جمعه 8 شهریور 1387

همراه با "گريز ناگزير"، به مناسبت بيستمين سالگرد کشتار تابستان ۱۳۶۷، بهمن امينی


در بيستمين سالگرد کشتار تابستان ۱۳۶۷ هستيم. عزيزان بسياری که خود در سال‌هایِ سياه دهه شصت و به‌ويژه کشتار ۶۷ حضور داشتند و از بيدادی که در اين دهه بر مردم ايران و فرزندان آزاده‌اش رفت به‌گونه‌ای زخمی بر تن و جانشان دارند، در باره اين جنايت بی‌سابقه در تاريخ ما، و ديگر جنايت‌های جمهوری اسلامی در دهه شصت، نوشته‌اند. آن‌ها آنچه را که خود لمس کرده‌اند و يا شاهد آن بوده‌اند برای مردم ايران و جهان بازگفته‌اند تا نوری بر سياهی و تباهی‌يی که در اين دهه شوم ايران را در خود فروبلعيد بتابانند.
کارهای پژوهشی‌يی هم هستند که در همين راستا، يعنی برای آگاه‌کردن مردم ايران و جهان از جنايت‌های جمهوری اسلامی در دهه شصت، به‌صورت مقاله و کتاب منتشر شده است.

تمام اين تلاش‌ها با اين هدف بوده است که روزی، که اميدواريم چندان دور نباشد، رهبران جمهوری اسلامی ايران و آمران و عاملان مستقيم اين جنايت‌ها در دادگاهی بين‌المللی محاکمه گردند و پاسخ‌گوی جنايت‌های خود به مردم ايران و جهان باشند.
بيانيه اخير سازمان عفو بين‌الملل که در آن به روشنی خواست محاکمه مسئولان اين کشتارها بيان شده است، گامی مهم در راستای برپايی اين دادگاه است. بی‌گمان اگر تلاش‌هايی که تاکنون برای آگاهی مردم ايران و جهان و نهادهای بين‌المللی شده است نبود، اين بيانيه صادر نمی‌شد و برگزاری يک دادگاه از طرف عفو بين‌الملل خواسته نمی‌شد.

برای تحقق اين خواست که از ديرباز خواست همه آزادی‌خواهان ايران و خانواده‌های قربانيان جنايت‌‌های حمهوری اسلامی بوده نياز به تلاشی گسترده در همه زمينه‌ها است. يايد هرچه بيشتر و بيشتر، اسناد قابل ارائه به دادگاه جمع‌آوری شود. کارهای پژوهشی در ‌باره توضيح مکانيسم‌های جهنمی اين جنايات و توجيه ايدئولوژيک آن از طرف رهبران حمهوری اسلامی انجام شود. هرچه بيشتر با نهادهای بين‌المللی فعال در زمينه حقوق بشر تماس گرفته شود. و افکار عمومی ايرانيان و مردم ديگر کشورهای جهان برای تحقق اين خواست بسيج گردد. و اين همه به تلاش همگان نيازدارد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

کتاب «گريز ناگزير» که به تازگی در دو جلد و در بيش از هزار و صد صفحه منتشر شده است سند گران‌بهايی است برای روشن کردن بخشی از جنايات جمهوری اسلامی در دهه شصت. در اين کتاب که به کوشش ميهن روستا، مهناز متين، سيروس جاويدی و ناصر مهاجر تهيه شده، نزديک به سی‌نفر با نظرات و افق‌های سياسی متفاوت، که ناگزير شده‌اند برای پرهيز از افتادن به کام دستگاه جهنمی سرکوب جمهوری اسلامی از کشور بگريزند، تجربه تلخ و دردبار خود را از ناگزيری‌یِ اين گريز بيان کرده‌اند. انتشار اين کتاب از طرف نشر نقطه، گامی بلند است برای رسيدن به يک دادگاه بين‌المللی برای محاکمه مسئولان جنايت و سرکوبِ جمهوری اسلامی در دهه شصت، گرچه از اين گام‌های بلند هنوز بايد بسيار برداشته شود. اميد است که اين دوستان، پس از کمی خستگی درکردن، تلاش خود را از سرگيرند. چرا که در حقيقت، تلاش ارزشمند آن‌ها اهميت حياتی و بايستی‌یِ چنين تلاش‌هايی را نشان‌ می‌دهد و راه را برای صدها و هزاران جان به‌در بُرده‌ِ ديگر که بازگفتن آن‌چه بر آن‌ها رفته و يا شاهد آن بوده‌اند سطر سطر ادعانامه‌يی را می سازد که در دادگاه بين‌المللی بايد عليه جمهوری اسلامی خوانده شود، هموار می سازد.

