نوشته لئون دووينتر، نويسنده هلندی
مجله اشپيگل (۲۲ دسامبر)
پيامد مهاجرت از کشورهای اسلامی و عربی به يکی از مشکلات اجتماعی بسياری از جوامع اروپايی تبديل شده است. آن زمان اکثريت بزرگی از مهاجران مسلمان معنای همزيستی با مسيحيان و آتهئيستها را دست کم گرفته بودند.
اين مهاجران در کشورهای مرفه اروپايی توسط سياستمداران و کارمندان تأمين اجتماعی احاطه شده بودند که اينان نيز به نوبه خود نمیدانستند امر مهاجرات زمانی خوب پيش خواهد رفت که خود مهاجران آمادگی تطبيق خود با محيط جديد را داشته باشند. زمانی مهاجرت برای آنها تنها به معنای انجام کارهای سخت بود و نه مانند آنچه امروز در اروپا جريان دارد. موج مهاجرت در چهل سال گذشته از اين زاويه در نوع خود بیهمتاست که کشورهايی که مهاجران به آنها پناه میبردند، به بسياری از آنها هزاران يورو به عنوان حقوق بيکاری و کمک هزينه فرزند میپرداختند. به عبارت ديگر، پيامدهای مهاجرت به ويژه با توجه به ماليات دريافتی و ناآرامیهای اجتماعی (برای نمونه در مقايسه با آمار جنايت) منفی هستند.
شمار مهاجران مسلمان نه تنها در ميان زندانيان و دريافت کنندگان حقوق تأمين اجتماعی بالاست، بلکه آنها در عين حال اغلب به نوعی زندگی میکنند و مدافع ارزشهايی هستند که در کشور مبدأ خودشان مدتها پيش پشت سر نهاده شده و در آن کشورها مردم بيش از پيش به شيوه زندگی پست مدرن و ملل صنعتی اروپای غربی روی آوردهاند. از جمله میتوان از نقش درجه دوم زنان و هم چنين بی توجهی به آموزش و حفظ سرسختانه الگوهای فرهنگی و مذهبی در کشور ميزبان نام برد.
بنا به آمار رسمی در هلند که تقريبا ۱۶ ميليون نفر جمعيت دارد تقريبا ۳۳۵ هزار مهاجر مراکشی و ترک نسل دوم زندگی میکنند. در ميان آنها والدين ۲۸۹ هزار نفر از آنها در هلند متولد نشدهاند. مشارکت آنها در بازار کار در مقايسه با کشورهای به طور سنتی مهاجرپذير مانند کانادا که ۷۰ درصد است، اندک و تقريبا ۴۱ درصد است.
سازمان امنيت هلند با نگرانی مراقب گروهی متشکل از تقريبا بيست تا سی هزار مسلمان است که میتوانند جذب تفکر بنيادگرايی شوند. تخمين زده میشود در ميان اين گروه حدود ۲۵۰۰ نفر آماده اقدامات خشونتآميز باشند. اين افراد جوانانی هستند که در هلند بزرگ شدهاند. امکانات رشد اجتماعی و دسترسی آنها به آموزش و امکانات متعدد چندين برابر آن چيزيست که ممکن بود در کشور مبدأ خود داشته باشند. چرا با اين وجود اين افراد احساساتی ضد جامعه هلند دارند؟
بسياری از مسلمانانی که بيسواد و يا در سطح آموزش ابتدايی به هلند آمدهاند نمیدانستند مهاجرت آنها از فقيرترين بخشهای مراکش يا ترکيه آنها را در برابر يک فرهنگ کاملا بيگانه و هم چنين يک شيوه زندگی بيگانه قرار میدهد. اعتقادات بنيادين و هويت آنها از همان آغاز زير فشار شديد قرار میگرفت. آنها بايد کشف میکردند رفاه غرب با يک منش معين و شيوه زندگی ديگر گره خورده است. با آزادی و انعطافپذيری و يک سنت طولانی در زمينه آزمون مرزها و زير پا نهادن مرزها در زمينه ارزشهايی که در مقابل ارزشهای سنتی کشور مبدأ آنها قرار دارند.
