Monday, May 8, 2017

صفحه نخست » رأی جنوب‌ تهران برای کیست؟

Tehran_jnoub.jpgاعتماد ـ جامعه‌شناسان سیاسی، شکاف‌های اجتماعی را به دو دسته ساختاری و تاریخی تقسیم می‌کنند. شکاف‌های ساختاری، در همه جوامع گریزناپذیرند؛ مثل شکاف‌های طبقاتی و جنسی و سنی. شکاف‌های تاریخی، در برخی جوامع وجود دارند و در برخی نه.مثل شکاف دین و دولت. شکاف‌های تاریخی و ساختاری، می‌توانند فعال یا غیر فعال باشند. مثلا شکاف دین و دولت امروزه در کشورهای دموکراتیک جهان غرب، دیگر فعال نیست. برعکس، شکاف‌های نژادی در بسیاری از این کشورها هنوز فعال است.

در ایران، شکاف دین و دولت یک شکاف تاریخی فعال و شکاف‌ نژادی، یک شکاف تاریخی غیر فعال است. شکاف طبقاتی در ایران پس از انقلاب، در دهه ١٣٨٠ به بارزترین شکل ممکن فعال شد. محمود احمدی‌نژاد در تنور نارضایتی‌های طبقات پایین و اقشار محروم جامعه دمید و یک شکاف اجتماعی خاموش یا نسبتا فعال را روشن یا به‌شدت فعال کرد. اگرچه امروز دیگر احمدی‌نژاد در راس قوه مجریه نیست، ولی اوضاع اقتصادی نه چندان جالب در کنار پرونده‌های پروپیمان فساد و اختلاس و رانت‌خواری، شکاف طبقاتی را در جامعه ایران همچنان فعال نگه داشته است.

بخش زیادی از جامعه احساس محرومیت می‌کنند و اقلیتی نیز، سیرند و سیری‌ناپذیر! در غیاب احمدی‌نژاد در این دوره از انتخابات ریاست‌جمهوری، محمدباقر قالیباف و ابراهیم رییسی سخت در تلاشند تا شکاف طبقاتی را همچنان فعال نگه دارند تا از این طریق، روحانی را از اسب قدرت پایین آورند. جدا از تبلیغات انتخاباتی، نخستین مناظره نامزدهای ریاست‌جمهوری نشان داد که رییسی و به ویژه قالیباف آمده‌اند تا با تکرار وعده‌های احمدی‌نژاد در دو انتخابات ٨٤ و ٨٨، آرای طبقات پایین جامعه را از آن خود کنند.

وعده‌های اقتصادی قالیباف و رییسی گویای تلاش وافر آنها برای کسب «آرای احمدی‌نژاد» است. اما آیا در این انتخابات هم باد به پرچم پوپولیسمی می‌وزد که مبتنی بر شکاف فقیر و غنی است؟ انتخابات آتی، آزمون مهم و مجددی برای سنجش توانایی سیاسی این شکاف اجتماعی در جامعه ایران است. اما تا پیش از رسیدن روز انتخابات، می‌توان در کوچه‌پس‌کوچه‌های جنوب شهر به استمزاج سیاسی پرداخت؛ به ویژه اینکه اکنون مبارزه انتخاباتی نامزدهای ریاست‌جمهوری آغاز شده است و آنها در نخستین مناظره‌شان حسابی از خجالت هم درآمده‌اند!

یارانه در روسیه ٢٥٠هزار تومان است!

وارد دکانش که شدم، سرش پایین بود و مشغول کار. سید کریم، پیرآهنگری است که در حوالی میدان راه‌آهن آهنگری می‌کند. رفیقش - رضا - هم آهنگر بود و کنار او نشسته بود؛ مرد میانسالی با چهره‌ای بی‌حوصله. به سید کریم گفتم که می‌خواهم چند تا سوال درباره انتخابات ریاست‌جمهوری بپرسم. موافقت کرد که ضبط موبایلم را روشن کنم. نه خودش و نه دوستش، مناظره اول نامزدهای ریاست‌جمهوری را ندیده بودند. همه کاندیداها را هم نمی‌شناختند. سید کریم همان اول بسم‌الله گفت روحانی گفته که هشت‌ساله است.