انتشار کتاب «تراوش نگرانی» نوشته احمد ايوب به‌وسيله انتشارات خاوران، درست در سه سال پيش، نيز در همين راستا قرار می‌گيرد. گرچه اين کتاب تجربه و ديده‌ها و شنيده‌های يک نفر است و در مقايسه با کار بزرگی که در «گريز ناگزير» انجام گرفته، ابعاد کوچکتری دارد، باز گامی برداشته شده در اين راه به شمار می‌آيد.
به‌عنوان ناشر، يادداشتی بر اين کتاب نوشتم که آن را در همراهی با تلاش دوستانی که به تهيه و انتشار «گريز ناگزير» همت گماشتند، و برای درخواست ادامه اين تلاش از طرف آن‌ها و يا کسان ديگر، بازچاپ آن را مفيد می‌دانم.


کتابی ديگر درباره سال‌های سياه ده‌یِ شصت

در سال ۱۳۶۴، در يادداشت کوتاهی بر چاپ اول کتاب «خوب نگاه کنيد راستکی است» نوشته پروانه عليزاده، نوشتم «دوری در مکان و زمان، خطر فراموشی را در بر دارد». خطری که اين اواخر چهره شومش را نشان می‌دهد. اين‌جا و آن‌جا و گاه و بی‌گاه، می‌شنويم که با نوعی خستگی و بيزاری گفته می‌شود «بازهم کتابی در باره زندان؟» و يا می‌بينيم که يادمان‌ها کم‌کم رونق خود را از دست می‌دهند و ديگر آن حس تاثرِ آميخته به خشم را، از آن‌همه بيدادی که بر ياران و بيدارانِ ايران رفت، در ما برنمی‌انگيزد. شايد انتظار کيفيتی بيشتر در نوشته‌ها و يادمان‌ها بخشی از اين بی‌توجهی را توجيه کند، ولی اين انتظار که بسيار هم انتظار به‌جايی است، همه ابعاد فاجعه‌یِ فراموشی را، که آرام‌آرام چون گردی تيره بر حافظه ما می‌نشيند، توضيح نمی‌دهد.

در تمام جوامعی که به‌نوعی يک فاجعه انسانی از نوع جنگ داخلی، کشتارهای قومی، سرکوب گسترده حاکميت فاشيستی و ... را تجربه کرده‌اند، بحث بر سر مقوله‌های«وظيفه حفظ خاطره»، «مشروعيت فراموشی» و «حافظه جمعی» يکی از مهم‌ترين مباحث اجتماعی است. آن‌چه که مسلم است، سخن از «مشروعيت فراموشی» در جوامعی به ميان می‌آيد که فاجعه را پشتِ سر گذاشته‌اند. در چنين جوامعی، فراموشی حتا به عنوان يک حق از طرف برخی از افراد جامعه که می‌خواهند زندگی روشن‌شان در آزادی و داد با يادآوری استبداد و بی‌داد تيره نگردد، طرح می‌شود.

