جمعه 5 آبان 1385

هشدارهایی که گوش شنوا نداشت، احمد پناهنده

آن هشدارهای دلسوزانه و وطن خواهانهء دیروزی که از روی صدق و راستی و از خون ِ جگر روی کاغذ رنگین می شد امروز خود را در قامت واقعیت نشان داده است.
دیروز هشدار این بود که نگذاریم جمهوری اسلامی از واگرایی ما، ایران ِ جان همهء جانان را به لبهء پرتگاه ببرد.
نگذاریم که عدم اتحاد ما و بی لیاقتی جمهوری اسلامی کار را به آنجا بکشاند که بیگانه قصد آن کند برای ادب کردن جمهوری اسلامی به ایران بتازد و با بمباران، شالوده اقتصادی و زیربنای ملک ِ دارا را نابود کند.
نگذاریم که جمهوری اسلامی از واگرایی و عدم اتحاد ما قصد آن کند که برای بقای حکومت ضد ایرانی و ضد تاریخی خود مردم ایران را به گروگان بگیرد و دنبال زیر ساخت سلاح اتمی برود و فردا از جهان آزاد باج خواهی کند.
نگداریم که جمهوری اسلامی از عدم اتحاد ما سیاست ضد مردمی را به آنجا بکشاند که فرصت طلبان جدایی خواه خیره سری پیشه کنند و بیرق جدایی تحت عناوین " ملت ها، حق تعیین سرنوشت، فدرالیسم و و.." در دست بگیرند.
هشدار این بود که در صدد پیدا کردن ظرفیت در درون رژیم نگردیم زیرا جمهوری اسلامی در تمامیتش از ظرفیت در راستای منافع ملت ایران تهی است. حال این رژیم ضد ایرانی با دارودسته " اصلاح طلبان" در قدرت باشد یا بی.
هشدار این بود که اختلافات حقیر درون اپوزیسیون را به خاطر منافع ومصالح عالیه ایران که امروز در گروگان یک رژیم بغایت ضد ملی و ضد تاریخی است، کنار بگذاریم و دور طرح فراگیر رفراندم ملی حلقه بزنیم و در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی انتخاب نوع نظام را در شرایط آزاد به عهده ملت سزاوار بهروزی و خوشبختی ایران واگذار کنیم.
هشدار این بود که دعواهای " حیدرنعمتی" امروز ِ بین گروها را به فردای دمکراتیک ایران واگذار کنیم زیرا در این شرایط تیره و تار واگرایی دامن زدن به این اختلافات ثمره اش نصیت جمهوری اسلامی می شود واز این طریق پایه های حاکمیت ننگینش را مستحکمتر می کند و در مقابل مردم سرخورده تر وبیزار از مبارزه برای رسیدن به فردای بهتر می شوند.
هشدار این بود که امروز مشکل فی مابین نیروهای مخالف رژیم کمبود طرح و یا برنامه نیست زیرا با انتشار طرح رفراندم ملی دیگر جایی برای طرحهای پر طمطراق اما میان تهی باقی نمانده است و حجت را بر همگان تمام کرده است. زیرا این طرح در برگیرنده تمامی موازین دموکراسی خواهانه و یک آشتی ملی ملت ایران بوده و هست.
بر کسی پوشیده نیست که تا قبل از انتشار طرح رفراندم هر گروه و یا سازمانی در آیینه تنهایی فقط به قامت خود می نگریست وبرای ارضای حقیرانه خود نسخه رهایی می پیچید و از سایرین می خواست به او بپیوندند و در نسخه پیچیده شده خود فقط نیروهایی را مخاطب قرار می داد که از نظر او " خلقی و انقلابی " بود.
هشدار این بود که " کربلای 28 مرداد، 16 آذر و و و..." دیگر رنگ امروزی ندارد و بر سر کوفتن و سینه زدن برای آنها ما را در کنار عزاداران جاودان مرتجعین حاکم قرار می دهد که در هر زمان و وقت و بی وقت در غم از دست رفتن دسته ای از عرب که در دعوای قبیله ای جان یکدیگر را گرفتند، ناله سر می دهند و ملت بخت برگشته را در هپروت جنون سرا خمار می کنند و جان و جهان آنها را در قمارافسون زدگی فنا.
اما افسوس و صد افسوس که این هشدارها به عمد شنیده نشد و گوشها برای نشنیدن از پنبه آغشته شد وهرگروه و سازمانی برای مطرح کردن خود کشک خود را آسیاب کرد و به جای همگرایی بر طبل واگرایی ضرب گرفت.
و چه دردناک است که امروز چشمان منتظران بویژه جدایی طلبان به حمله نظامی آمریکا و شرکا دوخته است تا در ویران سرای ایران از پس ِ بمباران، تن ِ زخمی ایران ِ جان را تکه پاره کنند.