معتقد بود تکرار ریاست‌جمهوری روحانی، تاییدشده است و تلویحا ‌گفت نیازی به انتخابات نیست. البته بلافاصله اضافه کرد که مردم ریاست‌جمهوری مجدد روحانی را قبول ندارند ولی «او تایید شده است و دوباره رییس‌جمهور می‌شود.» از رضا پرسیدم رای شما معلوم است؟ جواب داد که «در عمرم رای نداده‌ام و این‌بار هم رای نمی‌دهم.»

قبل از اینکه دلیل رای ندادنش را بپرسم، گفت: «روحانی در این چهار سال چه کار کرده؟ فقط می‌گوید کلیدم گم شده!» گفتم توقع شما این بود که روحانی یارانه‌ها را افزایش دهد؟ سیدکریم گفت: «صددرصد! ولی یارانه‌ها را بالا نبرد که!» گفتم دیگر از چه چیزی ناراضی هستید؟ رضا گفت: «آخر روحانی کاری انجام نداده است تا ما بگوییم از فلان کارش ناراضی هستیم!» گفتم چه کار باید می‌کرد که نکرد؟

رضا ادامه داد: «باید یارانه را مثل یارانه مردم روسیه ٢٥٠هزار تومان می‌کرد. الان یارانه در روسیه ٢٥٠هزار تومان است.» البته بلافاصله حرفش را تصحیح کرد که «یارانه در فرانسه ٢٥٠هزار تومان است.» و بعد گفت: «روحانی قرار بود اشتغال‌زایی کند ولی این کار را هم نکرد.» سید کریم حرف رضا را قطع کرد و گفت: «فرانسه نه؛ یارانه در همان روسیه ٢٥٠هزار تومان است.» باز پرسیدم دیگر از چه چیز دولت روحانی ناراضی هستید؟ سید کریم گفت: «اصلا یارانه به کنار، روحانی چرا عیدی نداد؟

روحانی گفته بود به مردم عیدی می‌دهد.» پرسیدم یعنی چی؟ گفت: «قرار بود هر سال دم عید، به هر ایرانی ٢٥٠هزار تومان بدهد تا مردم بروند لباس و شیرینی بخرند ولی همین کار را هم انجام نداد. به سید کریم گفتم شما به کی رای می‌دهی؟ گفت: «اگر احمدی‌نژاد باشد، به احمدی‌نژاد رای می‌دهم.» گفتم احمدی‌نژاد در این انتخابات نیست. گفت: «نمی‌دانم؛ باید ببینم چه می‌شود. بقیه را نمی‌شناسم.»

رضا از آن کنار، نام رییسی را آورد و سید کریم گفت: «رییسی بدتر از روحانی است.» پرسیدم چرا؟ گفت: «او هم از همین الان دارد وعده می‌دهد!» بعد از اینکه رییسی هم از دور خارج شد، گفتم ممکن است به قالیباف رای بدهی؟ آهنگر پیر و خسته، با نارضایتی گفت: «قالیباف از همه‌شان بدتر است!» در توضیح حرفش گفت قالیباف کار نمی‌کند. گفتم قالیباف می‌خواهد «دولت مردم» را تشکیل دهد و حق فقرا را از ثروتمندان بگیرد. سید کریم گفت: «دولت تشکیل می‌دهد ولی نه برای مردم. قالیباف به کسانی که خانه ندارند خانه می‌دهد؟ نمی‌دهد که!

به هیچ کس رای نمی‌دهم!

از آهنگری سید کریم بیرون می‌آیم و به سمت میدان راه‌آهن می‌روم. وارد یک آبمیوه‌فروشی می‌شوم که مرد جوانی به تنهایی در آن‌جا کار می‌کند. صاف می‌روم سر اصل مطلب. او هم، مثل رفیق سید کریم، اسمش رضا است و مثل همان رضای آهنگر، اهل رای دادن نیست. می‌گوید در این انتخابات رای نمی‌دهد و قبلا هم هیچ‌وقت رای نداده.

