کانون مدافعان حقوق بشر ـ سالهاست که مسئله اعدام در ایران موجب نگرانی نهادهای حقوق بشری است و فعالان حقوق بشر و برخی روشنفکران و "فقه" و "اسلام" شناسان به این مسئله پرداخته و نظرات و دیدگاه های خود را بیان کرده اند. بدیهی است در کشوری که قانونگذاران مدعی هستند که قوانین بر اساس فقه اسلامی تدوین شده و برگرفته از متن مقدس است، نقد قوانین از سوی فعالین حقوق بشر و حتی قرآن پژوهان و اسلام شناسان مستقل، بسیار دشوار و حتی خطرناک است، اما علی رغم این محدودیت ها و ناامنی ها، اعتراض به اعدام و نقد قوانین و اعلام ناکارآمدی آنها سالهاست که در ایران صورت می پذیرد. طی سالها فعالیت در کانون مدافعان حقوق بشر و گردآوری و تنظیم گزارشات نقض حقوق بشر که شامل اعدام نیز می شد، مطلع می شدیم که علاوه بر افزایش تعداد محکومان به اعدام در طول سالهای اخیر، ده ها کودک زیر ۱۸ سال متهم به قتل به مجازات اعدام محکوم شده و در زندان های سراسر کشور نگهداری می شوند. (این آمار در دفتر کانون مدافعان حقوق بشر که از دی ماه ۱۳۸۷ به طور غیرقانونی پلمپ شده است وجود دارد.) به هر حال در این سیر فعالیت ها علاوه بر گردآوری آمار و گزارشات مربوط به اعدام، تحقیقاتی نیز در کانون مدافعان انجام می شد. در این تحقیقات با مسائلی مواجه می شدیم که واقعیت عینی، ملموس و متاسفانه متداول نقض حقوق بشر را به تصویر می کشید.
در این مجال نه فرصت پرداختن به تمام موارد و پرونده ها وجود دارد و نه به دلیل زندانی بودن محکومان، بیان آنها به صلاح می باشد. اما به طور اجمالی در این نوشتار تلاش خواهم نمود، در هر مورد با بیان یک مشاهده و تجربه عینی به مطلب مورد نظر خود بپردازم. پیش از طرح هر مسئله ای تاکید می کنم از آنجایی که قانونگذاران و سیستم قانونگذاری و قوه قضائیه در نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک حکومت دینی، مدعی اند که قوانین کشور مطابق شرع و برگرفته از قرآن است و به ویژه در مورد قصاص به آیات قرآن استناد کرده و قوانین مربوط به آن را تغییرناپذیر می دانند، اینجانب نه به عنوان کسی که "فقه" و "اسلام" شناس است، بلکه به عنوان یک فعال حقوق بشر که دغدغه سازگاری قوانین کشور با حقوق بشر را دارد و در مواردی چون اعدام تحقیق کرده است و مسائل و مشکلات موجود و مربوط به قوانین فعلی را از نزدیک بررسی کرده است به مقوله انطباق قوانین موجود با آیات و احکام قرآن پرداخته ام. این توضیح ضروری است که هرگاه به آیات قرآن و تغییر این آیات و مفهوم قصاص اشاره می کنم، منظورم تفسیر رایج و موجود مفسران و قانونگذاران و حکومتگران نظام جمهوری اسلامی ایران است، چون در حال حاضر، این نوع تفسیر و برداشت آنان از آیات قرآن مبنای تدوین و قوانین و اعمال رویه های موجود در قوه قضائیه در کشور می باشد. لازم به ذکر است که نگاه های متفاوت و موشکافانه و علمی تری نسبت به قصاص و اعدام نزد سایر روشنفکران و مفسران و فقه شناسان وجود دارد که به دلیل نبودنشان در ساختار قدرت و عدم همسویی ایشان با تفکر حاکم بر این نهادها، فعلا نظرات و دیدگاه هایشان تاثیر مستقیم و آنی در ایجاد تغییراتی در قوانین ایران ندارد، اما همان گونه که بارها و در بسیاری از موضوعات از جمله مسایل زنان بیان داشته و اعتقاد داشته و دارم، این فعالیت های فکری- مدنی بی نتیجه و غیر موثر نبوده و قطعا اگر نه در کوتاه مدت، اما درمیان مدت منشاء تحولات و تغییرات عمیق در نظام اجتماعی-سیاسی و فکری-حقوقی خواهد داشت. پس به عبارتی ساده تر در این نوشتار قصد این است که بدون اظهارنظر شخصی و تلاش برای اثبات درست یا نادرست بودن برداشت و تغییر قانونگذاران از آیات قرآن، صرفا به دلیل اصرار حکومت برای تدوین و اجرای قوانین بر اساس شرع و احکام اسلام و قرآن، بررسی شود که آیا قوانین و رویه ها و وضعیت موجود، با همان آیات مدنظر حکومتگران و قانونگذاران و تفسیر خاص خودشان از آیات مطابقت و هم و هم سویی دارد یا خیر؟ یعنی آیا این افراد و این تفکر حاکم بر نهادهای مربوطه به برداشت خود از آیات قصاص در تدوین قوانین و اجرای آن وفادار و پایبند بوده اند یا خیر؟