و دردناک تر از این تو نظاره گر صحنه ای باشی که لاشخواران، چنگال خونین خودشان را در جان ِ زخمی ایران فرو ببرند وطعمه جدایی جدا کنند.
امروز این آواز شوم خیره سری در گوشه های پهن دشت ایران زمین گوشها را آزار می دهد و جمهوری اسلامی با سیاست ضد ایرانی خود هرچه بیشتر این آواز شوم را پژواک می دهد.
روزگار غریبی است و غریب تر از روزگار وضعیت و آرایش نیروها و شخصیت هایی است که خردشان بیمار و اندیشه شان بیکار است و هر روز به نوایی مست می شوند و سرمستی خود را با پریشان گویی به نمایش می گذارند.
یک روز باد در غبغب می اندازند و از " ملل" ایران صحبت می کنند و آوازی ضد هارمونی ِ تفرقه انگیز و جدایی طلبانه سر می دهند و روز بعد در یک سرمستی دیگر ترانه " حق تعیین سرنوشت " برای " ملل " ایران را اجرا می کنند و هم اکنون در راه اندازی یک " سمفونی " در قامت " فدرالیسم " هستند.
تو گویی هم اکنون معضل بزرگ ایران تعیین تکلیف حقوق " خلقها " است و سد اصلی راهگشایی ایرانی دموکراتیک دیوار نداشتن خانه " ملل " است.
تا کی الگوبرداری از دیگران؟ دیگرانی که تا دیروز همین اصطلاحات من در آوردی " خلقها، ملل، حق تعیین سرنوشت و فدرالیسم" را در بوق و کرنا می دمیدند و خود را در چهارچوب ارضی کشورشان وفادار نشان می دادند امروز اما پرچم " مستقل " برافراشتند و پرچم کشور را از فراز ادارات و خانه ها پایین کشیدند.
این همان هشدارهای دلسوزانه بود که دیروز و همچنین امروز از حلقوم وطن دوستان فریاد زده می شد که " فدرالیسم " فردا به یک " چرخش قلمی " به جدایی تبدیل می شود و امروز شکل واقعی خود را در جوار میهن در کردستان عراق نشان داده است.
امروز دیگر جای چانه زدن نیست و باید در مقابل این گونه طرحها با سر و تن و جان و دل ایستاد و این صداهای شوم را در نطفه خفه کرد.اگر چنین کنیم فردا مشکل کمتری خواهیم داشت.
حال بار دیگر توجه همه هموطنان عزیزم را به بازخوانی نوشته ای از این قلم جلب می کنم که دیروز به وجدانهای خفته هشدار داده بود.

آری ایران فقط " یک کشور و یک ملت" است

فراموش نکنیم که ما مخالف جمهوری اسلامی هستیم و برای این کار با تمامی قوا، اندیشه و خردمان با آن به مباره برخواسته ایم و 27 سال از بهترین دوران جوانی و زندگی مان را در این راه مایه گذاشته ایم تا این ننگ تاریخی را ازدامن پاک مام وطنمان ایران در تمامیتش پاک کنیم و غبار قرون اعصار را از چهره عظمت تمدن و فرهنگ ایرانیان که فخر و مایه افتخار بشریت است، بزداییم. اما باید بدانیم که در کنار این مخالفت منطقی با جمهوری اسلامی، هرگز، هرگز، هرگز مخالف چهارچوب ارضی ایران نیستیم و اجازه نداریم که مخالف چهار چوب ارضی ایران باشیم و مطمئن باشیم که اگر کسی و یا گروهی چنین بیاندیشند که چهارچوب ارضی ایران برایشان بی اهمیت باشد، باید به چنین اندیشه ای شک کرد و آن را شروع از خود بیگانگی قلمداد نمود که در تداومش به بیگانه شدن از تاریخ خود می انجامد که امروز برایش فرق نمی کند نام خرمشهر، المعمره باشد ویا اروندرود، شط العرب و خلیج فارس، خلیج عربی.
زیرا دیگر نمی توان از آنها به عنوان نیروهایی که دل در گرو نجات ایران در تمامیتش دارند، حساب کرد. و اگر قرار باشد سرنگونی جمهوری اسلامی به نابودی و تکه پاره شدن ایران بیانجامد، و سرنوشت ایران در سلیمانیه و یا در بصره و تلویزیون الجزیره رقم بخورد همان بهتر که برای حفظ ایران در تمامیتش از تجاوز بیگانه که چشم طمع به خاک ایران دوخته اند در کنار مردم و ارتش ایران قرار بگیریم که در اسارت رژیمی قرار دارند که امروز به خون ما تشنه است. زیرا دعوای ما با جمهوری اسلامی یک امر داخلی است که می خواهیم این رژیم را با یک مبارزه مدنی، مسالمت آمیز و خردگرا سرنگون کنیم بدون آنکه به چهار چوب ارضی ایران صدمه ای وارد شود. مطمئن باشیم کشور ایران از یک ملت با اقوام گوناگون تشکیل شده است نه از ملیت های مختلف که امروز افراد و یا نیروهایی از روی جهالت تاریخی آن را بر زبان جاری می کنند. تا امروز هیچ قومی از بدو تشکیل ایران بزرگ به زور به آن نپویسته است بلکه به گواهی تاریخ، بسیاری از اقوام را به زور و یا از روی بی کفایتی و بی تدبیری دولتمردان از نیاخاکمان جدا کرده اند.