می‌پرسم چرا؟ می‌گوید: «چون برای خودم شخصیت قایلم!» می‌گوید قسمت‌هایی از مناظره اول را دیده است ولی تلویزیون را خاموش کرده؛ چراکه «این یکی آن یکی را متهم به دزدی می‌کرد و آن یکی هم این یکی را به فساد و بی‌سوادی متهم می‌کرد.» نظرش درباره مناظره اول را در دو کلمه بیان می‌کند: «بی‌فایده بود.» می‌گوید در سال ٨٨ در آلمان بوده و دو سال است که به ایران برگشته.

مناظره معروف احمدی‌نژاد را هم ندیده در آن سال‌ها. خودش را جزو طبقه متوسط می‌داند. از حرف‌زدنش پیداست که جنوب شهر بیشتر محل کارش است نه خاستگاه فرهنگی‌اش. می‌گوید رای دادن بی‌فایده است و می‌پرسد: «در این ٣٥ سال تا حالا شده یک غریبه رییس‌جمهور بشود؟ یک سفره پهن کرده‌اند و به نوبت دور آن می‌نشینند.» بدون اینکه نظرش را درباره قالیباف پرسیده باشم، ناگهان از جناب شهردار انتقاد می‌کند: «قالیباف چه کار کرده است؟ آخرش هم معلوم شد آن همه مجوز ساخت برج داده و آن همه فساد در شهرداری وجود دارد.»

می‌گوید قالیباف به عنوان شهردار، عملکردش ضعیف بوده و کار خاصی نکرده. پیاده‌‌‌رو را نشان می‌دهد و می‌گوید: «این پیاده‌روی منطقه توریستی میدان راه‌آهن است. اینجا باید سنگفرش باشد ولی سال‌هاست که همین طور به امان خدا رها شده. قالیباف دوازده سال است که شهردار است ولی هنوز این‌جا را سنگفرش نکرده. ایستگاه راه‌آهن آن روبه‌روست. این‌جا باید سنگفرش باشد.» قبول ندارد که قالیباف نماینده «٩٦درصد محروم» است و ریاست‌جمهوری او را اصلا به سود فقرا نمی‌داند.

پرسید: «قالیباف چه کار کرده برای فقرا؟» می‌گوید پل جوادیه و مترو و فلان تونلی که قالیباف ساخته یا افتتاح کرده، متعلق به زمان شاه است و اینها را نباید به نام شهردار تهران زد. البته بلافاصله می‌افزاید که حرف‌های روحانی و سایر کاندیداها را هم قبول ندارد. در مجموع آنقدر ناراضی است که با او نمی‌شود درباره انتخابات و رای دادن حرف زد. با او فقط می‌شد درباره رای ندادن حرف زد. هزار دلیل برای رای ندادن داشت ولی حتی یک دلیل هم برای رای دادن نداشت. مشتری وارد مغازه‌اش شد و ترجیح دادم بیش از آن مزاحمش نشوم و سراغ کسی بروم که اهل رای دادن باشد!

به روحانی بگو ما پشتت ایستاده‌‌ایم!

کمی جلوتر، پاساژ کوچکی وجود دارد که بیشتر شبیه مخروبه است. در اواسط پاساژ، دیزی‌فروشی جمع‌وجوری به چشمم خورد که تابلو هم نداشت. جمع چهارنفره‌ای که در آن مکان کوچک حضور داشتند، ابتدا از حضورم استقبال نکردند. صاحب مغازه، ترجیح داد از دیگران سوال کنم. بقیه هم ابتدا ترجیح می‌دادند اسم کوچک‌شان را نگویند. گفتم روزنامه ما اصلاح‌طلب است؛ امنیتی نیست! ولی باز نگاه‌شان نامطمئن بود. کم‌کم که سر حرف باز شد، یخ فضا شکست.

