بنای اعتماد به دشواری و زحمت ساخته می شود. سال ها طول می کشد تا يک محقق، با دقت و وسواس، بنای اعتماد به خويش را بسازد آن گونه که مخاطب بی هيچ نگرانی از سوءاستفاده ی احتمالی، تمام گفته ها و نوشته هايش را باور دارد. تعداد محققانی که موفق به ساختن چنين بنای رفيعی می شوند بسيار اندک است، چه، کافی ست در هر مرحله از ساخت، تنها يک آجر کج نهاده شود تا کل بنا در مقابل چشم اهل بصيرت فرو ريزد. نام هايی چون محمد قزوينی، علی اکبر دهخدا، محمد معين، عبدالحسين زرين کوب، سيد جعفر شهيدی، شفيعی کدکنی، ايرج افشار اگر در تاريخ فرهنگ و ادب ايران ماندگار شده اند، به خاطر ساختن همين بنای اعتماد است. اعتماد علمی که اعتباری جاودانه به آثارشان بخشيده است.
***
اکبر گنجی امروز يک محقق است؛ يک محقق تمام عيار که می خواهد از پوپر و هايدگر و سارتر و کانت و لنين سخن بگويد؛ می خواهد از قرآن مجيد و حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) و متون شيعه سخن بگويد؛ می خواهد "عمل" اش را با "نظر" استحکام بخشد؛ می خواهد از ريشه آغاز کند و به شاخ و برگ برسد؛ می خواهد پراتيک را با تئوری همراه سازد. به قول خواننده ای که ذيل يکی از مقالات انتقادی من به آقای گنجی نوشته بود که "شما حق نداريد به ايشان بگوييد چه بکن و چه نکن و به جای نق زدن از نوشته های او انتقاد کنيد"، ما حق نداريم به ايشان بگوييم به جای پرداختن به موضوعاتی که جز جريحه دار کردن احساسات عامه ی مردم و رانده شدن آن ها از شما به عنوان يک فعال خوشنام و موثر سياسی فايده ی ديگری ندارد، به مسائل روز و گرفتاری های کشور بپردازيد ولی حق داريم وقتی ايشان وارد عرصه ی تحقيق علمی و مسائل نظری می شود از شيوه ی نادرست شان انتقاد کنيم. نوشته ی حاضر، انتقادی ست در اين جهت.
***
وقتی سخن از علم و بحث علمی می شود، فرقی ميان تحريف کتب مقدس با مجموعه ی آثار مثلا لنين نيست. در هر يک از اين کتاب ها جملاتی نوشته شده با کلمات، و هر يک از اين کلمات و جملات معنی ِ معينی دارد. وقتی يک محقق اين معنی ِ معين را به خطا، و يا با غرض تغيير می دهد، و اين کار را نه يک بار، نه دو بار، نه سه بار، که بارها و بارها، و با متون مختلف تکرار می کند به گونه ای که ديگر ظن اشتباه علمی و خبط و خطا نمی رود آن گاه آن محقق، ديگر نه يک محقق که يک تحريف گر است که بايد با او به شيوه ی انتقادی، برخورد کرد. سال های سال ذهن ما خوانندگانِ آثار مکتوب، با خزعبلات و تحريف ها و -بی پرواتر بگويم- دروغ های راست نمای "محققان نامدار" پر شده و از اين رهگذر آسيب های فرهنگی و اجتماعی بسياری ديده ايم. در مقابل اين تحريفگران –بدون در نظر گرفتن علاقه ای که به آن ها داريم- بايد ايستاد و بر تحريف هايشان انگشت نهاد.
***
من نه قرآنشناسام، نه قرآن پژوه، و نه متخصص تفاسير قرآنی. ايمان من ايمان انسان عادی ست. اصلا هم عيب نمی دانم کسی نماز بخواند و معنی آن چه را که می گويد نداند يا در لحظه ی نماز خواندن حواس اش به معنی آن چه می گويد نباشد. نداند چرا به رکوع می رود، چرا به سجود می رود، چرا پيشانی بر مُهر می نهد. همين که در آن چند دقيقه نماز خواندن، احساس آرامشِ روحی و سبک شدن می کند به نظرم کافی ست. اگر هم اين چند دقيقه نماز خواندن باعث کم تر ظلم کردن و کم تر دروغ گفتن و کاهشِ زشتکاری او شود که چه بهتر. اين که قرآن روی طاقچه بماند و باز و خوانده و فهميده نشود از نظر من ايراد ندارد. همين که کسی در اين دنيای پر از محنت و مشقت -که زور هيچ کس به عوامل پُر قدرتِ دور و برش نمی رسد- احساس کند که اين کتاب به او کمک می رساند و با بوسيدن و بر پيشانی گذاشتن آن از گرفتاری ها می رهد برای من کافی ست.
اما اين سهل گيری نسبت به متن و محتوای کتاب آسمانی باعث نمی شود که در آن کتاب مثلا "الف" بخوانم، و آقای محقق آن را برايم "ب" ترجمه کند و من چون متخصص نيستم بر اين تحريف چشم بر بندم و خم به ابرو نياورم. در مقابل چنين تحريفی، به نام حرمت علم، به نام حرمت تحقيق، به نام حرمت محقق البته بايد ايستاد.
***
ممکن است خواننده تصور کند چون اينجانب در موضوع دين سهل گيری و سهل پذيری را می پسندم، می خواهم عامی گری را تبليغ کنم. ابداً. وقتی کارشناس و متخصص خبره و مسلط و جامع نگری چون استاد دکتر عبدالکريم سروش قرآن را از سر طاقچه بر می دارند و به تفسير و توضيح آن می پردازند بسيار استفاده می بَرَم. حظ اينجانب بيشتر از آن روست که امثال دکتر سروش اولا به آن چه بررسی می کنند "احاطه و اشرافِ کامل" دارند و تمام جوانب آن را می شناسند و ثانيا فاکت ها را آن گونه که هست (يعنی با در نظر گرفتن روح و کليات، و نه جملات منفرد، و بدتر و مخرب تر از آن کلمات مجزا از متن) ارائه می کنند.
***
اينجانب به عنوان يک خواننده که مايل است آن چه می خواند حاوی اطلاعات غلط يا ناقص نباشد، همان طور که نمی توانم بپذيرم اکبر گنجی سخن لنين را تحريف کند، نمی توانم بپذيرم که برداشت خود را از قرآن به عنوان تعبيری قطعی تلقين کند (به تحريف و نقل قول ناقص از لنين توسط ايشان در مقاله ی "يوتوپيای لنينيستی شريعتی و نقل قول ناقص از لنين" در نشانی اينترنتی http://news.gooya.eu/politics/archives/۲۰۰۷/۰۷/۰۶۱۵۴۲.php پرداخته ام). مسئله ی من، محتوا نيست، تحريف است. تحريف، اگر عمدی باشد، اگر از روی غرض باشد، اگر مدام تکرار شود و به خاطر اشتباه و خبط نباشد، خيانت به خواننده است. خيانت به خواننده ای که به نام و جايگاه محقق اعتماد می کند. محقق با خيانت خود خواننده را گمراه می کند. اين خيانت جنبه ی ديگری نيز دارد: ايجاد بی اعتمادی نسبت به محققان ديگر. به راستی هر آن چه محققان ديگر گفته اند درست است؟ آيا فلان معنی که در فلان کتاب آمده درست است؟ آيا فلان ارجاع در فلان مقاله درست است؟ (اسم نياوردم که ايجاد ترديد بيهوده نشود). وقتی فضای بی اعتمادی به وجود آمد آن گاه بايد به همه شک کرد. چرا؟ چون ذهن ما را محققانی مانند گنجی خراب کرده اند. بايد هر چيزی را زير ميکروسکوپِ شک گذاشت و به استنادها بسنده نکرد. بايد به ترجمه ی فلان آيه که يوسفی اشکوری در آخرين مقاله اش در چشم انداز ايران آورده شک کرد چرا که ممکن است اين يکی هم مغلوط باشد. به ترجمه ی زنده ياد پورهرمزان از آثار لنين ترديد کرد چون امثال گنجی ذهن ما را به هم ريخته اند. اگر اسم اين کار خيانت نيست پس چيست؟ اميدوارم خواننده ای که برای من می نويسد به چه حقی از گنجی انتظار فلان و بهمان کار را دارم اين حق را به عنوان يک خواننده به من بدهد که تن به تحريف نويسنده ی صاحب نامی که نوشته هايش را هزاران نفر می خوانند ندهم.