امروز علی رغم میل ما جمهوری اسلامی بر کشورمان حکومت می کند و ما هم در حد توان خود با آن مبارزه می کنیم تا بر افتد. ولی حاضر نیستیم که بر افتادن جمهوری اسلامی، تجزیه ایران را سبب شود. تمامی تلاش و حسن ویژه نیاکانمان این بوده است که هزاران سال با صلح و آشتی و آرامش کنار هم زندگی کرده اند و به صورت اقوام به هم پیوسته، یک ملت را تحت نام ایران پایه گزاری کردند.
نام گزاری بی پایه و بی مایه و جدایی ساز " خلقهای ایران و ملل ایران " جزء دامن زدن به تفرقه و سپس سرود جدایی خواندن برای قسمتی از ایران یکپارچه ثمر دیگری ندارد. این موضوع را تاریخ ایران گواهی می دهد که چگونه پس از انقلاب مشروطیت و در هنگامه کودتای سوم اسفند ماه 1299 کشور ایران با نام همین " خلقها و ملل " بوسیله جدایی خواهان بی وطن و ضد ایران که رو به قبله کرملین دولا و راست می شدند و یا از آب تایمز وضو می گرفتند، در حال جدا شدن از نیاخاکمان ایران بودند.
آیا مگر یادمان رفته است که چگونه شیخ محمد خیابانی با نام گذاشتن " آزادی ستان " بر آذربایجان می خواست تحت نام "خلق آزادی ستان" آذربایجان، مقرگاه آتشکده بزرگ ساسانیان، آذرگشسب را از مام وطن جدا کند؟
مگر یادمان رفته است که کلنل محمد تقی خان پسیان بدلیل شخصی و قهر با احمد قوام نخست وزیر وقت، تحت نام همین " خلق " قیام کرد و با کمک بلشویکهای ترکمنستان و جنگلیان گیلان می خواست به تهران حمله برد و قسمت شمالی ایران را جدا کند؟
مگر یادمان رفته است که جنگلیان تحت رهبری میرزا کوچک خان همراه با سرسپردگان لنین و استالین مثل احسان الله خان دوستدار و پیشه وری می خواستند تحت نام " ملی "، گیلان و مازندران را جدا کنند؟
اگر غیر از این بود چرا نام حکومت خودشان را جمهوری سوسیالیستی شوروی گیلان گذاشتند؟
مگر یادمان رفته است که وطن فروش مرتجعی بنام شیخ خزعل در خطه خوزستان حکومت عربستان درست کرده بود و می خواست با ترفند "خلق عرب" منطقه جنوبی کشور را با حمایت دولت فخیمه انگلیس جدا کند؟
مگر فراموش کرده ایم که درهنگامه جنگ جهانی دوم که هنوز ارتش سرخ بلشویک در کناره های شمالی کشور لنگر انداخته بودند و کنگر می چریدند، خود فروخته ای بنام پیشه وری تحت نام " خلق آذربایجان " حکومتی از قماش اقمار شوروی تشکیل داده و آذربایجان ایران را ملحق به آذربایجان باقراف کرده بود و اسمش را با کمال وقاحت " حکومت ملی آذربایجان " گذاشته بود؟.
و عاقبت دیدیم که چگونه این پاره تن وطن از دست اجانب پس گرفته شد. اگر تا دیروز این مسئله مبهم بود و برای بعضی از گروههای چپ هنوز جاذبه داشت و خواب " حکومت دموکراتیک " ساخته استالین را می دیدند، امروز اما می توانند چشمانشان را بشویند و طوری دیگر ببینند. زیرا اسناد وطن فروشی پیشه وری و آلت دست باقراف بودن و دخالت مستقیم استالین " آموزگار کبیر خلقهای " تلف شده سیبری بوسیله " جمیل حسنلی " در یک کتاب جمع آوری شده و هفته نامه کیهان ( چاپ لندن ) آن را در صفحه تاریخ بطور پیوسته و ادامه داد انتشار داده است.
از یاد نبریم که پیشه وری هم ابتدا حرکتش را تحت نام خودمختاری شروع کرده بود که بعد با یک "چرخش قلم" به حکومت ملی تیدیل شد و سپس با تشکیل ارتش و مصادره پادگانهای استان های آذربایجان و زنجان و...می خواستند از ایران جدا شوند.