گرمای تنور سیاست، هر کوه یخی را آب می‌کند! صاحب مغازه، اسمش بیوک بود. ٧٣ ساله. کارگرش، اکبر حدوداً ٦٠ ساله بود. عزیز و جعفر هم مشتری بودند و به ترتیب ٥٠ ساله و ٦٥ ساله. جعفر هم اهل رای دادن نبود. می‌گفت خانه ندارد و خانه‌به‌دوش است. عزیز کارگر ساختمانی بود. می‌گفت در مناظره اول، طرفین ایرادهای یکدیگر را گفتند ولی در کل، روحانی بهتر از دیگران است. دلیلش این بود که کارهای روحانی نیمه‌کاره است و باید هشت سال بماند و آنها را تمام کند. ضمناً روحانی را منطقی‌تر از «آنها» می‌دانست.

گفتم آنها یعنی قالیباف و رییسی؟ جوابش مثبت بود. پرسیدم چرا حرف‌های روحانی منطقی‌تر است؟ گفت: «خوبی اصلاح‌طلبان این است که اهل جنگ نیستند و مملکت را بالاخره حفظ می‌کنند. اسم‌شان هم اصلاح‌طلب است. یعنی می‌خواهند وضع کشور را رفته‌رفته اصلاح کنند.» پرسیدم در سال‌های ٨٤ و ٨٨ به کی رای دادی؟ هر دو بار به احمدی‌نژاد رای داده بود. گفتم الان هم که قالیباف شعارهای احمدی‌نژاد را می‌دهد؛ چرا به قالیباف رای نمی‌دهی؟ قبول نداشت حرف‌های قالیباف را. گفت: «باور نمی‌کنم که او نماینده مردم محروم باشد. حرف‌های او فقط شعار است.»

می‌گفت: «روحانی و اصلاح‌طلبان با سرمایه‌دارها رابطه خوبی دارند ولی قالیباف هم با سرمایه‌داران خوب نیست. فقط خوبی روحانی این بود که برجام را آورد و پول‌های بلوکه‌شده کشور را برگرداند.» اکبر که اصفهانی بود و برای کار به تهران آمده، می‌گفت قالیباف شهردار تهران است و من او را نمی‌شناسم. گفت سال ٩٢ به روحانی رای داده و امسال هم رای می‌دهد ولی هنوز مطمئن نیست به چه کسی. می‌گفت شعارهای مربوط به افزایش یارانه برایش مهم نیست چون خودش یارانه نگرفته طی این سال‌ها. پرسیدم چرا؟ گفت شناسنامه‌اش را گم کرده بوده و نتوانسته برای یارانه گرفتن اقدام کند.

بیوک دیزی‌فروش هم گفت که چهار سال پیش به روحانی رای داده و هنوز طرفدار پروپاقرص روحانی است. گفت که در دهه ٨٠ دو بار به احمدی‌نژاد رای داده است. پرسیدم پس چرا الان به قالیباف رای نمی‌دهید؟ گفت: «قالیباف کننده کار نیست. اگر بود، تا حالا رییس‌جمهور شده بود. دو بار شرکت کرده و رییس‌جمهور نشده.» بیوک پیر هم، مثل عزیز، همدلی چندانی با شعارهای احمدی‌نژادی قالیباف نداشت.

گفت: «شعار را ول کن، عمل را ببین! الان ٢٠ میلیون جمعیت تهران در دست همین آقای قالیباف است. چه کار کرده؟ پاساژ ما آباد بود، قالیباف خرابش کرد.» پاساژ دریانی. پرسیدم قالیباف پاساژتان را خراب کرد یعنی چه؟ گفت: «شهرداری به اینجا رسیدگی نکرد. سرمایه‌دار آمده خاک و ماسه‌اش را ریخته که انتهای پاساژ را بسازد، نساخته و گذاشته رفته، پاساژ شده عین خرابه. ما هم از کاسبی افتاده‌ایم.

اگر قالیباف به فکر ما بود، شهرداری اجازه نمی‌داد این پاساژ مدت‌ها این‌طور بماند.» عزیز آمد وسط بحث و گفت: «قالیباف که اینقدر از بیکاری حرف می‌زند، خودش علت بیکاری ما است. کارگران افغانی را آورده است تهران، ٩٠درصد کارهای ساختمانی را داده است به آنها. خودش کارگران ما را بیکار کرده است، حالا از اشتغال و کارآفرینی دم می‌زند.»