***
از کل نوشته ی مفصل آقای گنجی دو سه بند را نشان می کنم و مثل مهندسی که برای آزمايش کيفيت بتون از ميان خروارها بتون يک استوانه ی کوچک -به عنوان مشت نمونه ی خروار- بيرون می کشد آن را زير ذره بين می گذارم:
"گزاره چهاردهم: مطابق روايت قرآن، همجنسگرايی، عملی رايج در قوم لوط بوده است. آنها به جای زنان با مردان شهوت میراندند. قرآن عمل آنها را فحشا میخواند (اعراف، ۸۱ و ۸۰- شعرا، ۱۶۶ و ۱۶۵- نمل، ۵۵-۵۴) قرآن همچنين آنها را متجاوز، جاهل و راهزن میخواند (عنکبوت، ۲۹).
خداوند دو ملک برای مجازات (ويرانی شهرها) قوم لوط میفرستد. آن دو به نزد لوط میروند و او را از ماجرا آگاه مینمايند. میگويند: غير خاندان تو (مگر زنش) همه نابود خواهند شد.
مردم شهر که از آمدن آن دو مطلع شدهاند به درب منزل لوط میآيند تا آن عمل را با ميهمانان وی به زور انجام دهند. عملی عجيب و باورنکردنی در اينجا رخ میدهد. لوط به متجاوزان پيشنهاد میکند بجای آن دو، اين عمل را با دو دخترش انجام دهند. اين داستان در دو سوره قرآن به شرح زير آمده است:
...و قومش شتابان نزد او آمدند و آنان پيش از اين مرتکب کارهای زشت میشدند. لوط گفت: ای قوم من، اينها دختران من هستند، برای شما پاکيزهترند. از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم خجل مکنيد. آيا مرد خردمندی در ميان شما نيست؟ گفتند: تو خود میدانی که ما را به دختران تو نيازی نيست و نيز میدانی که چه میخواهيم. لوط گفت: کاش در برابر شما قدرتی داشتم، يا میتوانستم به مکانی امن پناه ببرم (هود، ۸۰-۷۸).
... اهل شهر شادیکنان آمدند. گفت: اينان ميهمانان من هستند، مرا رسوا مکنيد. از خداوند بترسيد و مرا شرمسار مسازيد. گفتند: مگر تو را از مردم منع نکرده بوديم؟ گفت: اگر قصدی داريد، اينک دختران من هستند. به جان تو سوگند که آنها در مستی خويش سرگشته بودند (حجر، ۷۲-۶۷).
روايت کتاب مقدس از اين واقعه، اطلاعات بيشتری در اختيار ما مینهد. مطابق گزارش کتاب مقدس، دختران لوط دارای همسر بودند (سفر پيدايش، ۱۹، آيه ۱۲ و ۱۴).
اگر اين روايت تاريخی، حقيقی (واقعی) باشد، اين پرسش به طور طبيعی مطرح خواهد شد: آيا دختران (زنان شوهردار) خود را به متجاوزان لواط کار پيشنهاد کردن تا با آنها عمل زنای محصنه انجام دهند، اخلاقاً مجاز است؟ و با تئوری عصمت شيعيان سازگار است؟" «راديو زمانه، قرآن محمدی ۸، عدم صدق گزاره های وحيانی، نوشته اکبر گنجی»
اکبر گنجی پيش از ارائه ی ترجمه ی کلمه به کلمه ی فارسی، ابتدا ذهن خواننده را با چند جمله "نسبت به برداشت و تفسير خود" آماده می کند:
"مردم شهر که از آمدن آن دو مطلع شدهاند به درب منزل لوط میآيند تا آن عمل را با ميهمانان وی به زور انجام دهند. عملی عجيب و باورنکردنی در اينجا رخ میدهد. لوط به متجاوزان پيشنهاد میکند بجای آن دو، اين عمل را با دو دخترش انجام دهند. اين داستان در دو سوره قرآن به شرح زير آمده است..."
