تجديد پيروزی حزب عدالت و توسعه در انتخابات زودهنگام مجلس ملی ترکيه نشان از تثبيت جايگاه اسلامگرايان در ساختار سياسی ترکيه دارد. تاکنون، که در حدود ۶ سال از نخستين پيروزی انتخاباتی اين حزب در انتخابات سال ۲۰۰۲ با کسب ۴/۳۴ درصد کل آرا و تشکيل دولت به نخست وزيری «رجب طيب اردوغان» میگذرد، اسلامگرايان نشان دادهاند که به خوبی از عهده مديريت يک کشور مدرن برمیآيند و از توانمندی بالايی در اداره امور اقتصادی و سياسی برخوردارند. بر اين پايه، حزب ياد شده توانست در انتخابات اخير، با کسب ۷/۴۶ در صد کل آرا، ۳۴۰ کرسی از ۵۵۰ کرسی مجلس را به دست آورد.
در اين دوران ـ که غرب با تمام نيرو از يک سو حکومت های ناسالم و غيردموکراتيک خاورميانه را نماد حکومت اسلامی و از سوی ديگر بنيادگرايان تروريست را نماد مسلمانان معرفی می کند ـ پيروزی اسلامگرايان مدرن
در ترکيه میتواند به عنوان يک الگو در جهان اسلام شناخته شود. تجربه ترکيه در ساختن الگويی نوين از حکومت در جهان اسلام که تعامل دوسويه اسلام و مدرنيته را به نمايش می گذارد، راهبرد ديرينه روشنفکران دينی ايران
در صد سال گذشته بوده است. اگرچه هنوز برخی از مسائل مبهم مانده و شکل مطلوب يا آرمانی اين الگو قوام نيافته است، تجربه برادران ترک موجی از اميد را در ميان اسلامگرايان نوگرا در سطح منطقه پديد آورده است.
پيش بينی می شود که تلاشهای آينده اين نحله فکری در همه کشورهای اسلامی بتواند نگرش جهانيان را نسبت به اسلام از يک مکتب خشونت طلب و عقب افتاده به يک مکتب نوگرا و طرفدار صلح تغيير دهد.
نهضت آزادی ايران، با گرامی داشتن اين تجربه مبارک در کشور همسايه ايران، در اين بيانيه به تحليل علل و عواملی پيروزی «حزب عدالت و توسعه» ترکيه میپردازد. طبيعی است که تجربه گسترش ارزشهای سکولاريسم در ترکيه، که گروه های اسلامگرا و لائيک هر دو بر آنها تاکيد دارند، می تواند پرسشهای ذهنی بسياری را درباره مفهوم سکولاريسم برانگيزد. به نظر میرسد که روشنفکران دينی بايد بيش از پيش بر روی اين مفهوم تامل کرده، زوايای تاريک آن را برای مردم بگشايند.
در طول سالهای رشد و پيشرفت اسلامگرايان در سيستم حکومتی ترکيه، تورم ۱۱۰ درصدی سال ۱۹۸۰، که در سال ۲۰۰۲ به ۹/۴۴ درصد رسيده بود، در دوره نخست رياست جمهوری آقای طيب اردوغان و حاکميت حزب عدالت و توسعه به ۷/۷ درصد در سال گذشته رسيد و همزمان نرخ رشد اقتصادی در سال ۲۰۰۵ به ۶/۷ درصد صعود کرد. درآمد سرانه مردم ترکيه، که در سال ۲۰۰۱، برابر ۲۱۲۳ دلار بود، در سال ۲۰۰۶ به ۵۴۷۷ دلار رسيد.
توفيق اسلامگرايان ترکيه در رشد اقتصادی کشورشان، ايجاد فضای آزاد سياسی و بهبود کيفی زندگی مردم در دوره پيشين، بیترديد در گرايش مردم ترکيه به سوی حزب يادشده در اين دوره نيز اثرگذار بوده است. افزايش نرخ رشد اقتصادی و کاهش ميزان بدهیهای خارجی از ۴/۷۸% توليد ناخالص ملی در سال ۲۰۰۲ به ۸/۴۴% در سال ۲۰۰۶ از نقاط قوت مديريت اين حزب اسلامی در دوره پيشين زمامداری آن است. همچنين، نحوه برخورد دولت اسلامگرا با مخالفانش نيز قابل تعمق است. يادآور میشويم که هيچ روزنامهای در اين دوره به علت يا بهانه مخالفت
با سياستهای دولت توقيف نشد و فعاليت هيچ حزبی نيز به همين دليل متوقف نگرديد، کردها نيز، که تا پيش از آن همواره در تضاد با حکومت بودند، توانستند در مجلس ترکيه دارای فراکسيون شوند. به علت همين شيوه مديريت، در هيچ دورهای عضو شدن ترکيه در اتحاديه اروپا تا اين حد برای ترکها قابل دسترسی نگرديده است.