فراموش نکنیم که چنین زمزمه های خیره سری و جدایی طلبی بوسیله افراد معلوم الحال که سر در آخور بیگانه داشتند، از فردای به قدرت رسیدن بلشویکها تحت نام کمونیسم در روسیه تزاری برداشته شد. تا قبل از آن هر چه بود اتحاد و یکپارچگی اقوام ایرانی بود که در مقابل راهزنان اعراب و صحرانشینان وحشی با همه همت خود، زبان، فرهنگ ایرانی و همین حدود و ثغور موجود را حفظ کردند.
تاریخ گواهی می دهد که هر وقت دولت مرکزی به هر دلیلی رو به ضعف می رفت، افراد و یا گروههای معلوم الحال پرچم جدایی را با ترفند خود مختاری، ملی گرایی و حق تعیین سرنوشت بلند می کردند و بعد با حمایت بیگانگان سرود جدایی می خواندند.
امروز هم جماعتی بر ایران حکم می رانند که سبب ساز تشویق گروههای جدایی طلب می شوند. مثل آن فرقه کمونیستی که نه به دار است و نه به بار، خواهان حق تعیین سرنوشت یعنی جدایی می شود و ادعا می کند که اگر به قدرت برسد، چنین می کند. بنا براین چنین گروههایی با این تفکرات در صفحه مختصات ایرانی و وطن دوستی، جایی ندارند و از نظر این قلم بایستی آنها را در ردیف بیگانگان گذاشت که چشم طمع به آب و خاک و فرهنگ و نوامیس ما ایرانیان دارند.
عده ای هم بدون مطالعه همه جانبه از شرایط فرهنگی و تاریخی ایران و آگاهی مردم بویژه در مناطق مرزی نام خود مختاری و این اواخر فدرالیسم را زمزمه می کنند که به قول یکی از اندیشمندان ایران زمین می تواند با "چرخش قلمی " به استقلال و سپس به جدایی راه ببرد.
ما یاد نگرفته ایم که حرف های منطقی و واقعی را دردل و جان خودمان بریزیم. زیرا برعکس همواره سعی می کنیم گفتارهای منطقی را با معیار فکری خودمان که صبغه ایی از خود بیگانگی دارد، بسنجیم.
مطمئن باشیم به میزانی که از خود و تاریخ خود بیگانه می شویم، به همان نسبت از عِرق وطن دوستی فاصله می گیریم و به همان نسبت به بیگانگی، گرایش پیدا می کنیم. و آنجا که تصمیم بر سرَ مسائل مهم وطنی در چهارچوب ارضی پیش می آید، به دلیل همان از خود بیگانگی، جانب بیگانه را می گیریم و وطن دوستان را با چهار چوب ارضی اش قربانی می کنیم.
مقوله فدرالیسم هم امروز مقوله ای است بیگانه که تا امروز در تاریخ و فرهنگ ایرانی جایی نداشت و اساساً در گفتمان سیاسی سخنی از آن نبود. چنین زمزمه ای پس از سقوط صدام حسین در عراق در بخش کرد نشین آن به میان آمد که تا دیروز برای خود مختاری مبارزه می کردند. اما همینکه شرایط عراق تغییر کرد این خود مختاری به " چرخش قلمی " به فدرالیسم تبدیل شد. و از این تاریخ است که مقوله فدرالیسم در زبان و گفتار روشنفکران ما باب شده است.
پذیرفتن چنین مقوله ای و پیچیدن چنین نسخه ای برای اقوام ایرانی از زبان و تفکر هر کس که بر آید، چیزی جزء بی اطلاعی از تاریخ ایران و ندیدن شرایط اقلیمی، قومی و فرهنگی ایرانیان و یک قیاس مع الفارق با جوامعی که به شکل فدرال اداره می شوند، نیست.
ایران نه عراق است و نه ترکیه و سوریه که هموطنان کردمان در آن کشورها به حق با تبعیض نژادی، ملی و فرهنگی مبارزه می کنند. همین مسئله در مورد هموطنان آذری مان در بخش جنوبی آذربایجان صادق است که در قراد داد ننگین ترکمان چای ضمیمه خاک روسیه سابق شده بود و هم اکنون به عنوان یک کشور در همسایگی ایران زندگی می کند و همین طور سایر اقوام ایرانی که به زور ویا به دلیل بی کفایتی دولتمردان از مام وطن جدا شده اند و امروز بسیاری از آنها میل پیوستن به هویت تاریخی و وطن اصلی خود دارند.
کردستان و آذربایجان بخشی از ایران است و اقوام تشکیل دهنده آنها از اولین اقوامی هستند که در ایران بزرگ حکومت می کردند. و تا جنگ چالدران با عثمانیان در دوره صفویان و سپس جنگ روس با ایران در مام وطن مأوا داشتند.