پرسیدم چرا کارگران افغانی را جایگزین کارگران ایرانی کرده است؟ چون دستمزد کمتری می‌گیرند؟ عزیز گفت: «کارگر افغانی ارزان‌تر است، بیمه‌اش نمی‌کنند، شهرداری هر وقت دلش خواست پول او را می‌دهد و حسابی از او اضافه‌کار می‌کشد. کار کردن با کارگر افغانی، برای شهرداری راحت‌تر است. در واقع شهرداری به کارگر افغانی راحت‌تر ظلم می‌کند.» در انتهای گپ سیاسی‌مان به جعفر که ساکت نشسته بود، گفتم واقعا نمی‌خواهی رای بدهی؟ گفت: «هر وقت حقم را دادند، رای می‌دهم.»

قبل از اینکه از مغازه بیرون بیایم، بیوک سالخورده گفت: «به روحانی بگو ما پشتت هستیم!»از آن پاساژ که بیرون آمدم، کمی جلوی دکه روزنامه‌فروشی ایستادم. چند دقیقه‌ای طول کشید و وقتی خواستم سوار ماشین شوم، جعفر را دیدم که بطری‌های پلاستیکی را از داخل سطل آشغال شهرداری برداشته بود تا ببرد آنها را بفروشد. گفت: «کار ما هم این است! دایما هم باید از ماموران شهرداری بترسم.»

خالی رای می‌دهم!

جامعه‌شناسی اطراف میدان راه‌آهن که تمام شد، رفتم میدان شوش. شوش مثل همیشه شلوغ بود و پر سر و صدا. وارد یک ساندویچ‌فروشی شدم. دوتا جوان کرمانشاهی نشسته بودند منتظر سفارش‌شان. مهدی و حامد. مهدی هم مثل جعفر و آن دو تا رضا، گفت که تا به حال رای نداده. با این حال مناظره اول را دیده بود.

می‌گفت: «برنامه‌ای که نداشتند؛ فقط جواب هم را می‌دادند. از ارایه برنامه‌شان حاشیه می‌رفتند.» حامد هم امید چندانی به رای دادنش نداشت. می‌گفت چهار سال پیش رای داده ولی برگه رایش را خالی داخل صندوق انداخته. پرسیدم چرا؟ گفت: «رای ما بی‌فایده است.» به کلی غیرسیاسی بود. می‌گفت روحانی را تا سال ٩٢ نمی‌شناخته و در این چهار سال با او آشنا شده. به احمدی‌نژاد هم رای نداده بوده ولی خانواده‌اش در کرمانشاه، به احمدی‌نژاد رای داده بودند. در سال ٩٢ هم خانواده‌اش به قالیباف رای داده بودند.

پرسیدم شما که کرمانشاهی هستید چرا به شهردار تهران رای دادید؟ گفت: «کسی را جز قالیباف نمی‌شناختیم.» کارشان رانندگی بود. باربری در جاده، با وانت. حامد مناظره اول را ندیده بود. می‌گفت: «این‌بار رای نمی‌دهم مگر اینکه پایش بیفتد که رای بدهم! ولی اگر رای بدهم، خالی رای می‌دهم.» منظورش از رای خالی، رای سفید بود. می‌گفت: «اگر در روز رای‌گیری شما کنارم باشی و بگویی اسم فلانی را در برگه رای بنویس، می‌نویسم ولی چه فایده‌ای دارد؟» در سه انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر، فقط یک بار رای داده و آن هم خالی! اما این بار به روحانی رای می‌دهم»

یارانه بیشتر یعنی بدبختی بیشتر

در اطراف میدان شوش، جوان محجوبی ایستاده بود. به سراغ او رفتم. لهجه خراسانی غلیظ داشت. محمد، ٢٣ ساله. کارگر بیکار. متاهل با یک بچه، اهل نیشابور. اول گفت رای نمی‌دهم چون وقت ندارم! گفتم یعنی چی؟ گفت: «ما کارگریم. فرصت نمی‌کنیم برویم رای بدهیم.» گفت البته اگر یک صندوق رای همین حوالی باشد، رای می‌دهم. پرسیدم به کی؟ گفت هر کسی که صلاحیت داشته باشد.