سکولاريسم، لائيسيسم و اسلامگرايی
به نظر می رسد که استفاده از واژه «سکولاريسم» به جای «لاييسيسم» در ادبيات سياسی ايران يک اشتباه سهوی و عمومی است. مفهوم سکولارسيم، که به اوايل دوران مسيحيت در روم بازمی گردد، برای نخستين بار دررابطه
با تفکيک ماليات امپراتور از ماليات کليسا مطرح شد. بدين ترتيب، سکولاريسم يک مفهوم سياسی در ارتباط با قدرت و حکومت بود. در اين معنا، سکولاريسم به جدايی نهاد دين (کليسا) از نهاد حکومت (دولت) اتلاق می شود. ريشه اين تفکر نيز، به گفته بسياری از متفکران به حضرت مسيح (ع) که گفته بود: "کار قيصر را به قيصر و کار خدا را به خدا واگذاريد"، باز میگردد.
اما «لاييسيسم» جنبشی بود که پس از قرون وسطی و همزمان با رنسانس آغاز گشت و واکنشی در برابر اختناق مذهبی و تفتيش عقايد در قرون وسطی بود. جنبش لاييسيسم بسيار فراتر از حوزه سياست به نوعی دين زدايی
در تمام عرصه های اجتماعی پرداخت. اين جنبش، علاوه بر جدايی دين و دولت، بر بی توجهی نظام های سياسی به مسائل دينی تأکيد داشت و به ترويج الحاد رسمی می پرداخت. در واقع، اين جنبش نوعی دين زدايی از جامعه را در دستور کار خود قرار داد.
همچنين، بايد يادآور شد که گسترش مفهوم سکولاريسم از «جدايی نهاد دين از نهاد حکومت» به عبارتی کلی چون «جدايی دين از سياست» بی معناست. بسياری از روشنفکران دينی معتقدند که دين را نمی توان از جامعه مدنی حذف کرد.
بنا بر تجربه بشری، بايد به يک تفکيک ساختاری و کارکردی ميان دين و دولت پرداخت. برخی از فيلسوفان غربی نيز درسال های اخير برحضور دين در عرصه عمومی تاکيد کرده اند.
با توجه به تعاريف بالا کاملا روشن است که می توان سکولارها را به دو دسته ديندار و لاييک تقسيم کرد. سکولارهای ديندار در واقع به نوعی سکولاريسم حداقلی در مفهوم جدايی دين و دولت باور دارند، اما بر حضور دين در عرصه عمومی و در حوزه جامعه مدنی تاکيد میکنند. سکولارهای لاييک، اما، به تفکيک ساختاری و کارکردی دين و دولت رضايت نداده، دين زدايی را در تمام عرصه های عمومی و اجتماعی دنبال می کنند. در واقع، آنان بيش از آنکه بر مفهوم سياسی سکولاريسم تاکيد داشته باشند، متاثر از جنبش ضد دينی لاييسيسم هستند.
پيشگفتار بالا گويای اين نکته است که در کشور ترکيه، برخلاف اصطلاح رايج در ادبيات سياسی، اختلافی ميان سکولارها و اسلامگرايان وجود ندارد بلکه منازعهای ميان سکولارهای اسلامگرا و سکولارهای لاييک در گرفته است. رجب طيب اردوغان به درستی خود را پايبند به ارزش های سکولار خوانده است چرا که اين مفهوم هيچ منافاتی با ديندار بودن و طرفداری از حضور دين در عرصه اجتماع ندارد. عملکرد اسلامگرايان حتی نشان داده است که می توان در سياستگذاری های عمومی مسائل دينی را نيز در نظر گرفت، بدون آنکه تفکيک ساختاری و کارکردی دين و دولت به خطر افتد يا آسيبی به دموکراسی و حقوق بشر وارد شود. از اين زاويه، يک دولت سکولار هم میتواند برخی از نياز های اجتماعی شهروندان ديندار را در کنار ساير نيازهای عمومی مردم برآورده سازد.