و اما امروز با اینکه این همه بیداد از جانب جمهوری اسلامی بر تمامیت نیاخاکمان ایران می رود ولی هیچ صدای همبستگی از این گروها و افرادی که دم از حقوق " خلقها " و " ستم ملی " می زنند، با کل جنبش ایران بر نمی خیزد. انگار که در داخل ایران بسر نمی برند و مشکلی بنام کل ایران ندارند. آیا حق داریم با این پیشینه از عملکرد این گروها در چهارچوب ارضی ایران به ایشان شک کنیم که با عمده کردن حق تعیین سرنوشت و امروز فدرالیسم دل در گرو چهارچوب ارضی ایران ندارند؟
امروز همه اقوام ایرانی، تحت ستم رژیم ملایان روزگار سیاهی را طی می کنند و همگی قربانی این رژیم ضد فرهنگ و تمدن ایرانی هستیم. آینده روشن همگی مان در فردای سرنگونی این رژیم رخ می نماید که می توانیم بدور از هرگونه سرکوب، خواسته های به حق خودمان را روی زبان جاری کنیم.
قهر بی دلیل با اقوام دیگر و مبارزه سکتاریستی با رژیم نه تنها به قوم خود ضربه می زند بلکه سایر اقوام در کلیت ایران از این ضربه متضرر می شوند.
نجات اقوام ایران امروز در این نیست که بتنهایی پرچم مبارزه را بردارند و به قصد جدایی از مام وطن، عزمشان را جزم کنند بلکه نجات همگی در این است که بطور پیوسته در کنار هم مشتی بشوند و به سرو صورت این رژیم بکوبند تا ایران، در تمامیتش آزاد شود.
حقوق اقوام در فردای آزادی ایران از جهنمی که این رژیم قرون وسطایی بر همگان حاکم کرده است، قابل دسترسی است. مطمئن باشیم تا وقتی که این رژیم در قدرت است، خواسته های قومی که امروز خود را در اشکال خود مختاری، فدرالیسم و حق تعیین سرنوشت نشان می دهد، خواسته هایی انحرافی است ورژیم می تواند به راحتی چنین خواسته هایی را سرکوب کند. از طرف دیگر چنین خواسته هایی در این شرایط حساس جنبش در عین حال که باعث تضعیف انرژیهای جنبش سراسری می شود، می تواند مورد سؤاستفاده کشورها و گروههایی قرار بگیرد که از دیر زمان منتظر چنین فرصتی بودند تا قسمتی از خاک وطن ما را ببلعند. زیرا نمونه تاریخی چنین حرکت انحرافی پیش چشم همگی ما است. فرقه دموکرات آذربایجان و فرقه دمکرات کردستان در بحبوحه جنگ جهانی دوم به جای یکپارچگی ملی که نیاز ملت ایران در تمامیتش در آن زمان بود، از حضور ارتش سرخ در قسمت های شمالی ایران بهره جستند و در صدد جدایی از ایران بر آمدند که حاصلش حکومت استالین ساخته در آذربایجان و کردستان بود.
امروز هر کس که ریگی در کفش ندارد باید برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی از اریکه قدرت به جنبش سراسری بپیوندد و خواسته های قومی را پس از سرنگونی این رژیم در جامعه دموکراتیک فردا واگذار کند.
گروههای قومی که در کناره های مرزی ایران زندگی و مبارزه می کنند باید توجه داشته باشند که هر حرکت آنها زیر ذره بین نگاه مردم در سراسر ایران است و از آنها توقع دارند که در این شرایط حساس بهانه بدست این رژیم ددمنش ندهند که زمینه سرکوب اپوزیسیون را فراهم کند. برای تقویت روحیه مقاومت عقل و خرد حکم می کند که در کنار هم قرار بگیریم.
بسیار متأسفم که امروز افرادی برای مشروعیت بخشیدن به نظراتشان از کشور آلمان مثال می آورند که در آنجا کشور به شکل فدراتیو اداره می شود. بدون اینکه به شرایط اقلیمی و تاریخی دو کشور توجه کنند. در حالی که بهتر می بود مثال آورده شود که چگونه آلمان برای وصل شدن پاره تنش که در جنگ جهانی دوم از دست داده بود تلاش کرد دوباره به آن وصل شود که عاقبت هم پس از فرو ریزی دیوار برلین موفق شدند.
امروز که حاملان چنین تفکری دم از فدرالیسم می زنند مطمئناً دیروز از حکومت آلمان شرقی حمایت می کردند و به همین منظور مثل حزب کمونیست آلمان غربی خواهان برقراری سیستم آلمان شرقی در آلمان غربی بودند.
و یا بهتر می بود ژاپن را مثال می آوردند که چگونه امروز تلاش می کند آن جزیره ای را که در تصرف روسیه است، حتی با پرداخت مبلغ هنگفتی از چنگ روسیه در آورد.
