آمريكاي شهري، سكولار، انتخابگرا و صاحب اسحله هاي دفاع شخصي از امريكاي دهاتي، مذهبي و صاحب مسلسل، سلاحهاي خودكار و تفنگهاي شكاري در انتخابات 2004 شكست خورد
حد و مرز عمل دمكراسي امريكايي به مرزهاي اين جامعه محدود نمي شود. مردم دنيا از لوازم و تبعات اين دمكراسي برخور دار يا متضرر مي شوند اما حق مشاركت در ان را ندارند.
***
اول. علي رغم عمر زياد دمكراسي در امريكا و پيشتازي اين كشور در اين مقوله، انتخابات 2000 و 2004 مشكلات اين دمكراسي را بيش از پيش نمايان كرده اند. الكسي دو توكويل بخشي از محسنات اين دمكراسي را بر شمرده است اما از وجوه مسئله ساز اين دمكراسي غفلت كرده است. قوت نهادهاي مدني، قدرت حزب سايه، عدم وجود امر مقدس يا دين رسمي در حوزهء عمومي، شكاف عميق قانوني ميان كليسا و دولت، وجود سازوكارهاي قانوني براي تضمين آزادي بيان و اجتماعات، استقلال نسبي قوهء قضاييه، قدرت نمايندگان مردم در تحقيق و تفحص از همهء امور كشور تا حد بر كنار كردن رييس جمهور، توزيع قدرت ميان سه قوه در عين وابستگي نهادي آنها به يكديگر، كاهش خطاي قانونگذاري از طريق نظام دو مجلسي بدون تمسك به نهادهاي انتصابي و اهميت حاكميت قانون در فرهنگ سياسي جامعهء امريكا و قدرت وكلا از وجوه قوت اين دمكراسي هستند.
دوم. دمكراسي در امريكا با چندين مشكل بنيادين كه از مسائل تكنيكي مثل چگونگي اخذ راي غائبان، عدم كارايي برخي ماشينهاي اخذ راي يا تقسيمات كشوري فراتر مي روند مواجه است:
- بسياري از اقشار از راي دادن محرومند. در اين ميان قابل توجه ترين آنها افراد داراي سوء سابقه هستند كه اكنون تعداد آنها به حدود پنج ميليون نفر بالغ مي شود. اين افراد كه محصول نظام سياسي و اجتماعي همين جامعه هستند از اظهار نظر در باب روندهاي آن از طريق انتخابشان محروم شده اند. قشر ديگر كه تعداد آن به دهها ميليون مي رسد كساني هستند كه سالها در اين جامعه زندگي كرده اند، ماليات خود را پرداخته اند و در شاديها و غمهاي مردم امريكا شريكند اما نوبت به انتخابات كه مي رسد رسما غير شهروند به حساب مي آيند. فرايند اخذ شهروندي در ايالات متحده فرايندي جانكاه و طولاني است و ميليونها نفر كه داراي كارت سبز هستند از حق راي محروم مي مانند.
- چرخهء نخبگان در اين دمكراسي بسيار محدود است. در هر انتخابات كمتر از پنج در صد نمايندگان هر دو مجلس قانون گذاري تغيير مي كنند. به عنوان مثال در اتخابات سال 2004 تنها هفت نماينده از بيش از 400 نمايندهء مجلس نمايندگان تغيير كرده است و 98 در صد دوباره انتخاب شده اند؛
- علي رغم افزايش تعداد نمايندگان زن در دورهء جديد مجلس نمايندگان، زنان تنها 13 در صد از كرسيهاي اين مجلس را اشغال مي كنند؛
- علي رغم تصويب قانون مك كين-فاينگلد جهت محدود كردن و نظم بخشيدن به حضور سرمايه در انتخابات هنوز در سطوح ملي و ايالتي اين سرمايه است كه تعيين مي كند چه كسي مي تواند در رقابتهاي انتخاباتي شركت كند. در انتخابات 2004 دو كانديداي رياست جمهوري حدود يك ميليارد تومان هزينه كردند. شركتهاي دارويي، توليد كنندگان اسلحه، و شركتهاي نفتي در اين ميان تعيين كننده اند؛
- رسانه هاي همگاني عمدتا در اختيار چند غول رسانه اي هستند. از اين جهت صداهايي كه در رسانه هاي همگاني شنيده مي شوند بسيار محدودند. از اين جهت نخبگان فرهنگي و اهل فكر امريكايي در رساندن صداي خود به عموم افراد با دشواري مواجهند. اينترنت عرصه هاي بيشماري را براي آنان گشوده است اماراديو و تلويزيون عمدتا در اختيار امريكاي شركتي است كه علاقه اي به گشودن باب گفتگو در عرصهء عمومي ندارد. اين رسانه ها حتي در خبر رساني به وظيفهء خود عمل نمي كنند و بسياري از شهروندان از رسانه هاي خبري بين المللي براي مطلع شدن از اخبار روز استفاده مي كنند. بسياري نيز اخبار روز را از كمدين ها مي شنوند تا از مجاري روشن و رسمي خبررساني؛
- وجود دو سيستم آراي عمومي و آراي الكترال در انتخابات رياست جمهوري گاه بدانجا مي انجامد كه كسي كه حتي اكثريت آرا را به خود اختصاص نداده در انتخابات پيروز مي شود. در نظر گرفتن حق ايالات كم جمعيت تر در انتخابات رياست جمهوري با سيستم الكترال كالج موجب شده است كه ايالاتي مثل فلوريدا يا اوهايو يا نيومكزيكو نقش تعيين كننده تري از ايالات پر جمعيت تر مثل نيو يورك، كاليفرنيا يا تگزاس پيدا كنند.