مناظره را ندیده بود و از حرف‌های کاندیداها هم به کلی بی‌اطلاع بود. حتی یادش نبود که چهار سال پیش به چه کسی رای داده است. وقتی تعجب مرا دید، تاکید کرد که واقعا یادش نیست چهار سال پیش به کی رای داده. در تبیین این فراموشی گفت: «موقعیتم جوری نیست که این چیزها برایم اهمیت داشته باشد. فقط باید کار کنم.» از درآمدش، وقتی که کاری هم گیرش می‌آید، ناراضی بود. پرسیدم اگر کسی بگوید یارانه را بیشتر می‌کند، به او رای می‌دهی؟ پاسخش منفی بود.

گفتم چرا؟ گفت: «چون یارانه بیشتر، بدبختی‌ها را بیشتر می‌کند. قبض آب و برق و گاز و مالیات و... بیشتر می‌شود.» گفتم قالیباف و رییسی می‌خواهند مبلغ یارانه‌ را بیشتر کنند. سریع گفت: «اشتباه می‌کنند. تازه همین یارانه دادن خیلی‌ها را مفت‌خور کرده.» وقتی گفتم روحانی مخالف افزایش یارانه‌هاست، گفت: «مسلما حق با آقای روحانی است.» می‌گفت به سبحانی‌نیا رای می‌دهم. گفتم سبحانی‌نیا جزو کاندیداها نیست. گفت: «من او را می‌شناسم و صلاحیتش را قبول دارم. ولی اگر سبحانی‌نیا نباشد، به روحانی رای می‌دهم.» گفتم پس با اینکه خراسانی هستی و کم‌درآمد، به قالیباف و رییسی که هم‌ولایتی خودت هستند، رای نمی‌دهی.

گفت: «نه. شما وضع مملکت را ببین. یارانه را بیشتر کنند، وضع از این هم بدتر می‌شود.» وضع اقتصادی دوره روحانی را بدتر از دوره احمدی‌نژاد می‌دانست ولی چون مخالف افزایش یارانه‌ها بود، وقتی پرسیدم «اگر احمدی‌نژاد کاندیدای ریاست‌جمهوری بود به او رای می‌دادی؟»، با قاطعیت گفت: «نه، روحانی!»

از افزایش یارانه‌ها می‌ترسم

وارد مغازه خواروبار فروشی شدم. از مغازه‌دار، که سنش بالای پنجاه سال به نظر می‌رسید، پرسیدم در انتخابات رای می‌دهید؟ گفت: «دلم نمی‌خواهد رای بدهم ولی همیشه این کار را می‌کنم!» پرسیدم چرا رای می‌دهی هر بار؟ گفت: «فقط به خاطر شهدا. خودم هم جانبازم. یک عده را جلوی چشم خودم دیدم که چطور جان‌شان را به خاطر خدا و اسلام از دست دادند. همین باعث می‌شود همیشه رای بدهم.»

اسمش محمد بود و گفت سال ٩٢ به روحانی رای داده. هنوز نمی‌دانست این دوره به کی رای بدهد. سال‌های ٨٤ و ٨٨ به احمدی‌نژاد رای داده بوده. ٧٦ و ٨٠ هم به خاتمی. پرسیدم چرا از خاتمی آمدی سمت احمدی‌نژاد؟ گفت: «به روحانیون فقط به خاطر روحانی بود‌ن‌شان رای می‌دادم.» گفتم ناطق‌نوری هم که روحانی بود؛ چرا به او رای ندادی؟ گفت: «خاتمی برایم تازگی داشت.» تایید کرد که ناشناخته بودن خاتمی در سال ٧٦ برایش جذاب بود. پرسیدم احمدی‌نژاد که روحانی نبود؛ چرا سال ٨٤ در برابر هاشمی به او رای دادی؟ گفت: «دور اول به هاشمی رای دادم اما در دور دوم به احمدی‌نژاد.» طبیعتا باید می‌پرسیدم چرا. خودش هم دقیق نمی‌دانست.