برای پرداختن به این موضوع،بحث را با ۳ عنوان کلی آغاز می کنم و در زیرمجموعه هر عنوان ابتدا با طرح مشاهدات عینی و درک واقعیت، سراغ مبانی نظری/فقهی/قرآنی خواهم رفت.قوانین/آیات قرآنی:
۱- کودکان و قصاص
۲- خون بهاء؛ بدون "حد" تعریف شده، تا "مرز" بی نهایت
۳- قصاص؛ مقابله به "مثل" یا فراتر از "مثل"
الف- مشاهدات تجربی و درک واقعیت موجود
ب- مبانی نظری/فقهی/قرآنی
۱- قوانین/آیات قرآنی؛ کودکان و قصاص
۱- الف) مشاهدات تجربی و درک واقعیت موجود:
در میان زندگی و فعالیت ها از نیکی حادثه و همراهی تقدیر، پس از بازداشت و انتقال غیرقانونی به زندان زنان عادی در زنجان، به اتاق زنان محکوم به مجازات اعدام فرستاده شدم. تعدا زنان اعدامی زیاد بود و تقریبا ۲ اتاق از ۴ اتاق زندان به اعدامیان اختصاص داشت. در زندگی تنگاتنگ و لحظه به لحظه با اعدامیان، گاه تلخی لحظه های اعدام را تجربه کردم و با دختری آشنا شدم که از یکی از روستاهای بسیار دور زنجان بود. او تمام سال های کودکی خود را در میان زنان متهم به قتل، سرقت، قاچاق، فحشاء و .. گذرانده بود. او در زمان کودکی اش متهم به قتل پسرعموی هم بازی اش شده بود و در روستای کوچکشان بازداشت و در آگاهی منطقه بازجویی "حرفه ای" شده بود. حتی آن زمان که دخترجوان و بلندقامتی شده بود، وقتی از لحظات بازجویی می گفت حالش دگرگون می شد. نمی توانستم آنچه بر سرش آمده بود را باور کنم. آخر او فقط یک دختربچه روستایی بود. یک با خانم های بند از ایام کودکی او صحبت می کردیم که چند نفر از خانم های قدیمی زندانی، خاطراتی تعریف کردند که باورکردنی نبود و من هرگز فراموش نکردم. آنها می گفتند وقتی او را به زندان آوردند، کسی متوجه حرف های او نمی شد چون هم به دلیل سن کم و هم به دلیل روستایی بودنش، نمی توانست خوب صحبت کند. دختربچه سال های بسیاری سختی را در آن چهاردیواری زندان سپری کرده بود. از دوران کودکی در محلی حبس شده بود که آشپزخانه نداشت و پخت و پزی در کار نبود.عروسکی که با آن بازی کند و یا هم بازی ای که با او صحبت کند. او با زنانی زندگی کرده بود که هیچ نزدیکی و غرابتی به آنها حس نکرده بود. عکس از یک "امام" با شالی سبز و بدون چهره بر بالای سرش زده بود و هر شب قبل از خواب و هر روز پیش از شروع کارهای بند او را می بوسید و با او صحبت می کرد. او تمام مدتی که من در آن زندان بودم هیچ ملاقات کننده ای نداشت چون روستایشان از شهر فاصله بسیار دوری داشت. کسی براش پول نمی آورد، بنابراین او کار چند نفر را انجام می داد تا بتواند امرارمعاش کند. او دچار ناراحتی های شدید اعصاب و روان شده بود و عوارض آن به اشکالی بود که او را بیشتر تحت فشار هم بندی هایش قرار می داد. دعوایش می کردند. سرش داد می زند. می گفتند چندبار در بیمارستان و در بخش افراد روانی بستری شده بود. او چند بار برایم صحبت کرد. از کتک هایی که در بند از سایر خانم ها خورده بود. از کچل کردنش به عنوان تنبیه، از ماه های طولانی حبس در انفرادی برای دور بودن از بند و از گریه ها و خنده های نگران کننده اش که او را دیوانه و کم عقل می خواندند. روحیه بسیار حساسی داشت. او روزهای گرم تابستان روزه می گرفت و برای آزادی اش نذر می کرد. تلویزیون را از فاصله بسیار نزدیک نگاه می کرد. بازی آقای شهاب حسینی را بسیار دوست داشت و آرزو داشت روزی آقای حسینی را از نزدیک ببیند. وقتی باران می آمد زیر باران می ایستاد و دعا می کرد.وقتی از زندان آزاد شدم خانواده دختربچه محکوم به اعدام که پس از گذراندن ۷ سال به دختر جوانی تبدیل شده بود، از جمله خانواده هایی بود که با آنها در ارتباط بودم. مادرش تمام سال هایی که دختر در زندان بود برای آزادی او شب های تاسوعا حلیم می پخت. شب تاسوعا زنگ زد و از نذرش برای نجات دخترش گفت. او می گفت وقتی دخترم را از خانه بردند او خیلی کوچک بود. من نمی توانم به شهر بیایم و او را ببینم. دختر من مثل گلی است که در مردابی افتاده است و کسی نیست که او را کمک کند. بلاخره با پیگیری های زیاد و با حضور دو وکیل و رفتن به روستا برای جلب رضایت از عموی دختر، او از زندان آزاد شد. اما شرط عمو برای دادن رضایت این بود که تمام خانواده او از آن منطقه کوچ کنند و خانواده دختر بدون خانه و زمین و هیچ سرمایه ای از آن منطقه کوچ کردند.
اما از جمله موارد قابل اعتنا در این پرونده و سایر پرونده کودکان محکوم به مجازات اعدام که مربوط به بحث ماست، عبارتند از: ۱- نگهداری کودکان در زندان تا زمان رسیدن به سن ۱۸ سالگی: در پرونده های کودکان محکوم به اعدام روالی غیراخلاقی و نامعقول دیده می شود و آن اینست که متهمی که در سن زیر ۱۸ سال مرتکب یا متهم به قتل شناخته شده و به مجازات اعدام محکوم شده است، سال ها در زندان نگهداری می شود تا به سن ۱۸ سال برسد تا در زمان اعدام جزء آمار کودکان زیر ۱۸ سال اعدامی قرار نگیرد. ۲- نحوه نگهداری کودکان: نحوه نگهداری کودکان زیر ۱۸ سال که عموما بر اثر بازی های کودکانه یا دعواها و واکنش های احساسی بدون قصد و غرض به منظور ارتکاب عملی مجرمانه، مرتکب یا متهم به قتل می شوند، یکی از نگران کننده ترین وقایع در این پرونده هاست. حضور کودکان زیر ۱۸ سال در بندهای عادی آنها را در معرض هجوم افکار و رفتار مجرمان و متهمان با اتهامات قاچاق، سرقت، فحشاء، اعتیاد و ... قرار می دهد و تخریب شخصیت و هویت و روح و روان این کودکان در محیط زندان های عادی امری گریزناپذیر است.
۱-ب) مبانی نظری/فقهی/قرآنی:
• سکوت آیات در برابر قصاص کودکان:
در آیات مربوط به قصاص (.... ۱۷۸ سوره بقره)، (....۱۷۹ بقره)، (.....۴۵ مائده) و (....۹۳ نساء) هیچ اشاره ای به مسئله قصاص کودکان نشده است و جای طرح این سئوال و تردید وجود دارد که در این آیات که به زن در مقابل زن، اسیر در برابر اسیر و ... اعضای بدن در مقابل اعضای بدن اشاره شده است، چرا به مسئله کودک اشاره ای نشده است؟ طبرسی ذیل این آیه توضیح می دهد که برخی از قبیله های عرب که برای خود امتیاز قائل بودند این رویه را داشتند که "اگر قبیله ای یکی از بردگان مارا کشت، یک فرد آزاد از آنها را خواهیم کشت و اگر زنی از ما را بکشد، مردی از آنان را خواهیم کشت و ..." لذا آیه ۱۷۸ بقره نازل شد. سئوال اینجاست که اگر کودکی از قبیله ای که برای خود امتیاز قائل بود، به قتل می رسید، آیا آن قبیله یک کودک از قبیله دیگر را می کشت یا همان طور که به جای یک زن، یک مرد و به جای یک برده، یک آزاد و به جای ۱ مرد، ۲ مرد و ... می کشتند، به جای یک کودک نیز فرد بالغی را می کشتند؟ اگر چنین رفتاری وجود داشته یا بر اساس رسوم جاهلیت حتی احتمال وقوع آن می رفته، چرا صراحتی در آیات قرآن نسبت به آن وجود ندارد؟آیا مسئله کودکان در آیات قصاص مورد غفلت واقع شده است؟ یا اینکه مسئله مهمی به شمار نمی آمده و این در حالی است که خداوند حتی برای هتک حرمت، قصاص را مطرح نموده است. آیا در مسئله قصاص موضوع کودکان شامل دسته بندی های صورت گرفته شده، نبوده یا بحث کودکان زیرمجموعه نفس در مقابل نفس قرار گرفته و یا اینکه اساسا و آگاهانه و به عمد بحث کودکان از دایره مباحث قصاص از منظر متن مقدس، خارج فرض شده است؟ اگر فرض سوم قابل اعتنا باشد آیا به راحتی می توان مسئله قصاص را برای کودکان اجرا کرد؟ ۲- توان کودکان به عنوان قاتل در پرداخت خون بهاء: به نظر می رسد چنانچه در بحث قسمت مربوط به "سکوت آیات در مورد قصاص کودکان"، تلاش شود به دلیل عدم وجود و صراحت قصاص کودکان در آیات قرآن، مسئله قصاص کودکان را زیرمجموعه "نفس در مقابل نفس" قرار دهند و به عبارتی قصاص کودکان را توجیه قرآنی نمایند اما در آیات مربوط به بخشودگی و شرط خون بهاء این اتفاق به راحتی نخواهد افتاد چرا که در آیات مربوط به قصاص در صورت بخشودگی قاتل توسط خانواده مقتول به فرد "قاتل" دستور داده شده که اگر قصاص بر او بخشوده شد خونبها را به نیکویی بپردازد (۱۷۸ سوره بقره) یا این اسیر با ایمانی را آزاد کند یا اگر توان این ۲ عمل را نداشت ۲ ماه پیاپی روزه بگیرد. چنانچه کودکان مسئول آیه قصاص باشند و خانواده مقتول، کودک قاتل را به شرط اخذ خون بهاء ببخشد، بدیهی است براساس صراحت آیه، کودک "قاتل" مورد خطاب آیه خواهد بود که می بایست خون بهاء را بپردازد. سئوال اینجاست که منطقی است که خداوند یک کودک را مورد خطاب این آیه و قادر به تامین شروط مذکور در نظر بگیرد؟ آیا قابل قبول است که یک کودک در هر زمانی و در هر جامعه ای در چنین موقعیتی قرار داده شود؟ آیا مقوله کودکان در هر ۲ مورد مربوط به "قصاص" و "پرداخت خون بهاء در مقابل بخشودگی" مورد توجه آیات نبوده و نادیده گرفته شده است؟ یا بحث اصلا مربوط به کودکان نمی باشد .
۲- خون بهاء بدون "حد" و تا "مرز" بی نهایت
۲-الف) مشاهدات تجربی و درک واقعیت:
روزی تلفن ام به صدا درآمد، صدای مردی با لهجه خوزستانی بود. برادر کوچکشان در زندان و محکوم به اعدام بود. در حال بازگشت به شهرشان بودند و وقتی به من زنگ زدند در ترمینال جنوب و منتظر اتوبوس بودند. ساعت ۱ ظهر بود. با عجله به ترمینال رفتم و همدیگر را ملاقات کردیم. برادر کوچک این دو مرد خوزستانی متهم بود که در حین بازی و دعواهای پسرانه در روستایی دورافتاده، پسربچه دیگری را به قتل رسانده بود. پسربچه بازداشت شده و به زندان فرستاده شده بود. او سال ها بود که در زندان و در میان سایر زندانیان زندگی می کرد. پس از گذشت چند سال حبس، خانواده مقتول به شرط تحقق خواسته هایشان حاضر به بخشش شده بودند. برآوردن شروط برای یک خانواده روستایی در خوزستان تقریبا محال بود. هرچند بخشی از مطالبه را برآورده کرده بودند. حدود ۲۱ هکتار زمین غیر زراعی و ۹ هکتار زمین زراعی متعلق به ۵ برادر و یک پدر پیر روستایی که کل سرمایه این خانواده پرجمعیت بود واگذار شده بود و ۵۰ میلیون تومان پول هم پس از جمع آوری از طریق خیرین تحویل داده شده بود، اما آنها می بایست ۲۵۰ میلیون دیگر تدارک می دیدند که قادر به تامین و حتی جمع آوری آن نبودند. به هرحال آنچه با ازای بخشش این کودک در معرض فروپاشی و بر باد فنا رفتن بود، زندگی تعدا قابل توجهی از خانواده قاتل بود. از دست دادن زمین زراعی برای یک فرد روستایی به معنای از دست دادن امکان امرار معاش و زندگی است و متاسفانه این اتفاق نه برای یک نفر و یک خانواده بلکه برای ۶ خانواده در روستا غیر قابل تصور و جبران است. اما این تمام ماجرا نبود چرا که مبلغ هنگفتی که تامین آن خارج از توان ۶ خانواده بود، هنوز آماده نشده و این پسر محکوم به اعدام، در زندان است.این یک واقعیت انکارناپذیر است که شرایط برای خانواده مقتول که او هم یک پسربچه بود بسیار فاجعه آمیز و غیرقابل جبران است و قطعا وقوع قتل، خانواده مقتول را نیز گرفتار می کند. اما آنچه می بایست در چنین مواردی مورد توجه و یافتن راه حل مناسب قرار گیرد، "حد" و "مرز" تعریف شده ای برای خون بهاء است. پیگیری های متعددی از طریق ریش سفیدان قبایل و حتی نماینده محترم سابق مجلس و افرادی در شورای قضائی مربوطه انجام شد. در تماس هایی که با برخی مسئولان قضائی استان داشتیم تقریبا هیچ راه حلی جز جمع آوری ۲۵۰ میلیون تومان وجود نداشت و جالب این بود که مسئولین نیز با توجه به وقوع دعوای کودکانه و کم سن و سال بودن بچه ها و پیگیری های خانواده اصرار داشتند که پول را تهیه کنیم و پسربچه را از زندان آزاد کنیم، که من بازداشت شدم ..
۲- ب- مبانی نظری/فقهی/قرآنی:
طبق تفاسیر موجود، دلیل نزول آیه قصاص، زیاده روی قبایل در انتقام گیری و کین کشی های رایج در زمان جاهلیت اعراب عنوان شده، تا جایی که برای کشته شدن و به قتل رسیدن یک فرد، تعدادی از اعضای خانواده قاتل یا قبیله و طایفه او کشته می شدند و حتی جنگ های چند ماهه یا چند ساله به راه می افتاد و مسئله از "حد" قتل یک نفس به کین کشی و انتقام گیری فراتر از آن می رسید که موجب سلب حیات گروهی از افراد جامعه می شد. بنا به تفسیر ذیل آیات قصاص، هدف خداوند از نزول آیات قصاص "حد" زدن به این رفتار افراطی در دوران جاهلیت است و این نه به معنای کم توجهی به قتل یک انسان بلکه اهتمام به "حد" گذاشتن در امر انتقام است که چیزی از قبح و زشتی و گناه آن عمل نمی کاهد.