با این توضیحات آیا بهتر نیست که ما هم به همین که داریم با چشم و گوش و گوشت و پوست از آن حفاظت کنیم و نگذاریم ایران ما از این که هست، کوچکتر شود؟
آیا بهتر نیست پس از سرنگونی این رژیم در کنار هم شرایطی ایجاد کنیم که پاره های تن ایران دوباره به مادرش وصل شوند؟
شک نکنیم که ما از یک کشور و یک ملت هستیم. اگر این اصل را می پذیریم، دیگر جنجال حول حق تعیین سرنوشت و فدرالیسم در این شرایط حساس نه اینکه مشکلی از کل جنبش حل نمی کند بلکه به مشکلات جنبش می افزاید. و اگر نمی پذیریم بایستی ایرانی بودن خودمان را اثبات کنیم. زیرا نمی شود ایرانی بود ولی کشور ایران و ملت ایران را قبول نداشت و من مطمئن هستم که افراد و یا گروههایی اینچنینی دلسوز ایران نیستند و تمام عیار دل در گرو ایران ندارند.
هیچ قومی اجازه ندارد امروز از نیرویی که در اپوزیسیون است از او مطالبه حقوق فردا را کند که از دستش خارج است. بلکه باید برای آزادی وطنش بدون هیچ چشمداشتی به مبارزه بر خیزد و در این راه دست اقوام دیگر را بفشارد. مردم ایران اجازه نخواهند داد ایران از این کوچکتر شود. زیرا از قرن شانزدهم به این سو کشور ایران از چهار طرف به نا حق تراشیده شده است.
منطقه جغرافیایی ما به اندازه کافی از بی ثباتی رنج می برد و قرنها مرزهای کشورمان به دست قدرت های استعماری یا بوسیله تجاوز خارجی به دلیل عدم کفایت دولت مردان تهدید شده است و بعضاً قسمتهای بزرگی از آن را جدا کرده اند و هم اکنون در مناطق مرزی اقوامی زندگی می کنند که خویشاوندانی در آن سوی مرزها دارند.
در گذشته حکومتهای ایران برای جلوگیری از تجاوز بیگانه و خنثی کردن دسیسه ها و تحریکات، چاره کار را در تمرکز هر چه بیشتر قدرت در پایتخت می دیدند که تا انقلاب مشروطیت این راه حل ادامه داشت. اما پدران مشروطه خواه ما در انقلاب مشروطیت به نا کار آمدی و محدویت های آن پی بردند و در قانون اساسی مشروطه، انجمن های ایالتی و ولایتی را گنجاندند که از طریق آن هر استان و یا شهرستان می توانستند نمایندگان محلی را انتخاب کنند و تحت حاکمیت مرکز، مشکلات استان و شهرستان خود را حل کنند.
امروز اما با فروریختن دیوار برلین و مردار شدن کمونیسم جهانی و از بین رفتن نسبی تهدید های مرزی در شمال و جنوب و غرب و شرق، بایستی سیاست افزودن قدرت های محلی را فراتر برد و با تقسیم قدرت حکومت، اختیارات کافی به نمایندگان مردم هر منطقه داد و از این طریق به استواری و پیوندهای ملی کمک کرد. پر واضح است که در اینجا تقسیم حکومت به معنای تقسیم حاکمیت نیست. زیرا حاکمیت تجزیه ناپذیر و غیر قابل تقسیم است و ایران یکپارچه از یک قانون تبعیت می کند و کشور های خارجی در ارتباط خود با ایران با یک دولت مرکزی سرو کار دارند. بنابراین برای استواری و پیوندهای ملی، امروز بایستی همه نیروها و اقوام در کنار هم قراربگیرند و مانع این پیوندهای استوار بین اقوام را بردارند نه اینکه خودسرانه قهر کنند و دورشان را دیوار بکشند.
راه حل این بی مهری بر اقوام ایرانی در فرار از خانه نیست بلکه بایستی با اتحاد همه اقوام، آنانیکه بر فرهنگ و مُلک وملت و میراث تاریخی و هویتی ما سوار شدند، از دوش ملت ایران به زمین پرت نمود و آنها را از خانه بیرون کرد.
مگر قرار است قومی که در چهارچوب ارضی به هر دلیلی مورد بی مهری قرار می گیرد، قصد آن کند که از مام وطن جدا گردد؟ آیا بهتر نیست که به جای چنین تصمیم مخربی با سایر اقوام دست به تلاشی بزند که موجب گردد حاکمیت را بر اندازد و جای آن حاکمیتی را جایگزین کند که به مسایل اقوام رسیدگی کند و با تلاش پیگیر موجبات پیشرفت و زدودن هر گونه بی مهری را در همه سطوح فراهم کند؟
خانه ایران متعلق به همه اقوام ایرانی است و تا زمانی که نام ایران در جغرافیای کره خاکی باقی است هیچ کس و یا قومی حق ندارد تقاضای ارث کند و بخواهد دورخودش را دیوار بکشد.