گفت: «در یک لحظه تصمیم گرفتم به احمدی‌نژاد رای بدهم!» ولی اضافه کرد که رفسنجانی را همیشه قبول داشته. از انتخابات ٨٨ پرسیدم. گفت آن سال راحت به احمدی‌نژاد رای داده. اختلاط دختر و پسر در جمع طرفداران موسوی را قبول نداشته. گفت: «هر کس به هر حال عقیده‌ای دارد.» البته از «محکم صحبت کردن احمدی‌نژاد در سازمان ملل» هم راضی بود. گفت: «این برایم خیلی ملاک بود.»

از اینکه با آمدن احمدی‌نژاد «پلمب هسته‌ای هم برداشته شد»، راضی بود. در یک کلام گفت: «موسوی را قبول نداشتم. البته موسوی سال ٨٨ را، نه موسوی دهه ٦٠.» درباره اینکه یارانه‌ها باید افزایش یابد یا نه، گفت: «حرف این کاندیداها مهم نیست. رییس‌جمهور ما مثل رییس‌جمهور امریکا نیست که حق وتو داشته باشد و قدرتمند باشد. رییس‌جمهور ما باید چیزهایی را که از قبل نوشته شده، اجرا کند.»

بحث یارانه‌ها بود که یک مشتری وارد مغازه شد. مشتری موقر، که اسمش فرید بود و پنجاه سال سن داشت، مخالف افزایش یارانه‌ها بود و گفت: «چون دولت دست خودشان نیست، از افزایش یارانه حرف می‌زنند.» پرسیدم به کی رای می‌دهید شما؟ گفت: «فرقی نمی‌کند!» گفتم چهار سال پیش به کی رای دادید؟ به روحانی رای داده بود. سال ٨٤ به هاشمی و سال ٨٨ هم به موسوی. پرسیدم این دوره که مردد هستید، ممکن است به رییسی یا قالیباف رای بدهید؟ گفت: «آقای رییسی اصلا تجربه این کار را ندارد. اگر رییس‌جمهور شود، باید آزمون و خطا کند و تا کار را یاد بگیرد، چهار سالش تمام می‌شود. قالیباف هم در شهرداری عملکرد درخشانی نداشته. این همه زمینی که به این و آن داد و آن همه اموالی که حراج کرد...» گفتم با این حساب باید به روحانی یا جهانگیری رای بدهی.

مغازه‌دار به بحث برگشت و گفت: «حداقل روحانی و جهانگیری چهار سال در راس کار بوده‌اند و کاربلدند.» مشتری گفت: «جهانگیری که به نفع روحانی کنار می‌رود. من یا به روحانی رای می‌دهم یا رای سفید داخل صندوق می‌اندازم.» گفتم ممکن است به میرسلیم رای بدهی؟ گفت: «نه؛ از چاله درمی‌آییم و می‌افتیم در چاه! میرسلیم چه سابقه‌ای دارد؟ حداکثر وزیر ارشاد بوده؛ آن هم خداسال پیش! میرسلیم به سیاست خارجی و روابط بین‌الملل آشنا نیست.»

افزایش یارانه‌ها را موجب بیشتر شدن گرانی می‌دانست و با آن به‌شدت مخالف بود. گفت: «احمدی‌نژاد برای اینکه یارانه بدهد، دلار را در بازار گران می‌فروخت و مابه‌التفاوتش را یارانه می‌کرد.» کمی مکث کرد و گفت: «من از شعارهای قالیباف و رییسی درباره افزایش یارانه‌ها، می‌ترسم؛ چون پشت این شعارها فکری نیست. اگر هم فکری باشد، فکری جز این نیست که می‌خواهند دوباره جیب ما را بزنند!»

محمد و فرید، هر دو، در اطراف میدان شوش زندگی می‌کنند. از آنها پرسیدم از حیث سطح درآمد، خودتان را جزو کدام طبقه اجتماعی می‌دانید؟ فرید گفت کارمند دولت است، خواروبارفروش جانباز هم گفت: «این خواروبارفروشی ارث پدری ماست و درآمدش بین من و هشت تا خواهر و برادرم تقسیم می‌شود.»

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy