پنجشنبه 22 آذر 1386

ايران دوستی پيامبر، پاسخی به مقاله اسماعيل نوری علا، ذکرالله محمدی

آقای اسماعيل نوری علا در سايت گويا نيوز مقاله ای با عنوان ريشه های دشمنی اسلام با ايران را درج کرده بود که دارای مطالبی مغاير با آنچه در تاريخ به ثبت رسيده می باشد .
نويسنده در اين مقاله، دشمنی اسلام و پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ را با ايران، مسلم تلقی کرده و بر اين اساس مقاله خود را به رشته تحرير درآورده است، در حالی که پيامبر خاتم ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ نه تنها با هيچ قوم و نژادی دشمنی نداشته است، بلکه اصولاً برای نجات همه بشريت از جهل و بت پرستی و بدبختی، مبعوث شده بود. پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ مبعوث شده بود تا انسان ها غير از خالق هستی در مقابل هيچ کس و هيچ چيز سر تعظيم فرود نياورند. پيامبر رحمت تلاش می کرد تا مستضعفان و بيچارگان را از دست زورمداران و زرمداران نجات دهد و به همين دليل، دشمنان اصلی آن حضرت، ثروتمندان و اشراف قريش بودند.
پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ به تعبير قرآن کريم، برای همه جهانيان رحمت (۱) و رأفت بود. بنابراين پيغمبری که رحمة للعالمين بود، چگونه ممکن است با مردم ايران دشمن باشد؟ بلکه تاريخ، عکس اين مطلب را ثابت می کند و نشان می دهد که پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ نه تنها دشمن ايران و ايرانی نبوده است، بلکه به تمجيد از ايران و ايرانی نيز پرداخته و می فرمايد: لو کان العلم منوطاً بالثّریّا لتناوله رجالٌ من فارس؛ اگر علم در ستاره ثريا هم باشد، مردانی از فارس به آن دسترسی پيدا می کنند و آن را به چنگ خود در می آورند. (۲)
مگر سلمان فارسی ايرانی نبود که در نزد پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ در بين اصحاب، بالاترين مقام را داشت. سلمانی که پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ در حقش جمله معروف «سلمان منّا اهل البيت؛ (۳) سلمان از خاندان ما است» را صادر فرمود. اساساً در نظر خدا و پيغمبرش، قوميت و زبان و نژاد و غيره، ملاک برتری و محبوبيت نيست بلکه تقوا و فضائل اخلاقی، ملاک است (۴) و تمجيد پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ از سلمان نيز بر اين اساس بود.
از طرف ديگر اين اسلام بود که قدرت ظالم و پوسيده ساسانی را در هم کوبيد و «آيين نو، دارای محاسن و اصول و قوانين منظم آورد و انتشار اسلام، در ايران روح تازه و ايمان قويتر دميد که دو مايه مطلوب نيز بر اثر آن به اين ديار آمد: يکی زبان بسيار غنی و پرمايه و وسيع يعنی عربی بود... اين زبان وقتی که به ايران آمد و به تدريج با زبان لطيف و نغز و دلکش آريايی و تمدن ايرانی، ممزوج و ترکيب شد و جوش کامل خورد و به وسيله سخنوران بزرگ ايرانی قرون چهارم و پنجم و ششم و چند نفر بعد از آن، سکّه فصاحت کم نظير خورد، برای ما زبانی به وجود آورد که لايق بيان همه مطالب گرديد و نماينده درخشان آن سعدی و حافظ و ناصرخسرو و امثال آنها هستند...