آنانیکه امروز در عصر آگاهیها و پیشرفت جوامع غربی، ایران را با کشورهای مثل آلمان، سوئیس و...مقایسه می کنند به نظر می رسد که از شرایط و ویژه گیهای فرهنگی و تاریخی کشورشان با خبر نیستند و بطور دگماتیسم یک قیاس مع الفارق می کنند ( دگم در اینجا به معنی ندیدن شرایط و پیاده کردن اصلی که با شرایط سازگاری ندارد، تعریف شده است).
امروز باید هر ایرانی قبل از فدرالیسم و خود مختاری به این بیاندیشد که چگونه می تواند در چهارچوب ارضی ایران و بدون اینکه به پایه ها و شیرازه های مملکت خساراتی وارد شود این رژیم را سرنگون کند. نه اینکه دنبال این باشیم که سرنوشت اقوام کشورمان را در کشورهای بیگانه و همسایه رقم بزنند. و من مطمئن هستم که نویسنده مقاله " یک کشور، یک ملت " آنجا که به روشنی اشاره کرده است که " کسانی که تا همین اواخر در ته دل آرزو می کردند آمریکاییان با ضربات هوایی بر مراکز اعصاب رژیم اسلامی آن را به آستانه سقوط بکشانند، امروز از اینکه چنان اندیشه ای را به به خاطر خود راه داده اند در نهان پوزش می خواهند. ما از همیشه بیشتر می باید در برابر هر حمله ای به خاک ایران ایستادگی کنیم و جای تردید نگذاریم که در چنان صورتی در پشت همین حکومتی که به خون ما تشنه است خواهیم ایستاد. اگر قرار است آینده ایران را در سلیمانیه و تلویزیون الجزیره تعیین کنند و سازمان هایی همه سر در کشورهای همسایه ایران، جمهوری های فدرالی عشیره ای خود را در غرب و جنوب ایران تشکیل دهند..." جای هیچگونه شک و شبهه ای باقی نمی گذراد که چهار چوب ارضی ایران برایش در صدر الویت خواسته های ملی اش قرار دارد. به همین منظور سینه جلو می دهد که در برابر هر حمله احتمالی به خاک ایران جهت بلعیدن آن ایستادگی کند. فراموش نکنیم که با سقوط صدام حسین این صداهای جدایی طلبانه تحت نام فدرالیسم بیشتر از ناحیه جنوب و غرب کشور شنیده می شود. یعنی مناطقی که به سلیمانیه و بصره چشم دوخته اند تا با سرنگونی رژیم به آنها بپیوندند. و مطمئناً دست های پنهان و آشکاری در پشت سر اینها است و این مسئله را بایستی جدی تلقی کرد. زیرا همانطوریکه همگان می دانیم قانون اساسی جدید عراق کشور را به سه منطقه کردنشین، شیعه نشین و سنی نشین تقسیم کرده است که در چهارچوب فدراتیو حکومت کنند.
افکار کلیشه ای را بایستی از ذهن ها پاک کرد و به تمامیت ایران اندیشید. سعی کنیم چنین بحث بی مورد در مورد نوع حاکمیت را در این شرایط حساس دامن نزنیم و این موضوع بغرنج را به شرایط دموکراتیک فردا موکول کنیم که مردم ایران در کمال آگاهی و آزادی برای چنین امر مهمی در تصمیم گیریها شرکت داشته باشند. سعی نکنیم در این مورد کاسه داغ تر از آش باشیم و به نمایندگی از کل ایران برای مردم تصمیم بگیریم. هر ایرانی بایستی در این شرایط به تمامیت ایران فکر کند و این فکر که حق تعیین سرنوشت را برای خلقها به رسمیت بشناسیم، از سرما دور کنیم. زیرا نه شرایط چنین گفتگویی فراهم است و نه کشور ایران از خلقها و یا ملت ها تشکیل شده است.