اما گفتن، نوشتن، بررسی و تامل‌کردن در باره آنچه که با روی‌کارآمدن جمهوری اسلامی به‌ويژه در سال‌های سياه ده‌یِ شصت، بر ايران و مردمش رفته است، برای جامعه ما که هم‌چنان حاکميت استبدادی جمهوری اسلامی را با تمام پی‌آمدهای فاجعه‌بارش در زمينه آزادی، حقوق بشر، دموکراسی و ... تجربه می‌کند، وظيفه‌یِ هميشگی همه‌یِ کسانی است که برای آزادی، عدالت و دموکراسی در ايران مبارزه می‌کنند. برای رسيدن به داد، بايد بيزاری از بی‌داد جزيی از هويت جمعی ما شود و برای رسيدن به اين هويت جمعی، نشان‌دادن همواره‌یِ چهره زشتِ بی‌داد در نظام استبدادی جمهوری اسلامی و تبديل‌کردن آن به حافظه جمعی مردم‌مان، يکی از گام‌های اصلی است.

بررسی مداوم و در پيش چشم همگان نهادنِ کارنامه سياه نظام جمهوری اسلامی در ايران، وظيفه ای است که تعطيل‌بردار نيست و برای پايان‌دادن به حاکميت اين نظام نامردمی بر ايران نقش مهمی دارد. بی‌گمان بررسی اين کارنامه سياه بايد در همه زمينه‌های حقوقی، سياسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... صورت گيرد تا ابعاد عظيم فاجعه‌ای که پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، با حاکميت جمهوری اسلامی بر ايران، گريبانگير مردم کشور ما شد، روشن گردد.

اما در اين کارنامه سياه،‌ سرکوب مستقيم سياسی جايگاه ويژه‌ای دارد و شايد از هر چيز ديگری، ماهيت ويژه اين نظام توتاليتر را که با استفاده از دين، يکی از مهيب‌ترين سيستم‌های سرکوب، شکنجه و اعدام در تاريخ بشر را سازمان‌داده است، بهتر روشن ‌سازد.
برای بررسی کارنامه سرکوب سياسی در جمهوری اسلامی و تامل و تفکر در ويژگی سيستم سرکوب در اين نظام، ما پيش و بيش از هرچيز نياز داريم بدانيم که در زندان‌ها و بيرون از زندان‌های جمهوری اسلامی بر مردم و به ويژه بر آزاديخواهان ايران چه گذشته است. و اين امر بدون اطلاعات و داده‌های واقعی و به‌ويژه شهادت کسانی که خود به زندان افتاده‌اند، شکنجه شده‌اند، طعم تلخ تبعيد را چشيده‌اند و يا خانواده‌های زندانيان و خانواده‌هايی که عزيزان‌شان به جوخه‌های اعدام سپرده شده‌اند، ناممکن است.

سرکوب سياسی در جمهوری اسلامی در سه عرصه فاجعه آفريده است. ده‌ها هزار تن از بهترين فرزندان ايران را به زندان افکنده و يا به جوخه‌های اعدام سپرده است. ده‌ها هزار ايرانی را آواره کشورهای ديگر کرده و ده‌ها هزار خانواده را در نگرانی، اندوه و رنجی استخوان‌سوز و طاقت‌فرسا فرو برده است.

