[email protected]
آقای اسماعيل نوری علا در جمعه گردی اين هفته ی خود به مناسبت اعدام صدام حسين سری به کوچه پس کوچه های تکريت زده و در ميان آن کوچه های خاکی بچه ای يتيم را می بيند که "از پستان مادر جز نفرت ننوشيده" و "در دل جز خشم سرمايه ای نيندوخته" بود، بچه ای که سال ها بعد ديکتاتوری بزرگ می شود.(۱) آقای نوری علا در ميانه ی راه خود ميانبری به اينترنت می زند، تيتر خبری " آخرين بازمانده رام نشدنی عصر ديکتاتوری خاورميانه" دل ايشان را به درد می آورد. او نگران می شود که چنين تيتری بهانه ای برای فراموشی ديکتاتورهای وطنی باشد. از اين روست که در ادامه گردش خود به سوی محله ی قدرت مداران جمهوری اسلامی می پيچد تا خوانندگان ديکتاتورهای خودی که در ماجرای اعدام صدام حسين در حاشيه قرار گرفته اند، را فراموش نکنند. خستگی راه البته باعث نمی شود تا ايشان در ميانه ی راه آنان که مردم را به شرکت در انتخابات برای اصلاح نظام دعوت می کنند را مورد شماتت شديد قرار دهد.
آقای نوری علا تفاوتی بين "خامنه ای ها، رفسنجانی ها و خاتمی ها" و صدام نمی بيند. ايشان معتقد است در زمينه کشتار و اعدام و شکنجه و سنگسار فرقی ميان نامبردگان با صدام حسين نيست.
نويسنده در ادامه جمعه گردی خويش به شهر خمين می رسد و در آنجا نيز در ميان کوچه های خاک گرفته کودکی يتيم می بيند که سال ها بعد به نام آيت الله خمينی بر شانه های مردمش از تبعيد به وطن باز می گردد، ولی سرانجام او نيز مانند صدام به کشتار مردم خود می پردازد.
در گردش پايانی خود آقای نوری علا به کوچه دراز و پر گرد و غبار تاريخ می پيچد و به راه ادامه می دهد. شاهد کشتار ايرانيان بدست اعراب هنگام حمله آنها به ايران می شود. ايشان اما به کوچه و محله های ايرانيانی که از جور و ستم فرمانروايان ساسانی و مغان زردشتی، از ورود اعراب استقبال استقبال کردند، سرنمی زند. همان ساسانيانی که
سال ها قبل از تولد اسلام در شبه جزيره عربستان اولين مبتکران ادغام دين و دولت در ايران بودند.
برای خواننده اين سؤال مطرح می شود که کشتار ايرانيان در هنگام حمله اعراب به ايران اولا چه ربطی به جنايات صدام دارد و ثانيا مگر کسی منکر جنايات در جمهوری اسلامی و يا در طول تاريخ شده است؟ مگر کسی مدعی انکار جنايات چنگيز، هيتلر يا آقا محمد خان، شاه اسماعيل و نادر شاه شده است؟ البته بگذريم از اينکه بسياری از ما ايرانيان زياد دوست نداريم جنايات اين آخری را شايد چون عمده تا در حق مردم بيگناه هند انجام شده و در عوضش صاحب "کوه نور" و "دريای نور" شده ايم، به روی خود بياوريم.
نويسنده در پايان گردش گری خود به مشاهده فرهنگ ديکتاتوری می پردازد و نتيجه می گيرد که ديکتاتور محصول جامعه و محيط ديکتاتور پرور و تمکين مردم به قدرت است. او به درستی تاکيد می کند که برای خشکاندن ريشه ديکتاتوری و استبداد می بايست اذهان عمومی تحول يابد وگرنه جوامع استبداد زده هميشه پر هستند از ديکتاتورهای ريز و درشتی که در محيط و فرصت مناسب، استعداد رشد و تبديل شدن به افرادی مانند صدام حسين را دارند.
به همان گونه که يکی از مشخصات جوامع ديکتاتوری و فرهنگ های استبدادی اغراق در مورد شخصيت ها، پديده ها و رويدادهاست است، دوری از غلو، سياه و سفيد نديدن پديده ها و عدم بزرگ نمايی نقش سياستمداران در اتقاقات خوب و بد سياسی نيز از ويژگی های جوامع دمکراتيک و فرهنگ دمکراسی و دمکراسی پروری است. آيا براستی چنان که آقای اسماعيل نوری علا در نوشته خويش بر آن اصرار دارد فرقی ميان صدام حسين و محمد خاتمی نيست؟ فرق ميان اين دو آنقدر مشخص است که برای نديدن آن می بايست در کوچه پس کوچه های شناخت گم گشته بود. نه تنها بين خاتمی و صدام فرق است بلکه بين آيت الله خمينی، خامنه ای و هاشمی رفسنجانی نيز با صدام تفاوت هست. آيت الله خمينی و شاگردانش اگر در سودای صدور انقلاب اسلامی بر ادامه جنگ بی حاصل و ويرانگر اصرار ورزيدند و آن را به داخل خاک عراق کشيدند و اگر کردها را سرکوب کردند، جوانان و نوجوانان ايرانی را دسته دسته در ميادين مين به کشتن دادند اما نه بر سر سربازان عراقی بمب شيميايی ريختند و نه بر روی مردم بی دفاع روستاهای کردستان. از آن گذشته هم آيت الله خمينی نشان داد که لااقل شهامت مسئوليت پذيری در جنگ و سرکشيدن جام زهر را داشت و هم شاگردانش در حکومت نشان داده اند که عليرغم شعارهای ضد امريکايی و تهديدهای روزمره شان، اهل مذاکره و عقب نشينی در برابر قدرت نيز هستند. آنها نشان داده اند که لااقل بيشتر از صدام حسين در برابر سياست های جهانی و مناسبات ميان قدرت های بزرگ از خود درايت نشان می دهند.
مسئله چشم بستن بر جناياتی که در نظام جمهوری اسلامی با مسئوليت و يا به فرمان آيت الله خمينی و ديگر مسئولان بلند پايه نظام صورت پذيرفته است نيست، مشکل اما نديدن تفاوت ها و ورود به بيراهه اغراق گويی هايی است که هيچ سنخيتی با فرهنگ دمکراسی، مدارا و سالم سازی محيط گفتگو ندارد.
مقايسه ی کشتار ايرانيان به دست اعراب در نزديک به چهارده قرن پيش با جنايت صدام در حلبچه، در مقابل هم قرار دادن "ايرانی متمدن" با "عرب وحشی و بی فرهنگ"، نوعی اسلام ستيزی و دامن زدن به اختلاف ايرانی و عرب، که در ديگر مقالات آقای نوری علا نيز ديده می شود، نه تنها بسيار بدور از فرهنگ دمکراسی و مدارا و دوستی بين ملت هاست، بلکه متاسفانه گويای تمايلی پوپوليستی در بخشی از ايرانيان است که می خواهند در ملغمه ای تاريخی-فرهنگی جمهوری اسلامی را ادامه حاکميت اعراب مسلمان بر ايران برشمارند و بدين وسيله هم انتقام سياهکاری های جمهوری اسلامی و ظلم و ستمی که از سوی اين نظام بر آنها رفته است را از اعراب بگيرند و هم شانه از زير بار مسئوليت خود در روی کارآمدن جمهوری اسلامی خالی کنند.
زيرنويس
۱. صدام به اين آسانی ها نمی ميرد، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا، سايت گويانيوز، ۱۵ دی ۱۳۸۵
http://news.gooya.eu/society/archives/056289.php