يعنی خواننده ای که در بند بعدی، ترجمه ی آيه را می خواند، پيشاپيش ذهن اش برای "عملی عجيب و باور نکردنی" آماده می شود. آن عمل چيست: "لوط به متجاوزان پيشنهاد می کند به جای آن دو [ميهمان مذکر]، اين عمل را با دو دخترش انجام دهند." يعنی گنجی، به عنوان نويسنده، از آن چه در جملات بعدی خواهد آمد، اين را برداشت کرده که لوط دختران اش را برای تجاوز به قوم خود عرضه می کند و اين برداشت را پيش از آن که خواننده، اصل ترجمه را بخواند، به او القا می نمايد. اين ، عين خيانت علمی ست، چرا که در ترجمه ای که خود گنجی هم آورده سخنی از ارائه ی دختران برای تجاوز نيست:
"و قومش شتابان نزد او آمدند و آنان پيش از اين مرتکب کارهای زشت میشدند. لوط گفت: ای قوم من، اينها دختران من هستند، برای شما پاکيزهترند. از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم خجل مکنيد. آيا مرد خردمندی در ميان شما نيست؟"
آن چه در متن ترجمه آمده، اين جمله است: "ای قوم من، اين ها دختران من هستند، برای شما پاکيزه ترند". عين کلمات عربی آن نيز چنين است: "قَالَ یَقَومِ هَوُلَآء بَنَاتِی هُنَّ اَطهَرُلَکُم فَاتَّقُوااللهَ وَ لَا تُخزُونِ فی ضيفی اليس منکم رجل رشيد". کجای پاکيزه تر، کجای اطهر، معنی اش اين می شود که " لوط به متجاوزان پيشنهاد میکند بجای آن دو، اين عمل را با دو دخترش انجام دهند"؟
سپس عملی عجيب و باورنکردنی از يک محقق سر می زند. ايشان رطب و يابس را به هم می بافد و نتيجه می گيرد: چون در کتاب مقدس آمده که دختران لوط دارای همسر بوده اند "اين پرسش به طور طبيعی مطرح خواهد شد: آيا دختران (زنان شوهردار) خود را به متجاوزان لواط کار پيشنهاد کردن تا با آنها عمل زنای محصنه انجام دهند، اخلاقاً مجاز است؟ و با تئوری عصمت شيعيان سازگار است؟"
***
در اين جا، کاری به تفاسير قرآن ندارم. آن چه در ترجمه ی قرآن آقايان فولادوند، امامی، انصاری، خرمشاهی و ديگر قرآن هايی که اين جا در اختيار دارم آمده، هيچ يک نه مستقيم، نه غيرمستقيم، نه تلويحی، و نه هيچ صورت ديگری اين موضوع را به ذهن متبادر نمی کنند که اولا لوط به قوم خود پيشنهاد تجاوز به دختران اش را می دهد و ثانيا لوط ترويج زنای محصنه می کند. از متن عربی هم تا آن جا که منِ فارسی زبان می فهمم چنين چيزی استنباط نمی شود. آقايان مترجمان، حتی در ميان کروشه و پرانتز کلماتی اضافه کرده اند که لابد از تفاسيرْ برداشت شده و موضوع را به گونه ای ديگر تفسير می کند. مثلا آقای مسعود انصاری در ترجمه ی آيه می نويسند: "گفت: ای قومِ من! اينان دخترانِ من اند [اگر می خواهيد با آنان ازدواج کنيد] آنان برايتان پاکيزه ترند..." (انتشارات فرزان، چاپ اول، ۱۳۷۷).
شايد اکبر گنجی، به تفاسيری دست رسی دارد که در آن ها آمده لوط دختران شوهردارش را برای تجاوز به قوم خود پيشنهاد می کند و با اين کار به ترويج زنای محصنه می پردازد، و نتيجه می گيرد که تئوری عصمت شيعيان مشکل دارد. همان طور که گفتم اين جانب چون تخصصی ندارم از چنين تفسيری نيز بی خبرم، ولی عقل سليم به من می گويد چطور ميليون ها مسلمان، آن هم مسلمانِ عرب زبان که مشکل ترجمه و درک مطلب ندارند، با صدای بلند و لحن آهنگين هزاران هزار بار اين آيه را در محافل قرآنی می خوانند، و غيرت شان به جوش نمی آيد! اشکال از اين است که ما زبان عربی نمی دانيم، يا آن ها از نظر اخلاقی مشکل دارند؟!
***
مجدداً تکرار و بر اين نکته تاکيد می کنم که در متن قرآنِ عربی تنها کلمه ی اطهر و در متن قرآنِ فارسی کلمه ی پاکيزه تر آمده است. دعوت به تجاوز، تفسيری ست بر اين کلمه و کلمات قبل و بعد از آن. اگر گنجی در مطلب خود چنين تفسير و برداشتی را درج کرده، پس بايد به تفاسير و برداشت های ديگر نيز "حتما" اشاره کند. بايد بگويد که برداشت مفسران از اين آيه، از ازدواج تا مثلا دعوت به تجاوز را (که اين آخری تفسير اکبر گنجی ست) در بر می گيرد. آن گاه اشاره ای هر چند مختصر به تفاسير ديگران که مخالف نظر او هستند بکند. مثلا بنويسد در کتاب کشف الاسرار و عُدَّةالابرار(جلد ۴، انتشارات اميرکبير، صفحه ۴۲۳) در خصوص اين آيه آمده "تزويج دختران خود بر ايشان عرضه کرد" و گفت "ايشان را به زنی به شما دهم که شما را ايشان حلال تر باشند و تزويج ايشان پاک تر و بپرهيزگاری نزديک تر"، و "روسای قوم لوط دختران وی را پيش از آن حال به زنی ميخواستند و لوط اجابت نمی کرد تا آن ساعت که کار بر وی تنگ شد گفت:... آنچه تا اکنون نمی کردم اکنون می کنم و دختران را بزنی به شما می دهم."