زیاده روی و افراط در انتقام: آیه ۳۳ سوره اسراء اشاره دارد بر این که "به خونخواه موضعی مسلط بخشیده ایم ولی در انتقام زیاده نرود (که در این صورت مورد حمایت خداوند است)". در این آیه منظور از "زیاده روی در انتقام" چیست؟ و چه اعمال و رفتاری از سوی خانواده مقتول اطلاق کرد. آیا فقط به مسئله کشتن و جنگ و کینه ورزی محدود می شود یا قابل بحث و تعمیم به اتخاذ هرگونه "موضعی" از سوی خانواده مقتول می باشد که در قسمت اول آیه از آن به عنوان "موضع مسلط" نامبرده است. این "موضع" در آیات مربوط به قصاص عبارت است از "قصاص" یا "بخشش" که بخشش به ازاء خون بهاء نیز می تواند باشد. لذا طبق همین آیات که مورد استفاده قانونگذاران در باب قصاص می باشد، زیاده روی از سوی خانواده مقتول که به حق در موضع مسلط قرار گرفته اند، در مورد اتخاذ هر "موضعی" مورد نهی خداوند قرار گرفته، چرا که خداوند انزار داده که فقط در این صورت (عدم زیاده روی در انتقام) مورد تایید و حمایت خداوند خواهد بود و این به آن معناست که چنانچه خانواده مقتول که در موضع مسلط حقوقی-اخلاقی در جامعه قرار دارد، زیاده روی نماید مورد حمایت خداوند نخواهد بود. آیا در تعیین ارقام نجومی به عنوان خون بهاء که آنگونه که از شواهد امر پیداست سیر تصاعدی ناباورانه ای طی می کند، می توان از زیاده روی سخن به میان آورد؟ آیا تعیین خون بهاء که هم اکنون بر اساس قوانین و رویه های قضائی در اختیار تام و بی "حد" و "مرز" خانواده مقتول قرار گرفته و جز مواضع مسلط اولیاء دم به شمار می آید، شامل دستور نهی خداوند در زیاده روی توسط اولیاء دم نمی گردد؟
بخشش، شکیبایی و گذشت در آیات قصاص: بخشش، شکیبایی و گذشت از جمله واژگانی است که در آیات قصاص و مقابله به مثل چند بار به کار رفته و خداوند با توصیه به خانواده مقتول برای بخشش و گذشت و شکیبایی، به ازای این اعمال، وعده "پاداش از سوی خداوند" (۴۰ سوره شورا) و حتی "کفاره ای برای گناهان" (۴۵ سوره مائده) داده است. در ۲ موردی که به عنوان تجربه شخصی خود ذکر کردم و موارد متعددی که اخبار آن در جامعه شنیده می شود، تعیین مبالغ هنگفت و سرسام آور ۵۰۰-۶۰۰ میلیون تومانی و حتی بیشتر از آن به عنوان خون بهاء در نبود چارچوب "حد" و "مرز" قانونی، تنها راه جلب رضایت و بخشش می باشد و نتیجه آن از دست رفتن زندگی و سرمایه خانواده قاتل نه برای تامین حد متعارض از خون بهاء بلکه برای تامین مبالغ هنگفتی به نام خون بهاء است. آیا در شرایط مشابه زندگی پسربچه خوزستانی که تقریبا زندگی تمام افراد خانواده از خانه های روستایی تا زمین های زراعی و غیرزراعی از دست رفته و مبلغ هنگفتی که تعیین شده ولی خانواده دیگر قادر به تامین آن نمی باشد ، "بخشش" همان "بخشش" مورد نظر آیات قرآن است؟ آیا وعده خداوند برای پاداش دادن به کسی که قصاص را می بخشد، این نوع بخشش است؟ آیا این نوع بخشش تامین کننده هدف آیات قرآن است؟
قوانین ایران متضمن قصاص و مجازات و بی توجه به نهی از زیاده روی و بی توجه به تضمین حیات بشر چنانچه قبلا نیز گفته شد در آیه ۳۳ اسراء آورده است که "هر که مظلومانه کشته شود، به خونخواه او موضعی مسلط بخشیده ایم، ولی در انتقام زیاده نرود." قانونگذاران و نهادهای قضائی در ایران، در مورد قصاص راه هرگونه تجدیدنظر را بسته و استناد آنها به آیات قرآن است. سایر آیات مربوط به قتل و تعدی و ستم و حتی بدی و شکستن حرمت ها (که می توان به آیات ۱۷۸ بقره، ۱۷۹ بقره، ۹۲ سوره نساء، ۴۵ مائده، ۳۳ اسراء، ۱۲۶ نحل، ۴۰ شورا، ۴۱ شورا، ۱۹۴ بقره اشاره نمود) دارای ساختار مشابه یکدیگرند. در قسمت نخست آیات ضمن تقبیح این اعمال، از حق مجازات برای خانواده مقتول و افراد مورد ظلم و تعدی قرار گرفته، سخن گفته شده و در قسمت بعد با دعوت به صبر،شکیبایی، گذشت و بخشش نهی جدی از زیاده روی در انتقام مطرح شده است،. اما نهادهای مربوط به این امر در حکومت جمهوری اسلامی تنها به دنبال تامین دریافت ها و تفاسیر خود از بخشش نخست آیات یعنی مجازات (در همه زمینه ها) بوده و دست به