و شايد مناسبترين وجه انتخابات اخير ترکيه را بتوان رقابت ميان سکولارها و لاييکها دانست، سکولارهايی که بدون داشتن موضع منفی نسبت به دين و تنها در راستای جلوگيری از آلوده شدن گوهر دين به ابزار سياست، مايلند که مشروعيت دينی را از حکومت و ارکان آن و نيز از قوانين اجتماعی بردارند، با لاييکهايی که برای دين حتی در عرصه خصوصی زندگی مردم نيز جايگاهی قايل نيستند و جهان آرمانی آنها جهانی عاری از هرگونه عقيده دينی است. تجربه کشور ترکيه نشان دادکه اسلام سکولار چگونه میتواند در يک فرايند انتخابات آزاد و در يک جامعه دينی از رقيبان قدرتمندش پيشی گيرد.
سکولاريسم عملی
اما نکته مهمی که در تجربه ترکيه وجود دارد، و روشنفکران دينی ايران بايد به آن توجه کنند، استقرار سکولاريسم در نتيجه عمل سياسی و نه در عرصه نظر است. سکولاريسم عملی نتيجه تعاملات و کنش های سياسی ميان اسلام گرايان و لاييکها در بيست سال گذشته است. اين گونه سکولاريسم پيش از آنکه زاييده نظريه سياسی باشد از رحم عملگرايی سياسی بيرون آمده است. رويکرد تورگوت اوزال به اسلامگرايان زمينه های اوليه حضور احزاب اسلام گرا را در ترکيه فراهم آورد. تجربه دولت ائتلافی نجم الدين اربکان، به عنوان نخستين دولت اسلامگرا، و سپس شکست آن اثر بسيار زيادی بر افرادی چون طيب اردوغان و عبدالله گل گذاشت. آنان، که خود روزی از اعضای متعصب احزاب اسلام گرای رفاه و فضيلت بودند، به تدريج در عرصه عمل سياسی آبديده شده، راه تعامل و تفاهم با سکولارهای لاييک را يافتند. به باور برخی انديشهورزان ايرانی، تحول در مفهوم سکولاريسم و اسلامگرايی در ترکيه بيشتر محصول همکنشی فعالان دو جناح در صحنه و عمل سياسی بوده است تا تغيير در مبدا و منظر تئوريک. تغيير نگرش تئوريک درترکيه از بستر کنش سياسی به دست آمده است، نه به عکس.
رويکرد غيرايدئولوژيک دولت اسلامگرای ترکيه در خلال سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ و نيز توجه و تمرکز آن
بر خدمت دادن به مردم، از طريق بهبود وضعيت اقتصادی، بخش مهمی از سکولاريسم عملی اسلامگرايان، که آنان را از هرگونه اتهامی از سوی نظاميان لاييک برکنار میدارد، بوده است. تجربه اسلامگرايان ترک در استقرار سکولاريسم عملی میتواند از سوی روشنفکران دينی ايران مورد توجه و مطالعه قرار گيرد. در اين رابطه، ذکر دستکم دو نکته مفيد خواهد بود:
۱- سکولاريسم عملی بدون تساهل و تسامح فرهنگی ناممکن است. بحث تساهل و تسامح فرهنگی در ميان روشنفکران و دينداران ايران بحث تازه ای نيست. اين بحث کاملا در چارچوب نظريه اختيار و آزادی دراسلام قابل طرح است.
۲- سکولاريسم عملی در فضای مفاهمه و گفتگو (ديالوگ) ممکن است. از آنجا که در جبهه تقابل اسلامگرايان با سکولارهای لاييک در ترکيه امکان ايجاد گفتگو بيشتر فراهم است، «مفاهمه» ميان روشنفکران دينی و مخالفان لاييکشان پيشرفت مناسبی داشته است. اما، در ايران، به اين دليل که سنت گرايان مسلمان قائل به گفتگو و لوازم آن نيستند، مفاهمه و گفتگو صورت نگرفته است. در نتيجه، به نظر میرسد که نخستين گام برای پيشبرد سکولاريسم عملی در ايران کوشش در راستای ايجاد فضای گفتگو و مفاهمه ميان روشنفکران دينی و سنت گرايان است.
بستن روزنامهها و ديگر رسانههای عمومی از سوی محافظه کاران و سنت گرايان و محدود کردن فضای دانشگاهها که کانونهای اصلی بحث و گفتگو درباره مسائل کلان هستند، عمده ترين علل عدم شکل گيری فضای گفتگو و مفاهمه درايرانند. به نظر میرسد که سنت گرايان درايران به عمد و تنها در جهت جلوگيری از گفتگوی روشنفکران دينی با جامعه سنتی دست به تحديد رسانهها و دانشگاهها زده اند.