ديگری علوم و معارف و تمدن بسيار عالی پر مايه ای بود که به وسيله ترجمه های کتب يونانی و سريانی و هندی به زبان عربی در مشرق اسلامی و قلمرو خلافت شرقيه از اواسط قرن دوم تا اواخر قرن سوم بين مسلمين آشنا به زبان عربی و بالخصوص ايرانيان، انتشار يافت ... از اقيانوس بيکران علوم و فنون و آداب حکمت يونانی نسبتاً کم کتابی ـ که در قرن دوم موجود بود ـ ماند که مسلمين ترجمه نکردند... بر اثر آن ترجمه های عربی از يونانی، علم و حکمت و همه فنون، چنان در ممالک اسلامی و مخصوصاً در ايران رواج يافت که هزاران عالم نامدار مانند ابن سينا و فارابی و بيرونی و محمد بن زکريای رازی و غيرهم با ده هزاران تأليف مهم (البته ۹۹ درصد به عربی) به ظهور آمدند و تمدن بسيار درخشان اسلامی قرون ۲ تا ۷ اسلام که شايد پس از يونان و روم، بزرگ ترين و عالی ترين تمدن دنيا باشد به وجود آمد...». (۵)
آنچه که ذکر شد تنها بخش کوچکی از خدمات اسلام به ايران بوده و ما ناچاريم برای رعايت اختصار به ساير مطالب خلاف واقع اين مقاله بپردازيم:
۱ـ نويسنده ادعا کرده است که بنی اميه کاروان داری برای تاجران رومی را، دون شأن اشرافيت مکه می دانستند، اما خاندان های ديگری از جمله خاندان خديجه و خاندان بنی هاشم به کار کاروان داری برای روميان مشغول شدند.
آن چه مسلم است اين است که حضرت خديجه و چه خاندان بنی هاشم و چه بنی اميه، هر يک به اندازه وسع و توان خود کاروان تجاری به سوی شام (روم) گسيل می داشتند. بديهی بود که بازرگانان قريش، کالاهايی را به شام می بردند که مورد نياز و رغبت مردمان آن ديار باشد و ضمناً کالاهايی را از شام به مکه می آورند که مورد احتياج مردم مکه باشد. بنابراين بازرگانان مکه مستقلاً به تجارت می پرداختند نه اين که اجير و کاروان دار رومی ها باشند. (۶)
۲ـ نويسنده ادعا کرده است که اشرافيت مکه، دست نشانده ی شاهان ايران بوده، در حالی که اين يک ادعای بی دليل است زيرا منطقه¬ی حجاز در طول تاريخ، از دستبرد کشورگشايان محفوظ مانده و آثار تمدن ايران در آنجا ديده نمی شود. زيرا اراضی لَم یَزرع و غير قابل سکونت آن چندان ارزشی نداشت که تا برای به دست آوردن آن لشکر کشی کنند و بعد از هزاران مشکل که لازمه تسلط بر خاک آن منطقه بود، با دست خالی برگردند. (۷)
۳ـ نويسنده از کعبه به عنوان بتخانه ياد کرده است، در صورتی که از زمان حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ و حضرت اسماعيل ـ عليه السلام ـ آيين خدا پرستی همراه با يک سلسله سنن مذهبی و اخلاقی وارد حجاز شد و مراسم پرشکوه «حج» به احترام کعبه، يکی از آن سنت ها بود، چيز يکه هست بعدها به وسيله مردی از قبيلخ «خزاعه» به نام «عمروبن لُحَیّ» که رياست مکّه را بر عهده داشت، آيين بت پرستی وارد مکه شد. اين شخص در سفر خود به شام، مشاهده کرد که «عمالقه» مجسمه های زيبايی را می پرستيدند و از کار آنها خوشش آمد و بُت زيبايی، به نام «هُبل» را از شام به مکه آورد و مردم را به پرستش آن دعوت کرد. (۸)
۴ـ نويسنده معتقد است که هاشم و اميه هر دو فرزندان عبدمناف و با هم برادر بودند، در حالی که هاشم و عبدشمس، پسران عبدمناف بودند و اميه پسر عبد شمس و برادرزاده هاشم بود. (۹)
۵ـ نويسنده می نويسد با مرگ عبد مناف، پرده داری (توليت) کعبه به بنی اميه رسيد و سر بنی هاشم بی کلاه ماند. در نتيجه بنی اميه زمامداران و ثروتمندان مکه شدند و بنی هاشم به کار گل کردن، چوپانی و نظاير آن پرداختند. اما اين مطلب نيز بر خلاف واقعيت های تاريخی است و واقعيت اين است که اميه فرزند عبد شمس بر عظمت و بزرگی و زعامت هاشم برمکيان، رشک می برد و سرانجام کار آنها به داوری «کاهن عسفان» منجر شد و داور به نفع هاشم رأی داد و در نتيجه اميه مجبور شد به مدت ده سال در شام اقامت گزيند. (۱۰) بنابراين اميه در مکه نتوانست بماند چه رسد به اين که توليت کعبه را عهده دار شود. بعد از هاشم نيز رياست قريش به عبدالمطلب رسيد و کليدار خانه کعبه شد و منصب پرده داری (توليت) را نيز به عهده گرفت. (۱۱) پس از فوت عبدالمطلب، رياست خاندان بنی هاشم به زبير و پس از او به ابوطالب رسيد و دو منصب مهم رفادت (مهمانداری حاجيان) و سقايت (آب رساندن به حاجيان) از آن او شد؛ ولی ابوطالب به دلايلی اين منصب را به برادرش عباس واگذار کرد. (۱۲) بر اين اساس آن چه که مسلم است اين است که نسبت دادن فقر و پريشان احوالی، به کسانی از بنی هاشم همچون عبدالمطلب و عباس کذب محض می باشد.
۶ـ نوسينده ادعاء کرده است که عبدالله پدر پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ در کاروان های اعراب ثروتمند مشغول بود که در بين راه اورشليم به مکه از دنيا رفت.
بايد توجه داشت که عبدالمطلب پدر عبدالله از ثروتمندان بزرگ قريش بود و اگر عبدالله هم به کار تجارت می پرداخت، قطعاً در کاروان تجاری پدرش کار می کرد نه اين که اجير و مزدبگير ديگران باشد. (۱۳)
۷ـ نويسنده می خواهد چنين القاء کند که محمد ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ کودکی را در چوپانی گذرانده و از نوجوانی به کار برای عمويش ابوطالب پرداخت و در کار حمل و نقل تجربه آموخت. شايد از همان سنين باشد که با کاروان عمويش سفرهای متعدد خود را به سوريه و شام آغاز کرده و با کار فرمايان رومی (تهديد دائم ايران) آشنا شده باشد.
پيامبران، بخشی از عمر خود را پيش از رسيدن به مقام نبوت، در چوپانی و شبانی می گذراندند. مدتی در بيابان ها به تربيت حيوانات اشتغال می ورزيدند تا در طريق تربيت انسان ها شکيبا و بردبار باشند و تمام مصائب و سختی ها را آسان بشمارند. زيرا اگر شخصی توانست دشواری های تربيت حيوان را که از نظر هوش و فهم با انسان قابل مقايسه نيست، بپذيرد؛ قطعاً خواهد توانست هدايت گمراهان را که شالوده فطرت آنها را ايمان به خدا تشکيل می دهد، بر عهده بگيرد. از اين جهت در حديثی می خوانيم: «ما بعث الله نبیّا قط حتیّ يسترعيه الغنم ليعلمه بذلک رعیة الناس؛ (۱۴) خدا هيچ پيامبری را بر نيانگيخت مگر اينکه او را بر شبانی گمارد تا از اين طريق تربيت مردم را به او بياموزد».
پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ نيز قسمتی از عمر خود را در دوره جوانی ـ نه کودکی ـ در همين طرق گذرانيد. بسياری از سيره نويسان، اين جمله را نقل نموده اند که رسول اکرم ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: «تمام پيامبران، پيش از آن که به مقام نبوت برسند، مدتی چوپانی کرده اند. عرض کردند: آيا شما نيز شبانی نموده ايد؟ فرمود: بلی من مدتی گوسفندان اهل مکه را در سرزمين «قَراريط» شبانی می کردم». (۱۵)
شخصيتی که بايد با ابوجهل ها و ابولهب ها مبارزه کند و از افراد زبون که اندازه شعور و ادراک آنها اين بود که در برابر هر سنگ و چوبی خاضع می شدند؛ افرادی بسازد که در برابر هيچ اراده ای جز اراده حق خاضع و تسليم نشوند، بايد مدت ها از راه های گوناگون، درس صبر و شکيبايی را بياموزيد.
علت ديگر
علت ديگری نيز برای اين کار می توان يادآوری کرد و آن اين که: برای آزاد مردی همچون محمد ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ ، ديدن مناظر زورگويی زورمندان قريش و تظاهر آنها به ناپاکی، سخت و گران بود. روی گردانی جامعه مکه از پرستش حق، طواف آنان در اطراف بتهای بی روح، بيش از هر چيز برای پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ ناگوار بود. از اين جهت آن حضرت مصلحت را در اين ديد که مدتی در گوشه بيابان ها، دامنه ی کوهها که طبعاً از اجتماع کثيف آن روز دور می گشت، به سر برد تا از آلام روحی که معلول اوضاع رقت بار محيط آن روز بود، آسوده شود.
البته اين مطلب نه به اين معنی است که فرد متقی بايد در برابر فساد سکوت برگزيند و فقط حساب زندگی خود را از آنها جدا سازد، بلکه از آنجا که پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ از جانب خدا مأمور به سکوت بود و زمينه بعثت فراهم نگشته بود، از اين جهت، يک چنين روشی را برگزيد.
علت سوم
اين کار فرصتی بود برای مطالعه صفحه زيبای آسمان و اوضاع ستارگان و دقت در آيات تکوينی و انفسی که همگی نشانه های وجود او می باشند.
قلوب پيامبران، با اين که از آغاز آفرينش با مشعل فروزان توحيد، روشن می باشد؛ ولی خود را از مطالعه در آيات الهی و عوالم هستی بی نياز نمی ديدند و از همين طريق به آخرين درجات يقين و ايمان نائل می گرديدند و به ملکوت آسمان ها و زمين راه می يافتند. (۱۶)
محمد ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ چه در زمانی که مادرش در قيد حيات بود و چه در زمان عبدالمطلب و چه در زمانی که تحت تکفل عمويش ابوطالب زندگی می کرد، هميشه بسيار عزيز و مورد احترام بود. بنابراين اگر کمکی به عمويش می کرد با علاقه و اختيار خودش بود نه اين که عمويش وی را مجبور به کاری کند. آن حضرت در سن دوازده سالگی ـ به علت اين که نتوانست جدايی عمويش را تحمل کند ـ به همراه وی به شام سفر کرد و در اين سفر بود که «بحيرا» آن سخنان تاريخی را در رابطه با حضرت محمد ـ صلی الله عليه و آله و سلم ـ بيان کرد. (۱۷)
۸ـ نويسنده ضمن ارائه سخنان بيهوده، «الله» را يکی از بتهای مکه می شمارد.
واقعيت اين است که صفاتی که عرب جاهلی برای «الله» به کار برده اند، نشان می دهد که «الله» در باور آنها موجودی مادی و دست ساز نيست. چنان که قرآن نقل می کند، آنها «الله» را خلاق آسمان و زمين، مالک جهان، زنده کننده، ميراننده و تدبير کننده امور جهان می دانستند. (۱۸) به عنوان نمونه در آيه ۸۷ سوره زخرف چنين آمده است: و اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمان ها و زمين را آفريده، حتماً خواهند گفت «الله».
گذشته از تصريح قرآن بر پرستش «الله» در ميان اعراب به عنوان خدای خالق، آداب و مناسک باقی مانده از دين حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ نشان دهنده باور اوليه اعراب به «الله» به عنوان «خدای يگانه» و «مالک هستی» است. دعای باقی مانده در سنت های جاهلی قبل از اسلام به هنگام حج، حاوی چنين اعتقادی است.
«لبیّک اللهم لبيک! لبيک! لاشريک لک الاّ شريکٌ هو لک تملکه و ما ملک! (۱۹)
اشعار شعای جاهلی نيز حکايت از باور عرب جاهلی به «الله» به عنوان خداوند آفريدگار، خدای عادل، خدای آگاه به امور پنهان و خدای مالک می کند.
نتيجه گيری از بحث
۱ـ در ميان عرب جاهلی، واژه «الله» به خدای خالق، بزرگ، قديم و مالک هستی اطلاق می شد، نه خدای دست ساز و مادی.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

۲ـ در منطقه حجاز توحيد بر شرک و بت پرستی تقدم داشته و اهل حجاز خصوصاً اهل مکه و قريشيان موحد بوده اند که به مرور مشرک ظاهر می شوند.
۳ـ منشاء باورهای توحيدی و اعتقادی به «الله»، دين توحيدی حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ بود که اين دين به مرور تحريف گرديد.
۴ـ «الله» نام هيچ يک از بت های بزرگ و مهم قبايل و مناطق عربی در متون تاريخی نيست.
۹ـ از پرداختن به بقيه مطالب بی اساس اين مقاله ـ برای رعايت اختصار ـ صرف نظر می کنيم.

ذکرالله محمدی

------------------------------------

زيرنويس:
۱ . انبياء / ۱۰۷.
۲ . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۹۵.
۳ . محمد بن جرير طبری، دلائل الامامة، قم، مؤسسه بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۳ق، ص۱۴۰؛ محمد بن سليمان کوفی، مناقب اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ ، تهران، دارالثقافة و العلاقات الاسلامیة، چاپ اول، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۲۱؛ مولی محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۸، ص۳۳۱؛ شيخ طوسی، الخلاف، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۰۷؛ علم الهدی، سيد مرتضی، مسائل الناصرّيات، تهران، دار الثقافة و العلاقات الاسلامیّة، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ص۱۵۵.
۴ . ان اکرمکم عند الله اتقيکم. حجرات / ۱۳. (به درستی که گرامی ترين شما نزد خدا پرهيزکارترين شماست).
۵ . مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ايران، نشر صدرا، چاپ پانزدهم، ۱۳۶۸ش، ص۱۴۸ ـ ۱۴۹ به نقل از کتاب: مزدسينا و ادب پارسی، تأليف دکتر معين، چاپ دوم، ص۱۶.
۶ . ابن عساکر، تاريخ دمشق، دارالفکر للطباعة و التوزيع و النشر، چاپ اول، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۶۹.
۷ . گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد هاشم حسينی، تهران، انتشارات کتابفروشيه اسلاميه، چاپ دوم، ۱۳۵۴ش، ص۸۸.
۸ . ابن هشام، السيرة النبویة، نشر ايران، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۷۸ و ۷۹.
۹ . طبری، تاريخ الرسل و الملوک، قاهره، نشر دارالمعارف، چاپ پنجم، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۱۳؛ و عليبن برهان الدين حلبی، سيره حلبی، بيروت، نشر دارالمعرفه، چاپ اول، بی تا، ج۱، ص۷.
۱۰ . ابن اثير، الکامل فی التاريخ، بيروت، چاپ اول، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۱۶ ـ ۱۷.
۱۱ . دهخدا، علی اکبر، لغت¬نامه، ج۳۲، ص۸۰ و سيره حلبی، ج۱، ص۲۲.
۱۲ . دايرة المعارف تشيع، تهران، نشر بنياد اسلامی طاهر، چاپ اول، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۴۱۴ ـ ۴۱۵ و سيره حلبی، ج۱، ص۲۳.
۱۳ . تاريخ طبری، ج۲، ص۲۴۶ و سيره حلبی، ص۸۱.
۱۴ . شيخ عباس قمی، سفينة البحار، نشر کتابخانه سنايی، چاپ اول، بی تا، ج۲، ص۵۶۵.
۱۵ . سيره ابن هشام، ج۱، ص۱۷۶.
۱۶ . سبحانی، جعفر، فروغ ابديت، قم، نشر دفتر تبليغات اسلامی، چاپ شانزدهم، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۱۸۸ ـ ۱۸۹.
۱۷ . تاريخ ابن عساکر، ج۱، ص۲۶۹ ـ ۲۷۲؛ تاريخ طبری، ج۱، ص۳۳ ـ ۳۴؛ سيره ابن هشام، ج۱، ص۱۸۰ ـ ۱۸۳.
۱۸ . رجوع شود به: عنکبوت / ۶۱ و ۶۳؛ لقمان / ۲۵ ؛ زخرف / ۹ و ۸۷؛ زمر / ۳۸؛ يونس / ۳۱.
۱۹ . ابن هشام، سيره نبوی، ترجمه سيد هاشم رسولی محلاتی، تهران، نشر اسلاميه، ۱۳۴۷، ج۱، ص۵۳.


در همين رابطه:
[ريشه های دشمنی اسلام با ايران، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا]

در همين زمينه:

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ايران دوستی پيامبر، پاسخی به مقاله اسماعيل نوری علا، ذکرالله محمدی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016