ای زن که به تنهایی همسنگِ دو صد مردی
بیداد و تبارش را رسوای جهان کردی
یک روز تو را گفتند چون نیمهی انسانی
با عشق گر آمیزی از خانهی خود طردی
روز دگرت گفتند، مرد است ز تو برتر
هر چند بسی رُستم با عاطفه پروردی
شلاق زدت گر دین، تمکین نشدت آیین
با زُهدِ ستمپیشه، همواره هماوردی
بیتابیِ فریادت، اوهام بسوزانـَد
با هر چه بلادیده، همراهی و همدردی
زیباست تو را گیسو، چشم است تو را جادو
پنهان مکن این یا آن، در دلبریات فردی
شیرینیُ گفتارت، شعری است بهارانه
از تلخیِ زندانها، آزرده وَ گر زردی
هر روز مبارک باد برجوشش پندارت
ای آنکه شهامت را قانون زمان کردی
ویدا فرهودی
٧ ماه مارس ٢٠١٧