روايتی ديگر از مرگ دکتر زهرا در همدان
ليلا صحت
شنبه ۵ آبان ۱۳۸۶
کانون زنان ايرانی_ فردای روز عيد فطر بود. مومنان خدا پس از يک ماه روزه داری و عبادت خالصانه پروردگارشان ،حلاوت بخشودگی شب های قدر را جشن گرفته بودند و زندگی مثل هميشه در جريان بود. دانشجويان دانشگاه بوعلی سينا پس از گذراندن تعطيلات آخر هفته و عيد فطر به کلاسهايشان برگشته بودند که انتشارخبری همه را ميخکوب کرد : " زهرا. ب از دانشجويان دانشگاه علوم پزشکی همدان که توسط ماموران امر به معروف دستگير شده بود خود را حلق آويز کرد. "
با پيگيری قضيه توسط پايگاه خبری دانشجويان دانشگاه بوعلی سينا همدان و خبرنگاران و فعالان اجتماعی ، تکذيب ها ، تائيد های اين خبر مطرح شد و اظهارات متناقض مسئولان قضايی و سپاه پاسداران همدان باعث طرح سوالات ديگری شد . برخورد امنيتی و سانسور خبری برانتشار انواع شايعات دامن زد وبا تجمع جمع کثيری از اعضای زن بسيج همدان در حمايت از ستاد امر به معروف و دادن شعار مرگ بر بی حجاب ، دايره انتشار خبر گسترش يافت و مردم هم ازموضوع اطلاع يافتند. دانشجويان دانشگاه بوعلی همدان با تجمع اعتراض آميزو صدور بيانيه خواستار مجازات عاملان مرگ زهرا شدند و اقدامات ستاد امر به معروف را محکوم کردند. اکنون خبر مرگ زهرا از مرزها عبور کرده و به گوش همه رسيده است و افکار عمومی منتظر پاسخ دادستانی همدان هستند.
زهرا بنی عامری، ۲۷ ساله ، متولد و ساکن تهران ، رتبه ی ۲۶ کنکور سراسری رشته پزشکی و فارغ التحصيل دانشکده پزشکی تهران در سال ۱۳۸۵، که در حال انجام داوطلبانه طرح خدمات پزشکی برای مناطق محروم کشور بوده است، روز جمعه مورخ ۲۰/۷/۱۳۸۶ ساعت ۱۰ صبح در محوطه پارک همدان به همراه نامزد خود توسط ماموران ستاد امربه معروف به دليل نامشخص بودن وضعيت تاهل، به ستاد منکرات انتقال می يابد وپس از ۴۸ ساعت بازداشت ، ماموران با جسم بی جان وی در راهروی بازداشتگاه مواجه ميشوند. از طرف مسئولان ستاد، علت مرگ خودکشی اعلام ميشود. اما وجود تناقضات موجود دراظهارات مسئولان ذيربط و اقدامات ماموران ستاد به همراه وجود روابط غير منطقی در شکل گيری حادثه افزايش حساسيت ها و احتمال وقوع قتل را مطرح می سازند .
طبق ماده ۱۵ قانون آيين دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب ماموران ستاد امر به معروف و نهی از منکر نمی توانند ضابط دادگستری محسوب شده و برای بازداشت زهراو نامزدش اقدام کنند. بنا به اظهار حميد، نامزد زهرا دقايقی قبل ازبازداشت آنان توسط ضابطان ستاد امر به معروف، چند تن از ماموران نيروی انتظامی در پارک حضور داشته واز آنان سوالاتی کرده و دليلی برای بازداشت تشخيص نداده بودند. همچنين ادامه بازداشت غير قانونی بيش از ۲۴ ساعت، عدم اطلاع رسانی به موقع به خانواده زهرا باوجود در اختيار داشتن تلفن همراه وی، مقاومت مسئولان ستاد در برابر اقدامات خانواده حميد برای آزادی زهرا، عدم تحويل زهرا به ناجا به بهانه نقص نگارشی در دستور قاضی کشيک و... به احتمال ها و شبهات موجود در ادامه بازداشت زهرا قوت می بخشد و نيز با مد نظر گرفتن سلامت روانی و سابقه زندگی منطقی ومعمولی زهرا فقط ابتلا به جنون آنی و تحميل شرايط فوق العاده سخت اقدام " ناباورانه" به خودکشی زهرا را توجيه پذير می کند که آن هم با بررسی زمان اتفاقات ثبت شده براحتمال رد فرض مرگ به علت خودکشی می افزايد.