تدوین قانون و اعمال رویه ها زده اند ولی مسائل مهم مطرح شده در قسمت دوم آیات که دستور نهی از زیاده روی در انتقام و توصیه به بخشش به ازاء خون بهاء می باشد را بدون قاعده و سازوکار و چارچوبی که تامین کننده هدف همان آیات باشد، به حال خود واگذاشته و به نوعی از هرج و مرج و بی قانونی در این حوزه استقبال نموده اند. درست است که برای بخشیدن فرد قاتل نمی توان الزام و اجباری برای خانواده مقتول معین کرد چرا که خانواده مقتول حاضر به بخشش به ازای دریافت خون بهاءشدند، نمی توان از نهی خداوند در امر زیاده روی در انتقام نیز چشم پوشید و آن را به سلیقه خواست افرادی واگذاشت که آسیب دیده، خشمگین و در برخی موارد دیده شده که در صدد گرفتن انتقام های فراتر از اعدام هستند. در حالی که آیات قصاص به دلیل افراط گری و زیاده روی در انتقام گیری های دوران جاهلیت نازل شده است. مهندس علی اکبر طاهری قزوینی در زیرنویس آیه ۱۷۸ سوره بقره آورده اند: عموم مفسران ضمن تفسیر این دو آیه (۱۷۸ و ۱۷۹)، اشاراتی به زیاده روی در خون خواهی های جاهلی بین قبایل عرب کرده اند و آیه را در مقام "تعدیل" این زیاده روی ها می دانند.
سئوالی که پیش می آید این است که "رویکرد قرآن" علی رغم تقبیح عمل قتل، بدی، ستم و حرمت شکنی و تعدی، "تعدیل زیاده روی" در مقابله مثل است و در آیات ۳۳ سوره اسراء، ۱۲۶ سوره نحل و ۱۹۴ سوره بقره این انذار را به خونخواه، ستمدیده، بدی دیده، حرمت شکسته، تعدی شده می دهد که نباید زیاده روی کند و حتی گاهی پیش تر از آن توصیه به گذشت و شکیبایی و بخشش می نماید و وعده پاداش می دهد.
حال چگونه می توان این گونه زیاده روی در تعیین خون بهاء را با روح و رویکرد آیات قرآن قابل انطباق و هم سو دانست؟ اگر زیاده روی در انتقام و در امر مقابله به مثل در مورد بدی، تعدی و حتی هتک حرمت پرهیز داده شده است چگونه در امر پرداخت خون بهاء صدق نمی کند و حکومت و قانونگذاران نسبت به تعیین "حد" و تعریف قاعده ای مشخص بی توجهند و چنین امر مهمی را به طور محض به افراد جامعه با خصلت و شخصیت ها و تفکرات مختلف واگذار کرده اند که شاهد چنین هرج و مرج و آشفتگی در این امر هستیم؟ هرچند در نگاه و بررسی منصفانه باید گفت که گاها و نوعا اقداماتی مددکارانه در این امور از سوی برخی نهادهای مربوطه وجود داشته که متاسفانه کارایی و دربرگیرندگی لازم را نداشته است.
قصاص مایه تداوم حیات: آیه ۱۷۹ سوره بقره خطاب به اولی الباب (کسانی که تعقل و خردورزی می کنند) می گوید که در قصاص برای شما حیات (تداوم زندگی - جاری بودن زندگی) است. استاد خرمشاهی در زیرنویس ترجمه قرآن خود ذیل آیه ۱۷۸ سوره بقره اشاره می کند که "کین کشی بی محابا در زندگی عرب های جاهلی، هیچ حد و مرزی نمی شناخت .. در چنین متن و زمینه ای است که حکم قصاص به وحی الهی مقرر شد و در بیشتر موارد از خونریزی ها و کین کشی های پردامنه جلوگیری کرد. در آیه ۱۷۸ سوره بقره پس از صحبت از بخشودگی قاتل و پرداخت خون بهاء با نیکویی، آمده: این حکم "سهل گیری و رحمتی است از جانب صاحب اختیارتان". بررسی و دقت در سیر آیه که دلالت دارد بر این که اگر فردی، فرد دیگری را کشتدامنه انتقام محدود بوده و نباید افراط شود و اگر خانواده مقتول، قاتل را بخشید، قاتل می بایست خون بهاء را با نیکویی بپردازد و این سهل گیری و رحمت از جانب خداست، زمینه را برای فهم و درک آیه بعدی که "این قصاص" برای شما حیات (تداوم زندگی) است، مهیا می گردد. یعنی چنانچه دامنه انتقام گیری، تعصب و به هر حال مجازات ها تا شعاع زندگی قاتل، محدود گردد و به خانواده، قبیله، طایفه و جامعه کشیده نشود و زندگی سایر انسان ها را به مرگ و نیستی و فنا نکشاند، از حیات و تداوم و جاری بودن زندگی می توان سخن به میان آورد، در غیر اینصورت، یعنی در صورت هرگونه زیاده روی و افراط در حد نامتعارف و معروف جامعه، این امر مانع حیات خواهد بود. آیا افراط و زیاده روی در تعیین خون بهاء که برای یک خانواده روستایی از دست رفتن زمین، خانه، زندگی و مقروض شدن تمام افراد خانواده (۶خانواده) است با مفهوم تداوم حیات در این نوع قصاص مغایرتی ندارد؟ آیا اضمحلال و انهدام واقعی حداقل ۶ خانواده که به طور متوسط بالغ بر ۲۰ نفرشان (زن،مرد، پیر و جوان و کودک) می باشند، مصداق تداوم حیات است؟ یا تداعی کننده همان زیاده روی و کین کشی ها و انتقام گیری های افراطی و بی منطق و مبتنی افکار دوران جاهلیت؟ و بلاخره اینکه آیا با تکامل اجتماع طی ۱۴۰۰ سال گذشته، این نوع انتقام گیری ها در نوع جدید خود، بازآفرینی نشده است؟