مواجهه روشنفکران دينی با لاييکها در ترکيه بسيار آسان تر از مواجهه آنها با سنت گرايان در ايران است، چرا که لاييکها به دليل مشی مدرنشان قائل به عقلانيت و گفتگو هستند اما سنت گرايان ايران چنين گرايشی ندارند. علت ناموفق بودن روشنفکران دينی، يا سکولارهای مسلمان، در ايران در پيشبرد اهدافشان اين است که آنان نتوانستهاند در ايجاد گفتگو با سنت گرايان توفيق يابند. شايد بخشی از اين ناکامی به ذهنيت غيرمدرن سنت گرايان بازمی گردد، اما بیترديد بخش مهمی از آن به تقابل گرايی روشنفکران ايرانی، که هيچ گونه تعامل و همنشينی با سنت گرايان را برنمیتابند، ارتباط دارد. تجربه نهضت آزادی ايران نشان داده که تعامل روشنفکران دينی و روحانيت تا چه اندازه درآشنايی اين نحله فکری با مفاهيم مدرن موثر بوده است. در برهههايی که روشنفکران جامعه از روحانيت فاصله گرفته اند، روحانيت سنتی بيشتر به سوی بنيادگرايی ميل کرده است تا به سوی مدرنيته.
از سوی ديگر، همان مشکلی که اسلامگرايان ترکيه با لاييکهای آن کشور دارند، روشنفکران و نوانديشان دينی ايران نيز با لاييکهای ايرانی دارند. تنها فرق ميان دو مورد اين است که لاييکها در ترکيه قدرت را در دست دارند، ولی در ايران فاقد قدرتند. اين مسأله البته در وجه نظری اهميت چندانی ندارد. لاييکهای ايران (شامل چپها و ليبرالهای لاييک) بر اين باورند که شعار « اصلاح گری دينی» روشنفکران دينی اصولاً بیپايه است و دين هيچ نسبتی با آزادی و دموکراسی ندارد. آنان روشنفکران دينی را متهم میکنند که تنها با جملات قشنگشان بنيادگرايی دينی را آرايش میکنند. با اين حال، تلاش صدساله روشنفکران دينی ايران، از سيدجمالالدين اسدآبادی گرفته تا بازرگان و شريعتی و سروش اين بوده و هست که نشان دهند میتوان قرائتی از دين را با قرائتی از مدرنيته بهگونهای پيوند داد که تعارضی عملی ميانشان رخ ندهد. اين پيوند همچنين شامل مجموعه ترجمه هايی است که زبان دينی را به زبان مدرن و برعکس برمیگرداند. حال اگر اين عمل پيوند به جای آن که در اتاقهای جراحی ايران صورت گيرد در ترکيه انجام يافته است، بازهم میتواند به عنوان يک نمونه و الگوی موفق مطرح باشد.
تجربه ترکيه تجربه مسلمانانی است که با بکارگيری عقل مدرن چگونگی حفظ دين و افتخار به مسلمان بودن را در دنيای جديد فراگرفتهاند و به ديگر مسلمانان نيز میآموزند که تا زمانی که در ذهنيتشان تاملی جدی نکنند و برعقايد دينیشان نگاهی دوباره نيندازند و انطباق اين انديشهها برجهان مدرن را جدی نگيرند، نخواهند توانست مبلغان شايستهای برای دينشان باشند.
به نظر نهضت آزادی ايران، اگرچه شرايط فرهنگی ـ اجتماعی ايران، با پيشينه فرهنگ استبدادی آن، با شرايط ترکيه متفاوت است و اين تفاوتها بايد در برنامهريزیهای اجتماعی مورد توجه قرار گيرد، وجوه اشتراک دو ملت مسلمان همسايه ايران و ترکيه و دستاوردهای اجتماعی آنان، به ويژه تجربههای ارزشمند حزب اسلامگرای عدالت و توسعه میتواند برای حاکمان و جامعه مدنی ايران، به ويژه احزاب و فعالان سياسی، آموزنده و راهگشا باشد.
نهضت آزادی ايران بار ديگر پيروزی چشمگير حزب عدالت و توسعه ترکيه را در يک انتخابات آزاد، سالم و رقابتی به دبيرکل حزب عدالت و توسعه و نخست وزير محترم جمهوری ترکيه و همه اعضا و علاقهمندان آن حزب و ملت ترکيه تبريک میگويد و برای آنان سعادت، موفقيت وبهروزی بيشتر آرزو میکند.
نهضت آزادی ايران