جمعه 23 فروردین 1387

تحليل متفاوتی از اوضاع کنونی، مهرداد خوانساری

مهرداد خوانساری
هرگونه مذاکره مستقيم ميان ايران و آمريکا به سال آينده مسيحی و روی کار آمدن و جا افتادن رئيس جمهور بعدی آمريکا موکول می گردد. با توجه به اين موضوع، هرنوع واکنش بعدی جامعه بين المللی به سرپيچی جمهوری اسلامی از اطاعت خواسته های شورای امنيت می تواند به زمانی موکول شود که احتمال مذاکره مستقيم با آمريکا فراهم شده باشد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

پس از ۲۹ سال تجربه های تلخ، آزاديخواهان ايران امروز بر سر دو راهی سرنوشت سازی قرار گرفته اند.

در اين زمينه چندين پرسش مهم مطرح است که در صورت پاسخ درست به آنها می توان تا اندازه ای به يک برآورد منطقی از شرايط موجود رسيد.

شايد مهمترين اين پرسش ها اين باشد که آيا جهان دموکراتيک و پشتيبانان افکار و فلسفه ليبراليسم در دنيا، بويژه دولت آمريکا و متحدان اروپائی اش، با آن همه شعارهای دموکراسی خواهانه، واقعاٌ قصد ايستادن جدی در مقابل جمهوری بنيادگرای اسلامی ايران را که بشدت درپی ايجاد جبهه غرب ستيز و آمريکا ستيز در سراسر جهان است دارند، يا اينکه هدف آنان صرفاٌ به ادامه يک جنگ روانی با جمهوری اسلامی برای تامين منافع کوتاه مدت و موضعی شان محدود می شود؟ که در آنصورت قربانيان واقعی چنين سياستی، همة آزاديخواهان ايرانی، از چپ و راست و ميانه می باشند، که بعد از سالها مجادله ميان خود، امروز همگی بر سر اصل لزوم استقرار يک حکومت دموکراتيک و سکولار مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوق بشر در ايران به يک توافق ضمنی رسيده اند.

پرسش ديگر اين است که با توجه به اين شرايط مبهم که غرب بجز شعارهای توخالی و بی اثر، هيچ قدم جدی و ملموس برای هموار نمودن راه مبارزات آزاديخواهان برنداشته، تا چه اندازه می توان به نيات و شايد مهمتر از آن به قضاوت دولتمردان و کارشناسان اين ممالک اعتماد کرد و مانع از اين شد که سرنوشت مردم عادی و نيروهای سياسی ما بيش از اين طعمه سياست بازی های اين و آن در عرصه بين المللی گردد. در اين راستا، بايد به يادآورد که ۲۹ سال پيش، نيروهای مترقی و سکولار ايران، اگر نه با کمک مستقيم غرب، بلکه با بی تفاوتی و نادانی اين سردمداران جهان، بهای گزافی را پرداخته اند. منظور من از اين آسيب ديدگان از سياست های ناشيانه غرب، تنها دولتمردان و هواداران نظام پيشين نيستند، بلکه افزون بر آنها، همة ملی گرايان و هواداران دموکراسی در ايران، يک يک از صحنه سياسی ايران حذف شدند بی اينکه مراجع رسمی و غير رسمی مدعی دموکراسی در غرب کوچکترين اعتراضی به عمل آورند و عکس العمل اعتراضی خود را آنگونه که در برمه، تبت يا زيمبابو نشان ميدهند، نشان دهند. گذشته از اين، به خوبی می توان پی برد که سياست های فرصت طلبانه و سودجويانه کوتاه مدت غرب، نقش آشکاری در شکست نيروهای ملی و آزاديخواه و سکولار که برای پيشبرد و گسترش افکار مدرن و دموکراتيک در منطقه، در يک قرن و نيم گذشته تلاش ميکردند بازی کرده است. اين نقش منفی غرب، به قوی تر شدن نيروهای بنيادگرای اسلامی (از نوع خمينی و بن لادن و ...) و روی کار آمدن آنها در کشورهائی چون ايران و سودان انجاميده است.

متاسفانه، اين ماجرا به همين زمينه ها محدود نمی شود و همانگونه که شاهد هستيم، در اثر ادامة اشتباهات و ندانم کاری های متعدد غرب در منطقه خاورميانه، در اثر تحريکات و حمايت های مادی و معنوی جمهوری اسلامی، کماکان اين خطر بطور جدی وجود دارد که حکومت های بنيادگرای اسلامی در کشورهائی چون فلسطين، لبنان، عراق، افغانستان و پاکستان نيز به قدرت برسند و توازن و تعادل موجود در منطقه خاورميانه و جهان اسلام را بهم ريزند.

تنها زمينه ای که واقع بينی نسبی از سوی غرب (همراه با روسيه و چين) ديده شده است در ارتباط با برنامه اتمی ايران است، زيرا که حتی کودن ترين و فرصت طلب ترين عناصر در اين جوامع نيز به اين درک رسيده اند که چگونه در جو خطرناک موجود، يک حکومت ايدئولوژيک مذهبی، که رهبران آن در انتظار ظهور حضرت مهدی هستند، می تواند با مجهز شدن به سلاح هسته ای صلح و امنيت جهان را به مخاطره بياندازد. و اين، تنها دلخوشی ای است که حد اقل تمام بازيکنان اصلی در صحنه بين المللی (شامل آمريکا، اروپا، روسيه، چين، تمام همسايگان ايران و اسرائيل) به يک توافق کامل رسيده اند که حکومت اسلامی در ايران نبايد دست به سلاح های هسته ای پيدا کند. اينکه چندين قطعنامه تنبيهی در ماه های اخير توسط شورای امنيت سازمان ملل متحد در اين راستا عليه ايران به تصويب رسيده است، شهادتی است به اين درک و نگرانی بين المللی.

پرسش ديگر اين است که در همين زمينه سلاح اتمی نيز، آيا جهان بطور کلی ميداند که در برابر جمهوری اسلامی چه کار بايد بکند يا اينکه حتی در اين زمينه حساس نيز سياست آنها بازيچه ترفندها و بازی های سرگرم کنندة سران اسلامی قرار خواهد گرفت؟ به راستی بايد از غرب دموکراتيک پرسيد آيا آنها هم به همان اندازه که حکام ايران پشت نيروهائی چون حزب الله و حماس و ارتش مهدی ايستاده اند، از طرفداران دموکراسی و ليبراليسم در ايران هواداری خواهند کرد؟

در اين شرايط حساس، درک اين واقعيات برای هر ايرانی وطن پرست و ملی، در زمانيکه جمهوری اسلامی از يکسو در آسيب پذيرترين شرايط داخلی و خارجی قرار دارد و از سوی ديگر هيچ نيروی موجه ملی، توان به چالشن کشيدن اين حکومت را در صحنه سياسی کشور ندارد دارای اهميت بسيار است.

جهان غرب که تا اين اندازه برای کشوری مانند زيمبابوه – که هرچند مردم آن در شرايط نامطلوب به سر می برند اما دست کم امکان برگزيدن نامزدهای مورد نظر خود را دارند و می توانند آزادانه به پای صندوق های رای بروند – اينهمه سر و صدا به راه انداخته است، چرا ايرانيان که در زير ساطور شورای نگهبان هرگز بخت نامزد کردن يکنفر بيرون از دايره «خودی ها» (چه راست گرا و چه اصلاح طلب) را ندارند می بايد برای اثبات بی اعتبار بودن اين نمايش مضحک به اصطلاح انتخابات، هزارگونه دليل و شاهد بياورند، و با اينهمه، عکس العمل غرب در برابر چنين به اصطلاح انتخاباتی از يک دو اظهار نظر آبکی فراتر نمی رود - آيا اين سياستمداران غربی واقعاٌ از اين شرايط ضد دموکراسی و ضد مردمی در ايران نا آگاهند؟ يا اينکه به دلايل خاص و حفظ منافع خودشان، خود را به «کوچه علی چپ» می زنند.

به ياد دارم که استاد عزيز و از دست رفته ام، مرحوم احمد ميرفندرسکی، وزير خارجه اسبق ايران، در مباحث خصوصی که در ارتباط با همين مسائل با هم داشتيم هميشه ميگفت: «پاسخ منفی را هزار جور می توان داد، حال آنکه پاسخ مثيت فقط يکی است»! امروز ترديدی نيست که پيش بينی آن سياستمدار متفکر و با تجربه کاملا درست بوده است زيرا که عليرغم تمام حملاتی که به جمهوری اسلامی به عمل می آيد و با تمام نويدهائی که به مردم ايران داده می شود، ما تاکنون شاهد هيچگونه اقدام جدی از سوی غرب در جهت کمک عملی به نيروهای دموکراتيک و مردمی نبوده ايم و حتی اعتراضات مربوط به نقض حقوق بشر در ايران نيز هرگز به حد اعتراضات و عملکرد مشابهی که در ماه های گذشته در برابر برمه و روزهای اخير در برابر چين در ماجرای تبت شاهد آن بوده ايم نرسيده است.