۳- قصاص؛ مقابله به "مثل" یا فراتر از "مثل"
۳-الف) مشاهدات عینی و درک واقعیت
هدف من از نوشتن این بخش، به هیچ وجه دفاع از عمل قتل نیست، اما تجربه من در زندگی با محکومان به مجازات اعدام در محیط زندان و در یک اتاق، واقعیتی را بر من آشکار کرد که گمان نمی کنم بدون تجربه و بودن با این افراد، هرگز آن را درک می کردم. در میان همه زندانیان، محکومان به اعدام و قصاص زندانیانی ناامید و اغلب بی انگیزه بودند که ادامه زندگی خود را تداوم فشار بر خانواده هایشان می دانشتند. آنها مجبور به ادامه زندگی در شرایط بسیار دشوار زندان برای مدت های طولانی بودند و در حالی که افق و چشم انداز روشن و امیدوارکننده ای وجود نداشت. ترس و دلهره همواره بخشی از وجودشان شده بود. کابوس های شبانه که گاه با فریاد همراه بود نشان از میزان ترس و دلهره ایشان داشت. کافی بود یک روز صبح به جای ساعت ۶، کمی زودتر صدای باز شدن درها را بشنوند. با صدای گشوده شدن در بند با هراس از خواب می پریدند و هر یک تصور می کردند که برای اعدام سراغشان آمده اند. ملاقات با خانواده هایشان بسیار تلخ و غم انگیز بود. این وقایع نه یک ماه، نه یک سال و برای برخی حتی نه ۱۰ سال، بلکه سال های طولانی تکرار می شد. در آن زندان، زنانی هستند که ۱۵، ۱۲، ۱۰ سال و .. به انتظار مرگ نشسته اند. انتظار کشیدن برای آزادی و رهایی از بند دشوار است اما فکر می کنم انتظار کشیدن برای مرگ را بین پیر و جوانشان مشترک دیدم. اگر به اعدام و انتظار، تحمل شرایط زندان را هم اضافه کنم، غیرقابل درک است. نامعلوم، بی انتها و شاید نهایتا رفتن پای چوبه دار. در زندان که بودم با خانواده چند زندانی محکوم به اعدام آشنا شدم. پس از آزادی وارد گفت و گو با حداقل ۵ خانواده مقتول (اولیاء دم) شدیم. از هر امکانی برای جلب رضایت بهره گرفتیم. ملاقات های متعددی انجام شد. پیگیری های حقوقی توسط وکلا و پیگیری از مراجع قضائی و واسطه قرار دادن برخی معتمدان شهر صورت پذیرفت، اما برخی خانواده ها به صراحت بیان می کردند که اعدام برای او کم است، او باید آنقدر در زندان بماند تا موهایش سفید شود و بعد ... و این یعنی مجازات فراتر از قصاص، چرا که مجازات اعدام به علاوه سال های طولانی زندان به علاوه شرایط سخت زندان به علاوه بلاتکلیفی، مجموعه ای از مجازات هاست که هر کدام به تنهایی مجازاتی سنگین محسوب می شود. این در حالی است که طبق دستور آیات الهی نباید زیاده روی کرد.
۳-ب) مبانی نظری/فقهی/قرآنی
آیات قرآن در مورد قصاص به شدت تاکید بر عدم زیاده روی در مجازات داشته و چنانچه پیشتر اشاره شد در پی زیاده روی اعراب در دوران جاهلیت در پی کشته شدن یک فرد نازل شده و به قصد و نیت تعدیل مجازات ها بوده است. اما آنگونه که از شرایط موجود و رویه ها و مقررات و قوانین پیداست، مجازات فراتر از اعدام است.
آیا آیاتی که مورد استفاده قانونگذاران در امر قصاص می باشد، اجازه داده است که فرد قاتل، به مجازات های متعدد اعدام، حبس در زندان به مدت مدید و نامعلوم و بلاتکلیفی محکوم گردد؟ و آیا تحمل همه این مجازات ها برای فرد قاتل، تامین کننده عدالت مدنظر آیات می باشد؟ آیا تحمیل زندان های طولانی مدت که گاه بیش از ۱۵ سال هم طول می کشد جزء مجازات مدنظر آیات قصاص است؟ این در حالی است که طبق شواهد موجود هم دامنه مجازات ها فراتر از مجازات مدنظر آیات بوده و هم افراد مجازات شونده فراتر از یک فرد (قاتل) می باشد و تمام افراد خانواده و گاه بخشی از جامعه را درگیر انتقام می کند.