- غير اجباري بودن شركت در انتخابات به در صد قابل توجهي از مردم امريكا اين امكان را مي دهد كه در انتخابات شركت نكنند. در انتخابات سال 2004 كه از حيث ميزان مشاركت يك ركورد در چهار دههء اخير به شمار مي رود تنها 60 در صد واجدان شرايط مشاركت داشته اند. وضعيت جامعهء سياسي در امريكا به گونه اي است كه بيش از 40 در صد مردم احساس نمي كنند كه با شركت در انتخابات مي توانند چيزي را تغيير دهند يا كاري براي خودشان بكنند.
- نظام انتخاب كانديداي احزاب در مرحلهء مقدماتي نظامي كهنه و نا كاراست كه موجب نامزدي كساني در انتخابات مي شود كه بخوبي نمي توانند آراي همراهان محتمل را به خود جذب كنند و آنها را در مبارزات انتخاباتي فعال سازند. مرحله مقدماتي از يك ايالت مشخص آغاز مي شود و در چند ايالت مشخص ديگر تداوم مي يابد. بدين ترتيب ايالات ديگر در انتخاب نامزد خود محدود مي شوند؛
- نظام دو حزبي سياسي علي رغم كارايي در دراماتيزه كردن سياست و آسان تر كردن فرايند سياستگذاري و قانونگذاري، از حيث نمايندگي تنوع آرا و موضوع - محور كردن رقابتهاي سياسي در برابر شخص – محور كردن سياست كاملا ناكاراست؛
- جدايي كليسا و دولت در قانون اساسي امريكا در عين موفقيت در محدود كردن نقش كليسا در فرايندهاي سياسي نتوانسته است نقش نهادهاي مذهبي را در اين فرايندها به صفر برساند. بسياري از نهادهاي مذهبي بالاخص كليساهاي تبشيري در انتخابات 2004 بصراحت از بوش حمايت كردند و در اين راه به تحرك بخشيدن به نيروهاي خود در چارچوب كليسا پرداختند بدون اينكه با تبعات قانوني اين اعمال مواجه شوند. در اين شرايط امريكاي شهري، سكولار، انتخابگرا و صاحب اسحله هاي دفاع شخصي از امريكاي دهاتي، مذهبي و صاحب مسلسل، سلاحهاي خودكار و تفنگهاي شكاري در انتخابات 2004 شكست خورد؛
- حد و مرز عمل دمكراسي امريكايي به مرزهاي اين جامعه محدود نمي شود. مردم دنيا از لوازم و تبعات اين دمكراسي برخور دار يا متضرر مي شوند اما حق مشاركت در ان را ندارند. امريكاييها نه تنها معتقدند كه در باب امور جامعهء خود مي توانند با سازوكارهاي دمكراتيك تصميم بگيرند بلكه اين حق به فراتر از مرزهاي جامعهء امريكا نيز تسري مي يابد. از نگاه امريكاييان حملهء امريكا به كشوري كه آنها را تهديد نكرده اگر با تصويب كنگره باشد مشروع است. جنگ پيشگيرانه و دخالت در امور داخلي ديگر كشورها از دوران بوش شروع نشده به به دوران وي محدود نخواهد ماند. همين نوع نگاه به دمكراسي است كه به اسراييل نيز صادر شده است و اسراييلي ها با گرفتن پز دمكراسي براي مردم فلسطين نيز تصميم مي گيرند و هيچ كس هم از مشروعيت اين تصميمات نمي پرسد. دمكراسي امريكايي حد و حدودي ندارد.