مهاجران اميدوار بودند با کار حتی در شمال کافر بتوانند غرور و هويت خود را حفظ کنند. اين اميد اما بيهوده بود. اکثر مسلمانان موقعيت جديد را میپذيرفتند ولی غرور زخمخورده برخی از آنها مورد استفاده گروهی قرار گرفت تا آن را به موضوع درگيری تبديل سازند.
اين پرسش که پيش از اين در کشورهای اسلامی مطرح شده بود، امروز در هلند نيز طنين میافکند: چگونه اسلام که خود را جهانبينی برتر میشمارد میتواند با نقش کهتر خود در نظم جهانی کنار بيايد؟
در طول دويست سال گذشته جهان اسلام همواره از يک ناکامی رنج برده است. در اين دو قرن مسيحيان به عنوان ملل قدرتمند و مرفه در برابر عثمانيان قد علم کردند که قرون متمادی بر جهان اسلام حکومت میکردند و بخش بزرگی از جهان عرب را در اختيار داشتند. جهان سنتی اسلام در جنگ جهانی اول به طور کامل در هم فرو پاشيد. حتی يهوديانی که به آنها نفرت ورزيده میشد، توانستند در قلب نيمکره اسلامی کشور خود را تأسيس کنند.
هسته اصلی بحران در جهان اسلام همانا قدرتطلبی اسلام است که با اسطوره جنگجويان پيروزمند و مبارزان محمد بيانگر برتری آن به شمار میرود. ليکن اين برتری و قدرت در جهان مدرن توسط همان انسانهايی به هيچ و پوچ تبديل میشود که بر اساس عقايد اسلامی حقير به شمار میروند. اين بحران را میتوان در يک پرسش ساده خلاصه کرد: چرا مسيحيان، يهوديان و کافران قويتر و مرفهتر از مسلمانان هستند؟
هر مسلمانی از کودکی میآموزد که اسلام وحی قطعی الاهی است و همه پيامبران پيش از محمد نيز مسلمانانی بودهاند که پيامشان توسط يهوديان و مسيحيان تحريف شد. بر اساس اين آموزش بنيادين هر کودک مسلمانی با احساس به شدت در هم تنيده شده در برتری مذهبی و فرهنگی بزرگ میشود.
يک بيسواد فقير مسلمان نيز به اين ترتيب خود را از يک مسيحی ثروتمند برتر میشمارد چرا که معتقد است يک مسيحی که به پسر خدا اعتقاد دارد، کهتر اوست زيرا اسلام خدايی بودن عيسی را مردود میشمارد و مسيح را تجسم يک پيامبر اسلامی میداند. قرآن موضعی دوگانه نسبت به مسيحيان و يهوديان دارد که بنا بر شريعت ارتدوکس اسلامی بايد ديه بپردازند، لباسهای مخصوص به تن و مقررات معينی را رعايت کنند.
مهاجرت مسلمانان به اروپا يک پديده مدرن است و به اين معنی است که فقر در ميان آنها چنان گسترش يافته که آنها خود را مجبور میبينند برای مسيحيان و آتهئيستها کار کنند. چيزی که يک تحقير تمام عيار به شمار میرود. از همين رو مهاجرت به شمال کافر برای هر مسلمان مؤمنی الزاما بحران عقيدتی به همراه دارد.
برخی از آنها با انگيزههای جديد، عقيده خود را با آزادی در اروپا تاخت زدند. آزادیای که در جنگهای خونين برادرکشی به دست آمده و از قرن هجدهم به اين سو شکوفا شده است. برخی توانستند عقيده خود را با چشمپوشی از قدرتطلبی اسلام و پذيرش جدايی دين از دولت مدرنيزه کنند. برخی ديگر اما با تلخی تمام به بنيادهای دين خود روی آوردند و مصمم هستند کافران پرادعا و قدرت آنها را از ميان بردارند تا زمينه برای حکومت يک خليفه جديد آماده شود. خليفهای که میآيد تا همراه با او نظم حقيقی جهان برقرار گردد.
