنينی نبودند تا بتوانند از گنجينه پدر حفاظت بعمل آورند. با اينهمه مدارک کم ولی بسيار گويا موجود ميباشند که دال بر فعاليت های اساسی و حرفه ای او در بخشهای نجوم، استخراج تقويم، روزنامه نگاری و علوم رياضی هستند.

نگاهی ساده به دستچينی بس کوچک از کلمات قصار خيابانی که با جمله "اولين وسيله ترقی، داشتن روح تجدد است" شروع ميشوند خود گويای روحيه مترقی، سازنده و دموکرات اوست. او از طرفداران جدی هنر تئاتر و موسيقی بود و طی فعاليت های اجتماعی خود از هيچ کوششی در ترويج هنر های خلقی کوتاهی نميکرد. وی در آن زمان در شهرداری تبريز شرايطی را بوجود آورده بود که واحد های هنری برای ايجاد تئاتر يا گروه های موسيقی کمک های دولتی يا سوبسيد دريافت کنند. هستند نوشته هايی در مورد او که وی را به هر دليل نامفهومی ضد هنر و يا حتی متحجر معرفی ميکنند ولی شواهد هنوز زنده درست برعکس اين امر را ثايت ميکنند.

در صورتيکه خيابانی هنر را وسيله ای سازنده برای آزادی فکر و روح انسان ميدانست. در غير اينصورت منظور خيابانی از تجدد چه ميتوانست باشد؟
خيابانی به گفته نزديکانش از مسئولان حزب خواسته بود در هر فرصت مناسبی مجالس متين تئاتر و کنسرت عام المنفعه و يا در نوبت های خاصی به نفع حزب برگزار کنند...


برنامه نمايش با همراهی "موزيک دولتی"
به نفع روزنامه تجدد ارگان حزب


شيخ محمد خيابانی، پسر حاج عبدالحميد تاجر اهل خامنه و بانو رقيه سلطان ، در سال ۱۲۵۹ شمسی (۱۸۸۰ ميلادی) در شهرک خامنه ارونق زاده شد. تحصيلات مقدمات و ادبی را در زادگاهش گذراند. پدرش در شهر مخاچ قلعه (پطروفسکی دوران شوروی) پايتخت جمهوری داغستان ، تجارتخانه داشت . درجوانی همراه پدرش به پطروفسکی رفت و مدتی در تجارتخانه او به کارهای تجاری و آموختن رمز و راز داد و ستد و آشنايی با شيوه های اقتصادی زمانه سپری کرد. اما کشش روحی او به فراگيری علم بيش از هر چيزی بود. از اين رو در بازگشت به خامنه ، کار تجاری را کمتر نموده و در تبريز به تحصيل علوم دينی پرداخت و به سلک روحانيت و علمای دين در آمد. شيخ در مدرسه طالبيه تبريز، منطق، ادبيات، فقه، اصول، رياضی، نجوم، تفسير، کلام، حکمت، حديث، تاريخ، رجال و علوم طبيعی را از اساتيد علم آموخت. او با تکيه بر استعداد سر شار و پشتکار و جديت خاص، مراحل تحصيل را بسرعت پشت سر گذاشت و به مقام بلند علمی رسيد. او در دوران فعاليت سياسی خود دموکراتی، عدالت، نوسازی و تماميت ارضی ايران را با گرايش های واضح جمهوريخواهی شعار خود قرار داده و حاضر به ذره ای عقب نشينی در خواسته های خود نبود. شاه وقت، شيخ محمد خيابانی را "شيخ سرخ" لقب داده بود تا حقيقت جنبش مهم او برای ايجاد جمهوری در ايران را از اذهان عمومی پاک کند. او فقط و فقط بخاطر هرج و مرج موجود در پايتخت برای مدت معينی "حساب" آذربايجان را از تهران جدا کرد و گفت اين امر پس از برقراری نظم در تهران پايان خواهد يافت. در غير اينصورت چطور ميتوانست در چندين نطق مهم بگويد "آذربايجان جزو لاينفک خاک ايران است"

او در دوره های دوم و چهارم مجلس نماينده تبريز بود ولی دوره چهارم عمر او فرصت نداد که در مجلس شرکت کند.