نتیجه گیری
بدیهی است که وقوع قتل در هر جامعه ای امری مذموم و عملی مجرمانه بوده و تداوم آن در جوامع کنونی نشان از تداوم همان روحیه بدویت و جهالت و کین زیستی و کین کشی های غیرانسانی و غیراخلاقی دارد و انسان امروز علی رغم ادعای تسلط داشتن بر زمین و آسمان، هنوز بر خود مسلط نبوده و قادر به شناخت و مهار خشم و کینه خود نیست، اما دردمندانه باید واقعیت را پذیرفت و مهمتر اینکه ریشه بروز چنین رفتارهایی را در جامعه بررسی کرد چرا که درمان این درد بشری در شدت بخشیدن به مجازات های پس از قتل نیست بلکه مهیا کردن شرایط زندگی و زیست انسانی افراد جامعه است. اما به هر حال در صورت بروز قتل در جوامعی چون جامعه ایران که شرع و آیات قرآن مبنای تدوین قوانین و مقررات و اعمال رویه های قضائی قرار می گیرد، می بایست مجموعه مسائل مربوط به قصاص، کسب رضایت و بخشش به ازاء پرداخت خون بهاء، در چارچوب حقوقی، منطقی و اخلاقی قابل قبول در جامعه تعریف شود تا بر اساس همان آیات مورد استناد واقع شده که علاوه بر قصاص تاکید بر ممانعت از زیاده روی و تناسب مجازات داشته و متضمن حیات بشری است، زیاده روی و افراط گری صورت نگیرد.
بدیهی است اگر مسئله قصاص با رویکرد تضمین حیات و حقوق انسان ها که نمی تواند با روح ادیان در تضاد باشد، مورد بازنگری و بررسی موشکافانه و بدن تعصب و نگاه امنیتی و واکنشی و سرپوش گذاشتن بر آسیب های اجتماعی قرار گیرد، شاهد کاهش مسئله اعدام در این زمینه خواهیم بود. برای رسیدن به این هدف، ضمن پرداختن به مقوله اعدام در مورد سایر جرائم از جمله قاچاق مواد مخدر و به ویژه مسئله قصاص در مورد کودکان و .. می بایست فعالیت های پیگیر و جدی صورت پذیرد که در این راستا روشنفکران، فعالان حقوق بشر و حقوقدانان، هر یک در حوزه فعالیت های فکری-مدنی خود صاحب نظر و موثر خواهند بود. در این بین من نه به عنوان یک فرد "اسلام" و "فقه" شناس و نه با نگاهی درون دینی بلکه به عنوان یک فعال حقوق بشر و از منظری برون دینی و با نگاهی به قوانین و مبنای تدوین آن و عملکرد و رویه های جاری در قوه قضائیه و استناد آنها به شرع، تعارضات بین قوانین و عملکرد موجود با آیات قرآن (که مورد استناد حکومت می باشد) را مشاهده نموده و در این نوشتار به صورت طرح دغدغه های ذهنی خود به تحریر آورده ام. آنچه قصد بیان آن را داشتم بحثی انتزاعی نیست بلکه حاصل تجربه های تلخ من در زندگی با اعدامیان و به ویژه دختربچه ای که تمام دوران کودکی اش را سال ها به انتظار مرگ و چوبه دار گدرانده بود و آشنایی و معاشرت و گفت و گوهای (روزانه و حتی شبانه روزی) با خانواده اعدامیانی که سال های طولانی حبس زندانی شان را تحمل کرده یا خانواده پسربچه اعدامی که خون بهائی به قیمت تمام هستی و زندگی حداقل ۲۰ نفر از اعضای خانواده تدارک می دیدند، است. باید توجه نمود که تهییج و تحریک افکار عمومی جهت توجیه افزایش آمار اعدام با قاتل و خونریز خواندن اعدامیان و اجرای اعدام های نمایشی نه علاج درد و نه راهکار مناسبی است چرا که به دلیل مشکلات و آسیب های اجتماعی پردامنه و جدی در جامعه آشکار است که بسیاری از این افراد قربانیانی بیش نیستند و اعدام آنها راهکاری برای حل مشکلات و خشکاندن ریشه این وقایع نمی باشد و در نوع خود ترویج خشونت به شمار می آید. نگاهی به آمار واقعی زندانیان محکوم به اعدام و قصاص و به ویژه حضور دهها زندانی محکوم به اعدام که در زمان ارتکاب به جرم در سن کودکی و زیر ۱۸ سال بوده اند، میزان سال های حبس محکومان به اعدام در زندان های سراسر کشور و بلاتکلیفی در انتظار مرگ آفرینان مرگشان، وضعیت خانواده ها و فرزندان این افراد و تمام آسیب های دیگر نشان می دهد که اعدام، خود به معضل دیگر تبدیل شده است و قوانین و رویه ها و شرایط فعلی نیاز به بازنگری جدی و اساسی دارند.