- فرهنگ گفتگو در جامعهء سياسي امريكا بسيار ضعيف است. مناظره ها بيشتر مسادل سطحي را پوشش مي دهند و مسليل بنيادين عالم سياست در حوزهء” اسمشو نبر“ باقي مي مانند. رسانه هاي همگاني در پرسشهاي خود همواره سوال از چرا و چگونه را به نوعي مغفول مي گذارند. به عنوان مثال پس از حملات 11 سپتامبر 2001 هيچ كس در رسانه هاي همگاني به اين پرسش به نحو تحليلي پاسخ نداد كه چرا امريكا مورد حمله قرار گرفته است. اين پرسش با اين پاسخ كه ” به ما به دليل خوبي و آزادي خواهي مان حمله شده“ عملا بي پاسخ ماند.
سوم. ريشهء عموم اين مشكلات را مي توان در سه ويژگي دمكراسي در امريكا دانست. اول آنكه اين دمكراسي شديدا نخبه گراست و تنها نخبگان جامعه مي توانند مقامات رسمي و عمومي را اشغال كنند و در حوزهء عمومي صدايشان شنيده شود. مراكز مشخص نخبه پروري كه فرزندان صدها خانوادهء قدرتمند را آموزش مي دهند (مثل هاروارد، بركلي، استنفورد، كلمبيا و ييل) ميراث قدرت را از يك نسل به نسل ديگر در طول دو قرن اخير منتقل كرده اند. بسته بودن نسبي جامعهء سياسي بر روي چهره هاي تازه با اين نكته قابل توضيح است. دوم آنكه اين دمكراسي عامه گراست. تعجب نكنيد. دمكراسي امريكايي نخبه گرا و عامه گرا در كنار هم است: اين دمكراسي توسط نخبگان سياسي اداره و هدايت مي شود اما به دغدغه هاي نخبگان فرهنگي بي توجه است و براي مشروعيت سياسي به مقبول واقع شدن در نزد عوام مي انديشد. نخبگان امريكايي براي سوار شدن بر موج احساسات عمومي در موضوعات مورد توجه به عامه پسند ترين آنها اقبال توجه مي دهند. اهميت مذهب در سياست در امريكا را از اين مجرا بهتر مي توان فهميد. و سوم آنكه اين دمكراسي منفعت گراست. اگر دمكراسي امريكايي تداوم پيدا كرده بدان دليل بوده است كه اين نظام در جهت منافع گروهايي خاص در جامعهء امريكا عمل مي كند (اگر دمكراسي در ايران پا نمي گيرد نيز بدين دليل ساده است كه دمكراسي به نفع هيچ يك از گروههاي حاضر در عرصهء سياسي نيست). سياستگذاران نخبه در سياستگذاري عموما منافع گروهها و شركتهايي را كه موجب تداوم حيات اين قشر نخبه مي شوند مورد توجه قرار مي دهند و نه منافع عمومي را. به همين علت است كه امريكا به عنوان صنعتي ترين و ثروتمند ترين جامعه در ميان كشورهاي صنعتي تنها كشوري است كه فاقد سيستم خدمات درماني براي عموم مردم است و نظام آموزشي آن در سطوح پايين كارايي اندكي دارد- كه البته با فرار مغز ها از كشورهاي ديگر به امريكا جبران مي شود.
چهارم. اين مشكلات باعث شده اند كه تكثر فرهنگي، اجتماعي و قومي جامعهء امريكا كه در همهء دنيا بي نظير است و در جامعهء مدني نيز متناظر خود را يافته و محقق كرده است در جامعهء سياسي ظهور و بروز چنداني نداشته باشد. بسياري از جوامع قومي (مثل ايراني تبارها، چيني ها يا جوامع امريكاي لاتيني ساكن در امريكا) و مذهبي (مثل مسلمانان) به اندازهء وزن اجتماعي خود در جامعه سياسي حضور ندارند و صداي آنها شنيده نمي شود. در مقابل صداي اقليت بسيار كوچك يهودي بيش از وزن اجتماعي آنها شنيده مي شود و اگر كسي به اين موضوع اعتراض داشته باشد ضد يهودي خوانده مي شود.
http://sibestaan.malakut.org/sibestaanak/archives/006257.html
آمريکا: جامعه مدنی بدون مشارکت سياسی: رسانه هاي همگاني عمدتا در اختيار چند غول رسانه اي هستند. از اين جهت صداهايي كه در رسانه هاي همگاني شني�...
Sibestaanak
November 8, 2004 07:18 AM