خيابانی تقريبا در ۳۳ سالگی با دخترعموی خود بانو خيرالنساء نيکپندار ملقب به "خانم آغا" ازدواج کرد که حاصل اين وصلت ۶ فرزند بود. فاطمه، محمود، ربابه، حسن، هاشم و محمد که اکنون هيچيک در قيد حيات نيستند. او در ۲۴ شهريور ۱۲۹۹ شمسی در تبريز به فرمان مخبرالسلطنه هدايت کشته شد و پس از دفن موقت در مدرسه ای درتبريز توسط همسرش به حضرت عبدالعظيم در شهرری منتقل شد. آرامگاه نوسازی شده خيابانی در صحن عبادتگاه قرار دارد.
برای مطالعه دقيق بيوگرافی و قيام سياسی وی ميتوان به کتاب "قيام شيخ محمد خيابانی" تاليف علی آذری رجوع کرد.

خيابانی در علم رياضی، تقويم و نجوم به درجه استادی دست يافت و اين علوم را در مدارس مختلف تدريس ميکرد. از چند اثر بجامانده از او پيداست که در محاسبات استخراج تقويم و بخصوص تبديل تاريخهای مختلف فعال بوده.



نمونه دست خط خيابانی (محاسبات و استخراج تقويم)




چند نمونه از بين بيش از ۵۰۰ لغت قراردادی رمز بين خيابانی و يارانش


شيخ محمد خيابانی پس از نطق آتشين و معروف خود در جريان بررسی موضوع اولتيماتوم روسيه برای عزل مورگان شوستر در مجلس، که برايش شهرت بسيار حاصل آورد و پس از انحلال مجلس دوم به تبريز بازگشت و روزنامه تجدد را منتشر کرد. شبی با دوستان خود فيوضات، عبدالله زاده، اميرخيزی و رفعت تصميم گرفتند که بر عليه استبداد، اجرای کامل قانون اساسی و برای تبليغ دموکراتی، عدالت و برابری حقوق روزنامه ای به عنوان ارگان حزب دموکرات با نام "تجدد" بيرون دهند. اين روزنامه در آن زمان تا جايی پيش رفت که برای اولين بار در ادبيات فارسی (در سال ۱۲۹۹ خورشيدی) از واژه فمينيسم استفاده کرد. در تجدد چندين نويسنده زن نيز فعال بودند.


تيتر روزنامه تجدد



تذکره (گذرنامه) شيخ محمد خيابانی – ۱۲۹۱ خورشيدی (۱۹۱۲ ميلادی)

در آخرين نطق خيابانی آمده است:

«تبريز می‌خواهد حاکميت بدست ملت باشد. تمام ايران فعلاً با زبان حال خود اين تقاضا را می‌نمايد. هرگاه تهران از قبول اين نظريه سرپيچی کند، ما با اصول راديکاليسم ايران را تجديد بنا خواهيم نمود، ما می‌گوئيم حاکميت دموکراسی بايد در سراسر ايران جاری باشد. اهالی ايالات و ولايات بايد رأی خود را آزادانه اظهار دارند برای مدافعه اين حق، آخرين مرحله مردن است و مردن در اين راه را ما بر زندگی بی‌شرمانه ترجيح می‌دهيم.»