اگر قرار بر تفسير نيست، که يک کلمه ی اطهر معنی اش دعوت به تجاوز نمی شود واگر قرار بر تفسير است که خب، اين هم يک تفسير است گيرم صاحب تفسيرِ تجاوز، بر آن ايراد گيرد. تفسيری ست که با مطرح کردن خواستگاری روسای قوم، کل ماجرا را تغيير می دهد و موضوع را به مسيری ديگر می اندازد.
تفاسير ديگر نيز هست که من چون تخصص و اطلاع ندارم وارد آن ها نمی شوم. اصلا مسئله ی من، محتوای تفسير نيست؛ "وجودِ تفاسيرِ مختلف" است. يک "محقق واقعی" پيش از بيان تفسير خود، به اين تفاسير "مخالف" حداقل اشاره می کند و بعد تفسير و تعبير خود را عرضه می دارد و در نهايت، در فضايی برابر و بدون ايجاد پيش زمينه ذهنی، قضاوت و برداشت نهايی را به خواننده می سپارد. حالْ خواننده می خواهد سخن لوط را تعبير به ازدواج با سرانِ قوم کند يا تعبير به تجاوز توسط افرادِ قوم، مختار است و محقق دخالتی در آن ندارد (يا نبايد داشته باشد).
***
گنجی با اين شيوه ی "تحقيق" تبديل به رضا فاضلی خواهد شد. از آقای فاضلی کسی انتظار ندارد که مثل ِ يک عالِمِ اسلام شناس، با مهر و عطوفت از دين حاکمان ايران سخن بگويد چون فرزندش را برخی از آقايان به نام دين منفجر کرده اند. شايد گنجی هم می خواهد زخم هايی را که در زندان خورده با چنين مقالاتی التيام بخشد. اما ما در اين جا به عنوان مصرف کنندگان علم، به عنوان مصرف کنندگان محصول فکری نويسندگان، دوست نداريم جنس تقلبی و ناخالص به خوردمان داده شود؛ وضع فکری و روحی و توجيه آقايان هر چه می خواهد باشد.
گنجی اگر عالِم درجه ی يک هم باشد، با اين روش، علم را به ژورناليسم و سطحی نگری تقليل می دهد. علم –از هر نوع اش- مثل سياست نيست که بتوان در آن عجله کرد و يا بدتر، از در دروغ و تحريف بر آن وارد شد. علم بر خلاف سياست بسيار محترم است و بايد احترام اش را حفظ کرد. بحث در خصوص قرآن يا نوشته های لنين آن طور نيست که با بيان ناقص و تحريف شده ی يک جمله کار تحقيق تمام شود. من مطمئن هستم که آقای گنجی مجموعه آثار لنين را به طور کامل مطالعه نکرده و تمام آن را شخصا نخوانده و استناد کردن هايش به جملات جسته و گريخته است. اما در مورد قرآن مطمئن هستم که ايشان سال ها –بخصوص در زندان- فرصت داشته که کل آن را بارها و بارها بخواند. پس اگر در مورد نقل قول از لنين کار او اشتباه علمی باشد، در مورد قرآن چيزی جز تغيير عمدی نيست.
***
تکرار می کنم که اعتراض اينجانب نه به محتوای مقالات گنجی که به تحريف علمی آن هاست. در شرايط دشوار و پر خطری که کشور ما در آن به سر می بَرَد، ورود اشخاص موثر در سياست به حوزه هايی که اشخاص مطلع و صاحب صلاحيتی مانند جناب دکتر سروش به آن ورود کرده اند –اگر حق و اجازه داشته باشم بگويم- خطاست، به خصوص که مردم به خاطر واکنش بر سر مسائل عقيدتی از گِردِ آن اشخاص موثر پراکنده می شوند. مطلب پُرمغزِ جناب دکتر نوری علا در جمعه گردی های ايشان جنبه های ديگری از اين موضوع را تشريح کرده و نيازی به تکرار مجدد آن ها نيست.