به نظر میرسد اکثر مهاجران مسلمان کم و بيش با موجوديت خود به مثابه يک اقليت مذهبی در محيط سکولار و عرفی خود که در تاريخ اسلام يک پديده جديد است، عادت کرده باشند. دليل اين عادت همانا آموزش بهتری است که نسل دوم مهاجران از آن برخوردار شدهاند. شکل گيری خانوادههای کوچک (نرخ تولد در ميان مسلمانان هلند به تدريج کاهش میيابد)، نبود کنترل اجتماعی آنگونه که در روستاها و کشورهای مبدأ آنها معمول است (اگرچه کنترل درون خانواده درست مانند گذشته بسيار زياد است) و سرانجام تأثير شديد فرهنگ سکولار از سوی اکثريت جامعه کشور ميزبان. تخمين زده میشود امروز تنها يک چهارم مردان مسلمان هلند به طور مرتب به مسجد میروند.
با شروع زندگی در اروپا به محض اينکه فرد مسلمان به قوانين سکولار و عرفی گردن مینهد، ادعای قدرتطلبی اسلام به مثابه يک قدرت جهانی (آنچه در آن جهان اتفاق میافتد، در اين جهان محلی از اعراب ندارد) به طور فزاينده کاهش میيابد. ولی از اسلام بدون ادعای قدرتطلبیاش در اين جهان چه باقی خواهد ماند؟
در تاريخ زندگی پيامبر پيروزیهای وی به مثابه فاتح، در حالی که جنگجويانش غنائم جنگی را با پيامبر تقسيم میکردند، ثابت میکند آنچه او در زمينه جهانگشايی به مثابه وحی از خداوند دريافت میکرد بر هر چيز ديگری ارجحيت داشته است. اسلام بدون ايده قدرت دنيوی و حکومت بر کشورها و کافران، چيزی بيش از يک شکل جديد از مسيحيت و يهوديت و ارزشهای قبيلهای اعراب نمیبود. بدون اين ادعا اسلام مورد تهديد همان چيزی قرار میگرفت که همه اديان يکتاپرست ديگر در اروپا با آن روبرو شدند: به جای يک مجموعه شيوه زندگانی با اهداف سياسی، اسلام نيز بيشتر به شيوه زندگانی انتزاعی و فردی تبديل میشد. مهاجرت مسلمانان به اروپای سکولار، فريبنده، بیبند و بار و فاسد برگ ديگری بر تکوين اسلام افزوده است که به مذاق خشکانديشان اصلا خوش نمیآيد.
مسلمانان اروپا اين بخت را دارند که يک اسلام ليبرال را در جامعه غربی بنياد نهند. برای اين کار آنها بايد يک خط مرز مشخص بين اسلام خشکانديش و حقوق جاری بکشند. آينده اسلام نه در افغانستان يا عربستان سعودی بلکه در اروپا رقم زده میشود و اين يک نقطه عطف در تاريخ اسلام است. اگر ما در اروپا به ارزشهای خود، به نقش خودمان در تکوين جامعه و به پيشرفت و هنر و علم اعتقاد داريم، بايد مهاجران مسلمان را ياری کنيم تا اهداف و رؤياهای خود را در آزادی تحقق بخشند بدون آنکه به ايده قدرتطلبی اسلام امکان رشد دهند.
مسلمانان افراطی، القاعده و ملايان ايران تلاش میکنند مانع تکوين و شکوفايی اسلام ليبرال شوند و برای اين کار از تنها اسلحهای کمک میگيرند که میشناسند: خشونت و تهديد به خشونت. بنا بر روايت آنها اسلام چيزی جز فرهنگ مرگ نيست که تنها قربانی میطلبد و با وعدههای خندهدار يک زندگی مادی و پر از سکس با دهها باکره را بعد از مرگ بشارت میدهد.
برخی از پزوهشگران جامعهشناسی نسبت به «عروپا» [ترکيب عرب و اروپا] و اسلاميزه شدن اروپا هشدار می دهند. در عمل اما همه چيز بيانگر يک روند ديگر است: اروپا اسلامی نمیشود بلکه اين اسلام است که اروپايی میشود.