در بازداشتگاه ها،تلفن توسط ماموران دراختيار بازداشت شدگان قرار داده می شود. زهرا چندين بار در روز مرگش با برادرش مکالمه تلفنی داشته است ودرهر تلفن ماموران با او تماس داشته اند. برادر زهرا هيچ نشانه ای از وجود ناراحتی غير معمول در زهرا نمی بيند. آخرين تماس تلفنی زهرا با برادرش ساعت ۲۰:۴۵روز بيست و يکم مهر ماه است. ماموران ساعت ۲۱:۰۵ متوجه مرگ زهرا شده و به اورژانس اطلاع می دهند.
طبق گواهی پزشکی قانونی علت مر،گ فشار بر عناصر حياتی گردن توسط جسم رشته مانند و قابل انعطاف و عوارض ناشی از آن است. زمان مرگ حدود ساعت ۹ شب شنبه ۲۱/۷/۸۶ تعيين شده است. ساعت ۲۱:۴۵ همان روز پدر زهرا به محل بازداشت می رسد. يعنی حدود ۴۰ دقيقه پس از مرگ زهرا. با پدر به شدت برخورد می شود. او از ارتباط نامشروع فرزندش با اراذل و اوباش توسط مسئولان حاضر درستاد خبردار می شود. به او اجازه ملاقات نمی دهند و در جواب اعتراض پدر به توهين های وارد شده به شخصيت و شان اجتماعی دخترش می گويند:" مملکت به پزشکان اين چنينی احتياج ندارد."
با جمع بندی زمان های ذکر شده ، برای وقوع حادثه خودکشی در بازداشت گاه، فقط ۲۰ دقيقه بدون اطلاع ازوضعيت زهرا سپری می شود، ۲۰ دقيقه ای که با اقدام زهرا درتصميم به خودکشی و کندن پارچه تبليغاتی از ديوار، بافتن طناب دار از پارچه ی تبليغاتی ، يافتن جای مناسب برا ی بستن طناب دار، چيدن صندلی، حلق آويز کردن خود و دست و پا زدن های طولانی هنگام مرگ با دار آويخته از پارچه قابل انعطاف پر می شود. منطقا در اين غفلت کوتاه ماموران، مرگ بايد سريع تر از شليک مستقيم گلوله در مغز به سراغ زهرا آمده باشد.
مهدی الماسی مسئول روابط عمومی دادگستری استان همدان که هم اکنون خود بنابه گفته يکی از فعالان دانشجويی به علت تائيد بازداشت ۴۸ ساعته زهرا از طرف ستاد امر به معروف تحت فشار است در مصاحبه ای باخود داری از توضيحات بيشتر برا ی حفظ آبروی خانواده زهرا روابط نامشروع و زنا را بر ديگر جرم های مشهود زهراپيوند می زند.
از سوی ديگر گزارش پزشکی قانونی مبنی بر باکره بودن زهرا، علاوه بر برائت زهرا و نامزدش از داشتن روابط نامشروع و زنا که علت بازداشت آنان بود، شايعات موجود را درباره وقوع قتل به دليل تجاوز توسط ماموران بی اساس می کند؛ هرچند هنوز نظر دادگاه در اين مورد مشخص نشده است.
اما علت قتل يا خودکشی زهرا همچنان سوال بی پاسخ ماجراست که با شکايت خانواده زهرا از مسئولان ستاد امر به معروف همدان در دادستانی در جريان رسيدگی و طی مراحل قانونی است .
لحظه ها چقدر کش می آيند ...چقدر طول می کشد؟ کی تمام می شود ؟صدای مردان بازجوهنوز در گوشش بود انگار به مسلسل بسته بودندش:
چه نسبتی باهم داريد؟
ما نامزديم
مدرک ...مدرکتان کو؟
همراهمان نيست
"چندمين" بارتان است؟
جواب نمی دهد.
غير از اين آقا با "چند نفر ديگر" ارتباط داری؟
سرش گيج می رود. حس می کند درلبه پرتگاه ايستاده است. الان است که سقوط کند. مقنعه اش را جلوتر می کشد. با صدای خفه ای می نالد:" با هيچکس، ما همديگر را دوست داريم.
پدرت خبر دارد چه غلطی می کنی؟
آقا من ۲۷ سالم است و پزشک هستم.
مملکت به پزشک هايی مثل شما احتياج ندارد.
و... صدا ها می چرخند و دور می شوند. رنگها به رقص می آيند و جان می بازند ... نمی تواند بفهمد هوا سنگين است چرا؟...همه ی دنيا برايش دارد تمام می شود...تشنج ها درد ها و رعشه های کشنده. با دستانش در هوا چنگ می زند و ... مرگ شروع می شود ودستهای زهرا از حرکت باز می مانند...