بی‌گمان تا جمهوری اسلامی برقرار است، روشن‌کردن کامل آنچه که سيستم سرکوب‌اش در زندان‌ها، در سلول‌های انفرادی، در اطاق‌های شکنجه و يا در برابر جوخه‌های اعدام بر ده‌ها هزار نفر روا داشته سخت دشوار است. خوشبختانه، خاطرات زندانيان زندان‌های جمهوری اسلامی گوشه‌ای از اين واقعيت دردناک را روشن می‌سازد و بر پايه اين خاطرات، اينجا و آنجا تلاش‌هايی قابل تقدير برای درک و بيان چگونگی و چرايی اين سرکوب انجام‌گرفته است. گرچه هنوز تا روشن‌شدن همه واقعيت، به‌ويژه وسعت و شدت سرکوب و اعدام‌های دهه شصت و کشتار هولناک تابستان ۶۷، راه درازی در پيش داريم.
اما هنوز در دو عرصه ديگر يعنی رنج عميق و بی‌پايان خانواده‌ها، آشنايان و دوستانی که عزيزانشان به زندان افتادند و يا اعدام شدند و مصيبت‌های ده‌ها هزار نفر که مجبور به فرار از سرزمين مادری و آوارگی در کشورهای بيگانه شدند، کمتر کار شده است.
می‌توان فهميد که حضور سرکوب مداوم جمهوری اسلامی در ايران علت اصلی اين است که خانواده‌ها نتوانسته‌اند اندوه و رنج خود را بيان کنند. جمهوری اسلامی همواره خانواده‌ها را حتا از اندوه‌گساری برای عزيزان از دست‌رفته‌شان، محروم کرده است، چه رسد به بيان و نگارش درد و رنجی که سال‌ها از در بند بودن عزيزان‌شان تحمل‌کردند. درد و رنجی که همواره با نگرانی عميق ناشی از بی‌خبری و تحقيرها و برخوردهای غيرانسانی ماموران جمهوری اسلامی همراه بوده و در بسياری از موارد با خبر ناگوار اعدام عزيزان‌شان به اوج می‌رسيده است. چه بسياری از مادران، پدران و يا همسرانی که يک شبه پير شدند و يا پس از اعدام عزيزان‌شان درهم‌شکستند و با فاصله‌ای کوتاه مردند و برای هميشه حديث بی‌دادی را که بر آن‌ها و جگرگوشه‌گان‌شان رفته بود با خود به خاک بردند.
ما امروز نوشته‌های کمی داريم که در آن‌ها واقعيت تلخی را که خانواده‌های زندانيان و بازماندگان اعدام‌شدگان در اين‌سوی ديوارهای زندان و ميدان‌های اعدام زندگی‌کرده‌اند، بيان شده باشد. حضور مداوم سرکوب در ايران، بی‌گمان يک دليل اصلی است. شايد دليل ديگری را هم بتوان تصور کرد. دليلی که البته در زمينه کمبود نوشته در باره رنج فرار و ريشه‌کن شدن و آوارگی و تبعيد ده‌ها هزار تبعيدی ايرانی بيشتر صادق است.

در حقيقت، هولناکی آنچه که بر عزيزان ما در زندان‌های جمهوری اسلامی رفته است و جای خالی هزاران هزار عزيز اعدام شده، باعث می‌شود که بسياری از خانواده‌ها و تبعيديان رنج خود را فراموش کنند و يا به‌نوعی از بيان آن شرم داشته باشند. در صورتی‌که بايد توجه داشته باشيم آگاهی هرچه بيشتر همه ايرانيان از آنچه‌ که سرکوب جمهوری اسلامی بر فرزندان آزاده‌ کشورمان روا داشته است، آگاهی از رنج و سرکوب و تحقير و تهديد مداوم خانواده‌ها، و آگاهی از تلخی و سختی فرار و آوارگی هزاران تبعيدی ايرانی، زمينه‌ساز يک وجدان جمعی بيزار از استبداد و آرزومند آزادی و برابری خواهد بود. برای داشتن جامعه‌ای بر مبنای آزادی و دموکراسی، ما نيازمند وجدان جمعی‌يی هستيم که از فاجعه‌ی حاکميت سرکوب در جامعه، در همه ابعاد آن آگاه و متاثر و بيزار باشد.

اين‌جاست که برگ برگِ نوشته‌هايی که ما را از هولناکی سرکوب سياسی در جمهوری اسلامی در همه ابعادش آگاه می‌کنند، اهميت ويژه‌ای می‌يابند. در حقيقت، برگ‌های نوشته‌هايی که کارنامه سياه سرکوب سياسی در جمهوری اسلامی را در برابر خورشيد قضاوت افکار عمومی قرار می‌دهند، سنگ‌هايی، برای ساختن ايرانی آزاد و آباد هستند که در آن وجدان عمومی جامعه، اولين پاسدار حرمت و رعايتِ آزادی و برابری باشد.

در همين زمينه:

24 اردیبهشت » بحران ما، رسول آذرنوش و بهمن امينی
دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'همراه با "گريز ناگزير"، به مناسبت بيستمين سالگرد کشتار تابستان ۱۳۶۷، بهمن امينی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016