فراموش نکنیم که اگر ما با جمهوری اسلامی دشمن هستیم، با مردم ایران دشمن نیستیم، با ارتش ایران دشمن نیستیم بلکه با حاکمیت و نگاه و سیاست جمهوری اسلامی بر جامعه، فرهنگ، تاریخ و منافع ملی مان دشمن هستیم. و از این جهت می خواهیم او را از اریکه قدرت به زیر بکشیم. و مطمئن باشیم که بسیاری از کسان در همین جمهوری اسلامی در شرایط فردای دموکراتیک از خدمتگذاران واقعی ایران خواهند شد. زیرا ایرانی هستند. و شک نداشته باشیم که من و تو شما و ما زمانی چنین فکر می کردیم و یا یک فرد مذهبی بودیم و حتی در " انقلاب شکوهمند " شرکت کردیم و چهره خمینی را در ماه نشاندیم و با دست خود تیشه به ریشه ایرانی مان زدیم. ولی امروز با گذشت زمان و فاصله گرفتن از آن روزهای انقلابی کور و کر کننده و خَرَد کشنده و ترکیدن ذهن گچ گرفته و کسب آگاهی به این نتیجه رسیدیم که کارمان اشتباه بوده است و بعد، از آن فاصله گرفتیم و امروز در صدد جبران آن هستیم. مطمئناً این راه برای کسان دیگر هم باز است و در فردا افراد بیشتری به صفوف ما خواهند پیوست.
بنابراین سعی کنیم در این گونه مقولات جانب احتیاط و حساسیت را نگاه داریم و بی گدار به آب نزنیم و قبل از هر تصمیم و فکری به تمامیت ایران بیاندیشیم که از نیاکانمان به ارث بردیم و به این بیاندیشیم که چگونه در بهترین شکلی از آن حفاظت کنیم و موجبات پیشرفت آن را فراهم کنیم تا فرزندانمان سپاسگزار پدرنشان باشند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


نتیجه:

امروز باید هر فرد و یا نیرویی خود را در برابر آینه حقیقت بگذارد و افکار و اعمال خود را نسبت به گذشته و حال مورد ارزیابی قرار دهد و با رجوع به تاریخ و بررسی عقایدشان که نمود عملی شان در گوشه و کنار جوامع جهانی حکومت می کند، به این نتیجه برسند که زندگی را دوست بدارند و به زیبایی عشق بورزند. کینه و نفرت را از دل خارج کنند و جای آن عشق و مهر بنشانند. دست همدیگر را بگیرند و برای ساختن یک ایران ِ آزاد و آباد و دموکراتیک از هیچ کوششی فروگزار نکنند. فراموش نکنیم که همه ما قربانی این رژیم ستمگر هستیم که بر جان و مال و ناموس و مُلک و ملت ما سوار است. بنا براین جا دارد که ما قربانیان با هر عقیده و مرامی کینه و عداوت را بین خود به دور بریزیم و با مهر آشتی در کنار هم با یک نا فرمانی مدنی بدور از خشونت موجب شویم که مردم این پیام عشق و دوستی را در میان خودشان نهادینه کنند تا با اعتراضات مسالمت آمیز و اعتصابات سراسری و تظاهرات میلیونی رژیم جمهوری اسلامی را در همه عرصه های اجتماعی فلج کنند. بیائیم از همین امروز با آشتی و مهر دست یکدیگر را بفشاریم و تمرین مهر ورزی کنیم تا فردا و یا پس فردا چنین نباشیم که یکدیگر را بکشیم. کافی است فارغ از هر گونه وابستگی ایدئولوژی و عاطفی قدری اندیشه کنیم و خرد خودمان را بکار گیریم و از خود سئوال کنیم که چرا جمهوری خواهان با مشروطه خواهان مخالف هستند؟ هر چند اختلاف برداشت بین نیروها تا پایان تاریخ وجود خواهد داشت. ولی آنچه که مهم است، حاکمیت عقل و خرد است که می توان با تکیه بر آن در نقاط مشترک یکدیگر زندگی صلح آمیزی را پیش برد و نقاط منفی را به نقد کشید و با بحث و دیالوگ موجبات نزدیکی هر چه بیشتر را فراهم کرد. فراموش نکنیم که ما انسانیم و با زبان منطق می توانیم هر مسئله بغرنج زندگی را با دیالوگ حل و فصل کنیم. و باید بدانیم که مشکل و مسئله بغرنج زندگی مان امروز دعواهای حقیرانه بین خودمان نیست، بلکه رژیم جمهوری اسلامی است که سبب ساز این اختلافات بچگانه است که امروز بین ما جریان دارد. و مطمئن باشیم که این اختلافات درون اپوزیسیون فقط در یک جامعه دموکراتیک قابل حل است و اتفاقاً شیرینی جامعه دموکراتیک، اختلاف عقیده و سلیقه بین نیروها است که موجب چند صدایی در جامعه می شود و وجود چند صدایی در جامعه سبب می شود که حرکت سازنده و تغییر ساز انجام گیرد. پس بکوشیم در عین داشتن اختلاف عقیده و سلیقه با ظرفیت دموکراتیک خودمان موجب نزدیکی و آشتی را بین خودمان ایجاد کنیم.
به امید آن روز و روز رهایی ملت با فرهنگ ایران

دکتر احمد پناهنده

a_panahan@yahoo.de
panahandeh@t-online.de
apanahan@t-online.de

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'هشدارهایی که گوش شنوا نداشت، احمد پناهنده' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016