کلمات قصار شيخ‌محمد خيابانی

ـ اولين وسيله ترقی، داشتن روح تجدد است

ـ آذربايجان جزو لاينفک خاک ايران است

ـ ای ايران لايموت سرت را بلند دارد و زنده و پاينده باش

ـ ايران را ايرانی بايد آزاد کند

ـ لازمه شرافت يک ملت استقلال است

ـ بدون حقيقت آزادی ميسر نيست

ـ آزادی مستلزم مساوات است: در برابر قانون همه برابريم

ـ آزادی عقيده در بالای سر هر سياست حاکم است

ـ روح ملت فدای هيچ کس نيست. ارواح خادمين ملت بايد فدای ملت شود

ـ لقمه خارداری باشيد تا ديگران نتوانند شمار را ببلعند

ـ برضد زمانه راه رفتن غلط و محال است

ـ هرملتی که ترقی را با نظرهای لاقيد و بی‌علاقه ملاحظه نمايد دچار هلاکت خواهد شد

ـ جهال مرگ را بر تغيير عادت ترجيح می‌دهند

ـ يک فرد بی‌علاقه به جامعه خود، کمتر از حيوان است

ـ کسی که به تکاليف اجتماعی خود عمل نکند حقوق خودش را فاقد می‌گردد

ـ بنام هر اکثريتی نمی‌توان حکم قطعی داد

ـ هر دوره تاريخی که در حيات يک هيئت اجتماعيه رخ می‌دهد با قلم يک نفر مورخ و يا بفرمان يک زمامدار تعيين و تحديد نمی‌شود

ـ نه ممکن است تاريخ را فريب داد و نه ممکن است زمان را از مسير سريع خودش بازداشت

ـ بر روی خرابه‌های ديروز بايد عمارت فردا را بلند کرد

ـ ملتی که از مرگ نترسد هرگز نمی‌ميرد

ـ ترس عامل عمده اسارت ملتهاست

ـ يک ملت ترسو بزودی در چنگال مستبد ستمگر گرفتار می‌آيد

ـ من کشته شدن را به تسليم ترجيح می‌دهم. من پيش دشمن زانو برزمين نمی‌زنم. من فرزند انقلاب مشروطيت ايرانم. من از اعقاب بابک خرم دين هستم که در نزد خليفه عرب آنچنان رشادت و عظمت از خود بروز داده است

ـ ما مجلسی می‌خواهيم که نمايندگان دلخواه مردم در آن نشسته و با آلام و احتياجات دمکراسی آشنا باشد، نه يک دام خيانت و تزوير که در دارالخلاقة تهران گسترانيد شده باشد.

ـ تبريز قصد کعبه‌ای را نکرده است، بلکه خود کعبه آزاديخواهان است

ـ آزاديخواهان برضد دولتی قيام کرده‌اند که به پشتيبانی بيگانگان ميخواهد در سراسر ايران يک رژيم علنی استبداد و ارتجاع تاسيس کند و ما به هر قيمتی که تمام شود بايد ايران را آزاد کنيم و اين دوره مشئوم و اين دوره ادبار و فلاکت را که اتابکها را قابل تمنا ساخته، خاتمه دهيم.

ـ به بهای خون جوانان مشروطه گرفتيم، اشخاصی که می‌بايست در سنا بنشينند، در مجلس نمايندگان ملت جا داديم، در نتيجه اين اشتباه، جوانان مملکت که انقلابی برپا کرده بودند محکوم قوانين موضوعه کهنه‌پرستان شدند. امروز بايد زحمت کشيده، اين غفلت و جهالت را جبران نمائيم ويکتورهوگو متجدد فرانسوی گفته است: «درهای پارلمان را به روی جوانان نبنديد والا آنها ميدانهای عمومی را بروی خود خواهند گشاد.»

ـ با وجود اين که چندين ميليون قشون بيگانه در چهارسمت کشور سويس مستقر بود کوچکترين تخطی به خاک اين کشور به عمل نيامد ولی چرا هر دستة لجام گسيخته‌ای وارد ايران می‌شد؟ زيرا ملت ايران اظهار وجود نمی‌کرد. اراده نداشت. بيان رای و عقيده نمی‌نمود. شما بيآئيد اراده کنيد ايران مال ايرانيان است و آنگاه ببينيد که هيچ قوه گستاخ و حد نشناسی پيدا نمی‌شود که به خاک ايران تجاوز نمايد

ـ ترور توليد آنارشی می‌کند. ناامنی می‌افزايد و وجدان دمکراسی را از راه حقيقی خود منحرف می‌سازد. ترور بعنوان يک وسيله مبارزه منفور و مردود تمام فرقه‌های جديد می‌باشد. فرقه ما هرگز نمی‌تواند طرفدار آن باشد.

Copyright: gooya.com 2016