و اما در وضعيت موجود بايد در انتظار چه بود؟

متاسفانه شواهد و علائم مثبتی برای خواستاران تغييرات اساسی در ايران ديده نمی شود و آنگونه که به چشم می خورد، دولت های بزرگ خود را اسير يک دور باطلی نموده اند که اختيار آن در دست جمهوری اسلامی قرار دارد و به آنها فرصت ميدهد تا خود را از مخمصة کنونی رها سازند و با خريدن وقت بيشتر به آرزوی خود در دست يابی به سلاح های هسته ای نائل آيند. آشکار است که جمهوری اسلامی با سلاح اتمی، می تواند حکومت خودکامه و واپسگرای خود را برای آينده ای نامعلوم به جهان و مردم ايران تحميل نمايد. جالب اينجاست که ظاهراٌ همة بازی کنان در اين سناريوی مضحک سياسی، کم و بيش دست جمهوری اسلامی را خوانده اند ولی کماکان در مسير استراتژی «وقت کشی» آنها عمل ميکنند.

اينک مدتی است که عوامل وابسته به جمهوری اسلامی سعی در اين دارند تا مقوله «لزوم مذاکرات مستقيم ميان ايران و آمريکا» را ورد زبان همگان سازند و اين تصور را مطرح کنند که پروندة هسته ای ايران تا زمانی که اين ارتباط برقرار نشود، حل شدنی نيست. اين ترفند عوامل دست نشانده حکومت ايران با يک برنامه ريزی از پيش حساب شده، نخست از طريق برخی از نمايندگان دست پرورده رسانه های خارجی و سپس بوسيله برخی از موسسات پژوهشی و بويژه «پژوهشگران نزديک به جمهوری اسلامی» مطرح گرديد و اينک به جائی رسيده است که علاوه بر بسياری از شخصيت های مختلف بين المللی، حتی بيشتر کانديداهای رياست جمهوری در انتخابات آمريکا، بويژه سناتور باراک اوباما نيز برای جلب توجه و مخالفت با سياست دولت غير محبوب جرج بوش، که هرگونه مذاکره جدی را مشروط به تعليق غنی سازی اورانيوم کرده است، علنا نيار به مذاکرات مستقيم با ايران را در زمره اولويت های سياسی خود قرار داده اند.

بعيد می نمايد که تلاش به منظور برگزاری مذاکرات مستقيم با آمريکا، در زمانيکه دولت بوش در روش و سياست خود درقبال ايران تغييری نشان نداده است، عملی باشد. بنابراين هرگونه مذاکره مستقيم ميان ايران و آمريکا به سال آينده مسيحی و روی کار آمدن و جا افتدن رئيس جمهور بعدی آمريکا موکول می گردد. با توجه به اين موضوع، هرنوع واکنش بعدی جامعه بين المللی به سرپيچی جمهوری اسلامی از اطاعت خواسته های شورای امنيت می تواند به زمانی موکول شود که احتمال مذاکره مستقيم با آمريکا فراهم شده باشد. در اين فاصله حکومت دينی ايران قادر خواهد بود که بدون بيم از هر اقدام قاطعانه و کوبنده از سوی جامعه بين المللی، وقت اضافی برای دست يابی به سلاح های هسته اتمی به دست آورد و عملا به اين بهانه هر اقدام جدی ديگری را نيز تا آنزمان خنثی سازد.

گرچه انتظار پيروان مکتب آزادی و سکولاريزم در ايران همواره طرد کامل جمهوری اسلامی از سوی هر منبع معتبر بين المللی بوده است، ولی واقعيت اين است که کشورهای جهان هميشه می خواهند کمترين بها را برای تامين منافعشان بپردازند و به اين لحاظ مسائلی از قبيل حق و حقوق مردم ايران و لزوم رعايت حقوق بشر، برايشان فقط استفاده ابزاری داشته است و بس. اينکه امروز درگيری با ايران به ابعاد کنونی منجر گرديده، صرفا به خاطر خطراتی است که اتمی شدن ايران برای امنيت و منافع غرب در سراسر جهان به دنبال خواهد آورد. برای همين است که هر سياستی که وقت بيشتر به جمهوری اسلامی بدهد و او را در اين فاصله به اتمی شدن نزديکتر سازد هم بضرر جهان است و هم به ضرر مردم رنج ديده کشورمان.

و سرانجام، پس از ۲۹ سال درجا زدن و عدم توفيق در رسيدن به يک همکاری تشکيلاتی و جلب توجه و پشتيبانی مراجع بين المللی به خاطر تکرويها و انشعابهای مکرر، اکنون وقت آن رسيده است که نيروهای اپوزيسيون با دقت بيشتر و نگاهی کاملا متفاوت، کارنامه خود را مورد بررسی قرار دهند و برنامه مبارزات خود در آينده را با واقع بينی و درايت بيشتری تهيه و برای اجرای آن بکوشند.

مهرداد خوانساری
لندن – آپريل ۲۰۰۸

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'تحليل متفاوتی از اوضاع کنونی، مهرداد خوانساری' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016