***
دکتر زهرا به قتل رسيده يا خودکشی کرده است؟
شکايت خانواده زهرا از ستاد امر به معروف
ليلا صحت
کانون زنان ايرانی: نزديک به سه هفته از مرگ دکتر زهرا می گذرد. خانواده اش ،سوگوار مرگ ناباورانه فرزندشان هستند هنوز نگاه شاد و سرشار از زندگی زهرا را در آخرين خداحافظی فراموش نکرده اند. آنها هرگز چنين پايان غم انگيز وبی رحمانه ای را برای زندگی زهرای از دست رفته شان تصور نکرده بودند .جسم بی جان او اکنون در بهشت زهرا آرام گرفته است و پدر سالخورده و مريض در پی شکايت به اتهام قتل دخترش از ستاد امر به معروف همدان بين تهران ودادگستری همدان همراه با بار سنيگن غم در رفت و آمد است. هنوز وقت دادگاه داده نشده است وپرونده در مرحله بازپرسی است .
برادر زهرا می گويد :"ما به خودکشی اعتقاد نداريم ، می گوييم زهرا به قتل رسيده است وبا همين اتهام از ستاد امر به معروف شکايت کرديم چون دلايل و شواهد بسياری وجود دارد و ضميمه پرونده است که نشان می دهد قتل صورت گرفته است با اين وجود نمی دانيم چه نتيجه ای از دادگاه خواهيم گرفت."
در مورد اينکه گفته ميشود گواهی پزشکی قانون مبنی بر سالم بودن بکارت درست نبوده و زير فشار ستاد امر به معروف برای سرپوش گذاشتن به تجاوز و سپس قتل صاردشده است می گويد:"در درست يا نادرست نبودن گواهی پزشکی قانونی اطلاع دقيقی نداريم. وقتی ما جسد زهرا را تحويل گرفتيم بلافاصله دفنش کرديم و از نظر روحی دروضعيتی نبوديم که خودمان به فکر گرفتن گواهی ديگری از پزشکی قانونی بيافتيم مرگ زهرا آنهم به اين شکل برای ما دور از انتظار بود .او داوطلبانه درحال خدمت به هموطنان مناطق محروم بود با وجود اين که می توانست به خاطر آزاده بودن پدر از انجام دوره ی طرح معاف باشد ولی به دليل شوق به خدمت بيشتر داوطلبانه برای اين وظيفه پيش قدم شده بود."
پدر زهرا از زندانيان سياسی در رژيم سابق بوده و طبق قانونی که سال های زندان معادل آزادگی محسوب می شود، از قانون اجباری خدمت پزشکان در مناطق محروم معاف بوده است .
دکتر پ.م همکار و هم اتاقی زهرا در گزارش وبلاگ يک پزشک ديگر، می گويد: " زهرا به اصرار خودش وبرا ی اينکه حقوقی داشته باشد به اينجا آمده بود و مشکلات و در گيری های معمولی همه ما را داشت البته اين اواخر روحيه اش خيلی هم بهترو شاداب تر شده بود از فروردين ماه با يکی از گوينده های راديو به اسم حميد آشنا شده بود و قرار بود با هم ازدواج کنند."
اورابطه بين زهرا و حميد را خيلی عاشقانه و احساسی می خواند و ادامه می دهد : "حميد استخدام صدا و سيمای تهران بود (البته اکنون به علت ماجرای مرگ زهرا اخراج شده است)و شنبه شب ها ساعت دوازده در راديو فرهنگ يک برنامه ادبی را اجرا می کرد که زهرا شنونده پر و پا قرص اين برنامه بود و اين راديو گوش دادن او در پانسيون هميشه موضوع شوخی بچه ها با زهرا بود . حميد جمعه ها در همدان يک برنامه راديويی را کارگردانی می کرد و مجبور بود پنج شنبه ها از تهران به همدان بيايد و معمولا سعی می کردند در اين فاصله کوتاه هم ديگر را ببينند . قرارهايشان هم هميشه در پارک بود.
دکتر پ.م اعتقاد دارد زهرا کاملا يک دختر مذهبی بود و می گويد:" د ستگيری او به جرم بی حجابی و آرايش غليظ خيلی بی معنی است. هميشه مانتوی بلند و مقنعه سر می کرد و اين بحث هميشگی من با او بود که اصرار داشتم اگر کمی مقنعه اش را عقب ببرد و کمی آرايش کند خيلی خوش تيپ تر می شود اما زهرا هيچ وقت حرف من را قبول نمی کرد و می گفت که حميد مرا همين طوری ديده و می داند که من هميشه همين طور هستم . باز هم می گويم و تکرار می کنم زهرا يک دختر کاملا مذهبی و مقيد بود و اين نهايت بی شرافتی است که بخواهند بازداشت او را و خون ريخته او را اين چنين لوث کنند. زهرا فارغ التحصيل دانشگاه تهران بود . پزشک اين مملکت بود جزو باهوش ترين و درس خوان ترين بچه های نسلی بود که سال ۷۷ کنکور دادند . خانواده زهرا و دوستانش به او افتخار می کنند."